هوالعشق...
بهتوازدورسلام
بهحسینبنعلیازطرفوصلهیناجورسلام✋
قلمبهدستمیگیرمتاازدلمدروصفشمابنویسم..
〖بِسمِرَبالحُسینجـــآن💔^^〗
هیمینویسم..
هیخطمیزنم..
هیمینویسم
بازهمخطمیزنم
هی.....
کلافهقلمرارویکاغذمیاندازم
انگارقلمبامنلجکردهاست
وسرمرامیاندستانممیگیرم
°
ناگهان
نجواییدلنشینمیآید..
باتعجبسرمرابالامیگیرم!
خوبگوشمیدهم
انگار...
انگارایننجواازقلبممیآید!
نواییکهزمزمهکنانمیگوید...
مگروصف#حسینعلیهسلام درجملههامیگنجد..؟
مگرواڗهاۍپیدامیشودتابتوانباآن#حسینعلیهسلام را درڪ ڪرد..؟
لبخندمیزنم..
قلمبهدستمینویسم..
#حسینعلیهسلام
اربابیست
کهواژهها
دربرابرعظمتنامش
سجدهمیکنند..💔
خدایاما..!
هیچۍنداریم.."
جز#عشقحسینعلیہسلام..💔
همشگناهیم..
همشغفلتیم..!
همشنمکمیشکنیم..“
خودتبہترمیدونینگم..(؛"
ولیآخدا..🌱
ما...
دلمونخوشہبہتنہاداراییمون..!
بہتنہاسرمایمون..”
خدایا..🍃
هرچۍمیخواۍازمبگیرۍ،بگیر..!
فقط..
#حسینعلیہسلام رونگیر..¡
خلاصہتربگمخدا..♥️
بگیرهرچہ#حسینعلیہسلام راازمنمیگیرد..(:"
#شہید_نویس
راهیہسفرۍهستیمپرازسختۍ.."
راهۍطولانۍدرپیشاستوگرمایۍ
سوزان..!
ساعتهابایدراهبرویم..'
پاهایتتاولمیزند..
نمیتوانۍدرستراهبروۍ
گاهۍچشمانتازخستگۍسیاهۍمیرود
سنگینۍکولہاترابایدتحملکنۍ..'
اما....
اماخیالتراحت..✋
دراینراههستندمحبانۍڪہپذیراۍ
خستگیعاشقانہاتهستند..(:
آنہا..
باوجودفقربسیارداراییشانراوقف
توکردهاند..🌱
اخلاصشاندرطعمچاۍعراقۍهاحس
میشود..•
اشڪهایتدراینراهخریداردارد..*
خریداراشکهایت#حسینعلیہسلام
است..💔
وپایانراهت..!
روسیاهمپایانراه#توصیفیندارد..^-^
فقطبدان..
تویۍوضجہهایت
تویۍونگاهبہگنبد
تویۍوچشمهایۍکہتارمیبیند🙃
پایاناینراه..
عمرۍخاطرهدارد..💔
عمرۍدلتنگۍدارد..(:"
خلاصہ..
یڪبارڪربلابروۍ..
عمرۍ#خاطره دارۍ..!
بامنهمسفرمیشوۍ..!؟
بیاقدمبہقدمپیشبرویم..
بیا...!
صدایپایینزدیکاست..♥️
بیابرویم..!
مسیرمان#ڪربلاست..🖤
@oshaghol_hosein
ᬉداࢪاݪقرار
ارام روانه میشدند
دانه دانه
صف به صف
سرد بود و یخ بسته بود
به او میگفتند آبی که یخ زده
اما خلاصهتر بگویم
#برف...
ولی فقط خدا از حال دلش خبر دارد
یخ زده از دوری
از #فراق
چشمانش را بست و باز با یاد او گریست
و فقط عاشقان میدانند
دل تنگ
صبر ندارد
اما
چارهای هم جز صبر ندارد...):"
ناگهان نگاهش قفل شد به خورشید
در شب؟!
خورشید؟!
با دقت تر نگاه کرد
نه...!!!
نورانیت خورشید در برابرش #هیچ بود...
چشمانش تار شد
و دلش گرمـ...
در حال سقوط روی خورشید بود و دلش تا فلک پرواز کرد
آرام و ارام به آن جسم نورانی نزدیک تر میشد
از کجا به کجا رسیده بود
چقدر باران شد و بارید و بخار شد و برف شد
تا به اینجا رسید
راست میگویند
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
مشکلات را رد کرده بود و حالا وقت وصال بود
چه چیزی شیرین تر از دیدن رویایت
انهنم در واقعیت
نزدیک و نزدیک تر میشد و دلش میریخت ولی تا اسمان حسین پر میکشید
ارام بر روی گنبد افتاد
چشمانش آب افتاد و آب شد...):"
و در عشق #حسینعلیهسلام
آب هم گریه میکند✋
#اسما