eitaa logo
ܮܢܚ݅ߊ‌ܦ̈ܙ‌ ߊ‌ܠܝ‌ضߊ
226 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
582 ویدیو
33 فایل
♡~بسم الله الرحمن الرحیم~♡ «شاه‌پناهم‌ بده غرق گناه اومدم» کپی:آزاد(باذکرصلوات) کپی‌ازرمان:آزاد خوندن بدون عضویت‌حرام آیدی‌مدیر: @Shadow38 لینک ناشناسمون:https://daigo.ir/secret/980451179 کنارهم تصور کنیم که گوشه‌ای از حرم آقاییم‌وباهاش حرف میزنیم🥺
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگواران در نظر داشته باشید زمان رای دادن از نوشتن پسوند هایی مثل آقا، دکتر،جناب و .... خودداری کنید چون رای باطله محسوب میشه همچنین از گذاشتن خط یا کشیدن قلب و استیکر و نوشتن عباراتی مانند: فقط به عشق رهبرم، خودداری کنید لطفا مبادا با یک خط اضافه چندین رای باطل بشه فقط سعید جلیلی همراه با کد نامزد بفرستین برا بقیه تا رای ها باطله نشه❌❌❌❌❌❌❌❌❌
🤍اسلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی🤍 .. امین ترین جاست، خانه پدری.. سلاام رفیق🖐🏻 کانال عشاق الرضا هستی دیگه؟؟ اونجا پر از فعالیت های خفنه هرچی بگم کم گفتم تو کانالش دلت پر میزنه میره صحنه آزادی تو ام دلت میخواد با ما دلتو راهی مشهد امام رضا کنی؟؟ پس چمدون قلبتو جمع کن بیا و باهم همسفر بشیم کار سختی نیس فقط دستت رو بزن رو لینک زیر تا باهم بریم https://eitaa.com/oshagh_reza12 پاشو رفیق پاشو وقته سفره🖐🏻🙃 منتظرتیم همسفر:))
بنر جدید مون
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونم با شور و نبا کربلا می‌خوام ابوالفضل @oshagh_reza12📿
رسیدیم خونه.. مامانو بغل کردمو رفتم تو اتاقم.. دراز کشیدم روی تخت.. دیدم گوشی کنارتخته.. برداشتمش هیچ خبری نبود دلم داشت از غم میترکید پرتش کردم خورد به دیوار شکست خوابیدم.. بعد از چندساعت مامان بیدارم کرد.. شام خوردیم.. رسول اومد.. رسول:بمیرم برات.. حرفی نمیزدم.. رسول:بیخیال هرچی خدابخواد همون میشه.. مونا صداش زد.. از اتاقم رفت.. برقو خاموش کردم.. شروع کردم به گریه کردن چرا آخه؟ آخه من چه گناهی کردم خدااااا😭 من:حامد؟ حامد:جانم من:من یکم خجالتی‌ام ببخشید نتونستم خیلی با زهرا و عزیز چیز کنم حامد:فدای سرت اونا خودشونم میفهمن.. من:ممنون بابت امشب بعداز سال ها حس کردم خانوادمو پیدا کردم.. حامد:الهی دورت بگردم.. من:خدانکنه‌‌.. رسیدیم دم در خونه.. من:نمیای بالا؟ حامد:ممنون دیروقته.. من:فردامیبینمت.. حامد:خدافظ.. خدافظی کردمو رفتم بالا.. درو باز کردم برقو زدم.. من:یاخدا تو کی هستی؟ مرد غریبه بود.. مرد:کیفتو بنداز اینجا.. من:تو کی هستی مرد:ببند دهنتو.. کیفمو پرت کردم سمتش‌ مرد:بشین..گفتم بشین نشستم.. مرد:هزاربار بهت گفتم دست سر این پرونده بردارید برنداشتی شوهرتو گرفتم ازت برنداشتی برادرشوهرتم ازت میگیرم حتی اون دوستت ستایش امشب سراغ اونم رفتم هواستو جمع کن من دست بردار نیستم.. من:از من چی میخوای؟. مرد:دست از سر پرونده من بردارید.. من:من برداشتم.. مرد:خفه شووووو😡 مرد:از دیدارمون به کسی نگو چون دفعه بعدی چاقو زیر گلوته.. از خونه زد بیرون.. قلبم تند تند میزد.. رفتم سمت ظرفشویی آبی خوردمو زنگ زدم به محمدعلی محمدعلی اومد خونم.. براش تعریف کردم که چی شده.. عصبی بود.. از خونه زد بیرون.. از خستگی بیهوش شدم.. تا صبح کابوس دیدم.. صبح شد زدم بیرون.. رفتم سمت بیمارستان.. خوابم میومد نمیدونستم چیکار کنم.. چندتا عمل رو انجام دادم نشستم روی صندلی که استراحت کنم کم‌کم خوابم برد‌‌ همه تعجب کرده بودن که خوابیدم حامد:چیزی شده؟ من:نه فقط یکم خسته‌ام.. حامد:دیشب نخوابیدی؟ من:راستش نع یک مشکلی پیش اومده بود نشد که بخوابم حامد:چیزی شده؟ من:دوست دارم بهت بگم ولی نمیخوام توهم واردش بشی مربوط میشه به شغل محمدرضا.. حامد:هرجور راحتی بیا این چایی رو بخور.. من:ممنونم ازت.. حامد:نگران نباش هرچی هست درست میشه.. من:ایشاالله.. من:راستی یک سوال زهرا بچه هم داره؟ حامد:آره یک پسر ۷ساله.. من:ای جانم اسمش چیه؟ حامد:آراز.. من:خداحفظش کنه.. گوشی حامد زنگ خوردو رفت‌... منم چایی رو خوردمو رفتم دست‌وصورتمو شستم.. حاج‌محمود اومده بود.. بعداز حالو احوال پرسی.. محمود:ستایش داره خودشو عذاب میده ازت میخوام بیای باهاش حرف بزنی بلکه راضی شد.. من:به چی؟. محمود:به اینکه چندماهی بره دبی یکم آروم بشه.. من:چشم سیعمو میکنم.. محمود:ممنونم دخترم.. اونم رفت‌‌.. خونه بودم.. مونا:نفس بیا شام.. من:اوم ‌الان میام.. نشستیم برای شام.. من:به‌به ببین عشقم چی درست کرده مونا:نوش جونت عزیزم.. من؛خوشمزس ممنون. مونا:خداروشکر‌.. شام خوردیم.. مونا:هیچوقت فکر نمیکردم منو تو باهم ازدواج کنیم😂 من:همچنین😂😂😂 مونا:رویاهام همیشه مثل الان بود‌.انگار میدونستم همچنین کسی میخواد بیاد باهام زندگی کنه ولی نه اینکه تو باشی😀 من:مگه من چشمه.. مونا:تو نفس منی من باورم‌نمیشه چجوری دل پسر گند اخلاقی مثل تورو بدست آورده باشم من:😂😂واسه خودمم عجیبه.. مونا:میدونی دلم چی میخواد؟ من:چی؟ مونا:یک سفر با آرامش هیچکس نگه دیرشد فلان شد بهمان شد.. من:بریم؟ مونا:کجا؟ من:بابام میخواد ستایشو بفرسته دبی بیا ماهم بریم ولی خب جدا از ستایش.. مونا:نه بریم یک جایی که کوهو جنگل باشه.. من:باشه...یک جای خوب پیدا میکنم که بریم.. مونا:مرسی😘 پیام‌نویسنده:شرمندتونم مغزم چند روزیه دیگه نمیکشه یکم صبر کنید بروزرسانی بشه بعدش بریم سر اصل مطلب😉
به‌نام‌خالق‌زیبایی‌ها⁦☝🏼⁩🧁 اینجا دخترانه‌ایست به سلیقه آنه‍ شرلی‍🍓⁦❣️⁩ اینجا جاییست برای کنار هم بودن‌به‌سبک‌آنه‍ شرلی‍♪♫🧸💘 اینجاروزهارامی‌گذرانیم‌کناردختری‌به‌نام‌آنه‍ شرلی‍^_^ پ،ن:لف دادن خز شده. بذار رو بیصدا🙂😜 ممنون که با حضورت اینجا رو قشنگ میکنی!🙏🏻😊 لینک کانالمون:)🦊 https://eitaa.com/anehsharli
دختر نیستی اگه اینجا رو نداشته باشی؛ پاتوق دخترای ایتاس🦕🌚. پر از عکس های دخترونه و ناب😌. نرفتی؟ضرر کردی. نداری؟بازم ضرر کردی. اگه دختری باید بپری بیایی اینجا😂. اگه نیایی دیگه دختر نیستی https://eitaa.com/pink_lady313 https://eitaa.com/pink_lady313 جوین دخترا اجباریِ مومن.
https://eitaa.com/Elmira_Dehghan رفقا حمایت کنید👆👆
به‌قول‌حاج‌مهدے‌رسولے : این‌خانواده‌یاشفامیدن یاشفاعت‌میکنن ؛ رَدخورندارن :) اگه‌ازشون‌شفایی‌خواستیم وندادن‌به‌این‌دلیله‌که شایداون‌دنیابه‌شفاعتشون بیشترنیازداریم ! درست‌مثل‌یه‌پـدرکه‌اول میبینه‌کـجابه‌چی‌بیشتر نیازداریم :)♥️- @oshagh_reza12📿
‹ زیباترین‌دلتنگی‌دلتنگ‌بودن‌برای‌توست❤️‍🩹! › @oshagh_reza12📿
-آقاي‌امام‌حسین ... روحی‌وجسمی‌وفکري‌وظاهری‌وباطنی‌خستم💔! :) @oshagh_reza12📿
بدین‌شکستگۍارزدبھ‌صدهزاردُرُست کھ‌دامِ‌زلفِ‌تُودَرهم‌شکست‌بال‌وپَرم!💔 @oshagh_reza12📿
پرسید:بی‌حسین‌میشودزندگی‌کرد؟! گفتم:‌نفس‌نکش! گفت:میمیرم.. گفتم‌:بی‌حسین،میمیرم❤️‍🩹:) @oshagh_reza12📿
راستش ، آرامش‌اون‌زائری رومیخوام‌که‌تکیه‌داده به‌کنجِ‌حرم‌ِو‌با‌صدای هق‌‌هق‌هاش ؛ سکوتِ‌حرموشکسته:)❤️‍🩹 @oshagh_reza12📿
از‌بچگی‌ترسمون‌این‌بود، که‌تو‌حرم‌گم‌بشیم؛ حالا‌همین‌ترس... شده‌آرزو‌‌!:)💔 @oshagh_reza12📿
عشق اول و آخرم ؛ حسین :)♥️ @oshagh_reza12📿
فردا از هشت صبح تبلیغات ممنوعه❌ اگه فردا کانالتون فیلتر شد نگید ایتا مخالف یا پزشکیانه ها😂 از فردا ساعت هشت صبح هرررر تبلیغی چه به نفع نامزد خاص چه به ضرر نامزد خاص منتشر بشه کانال میشه‼️ این اولتیماتوم ایتاست ، ادمین های کانال های تحلیلی ، جدی بگیرید🚨 🔰فوت و فن ایتا در ایتافن ⚙@eitaafan
فردا کانال تعطیل هست هیچ فعالیتی صورت نمیگیره ممنون از صبوری تون عزیزان دل 🙏 ادمین های عزیز فعلا دسترسی هاتون غیر فعال میشه براتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخر هفته رسید.. خونه بودم.. حاضر شدم.. سوار ماشین شدمو رفتم خونه حامد اینا‌... بله رو گفتمو تموم شد.. حامد:بزنیم بیرون؟ من:بزنیم.. سوار ماشین شدیمو زدیم بیرون.. حامد:کجا بریم؟ من:امممم هرجا خودت میگی حامد:بریم ببینیم به کجا میرسیم من:بریم.. رفتیم توی یک جنگل بزرگ.. فرش پهن کردیمو نشستیم روش.. حامد از صندق عقب ماشین یک سبد پر از چیز میز آورد‌. من:اینا از کجا؟ حامد:دزدی کردم😂 من:نمکدون کی بودی تو😂 حامد جوجه هارو گذاشت رو آتیش من:یک عکس بگیریم؟ حامد:بگیریم.. چندتاعکس گرفتیمو جوجه ها آماده شد.. حامد:به‌به ببین حانیه خانم تو خیلی لیاقت داریا.. من:چرا؟ حامد:چون دستپخت منو میخوری من:😂وای چقدر من خوشبختم.. غذاروخوردیم.. حامد:نوشابه یا دوغ من:دوغ حامد:شرمنده فقط آب داریم من:چرا میپرسی خب؟ حامد:انتظار داشتم بگی آب😂 من:😂😂😂 حامد در شیشه آب رو باز کرد ریخت روم.. من:خیلی علفی.. از جاش بلندشد.. منم دنبالش کردم که خیسش کنم بعداز چندساعت سوار ماشین شدیمو رفتیم‌سمت خونه.. من:الان که دیروقته بیا بریم خونه ما حامد:قربونت میرم بیمارستان من:نترس دوتا اتاق دارم شما بری تو یکیش‌‌ حامد:نه ممنون.. من:بزنمت؟برو دیگه.. حامد:باشه.. رفتیم خونه من‌.. من:خوش اومدی حامد:قربونت.. من:این اتاق تقدیم به شما.. حامد:ممنون.. من:چیزی خواستی بدون تعارف برداذ حامد:ممنون‌.. لباسامو عوض کردمو رفتم توی اتاق خوابیدم.. صبح شد.. ساعت۴صبح بیدار شدم.. رفتم تو آشپزخونه.. صبحونه درست کردمو دیدم حامد بیدارشد.. حامد:صبح بخیر. من:سلام صبح شماهم بخیر حامد:چرا زحمت کشیدی من:نه بابا‌چه زحمتی بفرمایید صبحونه رو خوردیمو رفتیم بیمارستان. دم در بیمارستان رسیدیم.. من:عزیزم میشه جدا بریم داخل؟ حامد:آره هرجور تو راحتی‌.. جدا رفتیم داخل اول من رفتم بعد از چند دقیقه حامد محمود:ستایش حاضری؟ من:آره بابا حاضر شدم.. محمود:برو‌خوش بگذره من؛تنها چه خوشی😔 محمود:برو بچه پرو ادا بچه خوبارو در نیار بابارو بوسش کردم‌.. رفتیم فرودگاه.. بابا رفت خونه.. منم مثلأ رفتم دبی.. تاکسی گرفتمو رفتم سمت خونه محمدعلی.. زنگ درو زدم‌... جواب داد.. من:درو باز کن. آیفونو گذاشت.. دستمو گذاشتم روی زنگ و گفتم اگه نیای آبرو ریزی میکنم.. درو باز کرد.. رفتم بالا.. محمدعلی:چرا میای اینجا؟ من:چون نمیتونم نفس بکشم چون نفسم بند اومده..😔من بدون تو نمیتونم زندگی‌کنم بعد تو اینجوری رفتار میکنی؟؟ چرا حرف نمیزنی؟؟ حرف بزننننننن محمدعلی:آروم حرف بزن من نمیدونم به چه زبونی بگم از تو بدم میاد.. من:بگو به جون مامانم..بگوووو محمدعلی:برو بیرون.. من:گفتم. بگوو محمدعلی:من قسم الکی نمیخوردم ستایش بزن به‌چاک.. من:باشه. محمدعلی:دوست دارم ولی نمیخوام عذاب بکشی.. من: من عذاب نمیکشم.. گوشیمو در آوردم.. زنگ زدم به بابام محمود:جانم بابا من:بابا من محمدعلی رو میخوام من‌دوسش دارم باید امشب بیاد خواستگاری بله رو میگیمو قرارمدار هارو میزاریم.. محمود:ستایش تو چی میگی؟ولش کن اونو.. من:من دوسش دارم.‌ محمود:وقتی برگشتی حرف میزنیم من:رفتنی در کار نیست که برگشتی داشته باشه من تا چند دقیقه دیگه خونه هستم... گوشیو قطع کردم‌‌.. از خونه محمدعلی زدم بیرون..