#حرف_شما
قطعاً میتونید به درستی از پسش بر بیاید
من عقیده دارم خدا انسان رو تو هر شرایطی قرار بده قبلش تواناییش رو بهش داده
و البته مادرای ما خیلی برامون زحمت کشیدن
مامان بزرگم خدابیامرز میگفت آدم گرفتار گرگ بیابون بشه ولی مادر نشه
{ ﷽ }
شما که غریبه نیستید
خب راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، اینکه چند وقت است کارهایم روی هم تلنبار شده، اینکه خانه بهم ریخته میشود و دیر تمیز میشود، اینکه ظرفها از حد نصاب هم میگذرند و شسته نمیشوند، همهاش به بچهها و سرو کله زدن با آنها برنمیگردد، بخش بزرگی از آن به خودم و تنبلبازیام ربط دارد. این را امروز فهمیدم. صبح ساعت هفت بیدار شدم، با یک چشم بسته و یک چشم نیمه باز توی گوشیام چند صفحه کتاب خواندم، بعد به سرم زد تا بچهها خوابند بروم نان بخرم و از آن طرف کتابهای حلما را بگیرم.
تا قبل از اینکه از خانه بروم بیرون بین دوراهی بزرگی مانده بودم. تصمیم گرفتن بین اینکه ساعت هفت صبح بخوابی یا بیدار بمانی، کار بزرگی است مثل شک و دودلی بین بله یا نه گفتن به خواستگار!
از خانه که بیرون زدم هوا خورد به کلهام، خواب مثل گنجشکهایی که از روی شاخه درخت میپرند، از سرم پرید.
بدون هیچ صفی نان خریدم. برگشتم. مثل کزت کار کردم. ظرفها را شستم، چندکیلو گوجه را چرخ کردم، اسباببازیها و لباسهای پخش و پلا دور و بر سالن را جمع کردم، جارو زدم، گرد نشسته روی میزها را گرفتم.
دور و برم را نگاه کردم خانه برق افتاده بود. به ساعت نگاه کردم قدرتی خدا هنوز هشت و نیم صبح بود. کیفور شدم.
یکی نیست بگوید: "آسمون خدا به زمین نمیاد اگه یه ساعت فقط یه ساعت صبحها زودتر از جات بلندشی"
حالا که دارم این متن را مینویسم، در خانه کاری ندارم، اما یک عالمه درس دارم.
ور متفکر دلم میگوید: "بشین دوتا مقاله بخون، نخواب که کم میاری"
ور خستهی دلم میگوید: "وقت برای مقاله خوندن هست، بخواب که کم نیاری"
این کم آوردن در طول روز را میگوید و آن یکی کم آوردن در طول زندگی را...
بروم ببینم باید چکار کرد...🥱
#طاهره_سادات_ملکی
#بخواب_کم_نیاری
#نخواب_کم_میاری
@tahere_sadat_maleki
هدایت شده از رخ
رویداد گفتگوی خانواده "رخ" برگزار میکند:
«نقد رمان چراغها را من خاموش میکنم»
ناقد : سرکار خانم دکتر سمیه خراسانی
🔻🔻این رمان با موضوعات عمیق اجتماعی و انسانی، به بررسی روابط بین شخصیتها و چالشهای زندگی روزمره میپردازد.
🔻اهداف جلسه:
تحلیل شخصیتهای اصلی و تحول آنها در طول داستان
بررسی مضامین کلیدی و پیامهای اجتماعی رمان
تبادل نظر و دیدگاهها در مورد تأثیرات فرهنگی و اجتماعی رمان بر جامعه امروز
🔘روش شرکت: حضوری و مجازی
📆تاریخ: دوشنبه ۱۴۰۴/۶/۳۱
🕰زمان: ساعت ۱۷-۱۵
🌏مکان: قم، بلوارامین، کوچه۸، ساختمان جامعة المرتضی، طبقه دوم، سالن اجتماعات
🆔ثبت نام:
@Bentosaber
📕دانلود رایگان کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم نوشته زویا پیرزاد
#رویداد_خانواده
#هفدهمین_نشست
#نقد_کتاب
@familyevent
یه جلسه عالی 👆
چیزی که طبق سین برنامههای رخ مدتها منتظرش بودم☺️
چراغها را من خاموش میکنم کتابیه که چند سال پیش خوندم و تا همین امروز دلم میخواست دوباره موقعیت پیش بیاد بخونمش
cheragh ha ra man khamosh mikonam.pdf
حجم:
4.08M
کتاب: چراغها را من خاموش میکنم.
3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داشتم لا به لای کتابها چرخ میخوردم که چشمم افتاد به کتاب هفت عادت مردمان مؤثر، ورق زدم و این جمله تکانم داد:
«به مأموریت خود در زندگی فکر کنید... دوست دارید مردم در مراسم تشییع جنازه شما، درباره شما چه حرفهایی بزنند؟ و بابت چه موضوعی از شما قدردانی کنند؟
برای تحقق این حرفها اقدام کنید.»
شب موقع خواب به طور اتفاقی این کلیپ را باز کردم و به اندازه چند ترم کلاس سبک زندگی به من یاد داد چطور باید زندگی کرد.
بعد به منِ بعد از رفتن فکر کردم و اینکه برای آنروز چکار باید کرد...
پ. ن: یادم باشه خلاصه کتاب رو بذارم
@tahere_sadat_maleki
{ ﷽ }
چند روز پیش با تیم جهان مادری گپ و گفت داشتیم.
دور تا دور میز مادرهایی نشسته بودند که هر کدام سهتا و چهارتا و پنجتا بچهی قد و نیم قد داشتند و یکی از یکی دغدغهمندتر، کتابخوانتر و با تحصیلاتتر!
به نوبت از مادری و درس خواندن و چالشهایش گفتند تا رسید به من، میکروفون را روشن کردم و گفتم: «تقریباً بعد از یک سال و نیم از غار تنهاییام بیرون آمدهام!» اینکه همه حس و حالم را تأیید کردند و کم و بیش بعد از هر حرفی که میزدم، میگفتند: «ما هم هینطور»، خنکی خاصی زیر پوستم میدوانید!
بعد نمیدانم چرا یادم افتاد که وقتی دختر دبیرستانی بودم و لای پر قو، انقدر درسخوان نبودم و این را بلند گفتم که: «حتی یکی دوبار با تک ماده قبول شدم» همه زدند زیر خنده، بعد ادامه دادم: «من با بچهها رشد کردم و هرچه دارم از صدقهسری آنها دارم» وقتی حرفم را تأیید کردند فهمیدم این واقعیت نه تنها در زندگی من، که در زندگی تکتک ما آفتاب شده و نور انداخته بود.
اینها را اینجا نوشتم که بگویم من نمک برکت مادری را چشیدهام!
اگر روزگاری به خاطر مادر شدن و دور افتادن از علاقههایم، با چشم دنیایی من راهی برایم بسته شد در عوض جادههایی در زندگیام هموار شد که حتم دارم از شب بیداریها، پایین آوردن تب بچهها، چای دم کردن سر صبح و روانه کردن بچهها به مدرسه است!
اینها را اینجا نوشتم که بگویم سختیها را خدا جبران میکند، کاش به نگاهش تکیه کنیم و این روزها برای فرزندآوری، درس و کار و اوضاع مالی و ... را بهانه نکنیم!
باقی بقایتان!
#طاهره_سادات_ملکی
#جهان_مادری
@tahere_sadat_maleki
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوی شادیهای راه مدرسه...
مثل یه خواب بود
یه خواب شیرین...
@tahere_sadat_maleki
هدایت شده از صبح تازه دم
( عاطفه جوشقانیان)
الا ان نصرالله قریب
شصت و سه سال اهل بکاء و نبرد بود
در اوج این زمانهی نامرد، مرد بود
شصت و سه سال مثل نبی، مثل مرتضی
مانند حاج قاسم ما، اهل درد بود
دلتنگ کودکان و یتیمان بی پناه
دلگرمی همیشهی شب های سرد بود
وقتی که بود، غزه از او رنگ و رو گرفت
وقتی که رفت رنگ جهان _آه_ زرد بود
نصر خداست شامل او، پس شهید شد
شصت و سه سال در دل زخم و نبرد بود
#عاطفه_جوشقانیان
#سید_حسن_نصرالله
@sobhetazedam
🖥 خانهدار و پرافتخار مثل دانشمندها
📝زن بودن، برای زن یک نقطهی افتخار است. این افتخاری نیست برای زن که او را از محیط و اخلاق زنانه دور کنیم. خانهداری، فرزندداری و شوهرداری را ننگ او به حساب بیاوریم. فرهنگ غربی خانواده را متلاشی کرد.
#بیانات: ١٣٩١/٠۴/٢١
@tahere_sadat_maleki