eitaa logo
رویای امت
333 دنبال‌کننده
539 عکس
339 ویدیو
7 فایل
ارتباط با من @Akhlaghim
مشاهده در ایتا
دانلود
بالای سرش را با تعجب نگاه میکرد چند دقیقه‌ای هست که از این مسیر میرویم ، با تردید پرسید : _اون بالا هم ماشین حرکت میکنه مثل ما که از این زیر میریم ؟! _اره از بالا سر ماهم ماشین داره میره این بزرگراه دو طبقه است ... به ساختمان های بلند مرتبه نگاه میکرد گاهی سرش میچرخید تا در هنگام عبور ما برج بلند رو خوب دیده باشه ... _ایران خیلی پیشرفت کرده ... _چطور؟ _ این همه ساختمان های بلند ، جاده ها و امکانات ... _تازه از افغانستان اومدی ؟ _بله تازه امدم. _ برادر این. ها پیشرفت نیست اینها حماقت های جاهلان مدرنه ... _نه دیگه پس این همه امکانات چیسته ؟! _ نه عزیزم اهن و بتن و برج و بارو پیشرفت نیست ... پشت سرت رو نگاه کن اون بنده خدا با گونیه بزرگ زرد رنگ رو میبینی که داره آشغال ها رو بهم میزنه _ کدوم ،،، اها ،،، بله بله _ هروقت در شهر چنین تصویری ندیدی ، هروقت در شهر گرسنه نبود اونوقت پیشرفت کردیم ، میدونی چقدر هزینه میشه برای همین راه ها و تقاطع های طبقاتی برای پل ها تونل ها ، قطار شهری ها و ... مگر زمین خدارا از ما گرفته اند که در یک نقطه طبقاتی روی سر هم سوار شویم و اونوقت هزاران میلیارد پول مردم فقیر را برای رفت و امد شهرهای بی دروپیکر سرمایه دارهای ضد فرهنگ و عدالت خرج کنیم ، این چه افتخار و پیشرفتیست ... شهری که نزدیک سه میلیون افغانی مهاجر و مجرد و برده سرمایه دار دارد . توکه میدونی جای مجردها کجاست ؟ _نه کجاست ؟ _ پس این ملاهای طالبان چکار میکنن مگه نگفته اند جهنم از عزب ها پرمیشه ؟ _ چرا شنیدم... _ هه هه ... پس به شهر جهنمی ها خوش امدی ! _برادر افغانی سرتان کلاه نرود اینها پیشرفت نیست همانطور که سرما رفت ؟ با خود میگویم کاش میدانستی این شهر بالا و پایین دارد کاش میدانستی مولای ما گفت هیچ کاخی علم نشد مگر کوخ هایی ویرانه شد ، کاش میدانستی این ها ظاهر شهر است باطن شهر وحشتناکتر از آن چیزیست که به تصور بیاد ... کاش ما هم میفهمیدیم ... . ✍️ مهدی اخلاقی @ommat_Dream
اری اینچنین است برادر! _سلام ، وقت بخیر _سلام ، خسته نباشید ... چقدر گرم شده _بهت میخوره جنوبی باشی _اره، چطور؟ _ شما که دیگه تو گرما به دنیا اومدین ، نباید گرمای تهران شما رو اذیت کنه . _اره جنوب گرمه ولی تهران هم خیلی گرم شده ... کولر نداری _نه متاسفانه ، اسنپ انقدر پول نمیده کولر داشته باشیم _اشکال نداره بزن من پولشو میدم _نه ، نگرفتی چی میگم ، میگم انقدر پول نمیده که تعمیر کنم اگه بود که ازت دریغ نمی‌کردم ، کاکو _ها فک کردُم برا استهلاکش میگی نه اقا، من از اوناش نیستم که باشه و استفاده نکنم ، بلاخره خودمم تو ماشین گرمم میشه . شهر رو با کنجکاوی نگاه میکنه _ ای برجه چقد بلنده مالٍ کجای ، فک کنُم مالٍ مخابراته _نمیدونم ، شاید چه عظمتی ، تهران هم برای خودش اروپایی شده _این برج ها رو زیبا میبینی _هست دیگه ، بلاخره به این ارتفاع و نما و این همه تاسیسات ساختمانی ، دیدنش جالبه و واقعا قشنگه، نیست؟ _نه نیست ،من قشنگ نمی‌بینم ، فکر نمیکنم شما هم ببینید اگر اتفاقات قبل و بعد از علم شدن یک برج رو بدونی _چه اتفاقاتی ؟ مشکلش چیه؟! حوصله شو داری بگم ؟ بگو وقت زیاده تا برسیم . _مشکلش اینه که اولا خون یک ملت برای یک متر زمین تو شیشه کردن ، در حالی که زمین برای سکونت حق هر انسان است و انچه زیاد داریم زمینه ... و برج زمانی صرفه اقتصادی پیدا میکنه که سوادگری زمین ، زمین را سانتی خدا تومن کرده باشه ... دوم اینکه این کوه اهن و بتن با عرق جبین صد ها کارگر ساخته شده که شب به شب چندرغاز کف دستشان گذاشته شده تا گرسنگی را ساکت کنند و انقدری کالری در بازو ذخیره کنه که فردا بتونه دوباره کیسه سیمان رو بلند کنه، روی شکم و پشت بزاره تا اقای بسازبفروش و آسمان خوار پنجاه درصد از سرمایه چند صد میلیاردیش رو سود کنه ، غیر از تورمی که میاد روش دکتر شریعتی یه یادداشت داره به نام آری اینچنین بود برادر ، خوندی ؟ _نه! ظاهراً یه وقتی شریعتی سفری به مصر داشته ، بازدید از اهرام ثلاثه مصر _ها اهرام مصر رو دیدُم او زِمانای قِدیم زِمان فرعونا ساخته شده ؟ _اره ، بعد همینطور که به سمت اهرام حرکت میکردن و راهنما در مورد اثار توضیح میداده ، شریعتی توجهش به یه گودال هایی جلب میشه که ظاهراً فقط یک گودال نیست و احتمالا باید چیزی باشه از راهنما میپرسه این چیه راهنما توضیح میده که موقع ساخت اهرام توسط برده ها اونهایی که میمردند فرعون در اطراف به صورت دسته جمعی دفن میکرده تا در جهان بعد مرگ روح برده ها از فرعون در اونجا محافظت کنند ... شریعتی اونجا میشینه و جلوتر نمیره و خطاب به اجساد برده ها میگه من با شما پیوند دارم و برادرم، نه با فرعون و میگه بعد از شما هم ماجرای بردگی بنی ادم ادامه داشت و تاریخ انسان های آزاده ای را به خودش دید که علیه ان قیام کردند علی (ع) حسین (ع) ... و اری اینچنین بود برادر برادر! تو قربانی این بناهای بزرگ، بر گور شدی، و من، قربانی ساختن این قصرهای عظیم… حالا هم اینچنین است برادر ، ما با آن کارگرها هم سرنوشتیم و با ان برج دارها و برج نشین ها نسبتی نداریم ، من کارگر زاده ام ... ان کارگر اگر زمین برایش رایگان بود و زمین خواران دور شهر را کمربند نمی بستند کسی برج نمی ساخت ، چرا زمین خدا دادی را برخود حرام کرده ایم و روی سر هم سوار میشوم ، این چه منطقی دارد ، هرکس اگر حیاط ویلایی خودش را داشت خودش هم میتوانست بسازد با کمترین هزینه و نیاز به این همه تخصص و هزینه نبود ، کسی کارگری دیگری را نمیکرد . وقتی از این پارکینگ های انسانی جز سطل اشغال بیرون نمی اید باز هم باید مزدوری سرمایه دار را در کارخانه ها بکنیم تا دسترنج مارا از ما بربایند . اری اینچنین است برادر برج در یک نظم ظالمانه و استعمارگر ساخته میشود برای همین بی نهایت زشت است .... ✍️مهدی اخلاقی https://eitaa.com/ommat_Dream
پشت ترافیک تونل نیایش ... مسیر عوض میکنیم ... _ من از اولم با این تونل ساختن ها مخالف بودم . _چطور؟ _هربار که تونل میسازن دو سه سال مسیر روون میشه بعدش دوباره مثل اول ترافیک... _شما شغلت چیه عزیز ؟ _پزشکم ، اما خانمم شهرسازی خونده الان هم تو شهرداری مشاوره ... ، البته خوشش ازین اصولگراها نمیاد . _ منظورت زاکانیه ؟ _همشون ... _ خب به نظر شما باید چیکار میشد ؟ _ به نظر من فقط با توسعه مترو میشه مشکل رو حل کرد؟ _میدونید هزینه مترو چقدر سنگینه ، فقط برآورد های سال ۹۹ میگه هر یک کیلومتر مترو هزار میلیارد تومان خرجشه ، حالا که حتما دو برابر شده... _ باشه اقا چاره چیه ، بلاخره هزینه میکنیم یه مشکل حل میشه ، نه با تونل زدن که بعد دو سال سر خونه اولمونیم . _ اولاً که مترو هم دچار ازدحام جمعیت میشه ، دوما چرا هزار هزار میلیارد پول شهرستانی و روستایی بدبخت رو در شهر بی درو پیکری مثل تهران خرج کنیم و در ابادانی انها هزینه نکنیم که مهاجرت شکل نگیره و صد برابرش رو در تهران هزینه کنیم که فقط ، موقتا رفع مشکل کرده باشیم نه ارتقاء رفاه ، فقط بودجه امسال استان تهران صدو سی برابر استانهای محرومه و این نابرابری و مهاجرت همینطور ادامه داره ... سوما در شهری که من پیشنهاد ساختش رو بدم نه نیاز به مترو داریم ، نه تونل و نه بزرگراه های طبقاتی ... _پس رفت و امد رو چیکار میکنی ! _در ایده ما انقدر تراکم شکل نمیگیره همینطور رفت و امد روزانه از این سمت شهر به ان سمت شهر و بلعکس ، این وضعیت حاصل بی سوادان مدرنیسته! _ چطور ممکنه ؟ _,میشه ، وقتی شهر رو توسعه افقی بدیم به جای عمودی ... وقتی دار واسعه بسازیم به جای پارکینگ انسانی ... وقتی کار رو از کارخانه به خانه برگردونیم ... وقتی کمر سرمایه داری رو بشکنیم ! ...وقتی به جای تحول چهارچوب ها بدنبال تحول در چهار چوب ها باشیم سطح دعوامون به تونل یا مترو میکشه ... عالم رو بدون عینک مدرنیسم هم میشود تصور کرد ، باور کنید که زیباتر و اسانترست و ارزانتر... ✍️مهدی اخلاقی https://eitaa.com/ommat_Dream
رویای امت
قصه شهر ۴ مدرنیته | بیگانگی فراتر از روابط انسانی 👇 https://eitaa.com/ommat_Dream
🔸قصه شهر ۴ 🔻مدرنیته | بیگانگی فراتر از روابط انسانی ساعت یازده است نزدیک ظهر و هوا گرم یکی از کارگرهای شهرداری در میان کاج های داخل بلوار در حال جمع آوری خشکه برگه های سوزنی کاج هاست ... چند دقیقه‌ای به کار و رفتارهایش خیره شدم ... گمان نمیکنم هیچوقت در طول تاریخ ، اِنقدر انسان با درخت و درختچه بیگانه بوده باشد ، اینجا نه درخت به پرستارش برکت و بهره میدهد و نه او به درخت و شکفتنش لبخند میزند . 🔆گرمای هوا و سردی دل به هم آمیخته ، او حتی مثل گذشتگانش باغبان اجیر هم نیست نه درخت او را میشناسد و نه او درخت را از ابتدای بلوار که کارش را شروع کرده تا انتهای بلوار که لای آخرین درختان پریشان و شلوغ کاج را پاکسازی میکند تفاوتی برایش نمی‌کند ، احتمالا او فردا در بلوار دیگری مامور است . جهان امروزمان عالم غریبه ها و غریبگیست او آنقدر با شاخ و برگهای نوک تیز غریب است که با خودرو های در حال عبور از بلوار ، همان‌قدر که با من ! درخت از دیر زمان برای انسان ها ایت برکت ، سرزندگی و رزق بوده و مایه شکرگزاری میگویند پیامبر درختانش را حتی نام گذاری میکرد . درختی که به دست انسان کاشت ، داشت و برداشت میشد حکم فرزندی را داشت که حاصل دستان ترک خورده و زمخت اما مهربان باغبان بود که از عرق جبینش نوشیده بود و به وقتش جواب زحمت های بی دریغ را با سخاوتی بیشتر میداد‌. یادش به خیر شهسوار مرد خوش مشرب زواِرمی ... راستی من اهل خراسانم شمالی ، طریق الرضا ، شیروانی کرمانج ، زواِرم (زو ، اِرم (دره بهشت)) روستایی در بیست کیلومتری ما... شهسوار میگفت کل جوانیم کوه های بالای زوارم رو درخت گردو کاشتم ، یه چشمه بالای باغ هست که هر وقت میرم سر چشمه می‌شینم با آب هم‌صحبت میشم و فکر میکنم این تلاطم آب و صدای شرشر آن سلام و خوش آمدیه که آب به من میگه و روبه من میاد ، با کیفیت کمی از آن را به آغوش دستانم میکشم و ممنونم از این همه زلالی و خنکی که به من و درختانم میبخشه... اخر عمری به شهر امده بود اما دلش در روستا، کنار درختان گردو و چشمه جا مانده بود ... در دلم کسی به شهسوار می‌گفت از دره بهشت به شهر هبوط نکن ... بگذار اینجا باشد و اهلش ... درختان شهر و باغبانش هم رنگ شهر و آدم هایش را دارد. ✍️ مهدی اخلاقی https://eitaa.com/ommat_Dream
🔻قصه شهر_حرف هایی با خودم ...🔺 2️⃣از2️⃣ ادامه پست قبلی https://eitaa.com/ommat_Dream/993 همینطور که با خودم می حرفم به اقای جمهوری اسلامی هم تشر میزنم ، همونی که تو این سالها با هر کس و ناکس و هر جایی سر دفاع ازش استحکاک پیدا کردم ... توکه می دونی سرمایه دار جماعت اگه انگشت که هیچ به قول یکی از رفقا دستت هم تا کتف تو عسل کنی و در حلق این جماعت فرو ببری کتفت را از جا خواهند کند و هر روز علیه تو فتنه میکنند تو دیگه چرا از اینها دل نمیکنی و کل تلاشت شده اقناع و ارضا و بهره بیشتر رساندن به اینها ... امید وارم سرت به سنگ خورده باشه اگه نخورده هر چه زودتر بخوره قبل دیر شدن و گوش کنی به این بچه های دلسوز خودت و دست از ساخت و پولپاشی برای شهری که سرتا پایش رو لجن گرفته به گفته شهید بهشتی، برداری ، کمی قوانینت را ما پایینی ها هم بفهمیم ، ما پا برهنه ها ، ما که جز نان بازو و عرق جبین و جانی که هنوز به جوانیش و اینکه میتونه کار کنه امیدی نداره ... . ✍️مهدی اخلاقی https://eitaa.com/ommat_Dream
هدایت شده از رویای امت
🔸قصه شهر ۴ 🔻مدرنیته | بیگانگی فراتر از روابط انسانی ساعت یازده است نزدیک ظهر و هوا گرم یکی از کارگرهای شهرداری در میان کاج های داخل بلوار در حال جمع آوری خشکه برگه های سوزنی کاج هاست ... چند دقیقه‌ای به کار و رفتارهایش خیره شدم ... گمان نمیکنم هیچوقت در طول تاریخ ، اِنقدر انسان با درخت و درختچه بیگانه بوده باشد ، اینجا نه درخت به پرستارش برکت و بهره میدهد و نه او به درخت و شکفتنش لبخند میزند . 🔆گرمای هوا و سردی دل به هم آمیخته ، او حتی مثل گذشتگانش باغبان اجیر هم نیست نه درخت او را میشناسد و نه او درخت را از ابتدای بلوار که کارش را شروع کرده تا انتهای بلوار که لای آخرین درختان پریشان و شلوغ کاج را پاکسازی میکند تفاوتی برایش نمی‌کند ، احتمالا او فردا در بلوار دیگری مامور است . جهان امروزمان عالم غریبه ها و غریبگیست او آنقدر با شاخ و برگهای نوک تیز غریب است که با خودرو های در حال عبور از بلوار ، همان‌قدر که با من ! درخت از دیر زمان برای انسان ها ایت برکت ، سرزندگی و رزق بوده و مایه شکرگزاری میگویند پیامبر درختانش را حتی نام گذاری میکرد . درختی که به دست انسان کاشت ، داشت و برداشت میشد حکم فرزندی را داشت که حاصل دستان ترک خورده و زمخت اما مهربان باغبان بود که از عرق جبینش نوشیده بود و به وقتش جواب زحمت های بی دریغ را با سخاوتی بیشتر میداد‌. یادش به خیر شهسوار مرد خوش مشرب زواِرمی ... راستی من اهل خراسانم شمالی ، طریق الرضا ، شیروانی کرمانج ، زواِرم (زو ، اِرم (دره بهشت)) روستایی در بیست کیلومتری ما... شهسوار میگفت کل جوانیم کوه های بالای زوارم رو درخت گردو کاشتم ، یه چشمه بالای باغ هست که هر وقت میرم سر چشمه می‌شینم با آب هم‌صحبت میشم و فکر میکنم این تلاطم آب و صدای شرشر آن سلام و خوش آمدیه که آب به من میگه و روبه من میاد ، با کیفیت کمی از آن را به آغوش دستانم میکشم و ممنونم از این همه زلالی و خنکی که به من و درختانم میبخشه... اخر عمری به شهر امده بود اما دلش در روستا، کنار درختان گردو و چشمه جا مانده بود ... در دلم کسی به شهسوار می‌گفت از دره بهشت به شهر هبوط نکن ... بگذار اینجا باشد و اهلش ... درختان شهر و باغبانش هم رنگ شهر و آدم هایش را دارد. ✍️ مهدی اخلاقی https://eitaa.com/ommat_Dream