خونواده خودم تموم شد، حالا باید جوابِ «فاطمه سادات قرار بود دکتر شه که»ی خونواده پدری رو هم بدم.
هدایت شده از زیرِ سقفِ آسمون=)
ولی خب متاسفانه هیچکس نمیدونه چی بهت گذشت تا اون تصمیم رو گرفتی آدمیزاد=))))))
اویِمن;
کجای قیافهی من شبیهِ آدمهاییه که بتونن یهگله آدم جدید هندل کنن؟ منظورت چیه وسطِ تابستون شروع مدرس
آدمهای جدید بهطرز عجیب و زیاد محبتهای مشکوکانهای میکنن، توطئه در کار است اسماعیل.
ـ pov: کسیکه هرروز مدتها بیپروا و عمیق تماشا کردنش ازت جدا نمیشد، حالا روزهاست که صداش رو هم نشنیدی.
ابعدادِ وجودم کاملا در تضادن. من عاشق تجربههای جدید و جاهای جدیدم، موقعیتهای جدید و کارهای جدید. اما یه گوربهی عادتی بدبختِ امنیتطلبم که با هر تغییر زِوارم در میره و دور از عادت روانم مچالهست.