من کم کم باورم آمده که این انقلاب به ایران محدود نمی ماند، هفتصد میلیون جمعیت [مسلمانان] را در بر خواهد گرفت و چه افتخاری برای ایران خواهد بود که یک انقلاب اسلامی از ایران شروع شود و تمام کشورهای اسلامی را زیر نفوذ خودش بگیرد، که خواهد گرفت.
[آیندۀ انقلاب اسلامی ایران🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
برای درمان به انگلیس اعزام شد! خون لازم داشت؛ گفت خونِ غیرمسلمان نزنید توجه نکردند و هرچه زدند، بدنش
شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است.
[#شهیدمصطفیکاظمزاده|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است. [#شهیدمصطفی
داخل سنگر کنار یکدیگر دراز کشیدیم. سقف آنقدر کوتاه بود که حتی نمیشد به راحتی نشست. شروع کرد به خنده. با خوشحالی گفت:
- امروز من میرم.
گفتم: اول بگو ببینم این مسخره بازی چیه که از صبح در آوردی؟ مگه تو نبودی که همهاش میگفتی بیا عکس بگیریم، ولی حالا که من میگم عکس بگیریم، حضرت عالی ناز میکنی؟ که چی صبح من رو جلوی بچهها ضایع کردی؟ هرچی گفتم بذار یه عکس تکی ازت بگیرم، گفتی باشه بعداً وقت زیاده، اصلا ازت توقع نداشتم.
یکدفعه پرید صورتم رو بوسید و با خنده گفت:
اصلا ناراحت نشو، فکرش رو هم نکن. من امروز بعد از ظهر میخوام برم!
تعجبم بیشتر شد. گفتم: خب کِی میخوای تشریف ببری؟
با همان شادی، دستهایش را به هم مالید و گفت:
- من... امروز... شهید میشم!
فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم. ولی شوخی نمیکرد، چون چهرهاش جدی جدی بود. سعی کردم با چند شوخی مسئله را تمام کنم و حرف را به موضوعات دیگر بکشانم، که گفت:
- حمید جون، دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی که میگم خوب گوش کن.
کم کم باورم شد که میخواهد بار سفر ببندد، ولی باز قبول و تحملش برایم مشکل بود. پرسیدم: مگه چیزی یا خبری شده؟
حالتی عجیب به خودش گرفت و گفت:
- آره. من امروز بعد از ظهر شهید میشم؛ چه بخوای چه نخوای! دست من و تو هم نیست. هرچی خدا بخواد، همونه.
سپس شروع کرد خوابی را که دیشب دیده بود، برایم گفت. خوابش حکایت از آن داشت که بعد از ظهر امروز به شهادت میرسد. کم کم لحن حرفهایش عوض شد و شروع کرد به نصحیت و توصیه. وصیت شفاهیاش را کرد. حرفهایی زد که برای من خیلی جالب بود. مخصوصاً در پاسخ به این سوالم که:
- مصطفی، تو شهادت رو چگونه میبینی؟
در حالی که دستهایش را به دور خود پیچیده بود و فشار میآورد، ناگهان آنها را باز کرد و نفس عمیقی کشید و گفت:
شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است.
📚✨کتاب دیدم که جانم می رود
🌿📻|@ohdhfvf
هدایت شده از ‹ مــیعاد ›
بعضیهارودیدیدتانگاهشون
میکنیمیادشهدامیفتیم؟
ایناهموناییاندکهسایهبهسایه
شھادتزندگیمیڪنند🚶🏿♂
راستمیگفت:)💔🥀
حاج قاســــــــــم...
#شھیدانہ
#سردار_دلها
#امام_زمان(عج)
مـا
درمواجهبـامرگ
رسیدنبہشھـادتوبـزرگۍ
راانتخـابڪردهایم:)🍃
#شهیدجهادمغنیه
🌿📻|@ohdhfvf
حکمت یا حکیم بودن مستلزم این است که انسان در برابر همه «چرا» ها یک «برای» داشته باشد، خواه آن «چرا» ها به انتخاب هدف مربوط باشد یا به انتخاب وسیله.
چرا چنین کردی؟
برای فلان هدف.
چرا آن هدف را ترجیح دادی؟
به دلیل فلان مزیت.
چرا از فلان وسیله استفاده کردی؟
برای فلان رجحان.
در زندگی انسانی هر کاری که نتواند به «چرا» ها پاسخ معقول دهد، به هر اندازه که از این جهت ناقص باشد، نقص در حکمت و خردمندی انسان تلقی میشود.
[عدل الهی🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
Naseri-18.mp3
3.99M
#پادکست|#صورتاسکلتیها💥
یک موقع شخصی را می کشند،دیه اش را می دهند، خاکش می کنند، می رود و تمام می شود، اما یک موقع آبرویش را می برند، این ترور شخصیت است، هرروز می میرد و زنده می شود. حق الناس خیلی مشکل است آقا..
#مرحوم_آیت_الله_ناصری_ره🌱
🌿📻 @talabe_khedmatgozar0
بویِعَطرخُدا🌱
شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است. [#شهیدمصطفی
با اینڪه شغلش نظامی بود و جایگاهی برای خودش داشت؛ اوقات فراغتش را برای مردم بی بضاعت بنایی می کرد. هر مقدار که میتوانست خانه شان را تعمیر میکرد.بدون اینکه اجرتی برای کارش طلب کند. تمام این کارها را طوری انجام می دادکه کمتر کسی متوجه شود واخلاص و گمنامی برایش باقی بماند. شاید به همین خاطر بود که به همسرش سفارش کرده بود:
"بعداز شهادت نبینم جایی بری و از من تعریف کنی. "
[#شهیدمحمودرادمهر|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
با اینڪه شغلش نظامی بود و جایگاهی برای خودش داشت؛ اوقات فراغتش را برای مردم بی بضاعت بنایی می کرد.
✨🌱محمود رادمهر مردی بود که استعداد نظامی بالایی داشت و برای همین پست و جایگاه بالایی در لشگر 25 کربلا داشت.
شهید رادمهر خواب نداشت و در دیده بانی بی نظیر بود. او در کار بنایی استاد کار بود.
وقت تعطیلات و فراغت از کار اصلی اش، برای مردمی که بضاعت مالی اندکی داشتند بنایی می کرد.
منزل شان را تعمیر می کرد و اجرتی برای کارش طلب نمی کرد.
✨🌱در لشگر کربلا مداحی می کنم، هر بار مرا می دید می گفت: تو آهنگران ما هستی.
نام من را هم در تلفن اش آهنگران ثبت کرده بود و هر وقت تماس می گرفتم با نام حقیقی ام مرا به جا نمی آورد، تا صدایم را می شنید می گفت: خب از همان اول بگو که آهنگرانی برادر! یا گاهی هم می گفت: داداش ما گوشی مان از این هندلی هاست و خیلی دفترچه تلفنم ظرفیت دارند.
همیشه مشغول مطالعه و فکر و انجام کار شناسایی بود. باور دارم که محمود خستگی را شکست داده بود.
راوی : همرزم شهید
✨🌱رادمهر از جمله نیروهایی بود که در جنگ 33 روزه نیز نقش داشت. سری قبلی که به سوریه رفته بودیم، محمود برای اینکه نیروهای افغانستانی را آموزش بدهد یک هفته بیشتر ماند.
او غالبا بعد از نمازها قرآن می خواند. یک خصلت بد زبانی در آموزش داشت و آن هم بدزبانی بود.
یک روز گفت من با خودم عهد کردم این کار را ترک کنم. با همتی که داشت سر عهدش ایستاد، آنقدر خوب شد که حتی به بقیه بچه ها تذکر می داد.
راوی : همرزم شهید
✨🌱دوبار درجه تشویقی برایش آمده بود وی در جواب گفت: اگر برای کل بچه های لشگر تشویقی داده اید قبول میکنم اگر نه آن را نمی خواهم. وتشویقی خود را باز گرداند.
🌿📻|@ohdhfvf
بچه ها این چند روزی که دانشگاه هستین
چشم و دلتون رو مواظب باشید
بَده امام زمان(عج) بگن اومدم نگاهت کردم
ولی تو حواست به من نبود!!
#حاجحسینیکتا🌱
🌿📻|@ohdhfvf
یکی از خاصیتهای مسلمان و اولین خاصیتی که قرآن کریم ذکر کرده است، شدت، قوّت و استحکام در مقابل دشمن است. اسلام، مسلمان سست را نمیپذیرد: وَلا تَهِنوا وَلا تَحْزَنوا وَ انْتُمُ الْاعْلَوْنَ انْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ
[ آزادی معنوی🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
tamam-omor-dar-dast-khodast.agha-mojtaba-tehrani.mp3
2.28M
#پادکست|#آیتاللهمجتبیتهرانی🌱
هر حاجتی داری از خدا بخواه، چون اگه خدا نخواد نمیشه:))
🌿📻 @talabe_khedmatgozar0
بویِعَطرخُدا🌱
با اینڪه شغلش نظامی بود و جایگاهی برای خودش داشت؛ اوقات فراغتش را برای مردم بی بضاعت بنایی می کرد.
محمد !پاشو، پاشو دیگه -چیه بابا چه خبره نصف شبی! محمد جان پاشو. می خوام نماز شب بخونم کسی نیست نیگا کنه!؟! پسر خیلی شلوغی بود، شر و شور و شلوغ، این تقریبا کار هر شبش بود. بعضی شبها هم می گفت، پاشو پاشو یه چندتا مومن بگو برا چهل تا مومن قنوت نماز شبم یه چند تایی کم آوردم!! همه میدانستیم این بهانه و کارها برای این است که شوخی شوخی ما را برای نماز شب بیدار کنه. شاید بشه گفت شوخ ترین بچه تخریب بود. شب عملیات کربلای 5 و آغاز شکستن خط» بسم الله الرحمان الرحیم.قشنگ ترین بسم اللهی بود که در عمرم شنیده بودم.تق تق، صدای قطع کردن سیمهای خاردار و صدای رگبار دشمن.سرش را لحظه ای کشید . آرام به زیر آب رفت.
<لخته های دل- حجت السلام سید محمد انجوی نژاد>
[#شهیدمسعوداحمدیان|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf