🔹اینجا تهرونه یعنی شهری که ...
1️⃣ از 2️⃣
🔰 ساعت چهار و بیست دقیقه بعد از ظهر جلوی درب #ترمینال_شرق از اسنپ پیاده شدم کرایه رو دادم از راننده تشکر کردم ، سرم رو بالا آوردم ، کوله مشکیم که منو یاد اربعین میندازه رو انداختم روی دوش سمت راستم رویم را برگرداندم سمت ترمینال و راه افتادم نزدیک درب قبل از اینکه وارد بشم یکی صدا میزنه آمل... آمل ... آمل میری آقا، با بی محلی راهمو ادامه دادم و وارد شدم فاصله در تا ساختمان ترمینال زیاد نیست ... حدوداً پنجاه متر ... چند نفر تو همین فاصله هی صدا میزنن ، آقا کجا میری ، بجنورد ، مشهد ...
از در شیشه ای عبور کردم و وارد ساختمان ترمینال شدم ، تعاونی ۱۴ سمت راست یه آقای میان سال با موهای جو گندمی و قد بلند نشسته ، از پشت میز با چشماش منو دنبال میکنه که دارم به سمتش میرم ...
سلام ، ببخشید اتوبوس چه ساعتی برای شیروان حرکت داره ...
_الان داریم ، آماده حرکته ...
_از کجا میره ؟ شمال یا از سمت سمنان
_از شمال
_نه ، از سمت سمنان کی حرکت داره ؟
_هفت به بعد هست ، الان فقط از مسیر شمال داریم
_باشه پس بی زحمت یه بلیت بهم بدید برای همون ساعت هفت
_چرا با این اتوبوس نمیری ؟الان داره میره ...
_چه فرقی داره هردو تا تو یه ساعت میرسن ، فقط سه ساعت اضافه باید اتوبوس رو تحمل کنم ، میرم یه دور بیرون میزنم ساعت هفت میام ؟
با خودم فکر کردم تا اون موقع هم وقت میگزره و هم اگه به چشمم خورد یه روغن موی خاویار میخرم ، یه هندزفری هم لازم دارم اگه ارزون قیمت و مناسب پیدا شد شاید خریدم ، تو این فرصت آرایش گاه هم اگه شد میرم ، یه خورده سرو صورتم مرتب بشه ...
بلیت رو گرفتم و اومدم بیرون ، پله ها رو از پل عابر پیاده بالا اومدم و به سمت فلکه اول تهرانپارس حرکت کردم ،
از اون ور خیابان از پله ها پایین اومدم ، یه راننده تاکسی پایین پله ها ؛
_آقا کجا میری
_جایی نمیرم عزیزم
عرض خیابان رو طی کردم و اونور از پیاده رو به سمت بالا راه افتادم بعد از چند دقیقه به فلکه اول رسیدم ، وارد یه لوازم آرایشی شدم ، پرسیدم
_ آقا روغن موی خاویار داری
_دیگه نیست دنبالش نگرد فقط تو عطاری های #بالاشهر سمت مینی سیتی میشه پیداش کرد ، چون یکی از دوستام چند بار از اونجا گرفته ...
البته اینجا هم نرسیده به فلکه دوم روبه روی پاساژ یه عطاری خیلی بزرگ هست به احتمال زیاد داشته باشه ، میخوای یه سر بزن .
_باشه ، خیلی ممنون
به سمت فلکه دوم آروم ، آروم و قدم زنان حرکت کردم ، تمیزی کف پیاده رو ها و خیابون نظرمو جلب کرد ، همچنین دکورهای شیک و لاکچری مغازه ها و البته چند تا ماشین خارجی ، نوجوانی هام خیلی علاقه به ماشین های اسپورت داشتم و هنوز هم دیدن یه ماشین خوش طرح یا به قولی خوش فیس چشمامو دنبال خودش میکشونه ، هرچند ته دلم از این چشم چرانی ماشین ها خیلی خوش ندارم ، ارزش #انسان به این نیست که دلش پی یه تیکه آهن پیچ و تاب خورده و براق باشه ، ولی ...
کنار پیاده رو دست فروش ها بساط کردن ، جلوی یکی شون یه خانم جوانی وایستاده یه شلوار نازک بسیار تنگ و دمپا گشاد پوشیده ، یه پیراهن تا روی کمر ، یه #کلاه دوره ای هم روی سرش که موهای زرد رنگ شُده یِ بلندش ریخته روی شونه ها و پشت سرش ، خیلی زننده است چشم هامو و برمیگردونم روبه رو را نگاه میکنم تا راهم رو ادامه بدم ، سه دختر با وضع بسیار بدی با چند قدم فاصله دارن میرن که ترجیح می دم توصیف و توضیح ندم ، سرم و پایین انداختم ، هرچند وقت یکبار، حدودا یک ، دو یا سه ماه مسیرم میخوره به #تهران ، هربار مرز بی حیایی و بدپوششی بدتر از قبل میشه ...
تعداد فست فودی های نسبتاً باکلاس و ویتامین فروشی ها تو مسیر زیاده ، همه صندلی ها رو بیرون و توی پیاده راه گذاشتن ، کم و بیش افرادی هم نشستن و در حال خوردن آب میوه یا ...
یه نفر یه ساندویچ با نون #فانتزی که لای پلاستیکی زرورقی گذاشته رو دو دستی گرفته و از سر پر از سُسِش طوری گاز میزنه که انگار فقط غذا نمیخوره بلکه باهاش تفریح میکنه ... ظاهراً قیمت هاشونم گرونه ، فقط پول موادش نیست که باید بدی ، #پول کرایه های عجیب این مغازه ها ، پول دکور ، بسته بندی ها، فضای خاص و ...
ناگهان صدای غرش و زوزه ای از پشت سر میاد سرم ناخودآگاه برمیگرده سمت خیابان متور سواری با سرعت خیلی زیاد همراه با تک چرخ طول خیابان را به ثانیه ای طی کرد ، صدای بلند متور پرقدرت چندصد سی سی #تفاخر سوارش را بر سر افراد حاضر در پیاده رو فریاد میکشید ...
✍️ مهدی اخلاقی
https://eitaa.com/ommat_Dream