eitaa logo
نقد فیلم🎬🇵🇸
99 دنبال‌کننده
36 عکس
49 ویدیو
7 فایل
ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Fateme1711
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ ، إِمْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً ، أَنا لَكِ مُصَدِّقٌ صابِرٌ عَلى ما أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَوَصِيُّهُ صَلَواتُ الله عَلَيْهِما ، وَأَنا أَسْألُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاّ أَلْحَقْتِيِني بِتَصْدِيقِي لَهُما ، لِتُسِرَّ نَفْسِي ، فَاشْهَدِي أَنِّي طاهِرٌ 1 بِوَلايَتِكِ وَوَلايَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَواتُ الله عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویش
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
حیدر اگر به فتح رساند ست کار را زهرا رسانده دست علی ذوالفقار را @esharenakhana
گاهی تصمیم به رفتن می‌گیرم می‌خواهم بروم؛ جایی دور! نه کسی را بشناسم نه کسی مرا بشناسد. عجب خوره وحشتناکیست که کم و بیش گاهی به جان ما می‌افتد! مایی که نمی‌خواهیم کمر خم کنیم زیر سنگینی هستی؛ آری هستی؛ این وزن، وزن هستی است ... من در خیالم تا تهش را رفتم رفتم به تنهایی مطلق، دیدم نه؛ بعد از این، زندگی، زندگی نمی‌شود تنهایی، تنهایی نمی‌شود وقت‌هایی که حالا با کتاب می‌گذرانم، آن وقت دیگر قفلی می‌شود بر وجودم، بغضی در گلویم، فشاری روی تک تک سلول‌های مغزم؛ نه این گوشه دنج دیگر دنج است نه شور تنهایی، شور فقط هیجاناتی سرد و لحظه‌ای و بی‌ریشه؛ حالا می‌فهمم که جاهایی هست که جا نیست! برویم، بیاییم، باشیم، نباشیم، چیزمان نمی‌شود. از بند نافشان تغذیه نمی‌کنیم که! اما جاهایی، انسان‌هایی هستند که مأوایند برای ما! برای من حتماً! وجودمان از بند نافشان تغذیه می‌کند. بدون آنها سبک و معلق می‌شویم بی‌وجود می‌شود ما را از همان اول اهل علقه آفریدند... مادرم برای من یکی از آن مأمن‌هاست؛ گاهی که مرا نمی‌فهمد و زبان گنگ من در برابر سؤال‌هایش گنگ‌تر می‌شود، خسته می‌شوم و بیچاره می‌شوم بدخُلق می‌شوم یادم به کودکی‌ام می‌افتد؛ آن روزها که فکر نبودنش برای من سخت بود سخت‌ترین‌ها... همان روز که در سال سوم مدرسه وقتی قصه مرگ آمنه مادر آقا رسول‌الله را معلم می‌خواند، سخت‌ترین روز مدرسه‌ام بود که نگران مادرم شدم و بغض داشت مرا خفه می‌کرد. یاد آن روزهایی که خیلی کوچک بودم و موقع خواب، خودم را با سنجاق به مادرم وصل می‌کردم. چقدر خوب است این خاطرات، مرا دلتنگ مادرم می‌کند.... و ناگفته نماند یک روز هم کتک بدی از مادرم خوردم اولین و آخرینش بود و معلمی و دوستانی که وقتی در کرمان بمب‌گذاری شد، گفتم که شهید شدند و گفتم وای که من بدبخت شدم آخر مگر می‌شود بدون این آدم‌ها زندگی کرد؟ من گاهی ادا اصول در می‌آورم ولی خودم و شاید بعضی دوستانم بدانیم که چقدر از همه ضعیف‌تر و حساس‌ترم... و علقه ما به مادر هستی به سرور زنان دو عالم همان بانویی که گاهی خجالت می‌کشم از اینکه نامش به زبان بی‌ادب من بیاید، هم او که همه زندگی‌ام به نظر لطف ایشان معنا یافت.... می‌بینی امروز بی‌پناه‌تر و تنهاتر و گنگ‌تر و بی‌معناتر شدیم. ما زیرِ علقه‌مان به مادر هستی زدیم. انگار که خودمان از پس همه چیز برمی‌آییم. ما در سایه مبارک ایشان است که قدم از قدم بر می‌داریم اما... @oasisnaghde_film
من بعضی وقت ها چیز ها را طور دیگری می بینم مثلا وقتی کنار خیابان ایستاده ام یا ته اتوبوس آخرین ردیف و آخرین صندلی نزدیک پنجره نشسته ام و به بیرون خیره شده ام البته با حس عجیب و پر احساسی که به کنار دستی ام دارم احساس می کنم یا بهتر بگویم می بینم یا یک چنین چیزی، که در یک انیمیشن علمی تخیلی هستم که آدم ها سوار کفش دوزک یا موش یا موجودات که نمیشناسمشان شده اند و مثل دیوانه ها هی این طرف و آن طرف یا هیچ طرف می روند فقط اینجا نه با تمام احساس هایشان که با تمام حساب و کتاب های ذهنی، موجود عجیب غریب شان را، این طرف و آن طرف می برند، نمی دانم یا موجودشان آنها را ... با خودم می گویم وَه که چه سخت است و زندگی سختی دارند ... من حداقل در سختی ها و شکست هایی که داشتم احساساتم به چالش کشیده شد و خداراشکر چون من از کارهای ذهنی خیلی خسته می شوم و همش خلقم تنگ می شود.... @oasisnaghde_film
من صحنه را میبینم؛ چه بکنم اگر کسی نمیبیند!؟ چه کار کند انسان!؟ من دارم میبینم صحنه را، میبینم تجهیز را، میبینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائیها را، میبینم دهانهای با حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب و علیه امام و علیه همه‌‌‌‌‌‌‌ی این آرمانها و علیه همه‌‌‌‌‌‌‌ی آن کسانی که به این حرکت دل بسته‌‌‌‌‌‌‌اند را؛ اینها را انسان دارد میبیند، خب چه کار کند؟ این تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظیفه داریم. وظیفه‌‌‌‌‌‌‌ی مجموعه‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی و ادبی و هنری هم وظیفه‌‌‌‌‌‌‌ی مشخصی است: بلاغ، تبیین؛ بگوئید، خوب بگوئید شعرا سال ۸۸ # همچنان جهاد خیلی خوب بود سه _چهار ساعت بیشتر طول نمی کشه خوندنش
مقاومت چقدر این روز ها این کلمه به زبان ها آمد... من هم کم و بیش به مقاومت اندیشیدم دیدم که جانم آ-شنای مقاومت نیست ... مقاومت را باید به جان شنید و این روز ها که زبان ها پرکار تر از گوش هاست مقاومت هم در همین بازی سرسام آور ...شاید برای همین است که بیشتر از این کلمه توپ و تانک و تفنگ و زد و خورد به ذهنمان آمد و حتی برخی از پایمال شدن خون شهیدان گفتند و گلایه کردند...مقاومت آ-شنای جان ها باید باشد یک راه است شاید بزرگراه آسفالته هم نباشد بچه های بازیگوش هم گوشه و کنار هستند که برای هیجان در راه پونز می ریزند سرما و گرما و تاریکی هم دارد گاهی هم با جاده و اربعین یکی می شود و خستگی ها را از یاد می برد... البته امثال من هنوز اصلا در قصه ای نیستیم که مقاومت بکنیم یا نکنیم ما هنوز سرمان گرم است به خاک بازی های خودمان ... @oasisnaghde_film
هوا سرد و یخبندان همه روز تاریک شب تاریک گرگ ها زوزه کنان درها، همه بسته آدم هاشان، شاید مرده دل مرده مردی با هیبت از دل این، شاید شهر آتش آورد ... گرما آورد گویی خدا را آورد... آری خدا را آورد @oasisnaghde_film
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر زمرغان هوایی همه رفتند و تنها مانده ام من ز همراهان خود جا مانده ام من
یاری اندر کس نمی‌بینیم، یاران را چه شد؟ دوستی کِی آخر آمد؟ دوست‌دار‌ان را چه شد؟ آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فَرُّخ‌پِی کجاست ؟ خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهار‌ان را چه شد؟ کس نمی‌گوید که یاری داشت حقِّ دوستی حق‌شناسان را چه حال افتاد؟ یاران را چه شد؟ لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟ شهرِ یاران بود و خاکِ مهر‌بانان این دیار مهربانی کِی سر آمد؟ شهریار‌ان را چه شد؟ گویِ توفیق و کرامت، در میان افکنده‌اند کس به میدان در نمی‌آید، سوار‌ان را چه شد؟ صدهزاران گل شکفت و بانگِ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد؟ هَزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمی‌سازد، مگر عود‌ش بسوخت؟ کس ندارد ذوقِ مستی، مِی‌گسار‌ان را چه شد؟ حافظ اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموش از که می‌پرسی که دورِ روزگار‌ان را چه شد؟
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندیست دوستی ها برایم سوال شده ... راستی دوستی هایمان کو؟ خدایا ما را آنگونه عاقل و با تقوا و دین دار نکن که اهل دوستی نباشیم .... نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار که این نشان در مشایخ شهر نمی بینم مگر می شود دوست داشت ... و از دوستی دم زد جز در پناه حضرت زهرا.س این چند دقیقه هم باشد صدا زدن های ما حضرت زهرا.س را ... بِإِبنِكِ المَهدي كَلِمیني @oasisnaghde_film
ما انسانیم چه عدم سنگینی! @oasisnaghde_film
عزیزم من همه این درگاهم تا چند میرانی ام ... خواهی که میرانی ام؟ @oasisnaghde_film
اسلام، بنا بر نظریّه‌ی اسلام، بنای عالم خلقت و تاریخ بشر و تاریخ عالم بر تلائم(۸) و ازدواج و پیوند است؛ درست نقطه‌ی مقابل آنچه در دیالکتیک هِگِل و مارکس و مانند اینها وجود دارد که بنای عالم را بر تضاد میدانند. آنها میگویند شیئی به وجود می‌آید، ضدّ او به وجود می‌آید، از این تضاد یک شیء سوّمی به وجود می‌آید که باز برای آن هم ضدّی به وجود می‌آید تا آخر؛ تاریخ این‌جوری پیش میرود. اسلام میگوید نه، شیئی به وجود می‌آید، شیئی برای همراهی و ائتلاف با او به وجود می‌آید که از همراهی این دو،‌ از ائتلاف این دو، از زوجیّت این دو، شیء سوّمی به وجود می‌آید؛ تاریخ این‌جوری پیش میرود. که البتّه عرض کردم این را بایستی اهلش فکر کنند، دنبالش کنند، سررشته‌ای را بگیرند و پیش بروند ببینند به کجا میرسند؛ مسئله‌ی مهمّی است. شاید حقوق می شود و دموکراسی همه عشقست و یگانگی @oasisnaghde_film
عدم سنگین یعنی پروا، یعنی نوشیدن لحظه لحظه زندگی یعنی اهل بَین بودن ... یعنی حضور در زمین بازی یعنی شب و روز فرق دارند در دل تاریکی و سرمای شب با نور ماه امیدوار بودن به طلوع خورشید مهر و رحمت ... یعنی منتظر باران بودن... اما امروز انسان، ناچیزی همه جایی و بیجا شده، زمین را ترک کرده و در فضا پرسه می زند تغییرات جوی را تحلیل و بررسی می کند اتفاقات بی معنا می شوند و بر بی معنایی این انسان می دمند دلبسته هیچ کس و هیچ جا نیست همواره در حال تعمیر ایستگاه های فضایی خودساخته است و با این و آن لابی می کند... کاش می دیدیم کاش دل تنگ یار و دیار خود می شدیم‌ @oasisnaghde_film
این عکس خیلی تکان دهنده است انگار که آدم از عالم و آدم برید و مثل یک جنین از سازه های دست خودش تغذیه می کند در رحم سازه ها رشد و نمو می کند و بعد .... gravity @oasisnaghde_film
من متاسفانه از آن آدم های بی دست و پایی هستم که،حداقل تا امروز که سنی از من گذشته، نتوانسته ام تعریف خاص و قابل قبولی از خودم به اطرافیانم بدهم... و آنقدر برایشان عجیب و غریبم که کلافه شان می کنم ... حتی گاهی خودم هم که، به بی هنری خودم فکر می کنم، از خودم خسته می شوم و می خواهم هر چه سریع تر برای خودم کاری کنم ...شاید برخی از شما بدانید که چه سخت است... من البته در زندگی ام در این دنیا شانس قابل توجهی آوردم... مادرم را می گویم ... او مرا پذیرفته با همه ی کم و کاستی هایم ...مادرم آدم با دین و ایمانیست، فکر کردن به کم و کاستی ها را ناشکری به درگاه خدا می داند و استغفار می کند و پشت دستش را میگزد البته می دانم این مادرها هم کم شدند_البته گاهی در وجود همان مادرها هم این سادگی را می بینم ، مادریست به هر حال دیگر_ ... مادرم هوای این بازار خرید و فروش را برای ریه های نازک من قابل تنفس می کند، خدا حفظش کند... مادرم؛ گفتم که ناشکری به کم کاستی ها نمی کند ...از تنهایی خودش هم حتی شکایت نمی کند ...اهل خرید و فروش هم نیست ... ساده و بی غل و غش است وقتی در خانه است، ملموس حسش نمی کنی، شاید زیاد هم دور و برش نپلکی یا دوربرت نپلکد، اما همین که از خانه می رود بیرون، انگار چیزی گم کرده ای من که، بار ها می روم پشت پنجره و منتظرم برگردد و هر غلطی که کرده ام می آید جلوی چشمم! و انگار اتاقم جای ناامنی است اما همین که برمی گردد همه چیز امن می شود و من می توانم بروم به کارهایم برسم... مادرم همیشه برای من حتی موجود عجیبی است نمی دانم چطور کارها را پیش می برد یا می تواند با همه کسانی که من نمی توانم با آن ها ارتباط قابل قبولی برقرار کنم، ارتباط برقرار می کند... بعضی وقت ها فکر می کنم حتما این اقتضای سن است و کاش من هم وقتی سنم بالا برود اینطور بشوم البته این اقتضای سن نیست...می دانید اقتضای سن نیست ... من گاهی از این رویا پردازی ها می کنم ... گاهی هم که فشار ها زیاد می شود از اتاقم می آیم بیرون ...به میانه خانه ...جایی که او هست، دست های مدام در کارش را تماشا می کنم و خدا می داند وقتی نگران من می شود ، همین نگرانی های کوچک و روزمره را می گویم، چنان فشاری بر قلب من می آید و از خودم شرمنده می شوم که نگو ... من وقتی درباره مادرم می نویسم، که به من مجال بیشتری برای کنار کشیدن و مرور جریان پرشتاب زندگی را می دهد، انگار که با عالم آدم دوباره دست دوستی می دهم ... یا زهرا.س @oasisnaghde_film
سلام به همه تعدادی از دوستان درمورد ادامه نقد فیلم و اینکه چرا برگزار نمی شود پرسیدند و خواستند پیگیری بشود. فکر می کنم جلسات وابسته به شخص خاصی نیست یعنی برا من که اینطوره .... بنده اصلا با استاد در هیچ موردی از ادامه جلسه صحبت نکردم فقط گفتم برا بنده امکان پذیر نیست دیگه و شما خودتون جلسات را هرطور می دونید ادامه بدید در مورد پیگیری هم فکر کردم دیدم جالب نیست، چون کارها نیابتی نیست. افرادی که میان باید خودشون پیگیری کنند و پیش ببرند و یک خواست و تمنایی باشد براشون. دیگه اگه ادامه ندارد خودتون باید ببینید قضیه چیه.... @oasisnaghde_film
هدایت شده از گِرا | احمد مقیمی
41.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺| ببینید؛ 🔰هفت عکس از حاج قاسم در خانه سرکارخانم گیتی معینی بازیگر سینما و تلویزیون ⏳سه شنبه ۱۲ دی ماه ۱۴۰۲ https://eitaa.com/ahmad_moghimi57 🇮🇷 @ahmad_moghimi57