ما امسال رو کربلات حساب باز کردیماا
اشکامون رو گذاشتیم برا بین الحرمینت💔
#آقایامامحُسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جونم به فدات ارباب♥️
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
پلک بر هم میزدی کرب و بلا میشد مرور
مـقتلى کاملتر از چشمت در این عالم نبود.
#شهادت_امام_سجاد ع
_________________
https://eitaa.com/maljakhat
enc_16674227291178511766022.mp3
6.96M
واویلا کہ چشمامون دریاۍ خونِ . .
حافظ باید واسمون ، روضھ بخونہ :)
#مهدیرسولی | #مداحیزمینه
#شهیدانه
نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می گشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهامان خیلی درد می کرد. حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن. صبر کردم تا نمازش تمام شد. گفتم « زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخوان. » گفت « اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه. »
[یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری]
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
ما که دلمان از این مصیبت خون شد !
یارب دلِ صاحب الزمان را دریاب . . .💔
________________
#شاهچراغ
#شیراز_تسلیت
مَلجَــــــا
:))))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزار که امسال حرمُ ببینم اربعین حسین💔
مَلجَــــــا
-
حب الحسین سر الاسرار شهداست ..فاین تذهبون ؟!
اگر صراط مستقیم میجویی بیا ، از این مستقیم تر راهی وجود ندارد ؛
حب الحسین♥️ .
- شهید آوینی
هدایت شده از شهید حسن مختارزاده
.
🌿 " میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.🌿
شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشتدری به حالت انتظار ایستادهام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بیسر درحالیکه خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچگونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. . . . "
➖بخشی از وصیت نامه شهید حسن عشوری عزیز.
#وصیت_نامه | #شهید
#شهید_حسن_عشوری
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
جز عشق تو به هر عشقی
محل دادم ضرر کردم:)
______________
https://eitaa.com/maljakhat
ظرف های شام، دو تا بشقاب و لیوان بود و یک قابلمه. رفتم سر ظرف شویی. گفت«انتخاب کن. یا تو بشور من آب بکشم، یا من می شورم تو آب بکش. » گفتم «مگه چقدر ظرف هست؟» گفت «هرچی که هس. انتخاب کن. »
[یادگاران،کتاب شهید زین الدین]
وضع غذا پختنم دیدنی بود. برایش فسنجان درست کردم. چه فسنجانی! گردوها را درسته انداخته بودم توی خورش. آن قدر رب زده بودم، که سیاه شده بود. برنج هم شورِشور. نشست سر سفره. دل تو دلم نبود. غذایش را تا آخر خورد. بعد شروع کرد به شوخی کردن که «چون تو قره قروت دوست داری، به جای رب قره قروت ریخته ای توی غذا. » چند تا اسم هم برای غذایم ساخت؛ ترشکی، فسنجون سیاه. آخرش گفت«خدارو شکر. دستت درد نکنه. »
[یادگاران،کتاب شهید زین الدین]
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش . .
#حسین_جانم
________________
https://eitaa.com/maljakhat