eitaa logo
بوی‌ِعَطر‌خُدا‌🌱
548 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
528 ویدیو
56 فایل
باید رفت ، باید از اینجا رفت ، اینجا جای ماندن من و تو نیست .. #ولی_چگونه_رفتن_مهم_است.. !!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قانون الهی میگوید من سربازی می‌خواهم که روحاً سرباز باشد، سربازی می‌خواهم که ندای: «انّ اللّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجّنة» را پذیرفته باشد و صمیمانه به آن لبّیک بگوید. [عدل الهی🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچقدربه‌بـالای‌قله‌ی‌ظهور نزدیک‌میشیم،هواکم‌میشه .. دیگه‌به‌شُشِ‌هرکسی‌نمیسازه! بی‌هوامیخرن،بی‌هوامی‌بَرَن، بی‌هوامیاد! خیلی‌حواستونو جمع‌کنیدمیزان‌هوای‌نفسِ‌تون‌چقدره! +حاج حسین یکتا🌱 🌿📻|@ohdhfvf
و به پایان آمد این حکایت و اما برای ما باقی است... :)! +استفاده کنیم، و واقعا بخوایم که جوانه زنیم.. 🌱
حرکت‌ جوهره ‌ی‌ اصلی‌ انسان‌ است‌ و گناه‌ زنجیر! من‌ سکون‌ را دوست‌ ندارم عادت‌ به‌ سکون ،بلایِ‌ بزرگِ‌ پیروانِ‌ حق‌ است! سکونم‌ مرا‌ بیچاره‌ کرده! خدایا! به‌ حرمتِ‌ پایِ‌ خسته‌ی‌ رقیه‌ سلام‌ الله‌ علیها به‌ حرمتِ‌ نگاهِ‌ خسته‌ی‌ زینب‌ سلام‌ الله‌ علیها به‌ حرمتِ‌ چشمانِ‌ نگرانِ‌ حضرت‌ ولی‌ عصر‌ عج‌ الله به‌ ما‌ حرکت‌ بده! [|🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوارج به تعبیر امیرالمؤمنین سوء نیت نداشتند، کج سلیقه بودند، جمود فکری داشتند. در نهج البلاغه حضرت می‌فرماید: لاتَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی، فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاخْطَأَهُ کمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَادْرَکهُ‏ (مقایسه می‌کرد میان خوارج و اصحاب معاویه) فرمود: بعد از من خوارج را نکشید، اینها با اصحاب معاویه خیلی فرق دارند، اینها دنبال حق هستند ولی احمقند، اما آنها از اول دنبال باطلند و به آن هم رسیدند. [اسلام و نیازهای زمان🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 برگی که از درخت بر زمین می افتد، در عالم تاثیر گذار است! چطور فکر می کنید گناه کردن در عالم بی‌اثر باشد؟! +علامه‌ طباطبایی🌱 🌿📻|@ohdhfvf
AUD-20220815-WA0063.
7.06M
|🌱 تشرف علی بن مهزیار اهوازی به دیدار امام زمان (عج)✨ 🌿📻|@ohdhfvf
محمود کاوه در عملیات‌ها خیلی سبکبال حرکت می‌کرد. کوله پشتی و نارنجک بر نمی‌داشت و گاهی فقط اسلحه با دو خشاب همراهش بود و می‌گفت: با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت،چرا بیخود تیر می‌زنید،چرا بیخود رگبار می‌بندید، اصلا چرا چیزی رو که نمی‌بینید می‌زنید؟ حتی گاهی قمقمه آب هم برنمی‌داشت. در سرمای استخوان‌سوز کردستان زیر لباس فرم خودش لباسی نمی‌پوشید. می‌گفت جلوی تحرک سریع را می‌گیرد و از سرعت آدم کم می‌کند،خیلی چالاک و قوی بود. دائم ورزش می‌کرد و روزهای متمادی می‌توانست باکمترین آب و غذا پیاده‌روی کند و بعد از آن هم، اصلا خستگی حالیش نمی‌شد. انرژی فوق‌العاده‌ای داشت. راوی: جواد نظام‌پور [|🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
در کتاب📚 "ساکنان ملک اعظم" در وصف او چنین قلم زده شده است: در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط". جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!". گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه". گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد". گفتم:" چه کاری؟" با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم"! 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فرکانس مثبت➕
•.🏴 قرار بود بخـوانیــم و بشنـویــم از عشق و عـشــق را نبـوَد قـافیـه بغیرِ «دمشق» "زینب‌بنت‌علی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این عبادتهای ما، این نمازهای ما، این قرآن خواندنهای ما، این ذکر گفتنهای ما که روح ندارد و هیکلش هم چیز کوچکی است، اغلب در ما ایجاد غرور می‌کند و در نتیجه خودمان را از همه مردم دنیا بهتر می‌دانیم. چنین مسلمانی مسلمان واقعی نیست و همان‏طور که پیغمبر اکرم فرمودند اگر بمیرد هم در درونش یک نفاق و دورویی وجود دارد. [آشنایی با قرآن🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕✨خط انتقال معارف وقتي كه دنيا برايت تنگ شده باشد،وقتي آسمان آن قدر كوتاه شود كه نتواني سرت را بلند كني و مجبور باشي سرت را روي زانوانت بگذاري و گريه كني؛اگر اين آسمان پايين و اين دنياي تنگ را احساس كردي،آن موقع به امامت،به ولايت،به رسالت،به دين و به وحي محتاج مي شوي؛آن هم به وحي نه به عنوان يك رسول،بلكه به عنوان يك خط مستمر از آدم تا خاتم،از جامعه‌ي عشايري تا جامعه‌ي كشاورزي تا جامعه‌ي صنعتي تا فوق صنعتي و مدرن.. +استاد علی حائری" 🌿📻|@ohdhfvf
harekat_338884.mp3
2.43M
|🎙 شروع حرکت..🌱 شروع حرکت که ضرورت حرکت نیز از آن مایه می‌گیرد، از لحظه‌ای است که تو می‌فهمی از همه چیزهایی که با آنها مأنوس هستی، بزرگ‌تری. بزرگ‌تری؛ چون آنها به تو ختم شده‌اند و تو میوه این درختی و هیچ وقت به ریشه و خاک و سنگ، برگشت نخواهی کرد. 🌿📻 @talabe_khedmatgozar0
عبدالله میثمی در تمام حیات پربارش ساده زیست و از هر گونه شهرتی به دور بود. کل اثاثیه شخصی او در یک چفیه جا می شد؛ البته به همراه چند جلد کتاب و لباس هایی اندک. دفتر کارش اتاق ساده ای بود موکت شده، بدون میز و صندلی. او هیچ گاه اتومبیل شخصی نداشت، حتی دولتی. در تمام عمرش از خود خانه ای نداشت و باهمسر و فرزندانش در اتاق کوچکی که توسط سپاه اجاره شده بود، زندگی می کرد و در جواب پدرش که به او می گوید:«بابا! یک منزل برای خودت تهیه کن، نمی شود که همیشه بی خانه باشی!» پاسخ می دهد: «خدا نکند من در دنیا خانه بسازم» [|🌱] 🌿📻|@ohdhfvf
خاطراتی ناب✨ +🌿وقتی در زندان ساواک با شکنجه نتوانستند چیزی از زبانش بیرون بکشند، با یک کمونیست هم سلولش کردند. آن کمونیست که متوجه شده بود عبدالله حساس است، تا آب یا غذا می آورند، اول خودش می خورد تا عبدالله نتواند بخورد. چون او کمونیست ها را نجس می دانست. وقتی نماز و قرآن می خواند، زندانی کمونیست مسخره اش می کرد. شب جمعه بود. دل عبدالله بدجوری گرفته بود. شروع کرد به خواندن دعای کمیل تا رسید به این جمله از دعا که: «خدایا! اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی بیندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟»نتوانست خودش را نگه دارد، افتاد به سجده و های های گریه کرد. سرش را که بلند کرد، دید هم سلولی کمونیستش، سرش را گذاشته کف سلول و او هم گریه می کرد. +🌿 در عملیات فتح المبین، یکی از سرهنگ های عراقی که اسیر شده بود، گریه می کرد. علت گریه اش را که پرسیدند، گفت: «من 25 سال است که در عراق نظامی هستم و خدمت می کنم. تمام دسیسه ها و آرایش های جنگی را تجربه کرده ام، ولی از این مبهوت هستم که چطور یک نوجوان ایرانی که حتی کوچک تر از اسلحه خودش می باشد، آمده من و تعدادی دیگر را اسیر کرده است! نمی دانم چه حکمتی است که ما از چنین کسانی می ترسیم.» +🌿همیشه به رزمندگان گوشزد می کرد که: «برادران! پیوسته از خدا بخواهید که توفیق ادامه نبرد را از ما نگیرد» یک بار وقتی یکی از نیروها دودل شده بود و هوای درس و حوزه به سرش زده بود، میثمی رفت سراغش و به او گفت: نگاه کن به دلت، ببین چی می گه، اگر کاری کردی که خدا و امام زمان راضی هستند، تکلیف همان است، والا برگرد دنبال همون راهی که تو فکرش هستی. من هیچ موقع شک نکردم که تو جبهه بمونم یا از جبهه برم حوزه. بعضی وقتها هم که دودل شدم، سر این مسئله بود که برم کردستان یا توی جنوب بمونم.» +🌿بار به من گفت بلیط اتوبوس برای خانواده اش بگیرم و آنها را راهی اصفهان کنم. وقتی می خواستم برای تهیه بلیط بروم، دیدم ماشین سپاه هست و کسی فعلا استفاده ای از آن نمی کند. ماشین را برداشتم و آنها را با ماشین سپاه بردم. وقتی میثمی فهمید، به قدری عصبانی شده بود که کم مانده بود، مرا بزند. آن قدر به بیت المال تقید داشت، حتی بعد از شهادتش، وقتی می خواستم خانواده اش را با ماشین سپاه ببرم معراج شهدا، هر چه کردم ماشین روشن نشد. احساس کردم که او راضی به این امر نیست و به همین خاطر ماشین راه نیفتاد. 🌿📻|@ohdhfvf