eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍💚☕️ می کهنہ شیراز مرا مست نکرد چای تازه دم روضه زمین گیرم کرد👌😍 عصرتون بخیر نگاهتون مست نگاه ارباب وکامتون شیرین به چای روضه ابا عبدالله☺️👌😍
🦋 به خودت سخت نگیر! برای دوری از گناه، اَلَکی زور نزن! تلاش کن یواش یواش، قلبـت رو با خدا آشتی بدی؛ قلبِی که عاشق شد؛ راحت دورِ گناه خط میکشه. 🎤 🧡
شــهیدانہ هرموقع‌میخواست‌ازفضا‌ےِمجازۍ ‌استفاده‌کنہ،حتماًوضو‌میگرفت‌و ‌معتقدبود‌کہ‌این‌فضاآلوده‌است‌و‌ شیطان‌ما‌را‌وسوسہ‌میکند.!. . همسرشهید ؏انہ🥀💚🕊
.♡✵° کربلاوُشبِ‌جمعــه‌حرمِ‌حضرتِ‌عشـق درکجابوده‌چنین‌بخت‌میسّـــــرباشد درحرم‌روضه‌ی‌مقتل‌چقدر‌می‌چسبد چه‌شود‌مرثیه‌خوان‌حضرتِ‌مادرباشد.. .... 💔
"‌↻♥️" سࢪ‌گشتھ‌ۍ‌محضیـم‌و‌دࢪاین‌ وادے‌حیࢪٺ عـٰاقݪ‌تࢪ‌ازآنیـم‌‌↯ کھ‌دیوانھ‌نباشیـم...ツ!" 🦋💚❤️🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#۱۱روزتـااربعیـن‌حسینـۍ۱۴۴۳ 💚 🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا اربعین حسینی ▪️19 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️20 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️25 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️28 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
🦋💚😍 نیستم در حرمت دوباره از دور سلام. یادتو در دل من حضرت خورشید سلام 🤗💚
⭕️صرفاً جهت تأمل... 🔻می گفت:حیف! با سقوط هواپیمای اوکراینی این همه نخبه ایرانی پرپر شدن... ‼️حالا میگه، واکسن ساخت نخبه ایرانی مفت نمی‌ارزه! ✅به این میگن تناقضات اصلاح‌طلبها!:/
🔸️مقتل خوانی نهم صفرالمظفر 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن ▪ِوَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🥀وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🥀 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن #صفر ••••☆✾•🖤🥀🖤•✾☆••••
🚛⃟ 📗 ‌ تو همانی که دلم، لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را…💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋🕊🥀 ❥︎---🦋✨-----•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِڪَرْبَلاءَ ❤️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ❤️أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
🕊🌹🕊 سلام بر تو ڪہ سایہ ے مهربانے ات راه نفوذ تنهایے را بر هر قلبے میبندد سلام بر تو ڪہ تشعشع مهرت هر دل یخ زده اے را گرماے زندگے مے بخشد سلام بر تو ڪہ نسیم نوازشگر محبتت هر جان خستہ اے را پر امید مے ڪند سلام بر تو ڪہ باران مقدس نامت هر شوره زار عطشناڪے را سیراب میڪند ✋سلام بر قطب عالم امڪان☀️ 🌙☺️
رمان جدیدمونه😍👌☺️
•| .☁️💕. •| •| . صداے ضربان قلبم 💓رو از گوشهاے ملتهبم میشنیدم و داشتم ڪر میشدم. چرا او اینطورے نگاهم ڪرد؟ نڪنہ منو شناخت؟ یا مبادا نگاه بیحیام موجب شد ڪہ او فڪر ڪنہ من با نیت نگاهش ڪردم؟! اے لعنت بہ این چشمها! اے لعنت بہ این نگاه! حاج مهدوے حتے در خیابان هم با ما هم قدم نشد. انگار ما با او نبودیم. انگار ما وجود نداشتیم. 🍃🌹🍃 فاطمہ بے توجہ بہ حال و روز من باغرولند در حالیڪہ نفس نفس میزد و میخواست زودتر بہ حاج مهدوے برسیم گفت: _اے بابا…این بنده ے خدا چرا داره تختہ گاز میره.ڪلیه ام درد گرفت.مگہ تو غذا چیزے بوده؟ من ڪہ میدانستم عامل این رفتار منم با گلویے ورم ڪرده از بغض، فقط راه میرفتم. نہ با قدمهاے تند بلڪہ با گامهایے سنگین. بالاخره حاج مهدوے ایستاد. وباز قلب من هم ایستاد! از دور میدیدم ڪہ تسبحیش رو در مشتش فشار میدهد. انگار داشت گلوے مرا میفشرد..یڪ قدم بہ عقب برداشت و ما رو دید ڪہ مثل لشڪر شڪست خورده بہ سمتش میریم. فاطمہ جلوتر از من بود و حالا دستے بہ پهلو داشت. حاج مهدوے بہ آرومے بہ سمتمون اومد. در دلم غوغایے بود.تصاویر ڪابوسم جلوے چشمانم رژه میرفت و هر آن احساس میڪردم همه چیز خراب میشہ. وقتے بہ ما رسید هنوز چهره اش درهم بود. 🍃🌹🍃 فاطمہ از روے حیا.، دستش رو از پهلویش برداشت. حالا اگر من جاے او بودم آه ونالہ هم چاشنے ڪارم میڪردم تا توجہ حاج مهدوے رو بہ خودم جلب ڪنم! ولے دنیاے من وفاطمہ خیلے با هم فرق داشت. حاج مهدوے با نگاهے سنگین خطاب بہ فاطمہ گفت: -من تند میرم یا شما آروم راه میاین؟! فاطمہ هن هن ڪنان گفت.: -حاج آقا نمیدونم.فقط میدونم واقعا من یڪے از نفس افتادم.. . ادامہ دارد… . نویسنده : .🔭🌸.
•| .☁️💕. •| •| . حاج مهدوے نفس عمیقے ڪشید و با لحن آرومترے گفت: -شرمندتونم.آخہ خیلے دیره.اگر عجلہ نڪنیم نمیتونیم بہ ڪاروان برسیم. من مغموم وشرمنده😓 چشم بہ سنگ فرش خیابون دوختہ بودم و دندان بہ هم میساییدم. 🍃🌹🍃 امروز چقدر روز بدے بود.. نہ بے انصافیہ.. نمیتونست روز بدے باشه!! همہ چیز در آینده معلوم میشہ… معلوم میشہ امروز روز خوبے بوده یا بد.!!! روزهاے فراوونے در زندگیم بودند ڪہ والان از یادآوریش شرم میڪنم. وروزهایے بد رو تجربہ ڪردم ڪہ حالا با لبخند ازشون یادمیڪنم.! حاج مهدوے در مقابل من مثل سنگ بود.سخت وخارا !!! اما در مقابل فاطمہ سراسر خضوع و احترام بود و این واقعا مرا آزار میداد! اونقدر در اون لحظات احساس بد و تحقیر آمیزے داشتم ڪہ دلم میخواست پشت ڪنم بہ آن دو و ازشون جداشم. 🍃🌹🍃 داشتم با خودم دودوتا چهارتا میڪردم که فاطمہ با صداے نسبتا بلندے صدام ڪرد: -خانوم حسینے؟؟ میگم نظر شما چیہ؟ با دلخورے و بی اطلاعے پرسیدم: -درمورد چے؟ فاطمہ ڪہ واضح بود فهمیده من یه چیزیم هست با لحن آروم ومحترمانه اے گفت: _حاج آقا میفرمایند بہ ڪاروان نمیرسیم چون احتمالا دیگہ توقف ندارند.موافقید خودمون بریم اردوگاه؟ ! من با دلخورے و بغض گفتم: _براے من فرقے نمیکنہ.من چیڪاره ام ڪہ از من سوال میڪنید.مسوول هماهنگے شما هستید.من فقط یڪ حرف دارم واون ابراز شرمندگیہ بخاطر وضع موجود.. فاطمہ اخم دلنشینے ڪرد و در حالیڪہ دستمو میگرفت گفت.:😊 _این چہ حرفیہ عزیزم؟! شما حق ندارے شرمنده باشے.این اتفاق ممڪن بود واسہ هرڪسے بیفتہ. اما حاج مهدوے هیچ ڪلامے نگفت. و قلبم رو واقعا بہ درد آورد. اشڪ در چشمانم جمع شد… . ادامہ دارد… . نویسنده : .🔭🌸.
•| .☁️💕. •| •|  . قلبم بہ درد آمد. حس بے پناه شدن داشتم. مثل همون روزے ڪہ داییم تو خیابون دیدتم.. مثل همون شبے ڪہ اون خانومہ از صف اول جدام ڪرد فرستادتم آخر صف… اون روزها هم نمیخواستم اشڪم پایین بریزه ولے اشڪهام فرمانبردار خوبے نبودند. آبرومو بردند! مثل امروز!😢 نمیخواستم فاطمہ اشڪهامو ببینند . پشتم را بہ آنها ڪردم و وانمود ڪردم ڪہ چادرم رو درست میڪنم. سریع از زیر چادر اشڪهاے بی پناهم رو از روے گونہ هام پاڪ ڪردم. 🍃🌹🍃 فاطمہ ڪنار گوشم نجوا ڪرد. -عسل چتہ؟! چرا امروز اینطورے شدے تو..😒 جواب ندادم.بغضم رو قورت دادم و با غرور راه افتادم. حالا حاج مهدوے و فاطمہ جاموندند. ولی طولے نڪشید ڪہ حاج مهدوے آمد او با لحن آرومے گفت: _ڪجا تشریف میبرید؟ راه از این طرفہ. 🍃🌹🍃 ایستادم. چشمهام تازه خشڪ شده بود. وقتے باهام حرف زد دوباره خیس شدند.نگاهش ڪردم. نگاهم نمیڪرد. تصویرے ڪہ مدام  در این چند مدت تڪرار میشد! میدونستم اینبار دیگہ بہ هیچ طریقے نگاهم نمیکنہ. فهمید نگاهش میڪنم. 🍃🌹🍃 اگر فاطمہ اینجا نبود داد میزدم. هوار میڪشیدم ڪہ آهاے چه خبره؟! جرم من چیہ ڪہ اینطورے نگاهم میکنے؟! 😞 من شاید مثل فاطمہ پاڪ و باوقارنباشم.. ولے اونقدر شخصیت دارم ڪہ گدایے محبت تو رو نڪنم پس خودت رو نگیر… . ادامہ دارد… . نویسنده : .🔭🌸.
•| .☁️💕. •| •| . فاطمہ بهانه بود... من هیچ وقت شهامت گفتن این جملات رو نداشتم چون مدتها بود فراموش ڪرده بودم  درد تحقیر شدن رو.. چون مدتها بود مغرورانہ زندگے میڪردم. با اخم از فاطمہ پرسیدم: _از ڪجا باید بریم؟ حالا بهتر شد.!! بگذار من هم مثل خودش باشم.چرا باید او را مخاطب خودم قرار بدم وقتے او ڪوچڪترین توجہے بہ من ندارد! از این بہ بعد با او ڪلامے حرف نمیزنم ڪہ مبادا خداے ناڪرده موجب گناه ایشون بشم!!! 🍃🌹🍃 فاطمہ ڪہ هرچہ بیشتر میگذشت گیج تر و سردرگم تر میشد نگاهے بہ هردوے ما ڪرد. حاج مهدوے بہ فاطمہ مسیر رو اشاره ڪرد و هر سہ نفر راه افتادیم.ڪنار خیابان ایستاد و با ماشینهایے🚙🚕🚗 ڪہ ڪنارپاش ترمز میڪردند درباره ے مسیر وقیمت حرف میزد. فاطمہ با شرمندگے بہ من گفت: _عسل بگمونم میخوان دربست بگیرن.میدونے هزینش چقدر بالا میشہ؟ ! من عصبے و سر افڪنده درحالیڪہ دندانهامو فشار میدادم گفتم: -نگران نباش.. فاطمہ با تعجب پرسید:😟 _هیچ معلومہ چتہ؟ چیشده آخہ؟! چرا یڪ دفعہ اینقدر تغییر کردے؟! فاطمہ اینقدر پاڪ و معصوم بود ڪہ نمیدونست بخاطر یڪ این اوضاع پیش امده وحاج مهدوے هم مثل باقے نزدیڪانم منو با بے رحمے قضاوت ڪرده.. پوزخندے زدم و سر تڪان دادم.ولے فاطمہ اینقدر دانا و با ادب بود ڪہ سڪوت ڪرد و با اینڪہ میدانست پوزخند من خیلے جوابها در پسش داره چیزے نپرسید! 🍃🌹🍃 بالاخره حاج مهدوے با یڪ نفر ڪنار اومد و بہ ما اشاره ڪرد سوار ماشین بشیم. وقتے نشستیم هنوز راننده درمورد قیمت حرف میزد -حاج آقا بخدا هیچڪس با این قیمت نمیبرتتون..من بہ احترام لباستون واین دوتا خانوم بزرگوار اینقدر طے ڪردم! حاج مهدوے با خنده ے ڪوتاهے گفت: _ان شالله خدا خیرت بده برادرم.ما هم اینجا مسافریم.خوبہ ڪہ رعایت میهمان میڪنید.بیخود نیست ڪہ مردمان جنوب در مهمان نوازے شهره اند! من ڪہ حسابے همہ ے اتفاقات اخیر ذهنم رو آزار میداد و با رفتار بے رحمانہ ے حاج مهدوے سرافڪنده وتحقیر شده بودم میان حرف آن دونفر پریدم و از راننده پرسیدم: _آقا ببخشید چند طے ڪردید؟ راننده ڪہ جاخورده بود نگاهے از آینہ بہ من ڪرد و  با مظلومیت گفت: _سے تومان!! من چشمهام رو بستم و در سڪوت ماشین از پنجره ے فاطمہ، دست نرم وگرم باد رو مهمون صورتم ڪردم. . ادامہ دارد… . نویسنده : .🔭🌸.
•| .☁️💕. •| •| . ڪاش میشد زمان را بہ عقب برگردوند! ڪاش میشد دنیا با من مهربانتر باشد! ڪاش من هم شبیہ فاطمہ بودم!😢 ڪامل و دوست داشتنے و پاڪ! پاڪے فاطمہ او را نزد همگان دوست داشتنے و بے مثال ڪرده بود. اما نہ! من در این دنیا هیچ وقت نتونستم اونجورے ڪہ دلم میخواست زندگے ڪنم. همیشہ نقش بازے میڪردم. 🌹میخوام خودم باشم.رقیہ سادات!🌹 🍃🌹🍃 خوابم برد.💤 آقام رو دوباره دیدم. اینبار در صندلے شاگرد بجاے حاج مهدوے نشستہ بود. برگشت نگاهم ڪرد.نگاهش مثل قبل سرد نبود ولے سنگین بود. پرسیدم : _هنوز ازم دلخورے آقا؟😢 بجاے اینڪہ جوابم رو بده ، نگاهے بہ چادرم انداخت ویڪ دفعہ چشمانش خندید و گفت. _چقدر بهت میاد..😊 🍃🌹🍃 از خواب پریدم..چہ خواب ڪوتاهے!! فاطمہ خواب بود. و حاج مهدوے دستش رو روے پنجره ے باز ماشین گذاشتہ بود وانگار در فڪر بود. 🍃🌹🍃 بالاخره بہ اردوگاه رسیدیم. راننده مشغول خوش وبش وتعارف پراڪنے با حاج مهدوے بود ڪه بہ سرعت از داخل ڪیفم سے تومن بیرون آوردم و بہ سمت راننده تعارف ڪردم. حاج مهدوے ڪہ از ماشین تقریبا پیاده شده بود و دستانش رو دراز ڪرده بود بہ سمت راننده تا پولش را بدهد رنگ صورتش سرخ شد و با ناراحتے بہ راننده گفت: _نگیرید لطفا. من هم با همون لجاجت پول را روے شانہ ے راننده ڪوباندم و گفتم: _آقا لطفا حساب ڪنید ایشون مهمون من هستند. راننده ے بیچاره ڪہ بین ما دونفر گیر افتاده بود با درماندگے بہ حاج مهدوے ومن ڪہ با غرور وڪمے تحڪم آمیز حرف میزدم  نگاهیے ردو بدل ڪرد و آخرسر بہ حاج مهدوے گفت: _چیڪار ڪنم حاج آقا؟! . ادامہ دارد… . نویسنده : .🔭🌸.
هدایت شده از تست هوش و معماIQ
ســــــــــلام دوســــــــــت عزیــــــــــز😊 📣📣📣📣📣📣📣📣📣🔍🔎 لینــــــــــک دعــــــــــوت بہ گروه IQ https://eitaa.com/joinchat/1150615602Ccc56882bd6 حـــوصلـــت ســـــــر رفتـــــــہ☹️ اطــــــــــلاعــــــــــاتـــــت میــــــــــخوا؁ زیــــــــــادبشــــــــــہ☺️ وقـــــتــــــــــت میخــــــــــوای هــــــــــدر نــــــــــره😊 👌👌👌👌👌👌👌🌟🌟🌟🌟💫 معـــــماهـــــاے ریـــــــاضـــــی وهـــــــوش✅ 1.معــــــــــمای حـــــدس کلــــــــــمہ✅ 2.حــــــــــدس ســــــــــریاهــــــا و فیـــلمــــہا✅ 3.حــــــــــدس ضـــــــرب المثلـــــــہا✅ 4.ســــــــــوالہــــــــــای روانــــــــــشنــــــــــاســـــ؁✅ 5.معـــــماهــــــای قـــــرآنـــــی @IQHOUSH لینک دعوت به کانال استیکر IQ https://eitaa.com/joinchat/1623326773C7990826155