eitaa logo
حریم عشق
182 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
40906918316608.mp3
3.64M
آقای اباعبدالله! مادوست‌داریم:)
حریم عشق
آقای اباعبدالله! مادوست‌داریم:) #مداحی
+پیشنهاد دانلود هر شب باید مجنونت شم...لیلا کیه؟! لیلا تویی قربونت شم...😔🖤
آرزوهایܩــ را ... به خـ♡ـدایی می سـ✿ــپارܩـ ڪـہ یوسـஜـف را از تــہ ݼاہ ، به تخت پادشـاهـے رسـ༻ـاند♡ . «‏و أنَا أبحَثُ عنِّي؛ وَجَدْتُكَ یٰا حُسین..!» و هنگامی که درپیِ خودم بودم تــو را یافتم،یا حسین؛))♥️
🔴هلال ماه شوال رؤیت نشد | فردا آخرین روز ماه مبارک مضان است 🔹بنا بر اخبار واصله هلال ماه شوال در غروب روز پنجشنبه ۳۱ فروردین رؤیت نشد و فردا جمعه یک اردیبهشت ۱۴۰۲ مطابق با ۳۰ رمضان المبارک ۱۴۴۴ هجری قمری است.
*
ساعات آخر است... دلم شور می‌زند... آقا چه شد حواله‌ی کرب‌و‌بلای من؟! دلتنگت میشویم شاید دیگر تو را درک نکردیم خداحافظ ای ماه میهمانی‌خدا .... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ الْأَعْظَمَ شب جمعه است هوایتان نکنیم میمیریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.83M
روز آخر ماه رمضونه! بیاین یه زیارت آل یاسین بخونیمو برای آقای غریبمون دعا کنیم:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 ریش هایی که از اون فاصله هم معلوم بود کوتاه تر از قبله . داشت با پسر دیگه اي حرف می زد و همون لبخند قشنگ رو لباش بود . بی پروا می خندید و می دونستم چون مخاطبش یه مرده انقدر راحت می خنده . پاهام یاراي رفتن نداشت و قلبم به جاي مغزم فرمان می داد به رفتن . دلم می خواست بلند جیغ بکشم و بدوم به سمتش و داد بزنم " من اومدم امیرمهدي . ببین اینجا هم راحتت نمی ذارم . " ولی شرط بابا مانع از رفتار نسنجیده م می شد . و البته هیجان دیدن عکس العملش با دیدن من . مامان و خاله و خانوم درستکار جلوتر از ما راه می رفتن . بهش که نزدیک شدیم مادرش صداش کرد . درستکار – آقا امیر ! مهمون داري . لبخندش رو کمی جمع کرد و محجوبانه به سمتمون چرخید . اول به مادرش نگاه کرد و بعد نگاهش رو کمی چرخش داد که رو صورتم قفل کرد . براي لحظه اي نگاهش رو ازم گرفت . لبخندش خشک شد . زل زد به زمین . ابروهاش بالا رفت . نگاه متعجبش بالا اومد و دوباره نگاهم کرد و باز دوباره خیره شد به زمین . ناباور زیر لب زمزمه کرد . امیرمهدي – خانوم صداقت پیشه .......... اومد به سمتمون . نگاه از زمین نگرفت . مادرش ، مامان و رضوان و خاله رو بهش معرفی کرد . خیلی متین سلام کرد . و خوش امد گفت . مادرش من رو نشون داد . درستکار – ایشون رو هم که به خاطر داري ! سري تکون داد . امیرمهدي – بله . خوش اومدین خانوم صداقت پیشه . گر گرفتم . حس کردم همه دارن چهارچشمی ما رو نگاه می کنن . انگار بخوان مچمون رو بگیرن . سر به زیر انداختم . " ممنون " آرومی گفتم . و نفس عمیقی کشیدم تا اون گر گرفتگی از بین بره . امیرمهدي جعبه ي تو دستش رو جلومون گرفت . امیرمهدي – بفرمایید . 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 مامان و رضوان و خاله با لبخند شیرینی برداشتن و تشکر کردن . ولی دست من خشک شده بود و جلو نمی رفت . امیرمهدي به سمتم متمایل شد . و آروم گفت . امیرمهدي – چرا بر نمی دارین ؟ با هزار بدبختی دست بردم و یکی برداشتم . زیر نگاه هاي مادرش بدجور دست و پام رو گم کرده بودم . انگار قرار بود با همون دیدار اول بیان خواستگاریم و من نگران بودم مورد توجه قرار نگیرم . یا کار اشتباهی انجام بدم . خانوم درستکار با دست تعارمون کرد . درستکار – بفرمایید داخل . بفرمایید . منزل خودتونه . مامان و رضوان جواب تعارفش رو با لبخند دادن و همراه خاله راه افتادن سمت دري که نشون داد . اما من نمی تونستم نگاه از امیرمهدي بردارم و برم . یه جوري بود ! کلافه نبود . ناراحت نبود . شاد نبود . ذوق نداشت . اما یه جوري بود . حس می کردم لبخند محوي روي لباشه . و هنوز از دیدنم شگفت زده ست . با دور شدن مامان و رضوان و خاله همراه مادر و خواهر امیرمهدي ، به ناچار نگاه ازش گرفتم و راه افتادم . اما امیرمهدي سر جاش ایستاده بود و تکون نمی خورد . از کنارش رد شدم و عطر حضورش رو به ریه هام کشیدم . بدجور دلم هواي اذیت کردنش رو کرد . آخه مرد هم انقدر آروم ؟ انقدر معصوم و مظلوم ؟ انقدر بی حرف و ساکت ؟ خوب اون خوي شیطونم با این خصلت هاي امیرمهدي بدجور تو وجودم بالا و پایین می پرید . ولی تو خونه شون و جلوي اون همه آدم که مطمئناً از اقوام و آشناهاي امیرمهدي بودن ؛ ممکن نبود . تو حیاطشون دو تا قالی بزرگ پهن کرده بودن و خانوما اونجا نشسته بودن . رفتم و کنار رضوان نشستم که داشت به مهرداد زنگ می زد که بگه ده دقیقه اي طولش بده ؛ بعد بیاد دنبالمون . حواسم به حرفاي رضوان بود . که سعی داشت هم آروم حرف بزنه که کسی صداش رو نشنوه و هم مهرداد رو راضی کنه . معلوم بود مهرداد داره غر می زنه . یااالله " گفتن کسی همه به سمت در برگشتیم ." با صداي امیرمهدي بود با یه سینی حاوي لیوان هاي شربت . شربت هاي آلبالو و پرتقال . 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
امروز تولد ِ شهید ابراهیم هادی ِ یه فاتحه تقدیمشون کنیم؟!:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 یه ماه، توی حال و هوای روزه‌داری بودیم... روزها قرآن خوندیم، وقت افطار و وقت سحر، یاد خدا کردیم... یه ماه 🌱 نفس‌هامون، عطر بهشت گرفت... ❤ قلبمون، مُهر بندگی خورد... کنار همدیگه، مهمون مهربونیِ بی‌انتهای خدا شدیم... امشب، شب شادیه... 😇 عید بندگی...
یِه‌هَنذفرۍ، یه‌کنج‌حَرم، یه‌چَفیه‌مُتبرک، ویِه‌دل‌عـٰاشق!💔 این‌هَمون‌حِـسیه، کہ‌آرزودارم بازم‌تَجربه‌ش‌کُنم:)) بشینم‌یِه‌گوشه‌توشلوغۍ گِریه‌کنم‌بَرات‌و به‌زائرات‌نِگاه‌کنم🙂.
✦✦┄┅┄፨•....•፨┄┅✦✦ 🔹آخر ماه شد و ماه نیامد آخر 🔹سی سحر ناله زدیم آه نیامد آخر 🔹با کلافی سر بازار نشستیم ولی 🔹حیف شد یوسفم از چاه نیامد آخر 🔹جان ما از غم دوریش به لب آمده است 🔹صاحب غیبت جانکاه نیامد آخر 🔹شام هجران رخش از سر ما رخت نبست 🔹فجر امید سحرگاه نیامد آخر 🔹ترسم این است دوباره به تباهی بروم 🔹مشعل و روشنی راه نیامد آخر ❣ ❣ ‌‌❣ ❣ ✦✦┄┅┄፨•....•፨┄┅✦✦
۱٤۰۲.۲.۲ رندترین سال، به امامت حضرت آیت الله خامنه‌ای.😎 به امید عید فطری که به امامت شما باشد؛ یا صاحب الزمان و اولین اقتدا کننده‌ی شما، در صف اول حضرت آقا باشد😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
""مبارک باد عید روزه‌داران "" 🍃 عید سعید فطر را به تمام مسلمین جهان تبریک و تهنیت عرض می کنیم. 🌱 مبارک 😍❤️