eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
110 دنبال‌کننده
2هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پام برسه به حرمت .. حسابی گریه میکنم💔 خوب میدونم ، بدم ولی من تورو ول نمیکنم
سلام شبتون بخیر✨ نیاز به ادمین داریم . اگر کسی مایل به اد شدن هست ایدی اش رو توی ناشناس بفرسته «دخترباشین!»
حسین جانم🖤
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 دست رو به سرش گرفته بود ، همونطور که دو طرف سرش رو ماساژ می داد گفت: آره خوبم -زینب بریم هتل؟فکرکنم حالت خوب نیست ! صدای خنده ی تلخش رو شنیدم : نه میخوام برم زیارت،خوبم بیا بریم . نگاه نگرانی بهش انداختم و دستم رو از دورش برداشتم و دستش رو محکم گرفتم . دوتایی تا جلوی ورودی زنانه رفتیم . -التماس دعا عزیزم زینب آروم گفت:همچنین وبعدبه طرف حرم پاتندکرد. فهمیدم که الان نیازمنداغوش امام رضاست . نگاهم رو به گنبد امام رضا دادم و آروم گفتم: آقا، خودت درستش کن؛یاضامن آهو و بعد خودم هم به طرف ورودی آقایون رفتم . ازحرم بیرون اومدم . به زینب زنگ زدم و بهش گفتم بیاد کنار سقاخانه . خودم هم کنارسقاخانه منتظر زینب موندم تا بیاد . زینب رو پیدا کردم و سمتش رفتم . تا بهش رسیدم ، از دیدن چشم های پف کرده و سرخش یکه ای خوردم و گفتم : چیکار کردی با خودت !!!! بی حرف سرش رو پایین انداخت . دستش رو کشیدم و به طرف شیر های آب بردمش . کیفش رو ازش گرفتم و گفتم: بشین صورتت رو بشور ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 روی پاهاش نشست و شیر آب رو باز کرد . دستش رو شست و بعد مشت آب کرد و به صورتش زد . صورتش رو که شست ، شیر آب روبست وایستاد . با صدای گرفته اش گفت : بریم کمی چشم هاش بهتر شده بود . قطعا اگر اینطوری میرفتیم هتل ، غیر اینکه از دیدن صورتش مثل من یکه می خوردن،بچه هاهم متوجه میشدن اتفاقی افتاد. تصمیم گرفتم کمی توی حرم باشیم تا حال زینب بهتر بشه . -خانومی،چای خانه خلوته بیا بریم یه چایی ی امام رضایی بزنیم . بدون اینکه مهلت حرف زدن بهش بدم ، دستش رو گرفتم و باهم به طرف چایخانه رفتیم . زینب رو فرستادم توی صف خانوم ها و خودم هم رفتم توی صف آقایون. چای شیرین حرم رو که گرفتم،به طرف زینب رفتم . دوتایی چاییمون رو خوردیم . استکان ها،رو توی سبدی که دست خادم ها بود گذاشتیم و تشکر کردیم . دستم رو به دست زینب گره زدم و دوتایی باهم هم قدم شدیم و به سمت در خروجی حرم رفتیم . بعد از شام به اتاق اومدیم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 شب آخری بود که مشهد بودیم ، فردا ظهر اتاق رو تحویل میدادیم و بعد از نماز ظهر و خوردن ناهار بر میگشتیم . رو به زینب که روی تخت دراز کشیده بود و مثلا داشت تلویزیون نگاه می کرد گفتم : زینب جان ، من میرم حموم شماهم بگیر بخواب باشه؟ زینب: باشه با لبخند نگاهش کردم و به سمت ساک رفتم تا لباس هام رو آماده کنم که صدای آخ زینب بلند شد. نگران به طرفش رفتم. دستش رو روی سرش گذاشته بود . -چیشدقربونت برم؟ آروم چشم هاش باز کرد و به آنی چشم هاش پر از اشک شد و با بغض گفت: سرم درد میکنه - آروم باش ، الان برات قرص میارم به سمت ساک رفتم و مشمای قرص هاروبرداشتم و درش رو باز کردم . ورق قرص رو برداشتم . بطری آب رو از یخچال بیرون آوردم و یک لیوان برداشتم و آبش کردم و به سمت زینب رفتم . -بلندشوعزیزم آروم بلندشدوروی تخت نشست . لیوان آب رو دستش دادم . دستش رو جلو آورد و من قرص رو کف دستش گذاشتم. قرص رو خورد و آب رو پشتش خورد. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
میـگفت↓ اگـر‌قـرار‌بود‌باآهنگ‌وفاز‌غم🎶' بـرداشتن آروم‌بشے، خـدا‌ در‌ قرآن‌نمیفرمود‌ڪه: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[اَلآ‌بـذڪر‌اللّٰھ‌تطـمئن‌القـلوب]🌱!" با‌یاد‌ِخـدا‌قلــــب‌ها‌آرام‌میگیرد..!:)`` @One_month_left
«هر دردی را دارویی است و داروی گناهان، استغفار است.» -پیامبر اکرمﷺ. @One_month_left
حسینِ‌من..🌱 بیاواین‌دل‌شکسته‌رابخر...💔 حسینِ‌من... مسافرجامانده‌را‌با‌خودببر...🚶🏻 السلامُ‌علیک‌یاابا‌عبدالله
مآگم‌‌شدِآنـیم‌‌‌که‌اندَرخَم‌دُنیآ؛ تنهآهُنرمآست‌کِه‌مَجنون‌حسِینیم:)🌱 @One_month_left
🌷 یڪ ڪرب وبلا بده بہ این وامانده خیلے بہ دلم حسرتش آقا مانده نگذار بگویند همہ با طعنہ: امسال هم آیا تو شدے جامانده؟ تا 🚩 💔 💚 @One_month_left
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقیقتا خیلی دلم میخواست منم شب اربعین تودسته ی آقای ستوده ، بین الحرمین باشم :)💔 @One_month_left
الان‌دقیقااونجاییم‌که‌ستوده‌میگه! رسیده‌کاردبه‌استخونم،ببین‌توهق‌‌هق‌م بنداومده‌زبونم💔🫠((: .. @One_month_left
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی… صلی الله علیک یا ابا عبدالله @One_month_left
+سخت میگذره.? -آره سخت میگذره واسه یه بیچاره سخت میگذره آخ اربعین رفته ها میدونن بی کربلا داره سخت میگذره ‌...💔
+یه نگاهی هم به ما بنداز ابی عبدالله _ما بی تو خسته ایم +ما بی تو بیچاره ایم @One_month_left
دکتر؛ دلم‌گرفته،به‌جایِ‌دوای‌قلب.. یک‌اربعین،پیاده‌به‌سوی‌کربلا تجویزکن..♥️:) @One_month_left
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه ی بستن چفیه برای در امان ماندن از گردو غبار و آفتاب در هنگام پیاده روی 
@One_month_left