💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_پنچاه
سرش رو پایین انداخت و لبخندي زد . دست برد داخل جیب شلوارش ، و انگار داره چیزي رو به یاد میاره به جایی دور خیره شد .
امیرمهدي – بعضی روزا تو عمر آدم بی نهایت لذت بخشن . لذتی که تا آخر عمر فراموش نمی شه . می شن
خاطره اي که هر وقت بهش فکر می کنی ، لبخند رو لبت میاد و حلاوتش رو مثل همون لحظه ي اول حس می کنی . امروز براي من از اون روزاییه که می دونم تا آخر عمرم برام چنین حالی رو داره .
نیم رخش رو از نظر گذروندم .
چه جوري از این آدم خوشم اومده بود ؟ از نظر ظاهري با ایده آل هاي من فرق داشت .
پویاي شش تیغه کجا و امیرمهدي با ریش و سبیل کجا ؟
پویاي سر تا پا مد کجا و امیرمهدي ساده پوش کجا ؟
پویایی که به زور هورمون و شیر و هزارتا سفیده ي تخم مرغ و پروتئین هاي مصرفی زیاد هیکل به هم زده کجا و امیرمههدي کمی لاغر اندام کجا ؟
پویا و افکارش ! ... امیرمهدي و افکارش ! ....
امیرمهدي و لحن بیانش ...
امیرمهدي و احترامی که می ذاشت ...
امیرمهدي و حس آرامشی که به آدم می داد ....
هر چی بیشتر امیرمهدي و ایده آل هاي ظاهري تو ذهنم رو مقایسه می کردم ، بیشتر اون ظواهر رو پس می زدم و می فهمیدم باطن آدم ها مهمتر از ظاهرشونه .
و بیشتر حسرت می خوردم که چرا امیرمهدي مال من نبود . سهم من نبود .
سرش رو کامل به زیر انداخت و با نوك کفشش طرح کوچیکی روي زمین کشید .
امیرمهدي – امروز یکی از بهترین چیزهایی که می شد تو عمرم بشنوم ، شنیدم !
سر بلند کرد و نگاهش رو به چشمام دوخت .
و من حس کردم چقدر ارادي و به خواست خودش با من چشم تو چشم شد . گرچه که خیلی سریع نگاهش رو
نسیم وار از نگاهم گرفت .
امیرمهدي – وقتی تو ماشین گفتین یادتون رفته نماز ظهر و عصرتون رو بخونین ، انگار کسی بهم مژده ي
بزرگی داده .انقدر خوشحال شدم که نتونستم مژده گونی این خبر رو ندم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_پنچاه_و_یک
این توجهات از کسی مثل امیرمهدي براي من زیاد بود ؛ خیلی .
با سوال امیرمهدي دست از سکوت برداشتم .
امیرمهدي – چی شد که حاضر شدین نماز بخونین ؟
حرف خوبش درباره ي من بود . گرچه که تأکیدش روي نماز خوندنم بود . ولی هر چی بود درباره ي من بود و
همین به قدري برام خوشایند بود که لبخند رو به لب هام هدیه داد .
من – یادم بود گفته بودي راه حرف زدن با خدا نماز خوندن . یه بار نیاز شد باهاش اساسی حرف بزنم . هر جور
که حرف زدم جواب نگرفتم . به اعتماد حرفت ، از راهی که خودش گفته بود استفاده کردم . وقتی دیدم چقدر
زود جوابم رو داد دیگه از حرف زدن باهاش دست برنداشتم .
سري تکون داد .
امیرمهدي – مطمئن بودم اگر یه بار امتحان کنین دیگه ازش دست نمی کشین .
من – چرا مطمئن بودي ؟
امیرمهدي – آدم صادقی مثل شما انقدر درونش پاکه که زود به معنویت پیوند می خوره .
ازم تعریف کرد ؟ آره دیگه . گفت درونم پاکه .
و این حرف از آدمی مثل امیرمهدي یعنی تعریف و تمجید . که خیلی صادقانه و بدون هیچ حسی از اغراق بیان شد .
ذوق کردم . مگه می شد ذوق نکرد ؟
و باز حس شرمندگی از آهنگ تو ماشین .
دلم نمی خواست ناراحتش کنم . ولی باز هم با بی فکري این کار رو کردم .
براي عذرخواهی لب باز کردم .
من – من تو ماشین فقط می خواستم یه مقدار اذیتت کنم . اگر می دونستم از اونجور اهنگا بدت میاد ...
باز هم نذاشت ادامه بدم .
امیمهدي – قرار شد در موردش حرف نزنیم .
مصرانه گفتم .
من – باید بگم . به خدا نمی خواستم ناراحتت کنم . ادامه ي همون اذیتاي اون شب بود که قرار گذاشتیم به بعد موکول بشه
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوالهای شب اولِ قبر سخته یا آسون؟🥺📝
چی میشه که یه نفر ۸۰سال در دنیا بوده ولی
شب اول قبر که ازش میپرسند خدای تو
کیست؟ نمیتونه جواب بده!
چنان زندگی کن که کسانی که تو را میشناسند
اما خدا را نمیشناسند، به واسهی تو، با خدا
آشنا شوند.🌱
✍🏻شهیدمصطفیچمران
صدای خندهی خدا را میشنوی؟
دُعاهایت را شنیده و به آنچه مَحال میپنداری، میخندد :)
در سکوت شب
نقش رویاهایت را
به تصویر بکش
ایمانداشته باش به خدایی
که نا امید نمی کند
و رحتمش بی پایان است
شبتون بخیـــر💫💥
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_دو
با سر اشاره اي به کیسه ي تو دستم کرد .
امیرمهدي – هم سوغاتیی که براتون آوردم و هم مژده گونی خبر نماز خوندنتون ، هر دو داخلشه . امیدوارم خوشتون بیاد .
کیسه رو کمی بالا آوردم و نگاش کردم .
من در مقابل این همه خوبی باید چیکار می کردم ؟
آدمی که رو به روم ایستاده بود واقعاً آدم بود یا فرشته ؟
چرا انقدر خوب بود ؟
و من در مقابل باهاش چیکار کردم ؟ با آهنگی که می دونستم اصلاً ازش خوشش نمیاد ، اذیتش کردم .
و چقدر شرمنده شدم از کارم .
اول لب به تشکر باز کردم .
من – ممنون . اصلاً انتظارش رو نداشتم .
و بعد نادم از رفتارم ادامه دادم .
من – بابت اون آهنگ ، واقعاً عذر ....
نذاشت جمله م رو کامل بگم .
امیرمهدي – بهتره راجع به چیزهاي خوب حرف بزنیم . بازگو کردن مسائل ناراحت کننده ، حلاوت اتفاقاي
خوب رو از بین می بره .
حرف خوب ؟ می خواست با من راجع به چیزهاي خوب حرف بزنه ؟ حرف بزنه ؟
آخ که چه حالی داشت شنیدن این جملات از دهنش .
در مقابل حرفش فقط سکوت کردم . انقدر گفتارش براي من شیرین بود که قدرت تکلم رو ازم گرفت .
مگه این همون پسري نبود که حرف زدن زیاد با نامحرم رو گناه می دونست .
همونی نبود که اون شب تو کوه گفت فقط به خاطر اینکه خوابمون نبره با هم حرف بزنیم ؟
خودش بود . همون پسر ، ولی می خواست با من حرف بزنه .
و چه لذتی داشت حرفش و توجهش به من حتی به اندازه ي یه سوغاتی یا کادویی به بهونه ي مژده گونی و یا حرفاي خوب
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سه
لبخند محوي زد .
امیرمهدي – موردي نداره . فقط ...
گره کمی بین ابروهاش افتاد .
امیرمهدي – شما واقعاً این آهنگا رو گوش می کنین ؟
مگه ایراد داشت ؟ آهنگش که مشکلی نداشت !
من – مگه چش بود ؟
امیرمهدي – من کاري به ریتم آهنگ ندارم . ولی متنش ...
لب هاش رو کمی جمع کرد .
امیرمهدي – زیادي سبک بود .... سخیف بود ..... هجو بود ... چرا می ذارین گوش و ذهنتون درگیر این آهنگا
بشه ؟ اگر یه متن درست داشت حرفی نبود !
بی حواس گفتم .
من – وقتی زیادي شادم این آهنگا رو گوش می دم . یا وقتی می خوام برقصم .
و وقتی جمله م رو کامل کردم تازه فهمیدم چی گفتم ! و با بهت گفتم .
من – اي واي !
و با دست کوبیدم روي دهنم .
با ترس نگاهش کردم .
یکی نبود بگه دختر عاقل جلوي این آدم از رقص حرف می زنی ؟ خوب الان یه چیزي بهت بگه خوبه ؟ اسم
رقصیدن بردي جلوي نامحرم ؟
کی می شد یاد بگیرم هر حرفی رو نباید به زبون آورد ! اونم جلوي آدمی مثل امیرمهدي!
منتظر یه عکس العمل توپ ازش بودم . احتمال دادم این دفعه با لگد من رو از خودش دور کنه
ولی نه تنها کاري نکرد ، بلکه بدون تغییري در صورتش بحث رو عوض کرد .
امیرمهدي – چند روز دیگه ماه رمضونه . روزه می گیرین ؟
وحس کردم اینجوري ، با عوض کردن مسیر صحبت می خواد حرفم رو نشنیده بگیره !
پس تصمیم گرفتم با جواب دادن به حرفش ، بحث قبل رو پشت گذر زمان دفن کنم .
من – تا حالا روزه نگرفتم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان من و امثال من ارزش ندارد که
موسیٰبنجعفر میرود وقتی به قربانش:)♥️
#حضرت_معصومه | #روز_دختر #ولادت_حضرت_معصومه
enc_16845867956796536114302.mp3
8.5M
روزِ دخترِ و دستِ بـےبـے رو سرمہ . . '
روزِ دخترِ و هدیہ ے همه حرمھ : )!
#سیدرضانریمانی | #مولودی
enc_1623438594589714362442.mp3
2.8M
نوحہمےخواندکسےبینِحـرمدرهمهمھ ! . .
برمشامممےرسدهرلحظہبوےفاطمھ ':)
#صابرخراسانی | #شعرخوانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
از عجيبترين و نادرترين فيلمهایی كه تا بهحال توسط یک گروه فیلمبرداری حرفهای گرفته شده.😳
🐝زنبور ماده پس از مرگ جفتش (همسرش) برايش قبر حفر ميكند. جنازه را زير بالهايش حمل ميكند و دفن ميكند.
⁉️راستی چه كسی و چه نيرويی به اين حشره اينرا آموزش داده ؟؟!
📖 قرآن بعداز اشاره به خانهسازى عجیب زنبوران،:جمع آورى شيرهی گلها و ساختن عسل با آن خواص درمانى بینظیر مىفرمايد:
اِنَّ فى ذلِکَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُوْنَ
بهیقین در این امر (هوش و سختکوشی این حشره) نشانه روشنى است (از قدرت پروردگار) براى گروهى که فکر مىکنند و اهل خرد هستند.
سوره نحل آیه ۶۹
خدایا؛
روحمانازبینرفتہ
سردرگموبازیچہدنیاییم
توبیدارمانڪن،توهوشیارمانڪن..!
_شھیدعباسدانشگر
✨بسم الله✨
سلااام
شما دعوت شدید!✉️
به چی؟
به جشن تولد!🎈
اما این یکی خیلی فرق میکنه، چون دعوت شدید به جشن تولد یه "شهید" دهه هشتادی...🌷
درسته...شهیدِ دهه هشتادیِ شهرمون، شهید محمد سجادی زاده
اولین جشن تولدی که خود شهید جسما حضور ندارن اما مگه میشه توی تولد خودشون نباشن؟🌱
پس منتظرتیم و باهات یه عالمه کار داریم...💫
زمان تولد: دوشنبه هشتم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 20:00
مکان تولد: استان بوشهرگلزار شهداشهرستان آبپخش
منتظریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا گمانم عشق را
با گریه درمان میکنند...
.
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهار
ابرویی بالا انداخت .
امیرمهدي – یعنی می خواین بگین پدر و مادرتون هیچوقت نگفتن باید روزه بگیرین ؟ بعید می دونم .
شونه اي بالا انداختم .
من – اوایل می گفتن ولی من دوست نداشتم بگیرم . براي همین چند ساله که فقط می پرسن روزه می گیرم
یا نه که منم جوابم منفیه . اونا عادت ندارن چیزهاي مذهبی رو بهم تحمیل کنن . همیشه براي پذیرش هر
چیزي آزاد بودم .
و با این حرفم یاد تموم ماه رمضون هایی افتادم که همیشه همین یه ماه تو خونه ي ما همه چیز خدایی بود . و
نماز همه ي اهل خونه جز من به جا و اول وقت خونده می شد . مامان و بابا و مهرداد روزه می گرفتن . گرچه
که مهرداد روزهاي جمعه رو بی خیال روزه گرفتن می شد .
و سهم من از همه ي اون سال ها ، شام خودن کارشون یک ساعت بعد از افطار بود و سریال هایی که اگر طنز
نبود نگاه نمی کردم .
باز هم با حرف امیرمهدي از فکر بیرون اومدم .
امیرمهدي – هیچوقت نخواستین امتحانش کنین ؟
من – نه . چون اصلاً فلسفه ي این تشنگی و گرسنگی رو نمی فهمم چیه !
امیرمهدي – فلسفه ش رو از چه نظر می خواین بدونین ؟ از نظر پزشکی که یه جور استراحت بدن هستش . تو
این یه ماه به واسطه ي کم خوردن ، بدن سمومش رو دفع می کنه و از زیر فشار ناجور غذا خوردن در میاد . از
نظر معنوي هم که یه جور درك حال آدماییه که خیلی چیزها رو می بینن و دلشون می خواد ، اما توانایی
خریدش رو ندارن . به واسطه ي درك حالشون می فهمیم که باید بهشون کمک کنیم . از نظر مذهبی می شه
راهی براي آب کردن گوشت هایی که در طول سال از حرام خدا یا گناه به تن آدم روییده . مثل غذایی که با
پول شبهه دار خریداري شده باشه . یا لذتی که از انجام یه گناه هر چند کوچیک نصیبمون می شه . ولی اگر
منظورتون حکمت خداست که خب خود خدا می دونه چرا چنین عبادتی رو خواسته و اصلاً هم در حد درك و
فهم انسان نیست .
من – از اون عبادت هایی که باید بدون چشم داشت باشه ؟
لبخندي زد
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنچ
امیرمهدي – بله . از هموناست و زمانی دلچسب می شه که بدونیم به واسطه ي همین عبادت کلی پاداش میگیریم . مثلاً تمام نفس هاي آدم روزه دار عبادت محسوب می شه . حتی لحظه اي که تو خوابه . تمام حسنات
دو برابر برامون نوشته می شه . و در هاي رحمت به روي بنده ها بازه . جواب دعاهاي آدم روزه دار زود داده میشه و هزاران پاداش دیگه . خودش وعده داده روز عید فطر هزاران بنده ش رو از آـش جهنم نجات می ده .
وقتی لحظه ي افطار شروع می کنیم به خوردن تازه ارزش نعمت هاي خدا براي آدم دو چندان می شه .
چنان با عشق از این پاداش ها و حس ها حرف می زد که انگار شی با ارزشی جلوش قرار داره و می خواد با
تعریفش بر ارزش و شکوه و عظمتش صحه بذاره .
براي یه لحظه دلم خواست تا یک بار هم که شده ، روزه گرفتن رو امتحان کنم ببینم منم چنین حالی رو تجربه
می کنم !
نگاهش رو به سقف پاساژ دوخت و با عشق گفت .
امیرمهدي – و قشنگترین قسمت این ماه شب هاي قدرشه . شب هایی که خدا دعاي بنده هاش رو رد نمی
کنه . شب هایی که سرنوشت یک سال آدم نوشته می شه .ساعت هایی که با هیچ چیز نمی شه توصیفش کرد
. حیفه آدم این شب ها رو از دست بده . نمی دونم چرا بعضی بنده ها حاضر نیستن از این سه شب فیض ببرن .
مگه تو طول سال چندتا از این شب ها داریم ؟
من – من شنیدم سرنوشتی که خدا براي ادم نوشته قابل تغییر نیست . به قول معروف همه چیز بر پایه ي قضا
و قدر خداست .
محکم و با اطمینان گفت .
امیرمهدي – اما خودش گفته دعا ، قضا رو بر می گردونه . هرچند اون قضا محکم شده باشه .
شونه اي بالا انداختم .
من – ولی گاهی هر چقدر براي چیزي دعا می کنیم جواب نمی ده . انگار نه انگار ما داریم خودمون رو هلاك
می کنیم . گاهی فکر می کنم نمی شنوه .
لبخندي زد .
امیرمهدي – خدا هیچوقت دعاي بنده ش رو بی جواب نمی ذاره . فقط گاهی بهش می گه " نه " . که این
صد در صد به نفع بندشه .
ابرویی بالا انداختم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿
🏷 علی(ع) صراط مستقیم
💠استاد حسین انصاریان
◽️برای رشد و تامین خیر دنیا و آخرت، به غیر توسل و تمسک به ریسمان ولایت علی بن ابیطالب(ع) راهی نیست