فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸👌سفارش جالب #خدا به پیامبر
حجت الاسلام #عالی
پیشنهاد دانلود👌👌👌
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
✅محبوب ترین کار نزد خداوند
✍در نگاه پیامبر اکرم (ص) نماز اول وقت، محبوب ترین کار نزد خداوند است.حضرت می فرمودند:
«هرگاه نماز در وقتش خوانده شود، به طرف آسمان بالا رود، درحالتی که همچو نور می درخشد و درهای آسمان برای آن نماز باز شود تا اینکه به عرش برسد.
سپس برای نمازگزار شفاعت می کند و می گوید خدا حافظ تو باشد، آن گونه که در توجه و حفظ من کوشیدی.»
📚صدوق، خصال، ج۱، ص ۷۸
📚ديلمى، ارشاد القلوب، ج ۱، ص۱۹۰
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
💫💫💫💫
#نمازم_اول_وقت_هست؟!🤔
نماز مانند لیموشیرین است🍋
هرچه از اول وقت دور تر شود تلخ تر می شود.😖
هرکه عادت به تاخیر در نماز کرده ,🕑
خود را برای تاخیر در امور زندگی اماده کند.😫
تاخیر در ازدواج 💑
تاخیر در اشتغال🗓
تاخیر در تولد اولاد👼
تاخیر در سلامتی.😇
هر قدر که امور نمازت منظم تر باشد, امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد. 😍
#آیت_الله_بهجت
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔹گفتم:با این همه گناه
چڪارمےتوانم بڪنم؟
🔸مهربانم فرمود:
الم یعلموا ان الله هو
یقبل التوبة عن عباده
🔹مگر نمے دانند خداست
ڪه توبه را از بندههایش
قبول مےڪند
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_هشتم _اونش به تو ربطی نداره برو تو اتاقت. مه
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_نهم
وارد خانه که شد سکوتی را شنید که غیر ممکن بود. هیچوقت در این ۱۷سال زندگی آنقدر خانه آرام نبوده. دلش می خواست بفهمد چه اتفاقی افتاده.
قدم به قدم که نزدیک در ورودی می شد استرسش بیشتر می شد.
جلوی در کفش های غریبه ای دید. با تردید کفش هایش را درآورد و رفت داخل.
صدای گفتگو های یواش و آرامی را می شنوید. بی خیال شد و بدون صدا وارد اتاقش شد.
تا شب بدون مزاحمت درس خواند و کسی مزاحمش نشد.
در اتاق طبقه بالا مهرزاد کلافه قدم می زد. فکرش درگیر اتفاقات و حرف های امروز بود که یواشکی از پشت در شنیده بود.
چرا مادر و پدرش نمی خواستند او بفهمد؟
چرا می خواستند برخلاف نظر حورا عمل کنند؟
فکر نبودن حورا در این خانه عذابش می داد.
در اتاقش قدم می زد و با خودش حرف می زد.
_بهش بگم؟ نگم؟ چیکار کنم؟ باید حورا رو با خبر کنم. نمی خوام در عمل انجام شده قرار بگیره و این وضعیت رو قبول کنه.
باید بهش بگم اما.. اما حورا که با من حرف نمی زنه. اون که به من اصلا محل نمی ده. منو آدم حساب نمی کنه.
همین غرورش منو جذب کرده.
موقع شام رفت پایین تا بتواند اگر توانست با حورا حرف بزند.
_سلام.
با سلام سرسری خانواده،نشست سر میز و منتظر حورا شد.
شام را کشیدند و حورا نیامد.
به مارال نگاهی کرد و گفت:مارال برو حورا رو صدا کن.
مادرش خیلی سریع گفت:نه حورا درس داره.
_ناهارم نخورد مادر من.
_تو به فکر خودت باش نمی خواد جوش کسیو بزنی.
مهرزاد با غیظ دندان هایش را بهم سایید و در دل گفت:حورا کسی نیست.. عشق منه..
شام را با بی میلی خورد و رفت بالا.
نیمه های شب بود و حورا مشغول دعا و نیایش. مهرزاد آرام از پله ها پایین رفت و پشت در اتاق حورا ایستاد.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_دهم
صدای گریه های هرشب حورا عذابش می داد. صدای زمزمه های عاشقانه اش با خدا او را ترغیب می کرد تا اوهم کمی با خدای حورا خلوت کند اما هر بار عشق حورا جلوی چشمش را می گرفت و نمی زاشت به خدا فکر کند.
پسری که تا به حال نماز نخوانده بود، حتی یک رکعت.. حال عاشق دختری با خدا و با ایمان شده بود که نماز شبش ترک نمی شد.
دستگیره در را کشید و در آرام و بی صدا باز شد. خواست برود داخل اتاق و با حورا حرف بزند اما نتوانست. چند بار سعی کرد که بالاخره قفل دل و زبانش را بشکند اما نتوانست و در را بست و برگشت به اتاقش.
اعصاب و روانش از دست خودش و زبان بی صاحابش حسابی بهم ریخته بود.
باید هرطور شده با حورا حرف می زد بنابراین تصمیم گرفت فردا موقع رفتن حورا به دانشگاه او را با ماشین برساند و با او حرف بزند.
صبح زود از خواب برخواست و صبحانه حاضر کرد. با آمدن حورا به آشپزخانه به او سلام کرد و گفت:صبحونه بخورین میبرمتون.
_نه ممنون خودم میرم.
با جدیت گفت:همین که گفتم. باهاتون حرف دارم.
دیگر مخالفت نکرد و نشست پشت میز. با هم صبحانه خوردند و بدون اطلاع مریم خانم با هم از خانه خارج شدند.
حورا در عقب را باز کرد تا بشیند اما مهرزاددر را بست و در جلو را باز کرد.
_من راننده شما نیستم حورا خانم. بشینین جلو.
حورا جلو نشست و خود را جمع و جور کرد. حس خوبی نداشت که با پسر دایی اش در یک ماشین بنشیند و با او حرف بزند.
مهرزاد که نشست سریع راه افتاد.
_حورا خانم میخواستم یک مسئله مهمی بهتون بگم. دیشبم خیلی سعی کردم بگم اما نتونستم.
_خب بگین.
_راستش.. من.. من دیروز..
_آقا مهرزاد اگه میخواین بگین زودتر حرفتونو بزنین.
هرکار کرد کلمات را به زبان بیاورد نتوانست و حرفش را هی قورت می داد.
_هیچی.
_یعنی چی هیچی؟ منو مسخره کردین؟ این همه وقت منو گرفتین که بگین هیچی؟
مهرزاد دهانش بسته شد و چون کم کم می رسیدند به دانشگاه سرعتش را کم کرد.
ماشین که توقف کرد، حورا با گفتن این جمله پیاده شد.
_لطفا از این به بعد اگر حرفی می خواین بزنین بهش فکر کنین بعد وقت کسی رو بگیرین.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
◇ مثل سوزن ◇
✍شما اول انگشت خود را در استمپ میگذاری و آن را جوهری میكنی و بعد پای يک قرارداد انگشت زده و آن را جوهری ميكنی.
⬅️ يعنی تا اين انگشت خود جوهری نشود نمی تواند برگ كاغذی را جوهری كند.
⬇️هندسهٔ عالم هم همين است. ما تا خود يک ويژگی و صفتی پيدا نكنيم، نمی توانيم ديگران را دعوت كنيم تا آن ويژگی و صفت را پيدا كنند.
اين است كه #قرآن_كريم گلايه ميكند:
📖چرا يك حرفهايی ميزنيد كه خود انجام نمي دهيد؟! (صف/۲)
🔺درست مثل سوزن كه براي همه لباس ميدوزد، اما خود برهنه است.
📚 کتاب مثل شاخه های گیلاس استاد محمد رضا رنجبر
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔅بهترین فـــــیلتر شکن
انسان با انجام گناه فیلترهایے بین
خود و خدا ایجاد میکند !
گناهانے که مانع استجابت دعا هستن و
راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن
و اما " نـــــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست!
خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است
خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام گناه مے شود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد.
اگر باور ندارید این آیه را بخوانید
" اِنَ الصَلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشا وَ المُنکَر "
🔅"بدرستے که نماز انسان را از
فساد و فحشاء باز مے دارد "🔅
عنکبوت_آيه44
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔅آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت:"عموزادهام آیتالله سید عبدالکریم کشمیری فرمود: یخچال نداشتم. به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم. به منزل که برگشتم دیدم دربِ منزل، گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم از کجا آوردهای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم.
ایشان گفت: از آیت الله کشمیری ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود:
🔅🔅🔅روزی ۱۱۰ بار بگو: «اللّهُمَ اَغنِنِی بِحلالِکَ عَن حَرامِک و بِفَضِلکَ عَمَّن سِواک»
📚 منبع: کتاب «روزنههایی از عالم غیب»، نوشتۀ آیتالله سید محسن خرازی، صفحۀ ۱۱۰
🔆این ذکر را آیت الله بهجت و آیت الله مرعشی نجفی هم توصیه کرده اند
🔆شیخ بهایی ۱۵۰۰ مثقال طلا مقروض بود. ولی با خواندن این ذکر تمام قرضش برطرف شد.
🔆این همان ذکری است که علامه قاضی به عنوان کیمیا به شاگردش توصیه کرد
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🌺🍃با دلخوری به خدا گفتم:
درب آرزو هایم را قفل کردی
و کلید را هم پیش خودت نگه داشتی.
خدا لبخندی زد و گفت:
همه عشقم این است که
به هوای این کلید هم که شده
گاهی به من سر میزنی.
🦋وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ
🌺🌿و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم (۶۰)
سوره غافر 🍃
#آرامش_با_قرآن
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔹نغمۀ بندگی🔹
آیت الله حاج سیّدمحمّدصادق حسینی طهرانی مدّظلّه العالی
🍃 مرحوم علّامه والد رضوان الله علیه گاهی این ابیات عالی و راقی از ترکیب بند معروف مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیب خراسانی رحمةالله علیه را که در بیان عجز و اظهار ذُلّ عبودیّت و مسکنت و خواری و فنای بنده در برابر کبریایی حضرت حق می باشد را می خواندند:
بنده را پادشاهی نیاید
از عدم کبریایی نیاید
بندگی را خدایی نیاید
از گدا جز گدایی نیاید
من گدا من گدا من گدایم
از عدم صرف هستی نشاید
دعوی کبر و مستی نشاید
خاک را جز که پستی نشاید
از فنا خودپرستی نشاید
من فنا من فنا من فنایم
📚 «نور مجرّد» ج ۱ ص ۱۵۲
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ تصویری 👌
✅ تکنیک افزایش روزی
😍 دیدنش پشیمونتون نمیکنه...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🌷امام صادق (ع) :
ایما امراة قالت لزوجها: ما رایت قط من وجهک خیرا فقدحبط عملها؛
هر زنی به همسرش بگوید: «من از روی تو خیری ندیدم» عملش ضایع و حبط خواهد شد.
📚 من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 440.
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
👈#کلیپ اجساد پیدا شده #قوم_عاد 😨 💥⚡️نبینی از دست رفته بازم یک معجزه دیگر از قران!👌🦋
🌸انچه بخاطرش به کانال دعوت شدید🌸
🌸👌با #رمان_مذهبی_و_جذاب_حورا در بخش شبانگاهی همراه ماباشید🌸
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_دهم صدای گریه های هرشب حورا عذابش می داد. صد
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_یازدهم
حورا با ناراحتی و عصبانیت وارد دانشگاه شد در حالی که از رفتار خودش کاملا پشیمان بود. مهرزاد که تقصیری نداشت فقط نمی توانست حرفش را راحت بزند.
حرف نگفته اش، حورا را کاملا پریشان کرده بود. کاش می گفت..کاش...
امتحان آن روز هم به خوبی برگزار شد اما حورا بیشتر حواسش به مهرزاد و مسئله ای بود که نتوانسته بود بگوید.
بعد از تمام شدن امتحان منتظر هدی ماند تا با او حرف بزند.
_به به حورا خانم چه عجب منتظر ما موندین!
_هدی بریم سلف باهات حرف دارم.
هدی بدون حرفی دست دوستش را گرفت و با هم راهی سلف دانشگاه شدند.
دو لیوان شیر کاکائو و کیک گرفت و به سمت میزی برد که حورا پشتش نشسته بود.
چادرش را کمی بالا کشید تا راحت بتواند بنشیند.
_خب بگو منتظرم.
_هدی من..میخوام خیلی چیزا رو بهت بگم. وقت داری؟
_آره حتما من برای بهترین دوستم همیشه وقت دارم.
حورا لبخندی زد و شروع کرد به تعریف گذشته تلخش.
_وقتی پامو تو اون خونه گذاشتم که چند روز قبلش مادر و پدرم تو یک تصادف فوت کرده بودند و وصیت کرده بودند من پیش داییم بمونم.
مادرم خواهری نداشت و عمو و عمه هام خارج از ایران بودند و سالی یک بار هم نمیومدند ایران.
داییم بهم قول داد ازم مراقبت میکنه و نمیزاره کمبودی حس کنم. منم خام حرفاش شدم و باهاش رفتم.
از روزی که رفتم تو اون خونه آزار و اذیتا شروع شد.
هربار که از زن دایی کتک میخوردم یا حرفی بهم میزد که اشکمو در میاورد به یاد حرف داییم میفتادم که می گفت
"دایی جان خیالت راحت باشه. خونه ما رو مثل خونه خودت بدون و احساس غریبگی نکن. من مثل پدرت و زنداییت مثل مادرت میمونه. هر کم و کسری داشتی بگو من برات فراهم میکنم. غصه هیچی هم نخور من مثل کوه پشتتم"
اما.. اما با حرفای زنش پشتمو به راحتی خالی کرد. هر بار که میخواستم شکایت رفتار مریم خانم یا دخترش رو بکنم قدرت حرف زدن ازم گرفته می شد.
فکر میکردم همینکه منو تو خونشون جا دادن و گذاشتن درس بخونم خیلی محبت بهم کردن.
اما نمی دونستم که قضیه اونجوری که فکر میکنم نیست.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_دوازدهم
از زن داییم میشنیدم که میگفت:رضا این دخترو چرا مفت و مجانی نگه داشتی تو این خونه؟ از باباش که نه ارثی رسیده به ما نه پول و پله ای. ولش کن بره با همون خانواده پدریش زندگی کنه که معلوم نیست کدوم گورین.
اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد:خیلی بهم بد کردن. زخم زبونای زن دایی و دستور و فرمایشای دخترش روانیم کرده بود تا اینکه.. تو۱۶سالگی فهمیدم مهرزاد.. عاشقمه.
_چطور فهمیدی؟
_من که۱۶سالم بود اون۱۹ساله بود. تو اوج بچگیش اومد پیشم و وقتی تو حیاط داشتم درس میخوندم گفت دوسم داره و یک روز از دست مادرش نجاتم میده.
_الان چی؟
_نمیدونم هدی امروز منو سوار ماشینش کرد و هی میخواست چیزی بگه اما نمیتونست.
_دیوونه حتما میخواسته بگه دوست داره.
_نمیتونه هدی.
_وا چرا؟
_چون مادرش نمیزاره.. از طرفی من اصلا با اون جور در نمیام.. از طرف دیگه هم که من دوسش ندارم. من تو این سال ها فقط عاشق و دل باخته یک نفر بودم.
هدی با ذوق از او پرسید:ای ناقلا کی هست؟
_کسی که هر جا بودم باهام بوده و تنها نذاشته..کسی که هنوزم باهامه و شبا باهاش خلوت میکنم.. خدا.. اون تنها یار و همدم من تو این سالهای سخت بوده.
_حورا جان خدا که آره اما تو باید یک کسی رو داشته باشی رو زمین که بتونی باهاش حرف بزنی؟درد و دل کنی؟
_فعلا نیازی نیست.
_ممنون که باهام دردو دل کردی اما اینو یادت نره تو میتونی مهرزاد رو عوض کنی البته اگه زن دایی فولاد زره ات بزاره.
_بیخیال هدی من تاحالا پشت سرش غیبت نکردم اینا رو هم فقط محض درد و دل بهت گفتم. به کسی نگو.
هدی دستش را آرام فشار داد و گفت:حتما عزیزم مطمئن باش.
_خب من دیگه برم تا صدای زنداییم بلند نشده.
با هم که خداحافظی کردند، حورا زیر لب زمزمه کرد:گذشته خوبی نداشتم.. همیشه با یاد آوریش عذاب می کشم.
"ما همیشه با عشق فریب می خوریم، زخمی می شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می شود، اما باز هم عشق می ورزیم؛ و زمانی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم، به گذشته نگاه می کنیم و به خودمان می گوییم:
من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم."
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔅خاطرهای از آیت الله بهجت(ره)
مرحوم آیتالله قاضی(ره) استاد آیتالله #بهجت(ره) بودند و حضرت امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر میفرمودند.
آقای بهجت(ره) مکرر در نصایحشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
🔸یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیتالله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!»
🔸یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟»
🔸وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
🔸این عالم بزرگوار میفرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست میگفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمیخواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کمکم به جاهایی که دلش میخواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.
📚 بخشی از کتاب "چگونه یک #نماز خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
✨اثار سکوت !
علامه طباطبایی ره
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
✨ حضرت آيت الله مجتهدي تهراني :
☝اولين عملي که باعث خوب شدن کار و بار انسان مي شود
🌷 راضي نگه داشتن پدر و مادر 🌷
است.
✌دومين عمل
🌷 نماز اول وقت 🌷
است.
🌟 نماز اول وقت در اين که کارتان خوب شود مؤثّر است.
🌟 کساني که به هر دري مي زنند ، ولي کارشان درست نمي شود براي اين است که نماز اول وقت نمي خوانند.
✅👈 جوانها به شما توصيه مي کنم اگر مي خواهيد هم دنيا داشته باشيد و هم آخرت ، نماز اول وقت بخوانيد.
🌸 هرگز نمازت را ترک مکن "
میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛ تا " سجده " کنند، فقط یک سجده
از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانى که
میخواستند در پیری توبه کنند...
رسول الله صلےالله علیه وآله فرموده اند
نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فايده فرزند
عشاء : آرامش
مي بخشد.
به نیت دعوت برای "نماز" به چند نفر بفرست
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
💌 #پیام_معنوی | یکی از شگردهای شیطان
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شوخی کفاش با امام زمان عج
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
4_5970073102002947979.mp3
5.42M
🎼 #شوربسـیـارشـنـیـدنی
🎧 مسیری آخرش قشنگه...
🎤 کربلایی مهدی رعنایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon