eitaa logo
دانلود
💠 🍃وقتی از جبهه برگشته بود. بهش گفتم: ولی جان پسرم ،بذار یه زن برات انتخاب کنیم تا کی میخوای مجرد بمونی⁉️ گفت :مادر جان من میدانم که شهید می شوم اگر در جنگ با صدام شهید نشوم به کمک مردم فلسطین می روم تا انجا شهید شوم . 💔 مادرجان !نمی خواهم بعد از شهادت من علاوه بر داغ از دست دادن پسرت نگرانی برای همسر و فرزند پسرت را داشته باشی..😞 🔰همیشه کفش های کهنه بسیجی ها را می پوشید.هر چه به او اصرار میکردیم یک پوتین نو بگیره و پا کند. میگفت:این پوتین های بیت الماله و من از آنها استفاده نمی کنم.من با همین کفش ها راحت تر هستم..😞 ولی اله فولادی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید ولی الله فولادی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🔰 خانه کوچکمان پر بود از مهمان. در حیص و بیص رسیدگی به مهمان ها بودم که دیدم از کنار درب حیاط صدای گریه می آید. دنبال صدا رفتم، دیدم فرامرز پشت در نشسته و گریه می کند. گفتم: «چی شده مادر، چرا گریه می کنی؟» هق هق کنان گفت: «هیچی، جایی نیست که من نماز بخوانم.» هنوز سن و سالی نداشت که نماز این قدر ها برایش اهمیت داشته باشد. مهمان ها که متوجه موضوع شدند، جایی برای فرامرز باز کردند تا نمازش را بخواند! 🔰فرامرز با اینکه 16، 17 سال بیشتر نداشت، اما فرمانده ما بود. درگیری سختی در تنگه چزابه ادامه داشت. ناگهان حین درگیری، فرامرز دستور عقب نشینی داد. به من برخورد، با خودم گفتم: «این پسر که سن و سالی ندارد، حتماً ترسیده که می خواهد جا خالی کند!» به حرف ما هم نبود، به هر حال همه ما را عقب کشید و روی یک تپه مستقر کرد. روی تپه که مستقر شدیم، دیدم دو ستون از نیروهای دشمن از دو سمت دشتی که ما مستقر بودیم در حال پیشروی هستند. اگر آنها زود تر از ما روی این تپه که پشت ما بود مستقر می شدند، کامل روی ما مسلط بودند و بعید بود جان سالم از آن مهلکه بدر بریم. وقتی عراقی ها نزدیک شدند، فرامرز دستور شلیک داد. در عرض چند دقیقه همه عراقی ها را تار و مار کردیم و دوباره به سمت جلو پیشروی کردیم. طاقت نیاوردم، رفتم جلو و صورت فرامرز را بوسیدم. گفتم: «اگر شما نبودید الان همه ما شهید شده بودیم.» فرامرز جمالی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید فرامرز جمالی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
در گردان رزمی پادگان سپاه بودیم. روی یک تکه اسفنج روتختی میخوابیدیم . صبح که از خواب برخاستم .فرهاد ژولیده سیرت را دیدم که صورتش کاملا خیس بود .مثل اینکه دوش گرفته باشد اما اشک بود و صورتش را میپوشاند ومن چشمانش را نمیدیدم . فقط میگفت: من هم باید بروم . 😭 معلوم بود که در خواب خبر شهادت را به او داده بودند. همان روز بود که در جاده بوشهر توسط گروهک خوابش تعبیر و آسمانی شد.🕊🌹 ✍فرازی از وصیت‌نامه شهید: پدر و مادر عزیز و دوستان گرامی‌ام سفارش می‌کنم دعا برای امام را فراموش نکنيد و کمک به فقرا و محرومین همیشه در برنامه‌‌هایتان باشد و ساده زیستی را در زندگی تان رعایت کنید. فرهاد ژولیده سیرت 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید فرهاد ژولیده سیرت 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢برای دفاع از انقلاب سر از پا نمی شناخت, از مال و جان خود برای انقلاب می گذاشت. یک روز معترض شدم. گفتم:یکم هم برای خانواده ات وقت بذار. گفت با این همه منافق و ضد انقلاب مگه چند نفر داریم که بتواند انها را شناسایی و پیدا کند. می گفت من بابت سه هزارتومن حقوقی که از سپاه می گیرم باید از مردمی که مثل صدر اسلام از دارایی خودشان برای انقلاب خرج می کنند خجالت بکشم. همین کارها و بینشش بود که باعث شد منافقین این جوان ۲۵ ساله, را با هجده گلوله به شهادت برسانند. راوی سردار جعفر اسدی 🌷🌱🌷 مهدی فیروزی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید مهدی فیروزی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢بمناسبت هفته نیروی انتظامی ... 💠من توی آگاهی شیراز شعبه سرقت مسلحانه بودم، وقتی مسئوال پرونده‌ای بودم و متهمانی رو که می‌گرفتیم، تحقیق می‌کردم که چی باعث شده این جوون‌ها برن به سمت خلاف. به این نتیجه رسیدم همه از طریق مواد مخدر به این راه‌ها کشیده میشن. روزی که رفتم بندرعباس قسم خوردم که اجازه ندم حتی یه گرم مواد مخدر از اون مرز وارد کشور بشه. هر جوونی که توی این مملکت معتاد می‌شه، یک پدر و مادر بدبخت می‌شن. یک خانواده نابود می‌شه. از همه مهمتر یک زن یا دختر به خاطر اینکه یه برادر یا شوهر معتاد دارن به فساد و فحشا کشیده می‌شن. اولین مقصر تمام این اتفاقات منه پلیسی هستم که چشمام رو به این مسئله می‌بندم. من نمی‌خوام هیچوقت چشمام رو ببندم. برای همین اون قسم رو خوردم. من برای مردم این کارو می‌کنم و تا پای جونم می‌ایستم. اصلا برای من جونم مهم نیست. برای من مهم اینه که باعث بدبختی و نابودی و از هم پاشیدگی یه خانواده نشم!» بهنام امیری 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید بهنام امیری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢به مناسبت هفته نیروی انتظامی 🔹مهربانی و عطوفت وی با سایر همکاران مخصوصا کارکنان زیر دست،زبانزده همگان بود و با کبر و غرور میانه ای نداشت. 🔹وقتی می دید برای کسی مشکلی پیش اومده گویا برای خودش مشکلی حادث شده و تا رفع آن از پای نمی نشست 🔹بنا به نقل قول از خانواده و همکاران وی،مصطفی از ظواهر دل فریب دنیا دل کنده بود،بخش عمده ای از درامدش را صرف کمک به نیازمندان می کرد و از اینکه میدید با سختی و زحمت خود می تواند آسایش و رضایت دیگران را فراهم کند خرسند می شد مصطفی فعال پور 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید مصطفی فعال پور 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌹ماموريت ویژه ... 💢ماموريت انهدام پلی در عراق بود. شيرعلی با موفقيت هواپيما را روي پل در عمق خاک عراق برد و اما بدون انهدام پل برگشت! علت را پرسيديم؟ گفت: وقتی روی پل رسيدم, ديدم کنارپل يک مدرسه است و کودکان در حال بازی... ترسيدم بمبی که مياندازم, به کودکان مدرسه آسيب برساند.... شیرعلی آزادیان 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید شیر علی آزادیان 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌹 لطفی : من صدای خرد شدن استخوان های را می‌شنوم... . 🌷 شهید آقا محمد مهدی لطفی از فرماندهان هوافضا سپاه که در پایگاه تیفور سوریه در سال 97 بشهادت رسید و بعنوان شهید راه نابودی اسرائیل معرفی شد. 🖤🖤 🖤🖤 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمحمد مهدی لطفی نیاسر 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💠چند ماه قبل از شهادت، نورالدین برای اولین بار توانست راهی کربلا شود. وقتی به کربلا رسید، با من تماس گرفت و گفت: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم. می‌توانست خیلی پیش از این‌ها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت می‌رسد. 💠چند روز قبل شهادت یک یادواره شهدا برپا کرد،دوستانش می‌گفتند نورالدین از ابتدا تا انتهای یادواره سکوت کرده و در خودش بود. این رفتارش برای بچه‌ها عجیب بود، چون نورالدین آدم پرحرفی بود. از همان جا هم به مأموریت رفت و شهادت نصیبش شد.» نورالدین جنگجو : ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱، در اغتشاشات 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید نورالدین جنگجو 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
و امروز ... سالگرد استاد اخلاق مربی فرهنگی و تربیتی ... شهیدی که باب الحوائج هست ... حاج منصور خادم صادق ۱ آبان‌ماه ، سالروز شهادت آیه الله سید مصطفی خمینی 🥀 🗓شهادت مجتهد‌ مجاهد آیةالله مصطفی خمینی ره 💠 : حاج آقا مصطفی نشان داد که از لحاظ جنس و فلزّ شخصیّتی، نسخه‌ی دوّم خود امام است، انصافا حاج آقا مصطفیٰ یک انسان ممتازی بود؛ پسر کسی مثل امام خمینی بود خب ایشان در قم معروف بودند؛ چه قبل از مرجعیّت امام، چه زمان مرجعیّت اما یک ذرّه نشانه‌های آقازادگی در حاج‌آقا مصطفیٰ نبود. حاج‌آقا مصطفیٰ، شجاعت او بود؛ یعنی واقعاً اینکه امام فرمودند که امید آینده اسلام بود، این بخاطر جامعیت این آدم بود؛ هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ تهذیب نفْس و مراقبت از نفْس، و هم از لحاظ شجاعت چراکه یک مرجع که بخواهد مرجع امور مردم قرار بگیرد، باید شجاعت داشته باشد؛ باید بتواند مسائل جامعه را بفهمد؛ و آنجایی که لازم است اقدام کند، اقدام کند، انصافاً آقای حاج‌آقا مصطفی اینجور بود؛ ایشان شخصیّت برجسته‌ای بود! ۹۶/۷/۳۰ سالروز شهادت آیه الله🕊🌹 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢در میان فرماندهان لشکر، حاج منصور سیره و روش خاصی در برخورد با زیر دستان خود داشت. بر دل ها فرماندهی می کرد نه جسم ها. قبل از اینکه فرمانده باشد با نيروهاى جوانش مثل برادرى دلسوز رفتار مى كرد. حاج منصور مثل يك روانشناس چیره دست آن ها را واکاوی می کرد و با هر کدام مطابق روحیات خودش برخورد می کرد. اگر نیرویی به او معرفی می شد، در همان دو سه روز اول او را مى شناخت و با او رفيق مى شد و ديگر هيچ چيز نمى توانست آنها را از هم جدا كند. شاید به همین علت بود که شلوغ ترين، نا فرمانبرترين نیروها و بچه هايي كه به خاطر مسائل مختلف از گردان ها و واحدهاى ديگر اخراج می شدند را جذب خودش می کرد و پس از مدتی همان اخراجی ها می شدند بهترین نیرو.... حاج منصور خادم صادق 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* در سرودن شعر، نویسندگی، طراحی و نقاشی صاحب‌نظر و دارای مهارت تام بود. بعد از اخــذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و هنوز نتیجه قبولی او (در رشته پزشکی) اعلام نشده بود که در آزمون عشق بازی با شهادت سربلند شد. 👇🏻نمونه ای از شعر شهید 🔆ای که بر بام فلق منظره باز منی چشمه سار سحر و یاسمن راز منی ✨خوشه روشن پروینی و بر اوج فلک هاله خرمن مهتابی و مهناز منی 🌠در شب غربت و غم مرهم مجروح دلی به گذرگاه زمان، لحظه آغاز منی 🎇منتهای افق و اوج زمان خانه توست تو انیس شب تنهایی و دمساز منی 🍂شعر زیبای سحر! در شب پاییزی غم بر لب خسته جان، حسرت آواز منی 🕊️چون نسیم سبک از کوچه دلتنگ غروب به افق بال گشا،‌ای تو که پرواز منی قنبر زارع* کازرون 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید قنبرزارع 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🔰ساواك كسبه را به عضويت در حزب«رستاخيز» ترغيب مي كرد، اگر كسي عضو اين حزب نمي شد، او را تهديد مي كردند كه پروانه ي كسب تو را باطل مي كنيم. به اجبار، ايشان را عضو حزب كردن.از او مي خواستن همراه همسرش در مهماني ها شركت كند. می دانست زنان مجلس، اغلب بي حجاب اند و مجلس لهوولعب برپاست، قبول نميكرد كه شركت كند. 🔰 وقتي خواستند تصوير شاه را روي ديوار مغازه بزنند، قبول نكرد. 🍰سال ۵٠ قنادي را جمع كرد و به خريد و فروش موتورسيكلت مشغول شد. 🔰بعد از پيروزي انقلاب تصوير امام و شهيد دكتر بهشتي را سر در مغازه زده بود. بارها منافقين تهديدش كردند، با نامه و تلفني كه اين عكس را بردار. داخل قفل مغازه اش چسب ريختند، شيشه هايش را شكستند و يك بار مغازه را به آتش كشيدند 🔰حاج اكبر خوار چشم منافقين بود و مغازه اش هم محل ارشاد مردم، بعد از فتح خرمشهر، دو نفر 🏍️موتورسوار به در مغازه حاج اكبر رفتند، چند تير به سينه او شليك كرد،حاجی افتاد، خون گرمش كف مغازه را رنگنين كرد. ضارب نشست ترك موتور و فرار كردند.😢 علی اکبر یغمور 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید علی اکبر یغمور 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢 ارادت قلبی به حاج قاسم داشت. روی در و دیوار اتاقش پر بود از عکس‌های حاج قاسم. زمانی که خبر شهادت حاج قاسم را شنید. خیلی گریه کرد و با برادرم ابوذر برای تشییع به کرمان رفت. زمانی که برگشت کمی آرامتر شده بود.   پدرم در تعریف از حاج قاسم، همیشه می‌گفت: «او مردی به تمام معنا بود. و می‌گفت شهادت حقِ شایسته و برازنده قامت رعنای حاج قاسم بود. 💢اولین توصیه‌اش به ما خواندن نماز اول وقت بود. مدام به ما توصیه و یادآوری می‌کرد که نماز را با آرامش بخوانید می‌گفت نماز انسان را به خدا نزدیک می‌کند. بهادر آزادی شیری 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید بهادر آزادی شیری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢به یاد شهدای حرم حضرت شاهچراغ علیه السلام 💠من درزمان بارداری خیلی رعایت میکردم،مستحبات وواجبات وبرنامه های مذهبی را ادا میکردم... وزمانی هم که متولد شدهمیشه باوضوبودم ونوارقرآن کنار گهوارش بودو لالائیش قرآن بود،موقع شیر دادن هم هر موقع که بود،روز یا نیمه شب حتما وضومیگرفتم. خیلی علاقه به مسجد داشت وپشت سرم میدوید ومیگفت: مامان منم ببر مسجد، ۴/۵ساله که بودمکبرشد.خیلی علاقه داشت.باصدای قشنگی که داشت تکبیر میگفت. 💠 روز آخر (۴ ابان ماه ۱۴۰۱) گفتم نرو مامان خطرناکه.. گفت: برم دعا کنم برای آرامش و امنیت کشور،برای سلامتی رهبر،برای اینکه خدا یه آبی روی آتیش اغتشاشات بریزه و خاموش بشه... گفتم نرو مادر...برگشت گفت خدا،امام زمان،شاهچراغ ... بهش گفتم پس زودتر بیا طاقت دوری رو ندارم،جوری بیا که به شب نخوری،ساعت هفت خونه باشی.گفت باشه مامان زیارت میکنم و نماز مغرب و عشا رو میخونم و میام.که..... 💠تقریبا از اول مهر بود پای چپ مادر حالت پرش داشت ودکتر هم رفت.هرکسی میگفت چیزی بخوره،مثلا میگفتن بادام بخورد خوبه،فلان دارو خوبه.تا روز شهادت مجتبی که خیلی بدتر شده بود و دقیقا همان ساعات شهادتش بیشتر بود که از لحظه ای که داداشم شهید شد پای مادر هم خوب شد وبعد متوجه شدیم دقیقا تیر به پای چپ و همین قسمت زانو اصابت کرده. انگار یک نشونه بوده برای اطلاع دادن شهادتش.😞 (به روایت برادر شهید) مجتبی ندیمی 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💢ماجرای دلاوری و شجاعت رزمنده معلول استان فارسی.... 💠ﭘﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺷﺖ..... شب عملیات ازخیمه زد بیرون. دنبالش رفتم. رفت سمت سنگر فرماندهی. صدای فرمانده را می شنیدم که می گفت شما باید بمانید و صدای گریه مدام سید که قسم می خورد پا به پای دیگران برود... بالاخره سید, حرف خودش را به کرسی نشاند و با خوشحالی و چشمانی خیس خارج شد. در حالی که دست چپش روی پای چپش بود تا تعادلش حفظ شود و بتواند حرکت کند به سمت من امد. با دست راست به شانه من زد و گفت:دیدی خدا کمک کرد و راضیشون کردم! 💠عملیات محرم ،اتش دشمن سنگین بود و اسمان از منور ها روشن. تعدادی مجروح و تعدادی شهید شده بودند. چشمم به سید افتاد. رفتم تا توی حرکت کمکش کنم گفت: ممنون برادر, به فضل خدا مشکلی ندارم! چند قدمی که از من دور شد, خمپاره ای کنارش نشست. دیدم نیم خیز بلند می شود, اما با صورت به زمین می افتاد. سریع به سمتش دویدم... نمی دانم چرا یادم به گودال قتلگاه افتاد و صحنه ای که جد سید, می خواست به کمک نیزه شکسته ها برخیزد و به زمین می افتاد. ترکش به پشت سر, سینه و دو پایش نشسته بود. نزدیکش شدم. شنیدم فقط می گفت یا حسین, یا حسین... و صدایش قطع شد. در عملیات محرم با ذکر ع شهید شد! سید ایاز خردمندان 🌷 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید ایاز خردمندان 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
. شیرافکن موجود نیست!😊 🔻🔻🔻🔻 به ، مأمور شده بود. زودتر به منطقه رفته بودند. وقتی وارد شدیم هر کس از نیروهای بومی را می دیدیم سراغ را می گرفت. آنقدر برخوردش با اطرافیان خوب و سریع کار ها راه می انداخت که همه او را می شناختند. فردای آن روز برای انجام کاری به ستاد فرماندهی لشکر رفتم. از چیزی که دیدم خنده ام گرفت. بزرگ روی کاغذ نوشته و پشت شیشه زده بودند: توجه، توجه آقای موجود نیست. آنقدر سراغش را گرفته بودند که مسئولین کلافه و این اطلاعیه را نوشته بودند! مسلم شیرافکن 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید مسلم شیر افکن 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💠آن روز صبح حبیب نورانی‌تر از همیشه شده بود. گفت: آقای رودکی روایتی برات بگم؟ گفتم: بفرما! گفت: شیخ شوشتری (ره) فرمود امام حسین(ع) دو خون داشت. یکی خونی که از سر مبارک آمد و به سمت محاسن شریفش رفت و حضرت آن را در دست جمع کرد و به آسمان پاشید و دیگری خون‌دل امام از مردم آن روزگار. ادامه داد: ما نباید دل امام خمینی (ره) را خون کنیم، ما باید مطیع ایشان باشیم و اطاعت بکنیم، تا این عَلم اسلام ناب را که امام برافراشته است، برافراشته بماند. 💠در همین حین خبر دادند که عراق روی تپه 175 پاتک کرده است. با تعدادی از بچه‌ها آماده رفتن شدیم. حبیب هم پای ماندن نداشت و با ما راهی شد. پایین تپه، دست در جیبش کرد و هرچه در جیب‌هایش بود را درآورد و به من داد. یک قرآن جیبی کوچک، یک انگشتر و کلید منزلشان، بعد پیراهنش را هم در آورد با زیر پوش به سمت تپه دوید. ساعتی بعد خبر شهادتش و ماندن پیکرش را به من دادند. وقتی جنازه حبیب ماند، با خودم گفتم چرا هر چه داشت را به من داد و با جیب‌های خالی از هر نشانه‌ای رفت! حبیب روزیطلب 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حبیب روزیطلب 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
و سلام بر شهید عبداللّٰه میثمی که می گفت: «سربازی امام زمان(عج) را فراموش نکنید» علیه السلام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل یک صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
مادر هر کاری کند، فرزندان یاد می‌گیرند؛ مثلاً اگر شود...💔 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
بمناسبت سالگرد آزادسازی سوسنگرد 💠 سوسنگرد در محاصره کامل عراق قرار گرفت. مدافعین شهر به 300 نفر نمی رسیدند و عراق از همه ورودی های شهر با تانک جلو می آمد. نگاهم به نصرالله بود. هیچ ترس واهمه یا دلهره ای نداشت. واقعاً در موقعیتی بودیم که ممکن بود پنج دقیقه دیگر زنده نباشیم و ما در شهری غریب بی نشان کشته شویم. 💠با نصرالله وارد بیمارستان سوسنگرد شدیم. تعدادی پیکر شهید افتاده بود. دیدم نصرالله شهدا را بر می دارد و از حالت خوابیده با احترام به حالت نشسته کنار دیوار تکیه می دهد. گفتم: این چه کاریه می کنی؟ گفت: اینجا کسی نباید بخوابد. اینها شهید شده اند، ولی هنوز سرپا هستند، این جور اگر عراقی ها آمدند حتی از شهدای ما هم هراس پیدا می کنند و عقب نشینی می کنند. 💠شب شد، دیدم نصرالله با هیبتی عجیب به مسجد آمد. چند اورکت تنش کرده بود. چند قطار فشنگ به خودش بسته، چند اسلحه کلاش هم روی دوشش گذاشته بود. گفتم: اینا چیه؟ گفت: رفتم توی خیابان این ها را از روی جنازه های عراقی جمع کردم که علیه خودشون استفاده کنیم. نصرالله هم یکی از قهرمانان شیرازی و گمنام شکست حصر سوسنگرد بود... 🌱🌷🍃 نصرالله ایزدی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید نصرالله ایزدی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🔰اولين اعزامش به جبهه هاي جنوب و منطقه عملياتي فاو بود که در اين منطقه مجروح شيميايي شد. 🔰زماني که به مرخصي آمده بود کتابهايش را برداشت و گفت: *"زندگي بايد در جبهه رقم بخورد. در صورت امکان و اوقات فراغت همانجا درس هم مي خوانم."* 🔰عبدالمحمد و فرمانده اش شهید اکبر میرزایی علاقه وافري به يکديگر داشتند. زمانی که اکبر به شهادت رسید، عبدالمحمد اسلحه او را برداشت و گفت:اجازه نمی دهم اسلحه اکبر بر زمین بیفتد. عبدالمحمد يک روز بعد به وصال معشوق خويش رسيد🥺 🔰یک روز قبل از رفتن به جبهه منزل را تمیز می کردم یک کار بنایی داشتم که او خیلی کمکم کرد. خواستم او را ببوسم. "عبدالمحمد" دور ماشین می چرخید و فکر میکرد که می خواهم مانع رفتنش بشوم.او را در آغوشم گرفتم بغض گلویم را گرفته بود . خداحافظی کرد و رفت. وقتی داشتم دیوار خانه را درست می کردم دختر کوچکم علتش را پرسید.گفتم: "عبدالمحمد" از جبهه بیاید و برایش عروسی بگیریم خانه را برای آن زمان درست می کنم. چند روز بعد خبر شهادتش آمد.🥺 عبدالمحمد اکبری باصری 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید عبدالمحمد اکبری باصری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷معتقد بود مي گفت : پيروزي هاي ما در جبهه به فرماندهي امام زمان عج کسب مي شود . 🌷حدود بيست ماه در جبهه بود و در هر مرخصي که براي ديدار خانواده مي آمد تعريف هاي فراواني از معجزات امام زمان (عج) می گفت. عشق بخصوصي به حسين بن علي (ع) داشت و صبح ها بعد از اداي فريضه ي نماز ، حتماً زيارت عاشورا مي خواند . 🌷 بعد از نماز دست هاي خود را بالا برده و از خداي خويش شهادت را درخواست مي نمود و زمزمه مي کرد که : اللهم الرزقني شهاده في سبيلک . 🌷آخرين باري که به ديدار خانواده آمد تاسوعاي سال 62 بود و در همين ايام مرخصي ، پسر خاله اش شهيد شده بود بنام رضا صميمي و در ميمند که روز عاشورا تشييع شد . 🌷 بيش از 48 روز از شهادت شهيد رضا صميمي نگذشته بود که قدرت اله هم پاداش تلاش و دعاهایش را گرفت و آسمانی شد. قدرت اله قاسم زاده 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید قدرت الله قاسم زاده 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
📍دست‌نوشته سردار داوود جعفری: 💠 آیت الله میلانی: بنشینید توی روز یه مقداری با امام زمان (عج) درد و دل بکنید، خوب نیست یه شیعه ای که روزش شب بشه و شبش روز بشه اصلا به یاد امام زمانش نباشه. بنشینید یه چند دقیقه ای ولو آدم حال هم نداشته باشه مفاتیح رو باز کنید یه دعائی بخونید و همین زبان خودمونی یه سلام و علیکی بکنید با آقا ، درد و دلی بکنید. 🔰 انتشار برای اولین بار به مناسبت دومین سالگرد شهادت شهید 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید داوود جعفری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🚨 میهمانی لاله های زهرایی 🌹وداع با پیکر مطهر شهید گمنام‌ 💢گرامیداشت جاویدالاثر فضل الله همت 🌷 💢 : حاج مهدی کریم پور : ◀️گلزارشهدای شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۸ آذرماه/ از ساعت ۱۵:۴۵ 🔺🔺 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید