eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🏴🌸 زی‌‌‌♡ر نور مــــــ🌙ـــــــاه خاطـــــــره ۦ اولیــــڹ نــگـــ👀ـــــــاه شیرینـــــے خســــتـــگـــ❤️ـــی راه حــــــ🕌ــــــــرمتو آخـــڕیڹ پنـــــــاه @oshahid
💚 پنجشنبه است🕯💔 و روز اربعین سالار شهیدان 🏴😭 یادی كنیم از مسافرانی که روزی در آرزو و حسرت کربلا به سر بردن و الان در خاک سرد آرمیده اند خدایا تمام عزیزان و رفتگان ما را ببخش و بیامرز و با اباعبدالله الحسین محشور بگردان با فاتحه و صلواتی روحشون را شاد کنیم 🕯🖤🙏 @oshahid
💚 یادی هم از سلامِ منِ بی‌جواب کن در پاسخِ سلامِ زیارت کنندگان 💔 @oshahid
😍💚 🚩 🔹️پایبند نماز باشید، و بر آن محافظت نمایید، و به نماز به خداوند تقرب جویید، زیرا نماز امری واجب در اوقاتی معین بر مؤمنین است.آیا پاسخ اهل عذاب را نشنیدید زمانی که از آنان پرسیده می شود: «چه چیز شما را به جهنم آورد؟ می گویند: از نمازگزاران نبودیم»؟! (نهج البلاغه_خطبه ١٩٠) 💚🤲 😍👌 @oshahid
💔 ای دختر دُردانه ی اربابِ عالم، دریاب بغض حسرت درماندگان را😔 جامانده ایم از اربعین آه ای رقیه، تنها تو میدانی غم جاماندگان را💔 @oshahid
🌾🍁🌾 ؛💚۩۩۩ تو خودت حافظ من باش به یغما نروم... دام ابلیس به من در همه جا نزدیک است....    یا ضامن آهو🖤 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ محرمی🖤 هرشب یک کلیپ محرمی ناب👌👌 ✅ التماس دعا امشب اربعین امام حسین ع😭😭 میثم مطیعی👌👌 😭😭 @oshahid
. ✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ مســیر سـنگ فـرش را پشـت سر مـی گـذارم و به سـاختمون اصلـی در ضلع جنوبـی حیـاط نسـبتا بزرگمـان مـی رسـم. دررا بـاز میکنـم، کتونیهایـم را گوشـه ای کنـار جاکفشـی پـرت میکنـم و وارد پذیرایـی مـی شـوم. نگاهـم بـه دنبـال پـدر یـا مـادرم مـی گـردد. دلم میخواهـد مـرا ببیننـد!!! بــه آشــپزخانه مــی روم ، دریخچــال را بــاز میکنــم و بــه تماشای قفســه هــای پــراز میــوه و ترشــی و .....مــی ایســتم. دســت دراز میکنــم و یــک ســیب از داخــل ظــرف بــزرگ و اســتیل برمیــدارم. دریخچــال را مــی بنــدم و بــه ســمت میــز برمیگــردم کــه بادیــدن مــادرم شــوکه مــی شــوم و دســتم راروی قلبــم مــی گــذارم. چشــمهای آبــی و مهربانــش را تنــگ میکنــد و مــی پرســد: تــاالان کجــا بــودی؟ کلافه بـه سـقف نـگاه مـی کنـم و جـواب میدهـم: اولـن علیـک سـلام مادرمــن! دومــن سر زمیــن ! داشــتم شــخم میــزدم! چشم غره می رود و می گوید: خب سلام! حالا جوابمو بده! _ وای مگه اینجا پادگانه اخه هربار میام سوال پیچ میشم؟! _ آسه بری آسه بیای! گربه شاخت نمی زنه! گاز بزرگـی بـه سـیب میزنـم و بادهـن پـر جـواب میدهـم: مـن هیـچ وخ نفهمیـدم شـاخ ایـن گربـه کجاسـت؟! _ چقدر رو داری دختر! لبخنـد دنـدون نمایی میزنـم و پشـت میـز میشـینم. مقابلـم روی صندلـی... @oshahid
. ✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ مـی شــیند و میگویــد: محیــا اخــه چــرا لــج میکنــی دخــتر؟ تــو کلاست ظهر تمـوم میشــه ....امــا الان ســاعت پنــج عــصره. بـدون توجـه گاز دیگـری بـه سـیبم مـی زنـم و بـرای آنکـه مـادرم متوجـه ماتیکــم شــود ، بــا سر انگشــت کنــار لبــم را لمس میکنم. مــادرم همچنــان حـرف مـی زنـد: _ میدونـی اگـر حاجـی بفهمـه کـه دیـر میـای چیـکار میکنه؟!....خـب اخـه عزیزمـن تاکـی لجبـازی؟! بـاور کـن مافقـط... حرفـش را نیمـه قطـع مـی کنـد و بابهـت بـه لبهایـم خیـره مـی شـود... موفـق شـدم. نگاهـش از لبهایـم بـه چشـانم کشـیده میشـود. دهانش رابـاز میکنـد تـا چیـزی بگویـد کـه از جایـم بلنـد مـی شـوم و میگویـم: اره اره میدونـم. رژ زدم! ولـی خیلـی کمرنگ!...چـه ایـرادی داره؟ ناباورانـه نگاهـم مـی کنـد. اخریـن گاز را بـه سـیبم مـی زنـم و دانـه هـا و چـوب کوچکـش را درظـرف شـویی مینـدازم. از اشـپزخونه بیـرون و سـمت راه پلـه مـی روم. از پشـت سر صدایـم میکنـد: محیـا!؟.. ینـی.. باچـادر... تـو چـادر سرته و ارایـش مـی کنـی؟! سرجایـم مـی ایسـتم و بـدون اینکـه بـه پشـت سر نـگاه کنـم، شـانه بـالا مینــدازم و بارنــدی جــواب میدهــم: پــس چــادرم رو درمیــارم تــا راحــت ارایـش کنـم... @oshahid
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ بعد به سرعت از پله ها بالا می روم کیــف دوشــی ام را برمیــدارم و روی شــانه ام مینــدازم. مقابــل آینــه مــی ایســتم و نگاهــم ازروی شــالم تــا مانتــو و شــلوارم ، سر مــی خــورد. شــال سرخابی و مانتــوی زرشــکی ، هارمونــی جالبــی بــه چهــره ام مــی دهــد. چـادرم را روی سرم مینـدازم و کیـف مکعبـی کوچکـم را که وسـایل خطاطی داخلـش چیـده شـده بـود، از کنـار تختـم برمیـدارم. دراتاقـم رابـاز میکنـم و از پلـه هـا پاییـن مـی روم. صـدای صحبـت هـای آرام مـادر و پـدرم از آشـپزخانه مـی آیـد. پاورچیـن پاورچیـن پلـه هـای اخـر را پشـت سر مـی گـذارم و گوشـم را تیـز مـی کنـم تـا بفهمـم حرفـی راجـب مـن رد و بـدل مـی شـود یـا نـه؟! چشـمهایم را مـی بنـدم و بیشـر مترکـز مـی کنـم... مـادرم سـعی میکنـد شـمرده شـمرده حرفهایـش را بـه حـاج رضـا تحمیـل کنـد. _« ببیـن اقارضا.بنظـرم یکـم رابطـه ی عاطفیـت بـا محیـا کـم شـده!...بهتر نیسـت بیشـر حواسـت بهـش باشـه؟!...« و درمقابل پدرم سکوتی ازار دهنده می کند. پوزخنـدی مـی زنـم و بـه سـمت در خروجـی مـی روم. » مامـان مـی خـواد بـا فکرهـای قدیمـی و نقشـه هـای کهنـه باعـث نزدیـک شـدن بابـا به من بشـه. دندانهایم راروی هم فشار می دهم و کتونی هایم را می پوشم @oshahid
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ میخواد برام بپا بزاره!...« لبخند کجی می زنم... » البته باز دمش گرم یهو نرفت بزاره کف دست بابا!....« سری تــکان مــی دهــم و دســتم را ســمت دســتگیره در دراز میکنــم کــه صــدای پــدرم درفضــای ســالن و اشــپزخانه مــی پیچــد. _ محیا بابا؟ کجا میری بااین عجله؟ ... بیا بشین صبحانت رو بخور. سرجایم می ایستم و بلند جواب می دهم: _ گشنم نیست بابا. _ خب بیا یه لقمه بگیر برو. هروقت گشنه شدی بخور. _ وقت ندارم. باید زود برسم کلاس. _ خب عب نداره دخترم.تو بیا لقمه بگیر خودم میرسونمت . باکلافگی هوفی میکنم و چادرم را در مشتم می فشارم. زیرلب زمزمه میکنم: عجب گیری کردما چـاره ای نیسـت. دوبـاره باصـدای بلنـد مـی گویـم: باشـه چشـم بزاریـد کتونیــم رو درارم. _ باشه بابا.عجله نکن. تلفـن همراهـم رااز کیفـم بیـرون میـآورم و بـه سـحر پیـام مـی دهـم: » مـن یکـم دیرتـر میام.فـا گیـر حاجـی افتـادم! شرمنـده بـای.« کتونــی هایــم را در مــی اورم و گوشــه ای پــرت مــی کنــم! قراربــود بــه @oshahid
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ بهانــه ی کلاس خطاطــی ، باســحر و مهســا و آیســان بــه گــردش برویــم! کیفــم را روی مبــل مینــدارم و ســانه ســانه ســمت آشــپزخانه مــی روم. پـدرم دسـتهایش راتکیـه ی بـدن عضلانی اش کـرده و پشـت میـز نشسـته! باوجـود سـن نسـبتا بـالا، هیـکل رو فـرم و چهـره ی جذابـی دارد! اسـتکان چایـش را تالبـش بـالا مـی آورد و بعـد دوبـاره روی نعلبکـی مـی گـذارد. مـادرم نـگاه مهربـان و نگرانـش را بـه چهـره ام مـی دوزد و بادیـدن چـادر روی روسری ام ، لبخنـدی ازسر رضایـت مـی زنـد. گلویـم را صـاف میکنـم و وارد اشــپزخانه مــی شــوم. پــدرم نگاهــی بــه چشــانم مینــدازد و بــه صندلـی مقابلـش اشـاره مـی کنـد کـه یعنـی » بشـین« روی صندلـی مـی شـینم و بـه ظـرف کـره و پنیـر وسـط میـز خیـره مـی شـوم. پـدرم نفسـش را پرصــدا بیــرون مــی دهــد و مــی پرســد: خــب! کلاس خطاطیــت تاکجــا پیـش رفتـه؟ یــک لحظــه قلبــم مــی ایســتد.این چــه ســوالی اســت کــه مــی پرســد؟ تقریبــا ســه هفتــه ای مــی شــود کــه کلاس را دنبــال نکــرده ام و مــدام بادوسـتانم بـه گـردش مـی رویم. سـعی میکنـم طبیعـی بـه نظـر بیایـم. پیشـانی ام را مـی خارانـم و لبهایـم را بـه نشـانه ی تفکـر جمـع مـی کنـم _ اممم.. عی بد نیست. _ ینی خوبم نیس؟ _ نـه نـه! یعنـی... خـب راسـتش... حـس میکنـم تقریبـا داره تکـراری مـی شـه. @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ ❣با تو بودن گاه گاهی ڪه مقدر میشود خیمه گاه سینه عاشق مسخر میشود ❣بوی عطر سیب وقتی ڪه می آید از حرم روح من در مثل ڪبوتر میشود 🖐🏻 🍂👇🏻🍁👇🏻🍂👇🏻🍁👇🏻🍂👇🏻🍁👇🏻🍂 @oshahid
|•♥️•| ༺‌‌‌عزیزٌ علۍَّ أن أرے الخلقَ و لاتُـرۍ!༺‌‌‌😔 ➣بر من سخٺ است کہ همہ ے مردم را ببینم ➣و تو را نہ!... ➕گر دوست نبیند، بہ چہ کار آید چشم؟! @oshahid
💚 خواهرم.........🤗 اره با توام! جنگ هنوز ادامه داره...........😶 فقط اینبار تویی که خط مقدم جبهه ای ...! یه وقت///////شرمنده ی باکری ها وهادی ها وهمت ها نشی ....😔 نمی‌خواد خون بدی!❌ نمی‌خواد جون بدی!❌ چادرت را سفت بچسب !!👌 همین!🤗 یاعلی✋ 💚 @oshahid
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 💚 تنها به زبان نگفتند «اِنّی حَربٌ لَِمَن حٰاربَکُم...» عاشورا را با تمام وجود درك کردند و مصداق «اَلَذیّنَ بَذَلوُ مُهَجَّهُم دُونَ الحُسین عليه السلام» شدند 🌷 معطل من و تو نمی ماند اگر سربازخدا نشوی دیگری می شود 🍎😍 @oshahid
😍💚 موسیقی صدایت آرزویست ڪہ... صبح ها نوازشم کند و آفتاب نگاهت خواب را از من بِرباید واینگونه است صبح های بهشت... صبحت بخیر عشقم❤️ 🌹 @oshahid
💚 (ص) فرمودند: 🌴 مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم و مَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهِم 🍃 هر کس گروهی را دوست داشته باشد، با آنها محشور گردد، و هر کس عمل جماعتی را دوست داشته باشد،‌در عمل آنان شریک خواهد بود. 📖 بحارالانوار، ج 65، ص 130 @oshahid
😍💚 🌨✨|•°_°• الہۍ! مرااز‌اجابتِ‌دعايم؛اگرچہ‌اجابتِ‌آن بہ‌تاخير‌بيفتد❝نااميدنگردان(:"🤲🏻 😍👌 @oshahid
• •🌱• 💚 سَنگَرَٺ‌خالۍنیسٺـ...!!✨ توخودَت‌عشقۍوڪارَت‌هم‌عشق!! توخودَت‌بوۍبهارۍو دلم‌مَستِ‌تو‌اسٺ!! عاشقم!!عاشقِ‌لبخندِ‌تواَم‌تابہ‌ابد!!♥️ حال‌ڪه‌آرام‌گرفتۍبہ‌پیشِ‌ارباب!! توبگو!!توبگو!!من‌چہ‌کنم!! بادلِ‌ویرانہ‌ی‌خود؛ازفِراقَت‌سردار؟ @oshahid
💚 روے‌قَبرم‌بنویسیدْ‌بِہ‌یڪ‌ خط‌درشٺ🖤🖊 دورے‌ازشارع‌بِینُ‌الحرمین ‌مَن‌راکُشټ💔🥀 @oshahid
💚 حق‌الناس اوج‌ حماقت ‌است، نه زرنگی‌!❌ چون‌ روزقیامت‌ اعمال‌ خوبت‌ را مجبور می‌شوی‌به‌کسی‌بدهی‌ که‌در زندگی‌ از آن مُـتنفر بودی‌ وغیبتش راکردے... @oshahid