🔸️#شکور وقتی وارد دکان حاج بایرام شد،سلام داد و گفت:
-حاجی گوشت دارید؟
🔹️#حاج_بایرام گفت:
-چه گوشتی جانم؟
🔸️شکور پا به پا شد و گفت: برای #قرقی می خواهم.
🔹️حاجی پرسید: برای قرقی؟
🔸️جواب داد: آره حاجی! آخر یک قرقی گرفته ام می خواهم صبحانه به او گوشت خام بدهم …
🔹️بعد از مدتی حاج بایرام با یک مشت گوشت که لای کاغذی پیچیده شده بود پیش او برگشت.
🔸️گفت: همین طور ببر بده حیوان بخورد.بگو یادش باشد مهمان حاج بایرام است.
〰️〰️〰️
📌معرفی کتاب "آشیانه درمه"
👤نویسنده: #امیر_حسین_فردی
🔻شکور نوجوان سیزده ساله ی داستان است👨
که به همراه خانواده اش به روستا آمده اند
🔻یک روز که شکور مشغول گشت و گذار در روستاست متوجه صدای تیری میشود..😮
و به دنبال آن جمشید؛پسرارباب ده را در حال تیراندازی به سمت لانه قرقی ها میبیند.
#جمشید با تیر اندازی مادر قرقی ها را کشته بود😲😥
🔻شکور تصمیم میگیرد تا برای مراقبت از جوجه قرقی ها آنها را به خانه ببرد
نام یکی از آنها را #مونس🐤 میگذارد..
🔻او با وجود همه ی تلاش هاش در مراقبت از مونس، به نتیجه ای نمیرسد و تصمیم میگیرد تا او را به لانه اش در باغ مشهدی محبوب برگرداند
او شبی مه آلودبه همراه مادرش راهی باغ میشود..
ناشر:#سوره_مهر
#آشیانه_در_مه
#معرفی_کتاب
✅ @ostadfardilib