یادداشت دوست عزیزم سرکار خانم طاهره سادات ملکی بر کتاب #اُم_علاء
بسمالله
استادی داشتیم که در وانفسای دنیا بلدِ راه بود، هروقت دلم از دست خودم میگرفت میرفتم پیشش و قلبم آرام میشد. یک وقتهایی که توی راه میماندم و حس میکردم بین زمین و آسمان معلقم و به هیچ جایی وصل نیستم زنگش میزدم. او حرفهایش را از پشت خروارها سیم و کابل و یک دنیا فاصله میریخت در گوشم، میگفت: هر آدمی به لحاظ معنوی چهار فصل دارد گاهی بهار است، سیمش که وصل باشد شاخ و برگ میدهد و سبز میشود، گاهی تابستان است علاوه بر شاخ و برگ ثمره صبوریها و عبادتهایش را میبیند، گاهی پاییز است بیحوصله و رنگ رنگ میشود، بعضی وقتها هم زمستان است یخ و بیروح فقط توی دنیا نفس میکشد. میگفت اگر زمستان شدی ناامید نباش، یک روز بهارت از راه میرسد.
راستش این روزها زمستان بودم. حتی آن روز که آفتاب تیز افتاده بود روی گلهای قالیام و هواشناسی پیشبینی کرده بود که هوا گرم است!
وقتی زمستان میشوم خدا را قسم میدهم تا زودتر بهارم کند، راهی، چیزی، یا چه میدانم کسی را بگذارد پیش پایم که با یک جمله یا یک کلمه سبزم کند!
چشم چرخاندن توی کتابخانه و دنبال کتابی بودم تا حالم را جا بیاورد که بیاختیار نگاهم افتاد به کتاب اُم علاء!
با اُم علاء آشنا بودم، کم و بیش موقع ویراستاری کتاب، کنار نویسندهاش بودم اما تا بحال دلچسب و طوری که به جانم بنشیند نخوانده بودمش. نشستم یک نفس خواندمش، کتاب که به نیمه رسید حس کردم دارم سبز میشوم. ریشهام دارد زیر خاک میدود و برگهایم دارند جوانه میکنند، امشب اُم علاء مرا بهار کرد...
با روایتها هم خندیدم، هم اشک ریختم، هم غبطه خوردم و هم حسرت...
کتاب که تمام شد از اُم علاء تشکر کردم که راه را باز کرد تا بیشتر بشناسیمش!
مادر چهار شهید و همسر شهید بودن و شاکر بودن و مهربان بودن و هرچه خوبی توی دنیا است یکجا داشتن، یک مکتب است، مکتبی که دنبالهرو حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیهاست!
از دوست عزیز و همیشه همراهم خانم خردمند ممنونم کم نیاورد و سختی راه را به جان خرید . و باز ممنونم که انقدر روایتها را شیرین و یکدست نوشته و از خداوند بهترینها را برایش آرزو میکنم.
✍️طاهره سادات ملکی
#پیشنهاد_کتاب
#معرفی_کتاب
#اُمعلاء
آدرس کانال اُمعلاء:
@omalaa
@tahere_sadat_maleki