eitaa logo
عُشـــٰاقُ‌الــحــَسَـنْ🇵🇸¹¹⁸
1.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
70 فایل
『بِسمِ‌رَب‌ِ‌الْمُجْتَبىٰ‌علیه‌السلام』 راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی نکند سائلی آمد تو حَرَم بخشیدی؟ #یاحَسَن‌مولآنآ🫀 کپی ꜜ ꜜ فقط به شرط اینکه ؛ قبل از هر کپی یک ذکر "استغفرالله" به نیت خادم‌ ِکانال بگید! @hasanmolla ⏎ شِنوای‌ِشما
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آیا از قرنطینه و در منزل ماندن خسته شدید؟؟ چند روز؟؟حوصله تان سررفته؟! تحملتان تمام شده؟!خیلی خسته شدید؟! ✌خاطره ای از ۱۸سال اسارت شهید سرلشگر خلبان حسین لشکری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. |•🦋•| آنقدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی بهش گفته بود: تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!...همسرشهید لشگری میگفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت. ( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که از اسارت برگشت....اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود.. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی راچگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور میکردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت 12 سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک فضای سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... منبع:کتاب خاطرات دردناک.. ناصر کاوه 🌷حالا بعضی افراد وخانواده ها برای سلامتی خودشان تحمل 10 روز ماندن درخانه خودشان را ندارند!!!. ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 خاطرات اسارت شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری(ره).... شادی روحش صلوات 💫 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ┌────✾💚✾────┐ @oshaghoolhasan └────✾💚✾────┘
..🍃 روزه‌گرفتن در جرم سنگین‌‌تری بود! بچه‌‌ها غذای‌ظهر را می‌گرفتند و در یک پلاستیک می‌ریختند، چهارگوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدند. سپس این غذا را در زیرپیراهن خود پنهان می‌کردند و افطار می‌خوردند..! اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند🥀 آن‌ غذای‌ سردظهر با غذای مختصری که احیانا در شب می‌دادند را بچه‌ها به عنوان افطار می‌خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت ..🍃 ∞| ♡عُشآقُ‌الحَسَن🌱↷ 『 @oshaghoolhasan 』∞♡