eitaa logo
شکوفه های باغ انتظار
113 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از زنگ دانایی
26.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ماجراهای داداشی و 🔸احترام به بزرگترها 🏴
هدایت شده از زنگ دانایی
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷☘🌷☘🌷 📺خاطره ای زیبا از شهید محمد بهرامیه شهید بهرامیه جوانی مودب و خوش اخلاق بود. به پدر و مادر خود بسیار احترام می گذاشت و بیشتر با جوانان پاک و مومن ارتباط داشت. او به ائمه معصومین (ع) ارادت می ورزید و نسبت به انجام فرائض دینی بسیار مقید بود و احکام اسلامی و فرامین قرآن را مهم می شمرد. او داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و سر انجام در تاریخ 61/6/18 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. 🌿هدیه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌷 🌷☘🌷☘🌷
هدایت شده از زنگ دانایی
21.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قصه‌ : «یه روز بارونی» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: مریم مهدی‌زاده، راحیل سادات موسوی، ناهید هاشم‌نژاد و سما سهرابی 🎞 تنظیم: محمد علی حکیمی و محسن معمار 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با ویژگی‌های یک بسیجی واقعی مثل شهید احمدی روشن است. 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏شگفتانه 🦜آرگوس بزرگ 🦢این پرنده زیبا نامش آرگوس بزرگ است که از خانواده قرقاول ها ست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❇️بچه های عزیز آیا می دانید در زمان حکومت امام مهدی عجل الله فرجه زیبایی های دنیا بیشتر می توانیم ببینیم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌸هر روز با یک شگفتانه با ما باشید (عجل الله فرجه) 🌼🌏🌼🌏🌼🌏🌼🌏🌼
هدایت شده از زنگ دانایی
🌸زینب کبری اسمش 🍃دختر پاک زهراست 🌸عطر تنش بهشتی 🍃عشق خدای اعلاست 🌸رسول خدا خوشحال 🍃زهرای دوم آمد 🌸به زیر لب می‌خونه 🍃خوش آمدی خوش آمد 🌸چادر نمازُ زهرا 🍃کشیده روی زینب 🌸چادر نمازِ مادر 🍃گرفته بوی زینب 🌸اشک چشایِ زینب 🍃میریزه روی گونه 🌸زهرا میگه عزیزم 🍃مادر پیشت میمونه 🌸رفت بغل حسینش 🍃آروم می‌گیره زینب 💛خداجون؛ بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها ظهور امام زمان مهربونمون رو هر چه زودتر برسون🤲
هدایت شده از زنگ دانایی
📖آقای خورشید مهربان اسم من فاطمه است، اسم شهرمان هم مَرو است، اسم پیراهنم👚گل گلی است، اسم پتوی پارچه ای کوچکم خوابالو، اسم مرغ قرمزمان🐓حناخانم و اسم تنور خانه مان هم آتش پاره🔥 اسم درخت🌴 توی کوچه را هم گذاشته ام کلاغ دونی. من دوست دارم برای هر چیزی اسم انتخاب کنم☺️ دوست دارم اسم همه چیز را بلد باشم، اسم همه غذاهایی🍵🥗 که مادرم می پزد می دانم. اسم تمام دانه هایی که پدرم توی زمین می کارد بلدم. وقتی با بابا به مزرعه می روم روی ملخ ها و کفشدوزک ها🦗 هم اسم می گذارم. دوست دارم هر چیزی را یه جور صدا کنم. برای خودم هم چندتا اسم گذاشته ام😃 مثلا نجمه و سمانه و مرضیه‌‌ اما فاطمه را از همه بیشتر دوست دارم😍 شش تا خواهر و برادر دارم که همه از من بزرگتر هستند. دوتا از خواهرهایم پارسال عروسی کردند و رفتند خانه خودشان. حالا من و مادرم، تنها خانم های🧕 خانه هستیم، البته اگر خاطر کوچولوی ریزه میزه ام را هم حساب کنیم، می شویم سه تا. یک هفته پیش به دنیا آمد 👼بابا هنوز برایش اسمی انتخاب نکرده است، اما من انتخاب کرده ام. تا همین دیروز نمیدانستم باید به چه اسمی صدایش بزنم که به چشم های آبی و صورت تپلی اش بیاید، اما دیروز که آن اتفاق عجیب افتاد، اسمش هم انگار از آسمان روی زمین افتاد!😄 💜کودکیارمهدوی
14-یک آیه یک قصه.mp3
3.25M
❇️مجموعه نمایش صوتی "یک آیه | یک قصه" ↙️"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه" قسمت 4️⃣1️⃣ 📜سوره مبارکه شعراء آیه ۷۹ و ۸۰ 🔹الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ🔹 🌺پیام آیه :خدا چه مهربونه به من آب و غذا می ده تازه وقتی هم مریض بشم خودش به من کمک می کنه زود خوب بشم ✔️خداجون دوست دارم 🕋 شاخصه: محبت و عشق به خدا، قرآن و اهلبیت علیهم‌السلام 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
12 🔰 طبق توصیه دیشب همسرش رفت برای درخواست وام که یک مرتبه دید صدای داد و بیداد یه پیرمرد کل بانک رو برداشته دقت کرد دید یکی از اعضای مسجد محل خودشون هست که اتفاقا پدر شهید هم هست و در ماه مبارک رمضان ، ادعیه ماه رو با صدای قشنگ و محزون خودش می خونه 🌀 پیرمرد داد میزد و می گفت : مگه نگفته بودین آخر این ماه درست میشه؟ پس کو ؟ چرا الان بازی در آوردین؟ میگین اعتبار ندارین؟ پس این همه پول چیه؟ چطور برای خودتون اعتبار و بودجه دارین؟ به ما بدبخت بیچاره ها که میرسه میگین پول ندارین... خدا نگذره ازتون، خدا... یهو قلبش گرفت ، همونجا کف بانک افتاد پایین، چند نفر از مشتری ها گرفتنش و روی صندلی نشوندنش، یه لیوان آب دادن دستش و کمی به صورتش پاشیدن ، حالش کمی بهتر شد چشم هاش رو که باز کرد، حاج هادی رو دید که داره با لبخند بهش نگاه میکنه ❇️ گفت چی شده پدرجان؟ چرا عصبانی میشی؟ نا سلامتی من اینجا کار می کنم، هم مسجدی ، هم محله ای ، بگو مشکلت رو برطرف میکنم انشالله ✳️ پیرمرد و هادی کنار رئیس بانک بودن ، پیرمرد گفت خوبی پسرم؟ اصلا حواسم نبود شما اینجا کار می کنی، آقای رئیس بانک این چه وضعیه؟ شما بمن قول داده بودین که تا آخر این ماه وام من جور میشه، پس چرا الان میگین اعتبار نیست؟ چرا میگین نمیشه؟ رئیس بانک گفت دست ما نیست حاج اقا، از مرکز به ما دستور دادن، من شرمنده روی گل شمام پیرمرد گریه کرد ، با اون سن و سالش ، جلوی چندتا کوچیک تر از خودش داشت گریه می کرد 💠 هادی گفت پدر جان ، وامت خیلی ضروری بود؟ برای چی می خواستی؟ گفت از ضروری هم ضروری تر ! برای جهزیه دخترم می خواستم، اگه الان وام نگیرم معلوم نیست چندماه دیگه قیمت ها چقدر بره بالاتر ، خودتون که می بینین قمیتها چطور هر روز دارن سر به فلک می کشن ✳️ تا گفت جهزیه ، هادی دلش ریخت خودش این درد رو قبلا برای خواهرش کشیده بود، وقتی دقیقا خودش می خواست برای خواهرش وام جور کنه، اما نشد و خواهرش شرمنده خانواده شوهر شد و با چشم گریان عروسی گرفت تو این فکرها بود که صدای پیامک موبایلش اونو سر جا آورد پیامک رو که خوند ،دید دیگه اصلا ذره ای مکث جایز نیست، سریع به پیرمرد اشاره کرد و گفت وام شما جور میشه تا اخر هفته ، غصه نخور شماره کارتت رو بده ، خودم وام رو به کارتتون می ریزم، اقساط وام و... هم خودم بهتون خبر می دم به هر حال شما پدر شهید هستید ، بالای سر ما جا دارین، من وام شما رو درست می کنم پیرمرد که همینطوری هاج و واج مونده بود گفت چطور؟ همین الان همکار شما گفت نمیشه که هادی گفت، نه حاجی جان، اتفاقا تازه پیامک اومد از مرکز که میشه ! درست شد، ضامن هم نمیخواد ! من تا آخر هفته وام رو می ریزم، شما هم اقساطش رو پرداخت کنین 🌀 انگار دنیا رو به پیرمرد داده بودن... پیرمرد با کلی دعا و تشکر رفت ، هادی به رئیس بانک گفت: همین الان پیامک اومد که... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
13 💠 هادی به رئیس بانک گفت: همین الان پیامک اومد که... رئیس پرید توی حرفش و گفت این چه کاری بود که کردی آقا هادی؟ من تا حالا ازت دروغ نشنیدم پشت سرت نماز می خوندم برای چی به این پیرمرد بنده خدا دروغ گفتی؟ از کی تا حالا ابلاغیه های شعبه مرکزی با پیامک ابلاغ میشه و از کی به جای رئیس ، به دست کارمند میرسه؟ جریان اون پیامک چیه؟ ✳️ هادی گفت چشم رئیس جان ، امان بده ! دیشب با خانمم راجع به این وام صحبت کرده بودم و راضی بود که بگیریم بهش گفتم امروز اقدام می کنم اومدم پیش شما برای پرکردن فرم درخواست که این قضیه پدر شهید پیش اومد مشغول حرف زدن بودیم که خودتون مشاهده کردین پیامک اومد از طرف خانمم بود پیام داد که چی شد؟ وام رو ثبت نام کردی؟ منم دیدم الان وقتشه ، الان بهترین فرصت هست، این شد که اون حرفها رو به پیرمرد گفتم رئیس گفت درست حرف بزن ببینم چی میگی، یعنی چی؟ هادی: خب معلومه دیگه اقای رئیس، با پیامک خانمم یاد این افتادم که قرار بود درخواست وام بدم برای خودم، اما با دیدن نیاز این پدرشهید ، منصرف شدم و میخوام وامم رو که گرفتم بدم به ایشون چون نیازش بیشتره اشکالی داره؟ رئیس: خب ... خب... نه ، اصلا ، چه اشکالی ، صلاح کار خویش ، خسروان دانند اما می گفتی خودت به این وام نیاز داری هادی: من اره، نیاز دارم اما برای خرید وسایل پسرم که داره انشالله به دنیا میاد می خواستم ولی کار این پدر شهید فوری تر هست، این بابا، پسرش رو برای حفظ اسلام و این کشور داده، بی انصافی هست من نخوام برای تشکر ازش، یک وام 50 تومنی رو بهش ندم، وسایل پسر منم جور میشه و خدا بزرگه به قول سعدی : همان کس که دندان دهد ، نان دهد همون خدایی که ما رو داره صاحب بچه میکنه ، همون خدا هم پول سیسمونی پسر منم جور میکنه 💠 هادی: فقط آقای رئیس از بچه ها و کارمندها کسی نفهمه همه چی طبق روال عادی من وامم رو می گیرم ، با اسم و مشخصات خودم فقط بعدش اون رو انتقال میدم به حساب این بابا اقساطش هم ماهانه محترمانه ازش می گیرم رئیس : خدا خیرت بده، چندتا کارمند مثل تو داشتیم، الان مشکلات کشور حل شده بود ✳️ هادی بعد ظهر رفت سمت خونه تو دل خودش خوشحال بود که امروز دل یک نفر رو خوشحال کرد و نگذاشت پیرمردی شرمنده دخترش بشه وقتی وارد خونه شد، همسرش بعد سلام و احوال پرسی فورا سوال کرد .... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از عاشق او
1_1347513997.pdf
3.77M
💠داستان هایی زیبا و کوتاه با تصویر های جالب برای آشنایی کودکان با امام زمان عجل الله فرجه
هدایت شده از زنگ دانایی
6⃣ششمین نام: یدالله الباسطه🌸 سلام به مولایی که☀️ پیروزی در دست اوست💐 نابودی دشمنا😈 بر ید قدرت اوست💐 سلام به مولایی که☀️ سرچشمه ی رحمته امام آخرینه☀️ او بهترین نعمته♥️ منبع: آفتابگردون
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 زیارت در اوج شادی! 🔺اشرف حکیمی که گل پیروزی بخش برابر اسپانیا را به ثمر رسانده بود ابتدا برای قدردانی سراغ مادرش رفت : 🔹دوستان جوان و نوجوان عزیزم این فیلم نشان میدهد حتی در زمانی که دوربین و نگاه همه دنیا روی تو زوم شده، حتی در زمان بُرد و تبدیل به قهرمان شدن نباید احترام و قدرشناسی نسبت به فراموش شود. 🔹هر مدرک و مقام و درجه و پول داری فراموش نکنی، نزدیک ترین ضریح که حاجات بی نهایت میدهد بوسیدن دست مادر باشد. تفاوتی ندارد مادر پیر باشد یا بیسواد یا بیمار گویند همه چیز در گوگل یافت شود الا برکات بوسیدن دست پدر و مادر. پس حجب و حیا، غرور و وسوسه های نفسانی را بذار کنار و همین الان اراده و قیام کن برای بوسیدن دست مادر. "یاعلی"؛ یا فاتحه ای تقدیم کن بر مادری که دیگر نیست 😔 تا وقتی زنده هستند قدردان پدر و مادر باشیم./محمدصادق سلطانزاده
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 با زهرا یا زهرا قسمت 1️⃣ 🥀بچه‌های مهربان، چقدر از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها اطلاع دارید؟ ⭐️ این کلیپ زیبا را که بچه‌های هم سن شما اجرا کرده‌اند ببینید تا با زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها آشنا شوید. حضرت سلام الله علیها 🌑🥀🌑🥀🌑🥀🌑
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏شگفتانه 🌏جزیره متحرک ❇️ یکی از شگفت‌انگیزترین جاذبه‌های طبیعی ایران، برکه‌ای با جزیره متحرک! اون جزیره که وسط برکه می‌بینید با وزش باد و جریان هوا تو برکه حرکت می‌کنه. عمق آب برکه هم زیاده و تا حالا اندازه گیری نشده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ❇️بچه های عزیز آیا می دانید در زمان حکومت امام مهدی عجل الله فرجه علم و عقل انسان ها زیاد می شود و می توانند علت اتفاقات عجیب را پیدا کنند. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌸هر روز با یک شگفتانه با ما باشید (عجل الله فرجه) 🌼🌏🌼🌏🌼🌏🌼🌏🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از زنگ دانایی
14 🔰 وقتی وارد خونه شد، همسرش بعد سلام و احوال پرسی فورا سوال کرد چی شد هادی جان؟ ثبت نام کردی برای وام؟ 💠 هادی: اره ، اسم نوشتم، قراره تا اخر هفته هم پولش جور بشه و بره حساب یه نفر دیگه 🔰 نرگس خانم از تعجب چشم هاش گرد شده بود و گفت یعنی چی؟ حساب یه نفر دیگه چیه؟ حساب کدوم نفر؟ 💠 هادی خندید و گفت : ای بابا ، خانم جان شما که در بند مال دنیا نبودی ، مگه ما ندار هستیم؟ خداروشکر استخدام هستم و درامد خودمون رو هم داریم، این وام نشد یه وام دیگه، خدا بزرگه، تو کار دیگران رو راه بنداز خدا خودش جبران میکنه به قول معروف : تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز 🔰 نرگس خانم : نه ، منظورم مال دنیا و این حرفها نیست، خب وام رو به کی دادی و به چه نیتی؟ اون هم تو این شرایط که برای بچه مون باید وسیله می گرفتیم و.. 💠 هادی : اتفاقا منم دادم به کسی که میخواد برای بچه خودش وسیله بگیره، اما بچه اون با بچه ما فرق داره ، بچه اون کسی رو جز پدرش نداره و این پدر باید جهزیه دخترش رو تامین کنه اما بچه ما ، دو تا پدربزرگ و دوتا مادربزرگ داره، اونها قطعا برای خرید وسایل نوه خودشون دست بکار میشن نترس دادم به یه پدر شهیدی که دنبال وام بود برای جهزیه دخترش مطمئن باش خدا جبران میکنه 👈 اون شب نشنیدی که حاج اقا عسکری روایتی رو می خوند که امام معصوم فرمودند شیعیان ما را هنگام مراقبت از نماز اول وقت و کمک به برادران دینی خود ، آزمایش کنید حالا منم به یه برادر دینی کمک کردم، مگه بعد شنیدن اون حدیث امام صادق(ع) قول ندادیم هردومون ، که اول خودمون خادم مولا بشیم و بعدش رو با تربیت مهدوی بزرگ کنیم؟ خب خادم و سرباز امام زمان بودن که فقط به دعای عهد و ندبه خوندن نیست، دست دیگران رو هم باید گرفت ، تو اجتماع هم باید به داد مردم رسید 🔰 نرگس خانم که اولش کمی ناراحت بود، با حرفهای هادی آروم شد، خودش زن بود و عروسی کرده بود و می دونست تهیه جهزیه یک دختر، چقدر مهم تر از سیسمونی نوزاد هست یه لبخند مهربانانه به آقا هادی زد و گفت پاشو دست و صورتت رو بشور و بیا نهار بخوریم قهرمان من !!! انشالله این عملت هم قبول باشه که صد در صد هست 💠 اون شب تو مسجد، پدر شهید اومد پیش اقا هادی ، تا خواست حرفی بزنه هادی اشاره کرد یواش پدرجان ، یواش کسی نباید متوجه این موضوع بشه، اینجوری همه میان بانک و از من انتظار وام دارن، منم دستم بسته هست و نمی تونم برای همه وام جور کنم دوست هم ندارم کسی بدونه برای شما کاری کردم ، انشالله تا اخر هفته وام شما جور میشه، فقط تو نمازها و دعاهات به پسر شهیدت بگو برای ما هم دعا کنه ... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
15 🔰 چندماه بعد... 🌀 روز نیمه شعبان اون سال فرا رسید. همه غرق در شادی و جشن گرفتن و... آقا هادی هم از دو جهت خوشحال بود. هم بخاطر روز تولد حضرت ، هم بخاطر اینکه قراره پسرش در چنین روزی به دنیا بیاد، دل تو دلش نبود ✳️ دلش می خواست تو مراسمات جشن کمک کار اهل مسجد باشه ، چون خانوادش همه تو بیمارستان بودن و خیالش از اونجا راحت بود، اما حاج اقا عسکری بهش اجازه نداد و به هر زحمتی که بود هادی رو راهی بیمارستان کرد 🔰 تو راه بود که بهش خبر دادن بچه به دنیا اومده یک مرتبه تمام اون سختی ها و توسلاتی که محضر امام زمان (عج) کرده بود به یادش اومد. تمام گریه ها تمام نماز ها تمام زیارت عاشورا ها و... یقین کرد که هرکس در این خونه بره، دست خالی بر نمی گرده ❇️ بچه رو که بغل گرفت ، آرامش عجیبی بهش دست داد ، هرچند پدرش دم گوش بچه اذان و اقامه گفته بود، اما هادی دوست داشت خودش هم بگه رفت یه گوشه خلوت نشست و با گریه و زاری بعد از اذان و اقامه ، چند تا سلام به امام زمان هم در گوش بچه گفت و همونجا به حضرت گفت : آقاجان، این بچه را نذر تو کردم ، کمکم کن جوری تربیتش کنم تا یکی بشه مثل مالک اشتر برای تو یکی مثل عمار برای تو اشک از چهره اش جاری شد، با دستهاش اشک خودشو پاک کرد و خیلی یواش و آروم روی لب های بچه گذاشت تا کام بچه با اشکی که برای امام زمان (عج) ریخته شده باز بشه، بعد از جیبش تربت اصل کربلا رو که تو سفر سال قبل از یک خادم گرفته بود در آورد و مقدار بسیار کم رو در دهن بچه قرار داد مستحب هست وقتی بچه به دنیا میاد، کامش با تربت کربلا باز بشه 🌀 رفت سراغ خانمش ، ازش تشکر کرد ، از صبرش، از تحمل سختی ها ، از اینکه این همه سختی رو تو این مدت تحمل کرد تا این بچه صحیح و سالم به دنیا بیاد از جیب کتش ، یه گردنبند طلا در آورد و هدیه داد به خانمش روی پلاک گردنبند، اسم هر سه نفر نوشته بود هادی، نرگس، ✳️ بعد خوب شدن خانم و انجام مراحل بیمارستان ، اومدن خونه که یک مرتبه دیدن... ( ادامه دارد ...) ✍️ احسان عبادی
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ های قاصدک 🍀عمو روحانی و یه مسابقه با اشیا دورریختی 🔷🔸💠🔸🔷
هدایت شده از زنگ دانایی
⃣2⃣ 📌حدیث بیست و پنجم: همنشین بد ✨امام علی علیه السلام فرمودند: 🌻جَلیسُ الشَّرِ نِقمهً "همنشین بد، عذاب است" غرر الحکم، ج۳، ص ۳۵۶ 🌸همنشین بد 🌱دشمن شماست 🌸مثل خار و مار 🌱وای! عجب بلاست!
هدایت شده از زنگ دانایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹زندگی حضرت علیه السلام 🔶قسمت اول 🌺بچه های نازنینم سلام 👈حضرت نوح(ع) يكي از پيامبران است، اسم قشنگشون چهل و سه بار در قرآن مجيد آمده ویک سوره‌ هم به نام ایشون در قرآن وجود دارد. 👇👇👇👇 👈روزی ، روزگاری در گوشه ای از دنیا مردمانی زندگی می کردند که خدا را فراموش کرده بودند و بت پرستی می کردند در آن زمان تنها یک نفر بود که خدا را از یاد نبرده بود و خدا را عبادت می کرد . او نوح پیامبر بود . خداوند یک ماموریت ویژه به ایشان دادند 🎞کلیپ رو دنبال کنیدتا به این ماموریت برسیم 🔷🔸💠🔸🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه هست 🌴خدای من ببینید حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها چقدر شبیه مادر مظلومشون حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها هستند 🔷🔸💠🔸🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا