eitaa logo
عُشـــٰاقُ‌الــحــَسَـنْ🇵🇸¹¹⁸
1.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
70 فایل
『بِسمِ‌رَب‌ِ‌الْمُجْتَبىٰ‌علیه‌السلام』 راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی نکند سائلی آمد تو حَرَم بخشیدی؟ #یاحَسَن‌مولآنآ🫀 کپی ꜜ ꜜ فقط به شرط اینکه ؛ قبل از هر کپی یک ذکر "استغفرالله" به نیت خادم‌ ِکانال بگید! @hasanmolla ⏎ شِنوای‌ِشما
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 ماجرای سیلی خوردن محافظ ایت الله خامنه ای ✍در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم. به گزارش افکارنیوز، اون روز، بین سخن‌رانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش. تا سخن‌رانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا. پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد. اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد. توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همون‌موقع رفع شد. بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.» 📚برگرفته از کتاب «حافظ هفت» 🌷 🦋 ♻️در حکایات سهیم باشید♻️ @oshaghoolhasan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویرانہ شود شهر تل آویو به زودے ...😎 واللہ نماند اثر از آل سعودے ✋ • شود آباد و اش شود آزاد😍 با آل علے هر کہ درافتاد ور افتاد 👊 🌷 😍 ┌────✾💚✾────┐ @oshaghoolhasan └────✾💚✾────┘
🔴آیا از قرنطینه و در منزل ماندن خسته شدید؟؟ چند روز؟؟حوصله تان سررفته؟! تحملتان تمام شده؟!خیلی خسته شدید؟! ✌خاطره ای از ۱۸سال اسارت شهید سرلشگر خلبان حسین لشکری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. |•🦋•| آنقدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی بهش گفته بود: تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!...همسرشهید لشگری میگفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت. ( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که از اسارت برگشت....اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود.. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی راچگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور میکردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت 12 سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک فضای سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... منبع:کتاب خاطرات دردناک.. ناصر کاوه 🌷حالا بعضی افراد وخانواده ها برای سلامتی خودشان تحمل 10 روز ماندن درخانه خودشان را ندارند!!!. ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 خاطرات اسارت شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری(ره).... شادی روحش صلوات 💫 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ┌────✾💚✾────┐ @oshaghoolhasan └────✾💚✾────┘
قدࢪشــۅ‌نمیدۅنیݦ...! ♥️ ∞| ♡عُشآقُ‌الحَسَن🌱↷ 『 @oshaghoolhasan 』∞♡
⭕️اقرار کرد این علی، ادامه دهنده‌ راه جد‌ش است.. علیه السلام ∞| ♡عُشآقُ‌الحَسَن🌱↷ 『 @oshaghoolhasan 』∞♡