eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
15.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
6 فایل
"‌کُلّٰناٰ‌بِفِداٰک‌یاٰ‌اَبامُحَمّدیاحَسَن‌مُجتَبی(عَ)💚🌿 آقا ... در شلوغی‌های دنیـا مـن بـه دنبـال تــوام در شلوغی‌های محشـر تـو بیـا دنبـال مـن آبادی‌ بقیع‌ نزدیک است✨ .. سخنی بود درخدمتیم @ghribemadine118 تبادلات کانال 👇 @yazahra_67
مشاهده در ایتا
دانلود
••🌱• در نُخَیله بود . با معاویه نشسته بودند زیر سایه چند نخل . معاویه پرسید :"شنیده ام که پیامبر به نخل که نگاه می کرده می گفته چقدر خرما دارد . درست هم می گفته. حسن, تو هم علمش را داری؟ می دانی این نخل چند خرما دارد ؟! "فرمود :" پیامبر وزنشان را می گفته من تعداد دانه هایشان را می گویم؛ چهار هزار و چهار دانه ."به دستور معاویه خرمای همه ی نخلها را چیدند ؛ چهار هزار و سه تا بود .امام فرمود : " دروغ نمی گویم . باید یکدانه ی دیگر باشد . همه را تفتیش کردند , در دست عبدالله بن عامر بود ." https://eitaa.com/oshagholhasan_313
•🌿•• معاويه زيرك و كاركشته بود. روزى كه [امام]حسن عليه السلام نيز نزدش بود گفت: من فرزند شنزار مكّه ام، من پسر درياى جود آن و كريم ترين نياكان و خرّمترين شاخه آن هستم. پس [امام] حسن عليه السلام فرمود: آيا بر من فخر مى فروشى؟! من فرزند ريشه هاى زمينم، من پسر سرور همه جهانيانم، من پسر كسى ام كه خشنودى او خشنودى خداى رحمان و ناخشنوديش ناخشنودى اوست. اى معاويه، آيا تو پيشينه اى دارى كه بدان ببالى يا پدرى كه به آن افتخار كنى؟ بگو: آرى يا نه، هركدام را خواستى بگو. اگر بگويى: آرى، عناد ورزيده اى و اگر بگويى: نه، فهميده اى. معاويه گفت: من مى گويم: نه، تا تو را تصديق كنم. پس [امام] حسن عليه السلام به اين شعر تمثّل جست: حقيقت، روشن است و راهش گم نمى شود و حقيقت را خردمندان مى شناسند. 📚نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۳۲. https://eitaa.com/oshagholhasan_313
•🍃 میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال ۱۲۶۲ هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقایم، ریحان، تعلیق، و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه ۶۷ قرآن به خط زیبای خود نوشته است. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می‌آورد و به پزشک مراجعه می‌کند، دکتر می‌گوید: من چشمت را درمان می‌کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می‌کند تا این که به کلی نابینا می‌شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آل او می‌شود. شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در خواب می‌بیند، حضرت به او می‌فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی‌گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیه) حاضر گردیده می‌فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است. صبح آن روز وصال شروع کرد در خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد نیمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد: خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت دل را تهی زخون دل چند ساله کرد زینب کشید معجر و آه از جگر کشید کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد  📚کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۹. . https://eitaa.com/oshagholhasan_313