eitaa logo
کانال رسمی استاد هاشمی نسب
277 دنبال‌کننده
142 عکس
75 ویدیو
59 فایل
کانال رسمی حجة الاسلام و المسلمین استاد سيد محمود هاشمی نسب نشر آثار و بیان معارف اعتقادی از منظر آیات و روایات و نقد افکار انحرافی در مباحث اعتقادی این کانال توسط شاگردان استاد و زیر نظر ایشان اداره می شود کانال تلگرام👇 https://t.me/ostadhasheminasab
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ اصالت کشف و شهود در عرفان ⏮️ بخش بعدی ✍️عرفا تنها راه وصول به حقیقت را کشف و شهود می‌دانند چنانچه استاد جلال الدين آشتیانی می‌نویسد: «علم کشفی، همان حاق واقع و حقیقت معلوم است..... به همین مناسبت اهل کشف، از علم حاصل از برهان اعراض کرده اند» [۱] 🔹قیصری در تعریف کشف می‌گوید: «إنّ الكشف لغة رفع الحجاب. يقال: كشفت المرأة وجهها. أي رفعت نقابها. و اصطلاحاً هوالاطلاع على ما وراء الحجاب من المعاني الغيبية والأمور الحقيقية وجوداً أو شهودا» [۲] کشف در لغت برداشتن حجاب است گفته می‌شود زن چهره خود را آشکار کرده یعنی نقاب خود را برداشت و اما در اصطلاح کشف عبارت است از آگاهی برماوراء حجاب از معانی غیبی و پنهان به علم حضوری و شهودی. » 🔹عبدالرزاق کاشانی می‌نویسد: فلا تنكشف الحقيقة إلّا لمن عزل عقله بنور الحقّ و جنّ بالجنون الالهي [۳] «حقیقت نمایان نمی شود مگر برای کسی که عقل خود را به واسطه نور حق کنار زده و دیوانه گردیده باشد به جنون الهی. » 🔹آقای محمد حسین طهرانی می‌نویسد: «مکتب عرفان و شهود از همه مکتب ها بالاتر است. این مکتب که براساس رویت قلبی و مشاهده وجدانی بنا شده است نمی گوید مکتب و فلسفه باطل است بلکه می‌گوید اینجا موطنی است دیگر و مقامی با ارج ترکه علوم و واردات آن، دل می‌باشد. محل علوم حاصله از علم فلسفه و حکمت ذهن است، جایش مغزاست و انسان خدا را با این مکتب می‌شناسد از دور، روی زمین می‌نشیند و می‌خواهد به حقیقت خورشید مثلا اطلاع حاصل کند امواجی را که در آنست ببیند. آری وی می‌بیند اما در عین غفلت و دوری، در عین اثرو خصیصه نه در عین واقع و حقیقت. مکتب فلسفه و حکمت جایش مکتب محاسبه و معادله یعنی ذهن است که محل تفکر است» [۴] --------------------- 📚 منابع : [۱]: شرح فصوص الحكم (القيصری) مقدمه آشتیانی ص۵۲ [۲]: شرح فصوص (قیصری) ص۱۰۷ [۳]: مجموعه رسائل ومصنفات کاشانی ص ۶۴۳ [۴]: الله شناسی ج۳ ص ۲۸۶ - ۲۸۷ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی --------------------- @ostadhasheminasab
✴️ عدم حجیت کشف و شهود ⏭️ بخش قبلی ⏮️ بخش بعدی بزرگان عرفان تصریح کرده اند که کشف و شهود حجیت ندارد زیرا که از آسیب‌ها و آفات در امان نیست اکنون به چند نمونه از آنها اشاره می‌نماییم: ۱-دخالت شیاطین قیصری می‌گوید: «مشاهدة الصور تارة يكون في اليقظة وتارة في النوم، و كما أن النوم ينقسم بأضغاث احلام وغيرها، كذلك ما يرى في اليقظة ينقسم إلى امور حقيقية محضة واقعة في نفس الامرو إلى امور خيالية صرفة لا حقيقة لها شيطانية وقد يخالطها الشيطان بيسير من الأمور الحقيقية ليضل الرأي» [١] «مشاهده صور گاهی در بیداریست و گاهی در خواب و همانگونه که خواب تقسیم می‌شود به خواب‌های پریشان باطل و غیر آن همچنین آنچه در بیداری دیده می‌شود نیز تقسیم می‌شود به امور حقیقی محض که در نفس الامر و واقع وجود دارد و به امور خیالی صرف که حقیقتی ندارد و شیطانی است و شیطان گاهی آن را با مقداری از امور حقیقی در می‌آمیزد تا بیننده را گمراه کند» ۲- وقوع در اوهام و تخیلات: قیصری می‌گوید: و إذا شاهد امراً ما في خياله المقيد يصيب تارة ويخطئ أخرى، وذلك لان المشاهَد اما ان يكون امراً حقيقيا أولا، فان كان، فهو الذي يصيب المشاهد فيه وإلّا فهوالاختلاق الصادر من التخيلات الفاسدة» [٢] هرگاه امری را در خیال خود مشاهده کند گاهی به حق می‌رسد و گاهی خطا می‌کند چرا که آنچه شهود می‌شود گاهی امر حقیقی است و گاهی چنین نیست اگر امر حقیقی باشد همان چیزی است که شهود کننده به آن رسیده و الّا امریست ساخته و پرداخته تخیلات فاسد. » ۳- بیماری‌های اعصاب و روان: «و للاصابة أسباب بعضها راجع إلى النفس و بعضها إلى البدن و بعضها إليهما جميعاً. أما الأسباب الراجعة إلى النفس كالتوجه التام إلى الحق... وأما الأسباب الراجعة إلى البدن صحته و اعتدال مزاجه الشخصی- و مزاجه الدماغی. » [۶] «برای رسیدن به واقع اسبابی وجود دارد بعضی از آنها راجع به نفس است و بعضی مربوط به بدن و بعضی به هر دو اما اسباب مربوط به نفس مثل توجه کامل به خدا... و اما اسباب مربوط به بدن عبارتست از صحت بدن و اعتدال مزاج شخصی و مزاج دماغی انسان. » استاد مصباح یزدی: «اما گذشته از پیامبر و امامان معصوم (علیهم السّلام) دیگران برای ما مشكوك اند، تا هنگامی که نخست: اطمینان پیدا کنیم خلاف نمی گویند و به واقع چنین ادراکات و دریافت‌هایی برایشان حاصل شده، و دوم اینکه: با قرائنی به دست آوریم و احراز کنیم که آن ادراك و یافته ها، از عنایتهای ربانی است نه از القائات شیطانی و تسويلات نفسانی. در هر صورت، در مورد غیر پیامبر و امامان معصوم (علیهم السّلام)، اگر کوچکترین تردیدی داشته باشیم، سخن آنها برای ما ارزشی نخواهد داشت و تنها می‌تواند برای خود آن فرد ارزش و اعتبار داشته باشد. از همه اینها گذشته، باید توجه داشته باشیم، آن کس که طالب حقیقت باشد، بود و نبود عرفان نظری برایش چندان ارزشی ندارد. » [۴] ✍️عرفا و صوفیه برای شناخت مکاشفات شیطانی از رحمانی ملاکات و میزان‌هایی را ارائه کرده اند: ۱- کتاب و سنت ۲ - مرشد ۳- عقل [۵] . ولی سنجش مکاشفات و تطبیق آن با کتاب و سنت مخدوش است زیرا آنان در بخش روایات به چند قسم روایت استدلال می‌کنند. [۳] ۱- بعضی از عبارات را حدیث قدسی می‌پندارند و یا از احادیث نبوی می‌شمارند در حالی که در هیچ منبعی از منابع عامه و خاصه نقل نشده است و تنها در کتب صوفیه یافت می شود. ۲- بعضی از روایات استدلال شده ضعيف السند می‌باشند به طوری که هیچ متفقهی در مباحث فرعی به این گونه روایات استدلال نمی کند چه برسد به مباحث اعتقادی که استدلال به آنها قطعا وجهی ندارد. ۳- روایاتی که مجمل و متشابه است و دارای احتمالات متعدد می‌باشد که اگر به محکمات رجوع شد معنای آن روشن می‌گردد ولی آنها بدون در نظر گرفتن محکمات به متشابهات استناد می‌نمایند. در بخش آیات نیز آنان به آیات متشابه بدون تكیه به محکمات استدلال می‌کنند. 👈 و اما میزان قرار دادن مرشد نیز مخدوش است زیرا او معصوم نیست و لذا میزان قرار دادن مرشدی که تمام آفات مذکور در شهود او جریان دارد راه به جایی نمی برد زیرا لا حجت هیچ گاه حجت ساز نمی شود. و اما میزان قرار دادن عقل برای مکاشفات سخنان متعارض عرفا و صوفیه در جایگاه و شأن عقل و تحقیر آن در نزد صوفیه گذشت علاوه آنکه آنان مکاشفات را فوق عقل می‌دانند و عقل را در جایگاهی نمی بینند که بتواند مکاشفات را بسنجد. سخن ملاصدرا را در این رابطه نقل خواهیم کرد. --------------------------- 📚 منابع : [١]: شرح فصوص الحکم (قیصری) مقدمه ص ۱۰۰ [٢]: همان ص ۹۹ [٣]: همان ص ۹۹ [۴]: در جستجوی عرفان اسلامی ص ۳۹ [۵]: تمهيد القواعد ص ۴۰۶
✴️ تناقض یافته‌های اهل عرفان ⏭️ بخش قبلی ⏮️ بخش بعدی ♦️استاد جوادی آملی: «بسیاری از یافته‌های اهل عرفان مخالف و بلکه مناقض با یکدیگر است و به همین دلیل نیز برخی از آنها به انکار یافته‌های ذوقی و معارف کشفی برخی دیگر می‌پردازند. به عنوان نمونه در باب وحدت و کثرت برخی کثرت را «کثانية ما يراه الأحول» و سراب گونه پنداشته و بعضی آن را نظیر وحدت، امر حقیقی دانسته و برخی دیگر کثرت را حقیقی و وحدت را عين کثرات عینیه می‌دانند.. پس سالك طريق حقیقت را گریزی از آلت و وسیلتی که راه و مقصد، آغاز، میان و انجام را آشکار می‌کند، نیست و این وسیله همان علوم برهانی نظری است که پس از ترکیه و تصفیه مورد نیاز این علوم حاصل می‌شود. » [۱] 👈استاد جوادی در موردی دیگر می‌گوید: «برهان فلسفی قادر به اثبات مدّعای عرفان نظری نیست، زیرا برهان فلسفی از طریق امکان فقرى موجودهای رابط، به اثبات وجود واجبی می‌رسد که وجودش بشرط لا از موجودهای مقید بوده، بلکه مُوجد آن هاست، حال آنکه در عرفان نظری سخن از واجبی است که موجودیت او مطلق از همه قیود و شروط و حتی مطلق از قید اطلاق، یعنی لا بشرط مقسمی است و غیر آن وجود ندارد، گرچه ظهور دارد. » [۲] 👈ایشان بعد از اشکال به براهین وحدت شخصی وجود که مهمترین مبنا و یافته ی اهل عرفان است می‌گوید: «تا کنون هفت برهان در اثبات وجوب وجود مطلق ذکر شد و ضمن نقد براهین مذکور نه تنها وجوب وجود مطلق بلکه اصل وجود آن مورد اشکال واقع شد. با شك در اصل وجود مطلق شك در اصل موضوع علم عرفان نظری پیش می‌آید و چون علمی مافوق علم عرفان نظری نیست تا عهده دار اثبات موضوع این علم بشود، نمی توان با مفروض گرفتن وجود موضوع آن به عنوان مبدأ تصدیقی به بحث درباره مسائل آن پرداخت. » [۳] ---------------------------------- 📚 منابع : [۱]: تحرير تمهيد القواعد ج۳ ص۲۸۰-۲۸۱ [۲]: تحرير تمهيد القواعد ج۳ ص۳۱۰ [۳]: همان ج ۳ ص ۳۱۲ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی --------------------- @ostadhasheminasab
✴️ تعارض دو کشف ⏭️ بخش قبلی ⏮️ بخش بعدی ✍️ در مباحث بعدی روشن خواهد شد که نظریه تشکیک در وجود مبنای فلسفی ملاصدرا - با نظریه وحدت شخصی وجود - مبنای عرفا و صوفیه - دو مبنای متعارض هستند و آثار و لوازم متضادی دارند، ملاصدرا مدعی است که اهل کشف و شهود نظریه تشکیک در وجود را می‌یابند و ابن عربی نیز مدعی است که تنها اهل کشف و شهود می‌توانند نظریه وحدت شخصی وجود را بیابند. ♦️ملاصدرا می‌گوید: «إنّ الوجود حقيقة بسيطة واقعة في الخارج بجميع أشخاصه و خصوصیاته، و التفاوت بين اشخاصة و خصوصیاته يكون بالتأكّد والضعف، و التقدم و التأخر، والغني والفقر؛ و ليس الوجود في نفسه كليا ولا معروضا للكلية حتى يكون كلها طبيعيا، ولا جزئيا واقعا تحت معنی نوعی او جنسی. وليس شموله لجميع الموجودات کشمول الكلى لجزئياته، بل شموله و انبساطه على هياكل الممكنات على نحو آخرلا يعلمه إلّا الراسخون في العلم. » [۱] «همانا وجود حقیقتی بسیط است که در خارج به تمام اشخاص و خصوصیاتش واقع شده و تفاوت بین اشخاص و خصوصیات به لحاظ تعدد و یا ضعف و یا تقدم و تأخرو فقروغنی است. وجود نه کلّی است و نه معروض کلّی تا بخواهد کلّی طبیعی باشد و نه جزئی واقع در تحت معنای نوعی یا جنسی. شمول وجود نسبت به جميع موجودات همانند شمول کلی نسبت به جزئیات خویش نیست بلکه شمول و انبساطش بر هیاکل ممکنات برنحو دیگری است که نمی دانند آن را مگر راسخون در علم. » ✍️ مرادش از راسخون في العلم کسانی هستند که اهل کشف و شهود باشند. چنانکه در موضعی دیگر می‌گوید: «طريقة الراسخين في العلم و العرفان و مسلك المتألهين من أهل الكشف و الإيقان» [٢] ولی ابن عربی وصول به نظریه «وحدت شخصی وجود» که متضاد با «تشکیک در وجود» است را متوقف بر کشف و شهود می‌داند. ⬇️ «إن الحقيقة واحدة وإن تكثرت بالصور و التعينات. بل إن تكثرها بالصور تكثروهمی قضی به حکم العقل القاصر غير المستند إلى الكشف والذوق. و لوكشف الحجاب عن العقل لرأي الكل في واحد، و لرأي «أن العين واحدة من المجموع في المجموع»» [٣] «همانا حقیقت امر واحدی است گرچه به واسطه صور وتعینات متکثرگردد بلکه تکثر آن به صورت‌های یک تکثر وهمی است که عقل کوتاه بین غیر مستند به کشف و ذوق آن را توهم کرده و اگر حجاب از دیده عقل کنار رود همه را در یک امر و یک شیئ می‌بیند و خواهد دید که عین و حقیقت و ذات از مجموع در مجموع یکی است. » ---------------------------------- 📚 منابع : [۱]: مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهین ص ۲۸۶ [٢]: المبدأ و المعاد ص ۴۲۷ [٣]: فصوص الحکم ج ۲ ص ۵۰ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی --------------------- @ostadhasheminasab
کانال رسمی استاد هاشمی نسب: ✴️ تعارض کشف با عقل و نقل ⏭️ بخش قبلی ⏮️ بخش بعدیدر موردی ابن عربی حضرت عیسی را بر امير المؤمنین مقدم می‌کند و سید حیدر آملی در رد او این چنین می‌گوید: «واما الكشف، فالكشف الصحيح ليشهد بأنّ الختمية للولاية المطلقة لعلى ابن ابی طالب - عم - اولى من عیسی - عم - وان كان هو الخاتم للولاية العامة في أبناء جنسه من الأنبياء و الرسل، كما سبق تقريره عند رفع الشبهة وأمثالها في الدائرة. فان کشف للشيخ أن هذا المقام (هو) بعيسى أولى من علىّ، فكشف غيره بأنه بعلى أولى من عیسی.. فصحّة كشفه ان كان بالنقل، فنقل الغير أعظم كما تقدم، وان كان بالعقل، فالدلائل العقلية من طرف الغير أيضا أكثر وأقوى، وان كان بالكشف، فکشف الغير أصحّ، حيث قرن بالنقل و العقل. و أيضا إذا تعارض الكشفان او تقابلا، لابدّ ان يكون أحدهما صحيحا و الآخر بعكس. والذي يكون صحيحا لا تعرف صحته إلّا بقوة النقل و العقل و الكشف، خصوصا إذا كان مع صاحب هذا الكشف الأنبياء والأولياء و المشايخ والعلماء. ومع ذلك، قد بينا ان كشفه في ذلك يغایرکشفة في مقام آخرمن «الفتوحات»، فانّه يشهد فيه بقول يدلّ على خاتميته من غيرشكّ، و قد تقدم ذكره في التمهيد الاوّل» [۱] «اما کشف پس کشف صحيح شهادت می‌دهد که خاتمیتِ ولایت مطلقه برای علی بن ابیطالب (علیه السّلام) شایسته تراز عیسی (علیه السّلام) است و اگر چه حضرت عیسی (علیه السّلام) مقام خاتم ولایت را نسبت به سایر انبیاء دارد. کشف و شهود شیخ که این مقام به عیسی (علیه السّلام) اولی از علی (علیه السّلام) است ولی دیگران مکاشفه کرده اند که علی علی (علیه السّلام) شایسته تر است از عیسی (علیه السّلام) و صحت کشف او اگر به نقل است نقل غير، بیشتر است و اگر به عقل است دلائل عقلیه از طرف غیر، اکثرو اقوی است و اگر به کشف است کشف غیر، اصح است چون مقرون به نقل و عقل است و همچنین زمانی که دو کشف تعارض کنند لابد باید یکی صحیح و دیگری به عکس باشد و آنچه صحیح است صحتش فهمیده نمی شود مگر به نیروی نقل و عقل و کشف، خصوصا اگر همراه صاحب این کشف انبیاء و اولیاء و مشایخ و علماء باشند و باز اشکال دیگر اینکه قبلا بیان کردیم که کشف او (ابن عربی) در این مورد مغایر با کشف دیگر اوست در فتوحات. چون در آنجا شهادت می دهد بر خاتمیت خودش (ابن عربی) بدون شک. » ❌ در موردی ابن عربی ادّعا می‌کند که مقام ولایت به او ختم شده است نه به حضرت مهدی (علیه السّلام) 👈 سید حیدر آملی در ردّ او این چنین می‌گوید: «و الغرض منه اثبات الخاتمية للولاية المقيدة المحمّدية، في حقّ المهدي بقوله و قول غيره، و اظهارات القيصري في قوله (هو) على طرف النقيض و الجهل التامّ والتعصب البارد الغير الموجّه - عصمنا الله وإياكم عنها بفضله و کرمه! - و من جملة العجب فيه وفي قوله، أنّه يقول: ليس المهدی-عم- معهذه الأوصاف العظيمة و المراتب العالية، موصوفا بأخلاق النبي و اعراقه، و الشيخ (ابن العربي) هو موصوف بها، مع أنّ الشيخ نزّه نفسه عنها و نفس غيره. و عجب آخر: و هو انه إذ نفي الخاتمية عن اهل البيت و المهدي- عم - أراد أن ینفي عنهم الوراثة ايضا.. والعجب كل العجب انّ امثال هؤلاء يدعون الكشف و العرفان ويحصل منهم مثل هذا الكلام! امّا القيصري فقد عرفت خبطه و مهملاته وامّا الشيخ (الحاتمی) فانّه حيث كان يعرف انّ عیسی- عم - ينزل في آخرالزمان و يحضر عند المهدي، و يكون تابعا له و لجدّه في النبوة و الولاية، (فنقول: ) كيف حکم انّه خاتم الولاية المطلقة، مع وجود علىّ- عم - ما ثبت (ای الذي ثبت) له استحقاق هذه الصورة نقلا و عقلا و کشفا، و بقوله ايضا؟ و حيث كان عارفا بحال المهدی - عم - إلى هذه الغاية التي ذكرها، وخصّ به الختمية للولاية المقيدة المحمّدية، كيف كان ينسبها إلى نفسه ويجزم بذلك بعقله؟ و العجب انّه يثبت هذا المقام لنفسه بحكم النوم، وقد ثبت هذا لغيره بحكم اليقظة، بمساعدة النقل و العقل و الكشف! و أين النوم من اليقظة؟ و (أين) القياس من الدلائل العقلية والشواهد النقلية التي تطابق الكشف الصحيح؟ ومع ذلك، فان كان هذا ثبت بالنوم، فكم رأينا بالنوم هذا و شاهدناه و سمعناه من النبي وأهل بيته - عم! وهذا ايضا قريب إلى تعصب القيصری و دلائله التي هي أوهن من بيت العنكبوت». [۱] «مقصود از این مطلب اثبات خاتمیت برای ولایت مقیده محمدیه در حق حضرت مهدی (علیه السّلام) بواسطه ی گفته او و گفته غیراو و اظهار اینکه قیصری در گفتار خود متناقض سخن گفته و دارای جهل تام و تعصّب بی مورد می‌باشد»
✴️ مکاشفات فوق براهین عقلیه ⏭️ بخش قبلی ⏮️ بخش بعدی ✍️ صوفیه در مواردی که مکاشفاتشان با ادراکات عقل تنافی دارد، کشف و شهود را مقدّم بر عقل می‌کنند و ادراکات عقلی را نمی پذیرند و می‌گویند: «طور وراء طور العقل» ♦️ملاصدرا: «إياك وأن تظن بفطانتك البتراء أن مقاصد هؤلاء القوم من أكابر العرفاء و اصطلاحاتهم و كلماتهم المرموزة خالية عن البرهان من قبيل المجازفات التخمينية أو التخيلات الشعرية حاشاهم عن ذلك و عدم تطبيق كلامهم على القوانين الصحيحة البرهانية و المقدمات الحقة الحكمية ناش عن قصور الناظرين و قلة شعورهم بها و ضعف إحاطتهم بتلك القوانين و إلّا فمرتبة مکاشفاتهم فوق مرتبة البراهين في إفادة اليقين... وما وقع في كلام بعض منهم إن تكذّبهم بالبرهان فقد كذبوك بالمشاهدة معناه إن تكذبهم بما سمیت برهانا وإلّا فالبرهان الحقيقي لا يخالف الشهود الكشفي فهذه المباحث السابقة وإن كان فيها ما يخالف ظاهر الحكمة النظرية لكنها في الحقيقة روحها الظاهرة من أنوار النبوة و مشكاة الولاية العالمة بمراتب الوجود و لوازمها ولذلك لا نتحاشي عن إظهارها وإن كان المتفلسفون و مقلدوهم يأبون عن أمثالها. » [۱] «مبادا به واسطه ذهن ناقص خود گمان کنی مقاصد این قوم از بزرگان عارفان و اصطلاحات و کلمات مرموزشان خالی از برهان بوده و از قبیل حرف‌های جزاف و تخمینی یا تخیلات شعری است حاشا که چنین باشد و اما مسئله مطابقت نداشتن کلمات ایشان با قوانین صحیح برهانی و مقدمات حقّه حِکَمی، ناشی از قصور و کوتاهی بینندگان و کمی شعور آنهاست و ناشی از ضعف احاطه آنان به قوانین است والّا مرتبه مکاشفات آنان در افاده یقین فوق مرتبه براهین است و اگر بخواهی آنان را با برهان تکذیب کنی ایشان تو را به واسطه شهود انکار می‌کنند تو آنها را با آنچه خودت اسم برهان بر آن می‌گذاری تکذیب می‌کنی. والّا برهان حقیقی مخالف با شهود نمی شود پس اگر چه در این مباحث سابقه ناسازگاریهایی با ظاهر حکمت نظری می‌بینی لكن بدان که روح این مبحث از انوار نبوت و مشكاة ولایت که عالم به مراتب وجود و لوازم آن است هویدا گشته و لذا ما ترسی از اظهار آن نداریم اگر چه کسانی که خود را به فلسفه نسبت می‌دهند و مقلدینشان از قبول آن امتناع ورزند. » ♦️ استاد مصباح یزدی: «آنچه درباره «رابطه عقل و عرفان» مورد اختلاف است و یکی از مسایل مبنایی مورد اختلاف بین طرفداران و مخالفان عرفان می‌باشد این است که، درباره داده‌های عرفانی که مفروض این است که از راه کشف و شهود به دست می‌آید آیا عقل می‌تواند به قضاوت و ارزیابی بنشیند و مثلاً بعضی از آنها را نفی کند؟ پاسخ به این سؤال از آن جهت اهمیت دارد که بسیاری از عرفا مطالبی را اظهار می‌دارند که قابل تبیین عقلانی نیست و ادّعا می‌کنند این مطالب را از راه باطن یافته اند و عقل توان درك آن‌ها را ندارد و به طور طبعی حق نفی و انکار آنها را هم نخواهد داشت. » [٢] ✍️ ملاصدرا ادّعای برتری مکاشفه بر عقل و علم حصولی را از مشایخ صوفیه می‌پذیرد ولی همین ادّعا را از جهله صوفیه نمی پذیرد و به آنان اعتراض می‌کند و می‌گوید: «و مهما أنكر أحد عليهم، لم يعجزوا أن يقولوا: إن هذا إنکار مصدره العلم و الجدل و عدم تفظن العلماء الظّاهريين بأغوار کلماتنا و أسرار أحادیثناء لأنّ العلم حجاب، و الجدل عمل النّفس. وهذا الحديث وأمثاله لا يلوح إلّا من الباطن بمكاشفة نور الحق، ولا يفهمه إلّا من هو من أهل المكاشفة. فهذا أحد مغاليطهم للخلق وإفسادهم لعقائد المسلمين وإيقاعهم في الزّيغ و الضّلالة. [٣] «هرگاه کسی بر اینان ایرادی نماید به راحتی پاسخ می‌گویند که ریشه این اعتراض‌ها و علت آن یکی دانش است و یکی جدل و دیگری بی دقتی عالمان ظاهربین در عمق کلمات، و اسرار سخنان ماست چون علم حجاب است و جدل کار نفس و سخنان ما را فقط کسانی که اهل مکاشفه اند درک می‌کنند این یکی از مغالطه‌هایی است که به کار می‌بندند تا عقائد مسلمانان را تخریب کرده آنان را در گمراهی بیندازند. ناتوان نیستند از اینکه بگویند ریشه ی این انکار علم و جدل ودقت نکردن علماء ظاهربین به عمق كلمات ما و اسرار سخنان ماست چون علم حجاب است و جدل عمل نفس و این حدیث و امثال آن آشکار نمی گردد مگر از باطن بواسطه مکاشفه نور حق و نمی فهمد آن را مگر کسی که از اهل مکاشفه باشد پس این یکی از مغالطه‌های آنهاست نسبت به مردم و فاسد نمودن و تخریب عقائد مسلمين و واقع ساخت آنان در باطل و گمراهی است. » ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: اسفار ج۲ ص۳۱۶ [٢]: در جستجوی عرفان اسلامی ص ۵۱ [٣]: کسر الاصنام الجاهليه ص۴۵ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی -------------------- @ostadhasheminasab
✳️ تعارض فلسفه مشاء و صدرا و عرفان ✍️ هنگامی که مبنای شناخت عارف و صوفی کشف و شهود، و مبنای شناخت فیلسوف براهین عقلیه قرار گرفت، در بناء هم تضادّ و تعارض پدیدار می‌گردد. ♦️استاد مطهری تعارض میان فلاسفه و عرفا در مسأله وحدت و کثرت هستی را این چنین بیان می‌کند: «آیا حقیقت وجود واحد است یا کثیر؟ در این زمینه سه نظریه وجود دارد: ۱. وحدت محض، نظریه برخی عرفا ۲. کثرت محض، نظریه منسوب به مشّائيين ۳. وحدت در عین کثرت یا تشكيك در وجود، نظریه منسوب به شیخ اشراق و حکمای ایران باستان. ما درباره نظریه عرفا که در متن منظومه طرح نشده بحثی نمی کنیم. لازمه نظریه عرفا این است که هیچ گونه کثرتی در متن واقعیت نباشد. از نظر فلاسفه این نظر قابل قبول نیست، زیرا همان طور که بالبداهه می‌دانیم «واقعیتی هست» و جهان بر خلاف نظر سوفسطائیان پوچ اندر پوچ نیست، می‌دانیم واقعیت دارای نوعی کثرت است و ماهیات گوناگون به تبع وجود موجودند و این ماهیات عین یکدیگر نمی باشند و ممکن نیست وجودی که هیچ نوع کثرتی در او نیست منشأ انتزاع ماهیات گوناگون باشد. باقی می‌ماند دو نظریه دیگر: یکی اینکه گفته شود وجودات در خارج متکثر و متباين اند و هیچ نوع وحدت و سنخیتی میان آنها نیست. این نظریه منسوب به مشّائیین است. دیگر اینکه گفته شود: حقیقت وجود در عین اینکه حقیقت واحد وسنخ واحد است دارای مراتب و درجات گوناگون است. مرتبه ای از او غنی و واجب است و مراتب دیگر فقیرو ممکن. خود مراتب فقير و ممکن نیزاز لحاظ شدت و ضعف و کمال و نقص، با یکدیگر متفاوتند و به عبارت دیگر حقیقت وجود يك حقیقت تشکیکی است و اختلاف مراتب به شدت و ضعف و كمال ونقص است و جهت اشتراك مراتب با یکدیگرعین جهت اختلاف آنهاست، مانند مراتب نور که بعضی قوی تر و بعضی ضعیف تر است، نور قوی با نور ضعیف در حیثیت نوری با هم مشترکند و تفاوتشان در قوّت و ضعف است، نور قوی جز نور چیزی نیست و نور ضعیف نیز جز نور چیزی نیست؛ یعنی چنین نیست که نور قوی مرکّب است از نور و غیر نور و بدین جهت قوی شده است که چیز دیگری با نور مخلوط شده است، و یا نور ضعیف مرکّب است از نور و غیرنور و بدین جهت به صورت نور ضعیف متجلّی گشته است. وَعِندَ مَشَائِية حَقائِق تَباينَت وَ هُو لَدَیّ زاهِق وجود در نزد (به عقیده) حکمای مشّائيين، حقایقی است متباین با یکدیگر، و این عقیده نزد من باطل است» [۱] ♦️استاد جوادی آملی: «کثرت وجودی که افزون بر کثرت ماهوی محقّق است. این کثرت که در متن وجود راه دارد، بنابر قول برخی از مشّائین کثرت تباینی است؛ یعنی کثرت به گونه ایاست که مانند کثرت ماهوی هرگز به وحدت باز نمی گردد. از این دیدگاه همچنان که قائلان به اصالت ماهیت می‌گویند، عالم را کثرت حقیقی فراگرفته است؛ ليکن يك موجود حقیقی و واحد است که این کثرات حقیقی را آفریده است. براساس قول به تشكيك کثرت وجود حقیقی است؛ ولی به وحدت باز می‌گردد. کثرتی که در متن وجود مطرح است اعم از آنکه به صورت حقایق متباينه باشد یا به عنوان حقیقت تشکیکی، کثرتی حقیقی است و کثرت حقیقی همواره برای اثبات وحدت شخصی وجود، مانع و حجاب است. » [٢] ✍️ خلاصه آنکه هریک از سه نظریه مذکور متضاد با دیگری است قهرا آثار و لوازم آن نیز با دیگری قابل جمع نمی باشد. زیرا در نظریه اصالت ماهیت و تشکیک در وجود کثرات حقیقی و واقعی قلمداد می‌شوند ولی بر مبنای وحدت شخصی وجود، کثرات ماهوی عدمی به شمار می‌آیند. و نیز تعارض نظریه تشکیک در وجود که مبنای فلسفی ملاصدرا است با مبنای مهم عرفا - نظریه وحدت شخصی وجود - را استاد جوادی آملی این گونه توضیح می‌دهد: « براساس وحدت شخصی وجود، هیچ مجالی برای تشکیك خاصی وجود که پایه استوار حکمت متعالیه است در عرفان نیست» [٣] ♦️«علامه طباطبائی... در تمام موارد اصرار داشتند که اساس براهین فلسفه با تشكيك وجود هماهنگ است و هرگز با مبنای وحدت شخصی وجود نمی توان مسائل فلسفی را مُبَرهن ساخت» [۴] ♦️«نزاع بین عرفان و حکمت تا هنگامی که قول به تشكيك وجود دارد، باقی است. علّامه طباطبایی در تعليقه جلد ششم اسفار به این مطلب اشاره می‌فرماید. » [۵] ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: مجموعه آثار ج ۵ ص ۲۱۹ - ۲۱۸ [٢]: تحرير تمهيد القواعد ج ۳ ص ۳۵۱ [٣]: تحریر تمهيد القواعد ج۱ ص۴۳ [۴]: تحرير تمهيد القواعد ج۱ص۲۴ [۵]: تحریر تمهيد القواعد ج۳ ص ۳۲۱ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی -------------------- @ostadhasheminasab
نظر عرفا درباره تشکیک در وجود ⏮️ بخش بعدی ♦️آقای محمد حسین طهرانی: «در حقیقت شما قسمتی از وجود صرف را واجب الوجود پنداشته اید؛ آن قسمتی که خواه ناخواه محدود و متعین است، گرچه هزار کلمه صِرف و لفظ مَحض را بر سر آن درآوردید! اینها درد را دوا نمی کند؛ و با پیوند عبارت صرف محض و محض محرضت و بسيط بساطت، مرتبه أعلا را که متمایز است از سایر مراتب، و محدود است به حدّ سایر مراتب، وجود حضرت حقّ واجب - جلّ وعلا- را غير محدود و صرف نمی سازد. و کَفَی فی ذلك منقصة وَحَدّاً و ترکیباً و افتقاراً و حدوثاً. » [١] «گویا صدرالمتألّهین از لوازم صرافت که وحدت و تشخّص در وجود است، إغماض فرموده؛ و براساس صرافت روی مسأله تشكيك در وجود مسائل خود را سوار نموده است. و این را می‌توان خبط و اشتباهی از وی گرفت؛ زیرا بالاخره مسأله تشكيك سر از وحدت عددی بودن حقّ در می‌آورد؛ و قائل شدن به تشکیک که بالاخره از وحدت عدديه جدا نیست، با قائل شدن به صرافت بحقيقتها أبداً سازش ندارد. و کسی که به مغزی و معنای واقعی صرافت در وجود پی ببرد، نمی تواند قائل به تشكيك باشد که بالمآل سر از وحدت عددیه بیرون می‌زند.... مرحوم صدرالمتألّهین و مرحوم سبزواری قدّس الله أسرارهما، هر دو نفر از حکمای شامخ وإلهيين راسخ می‌باشند؛ ولیکن هیچ کدام به مقام أعلای عرفان إلهی نرسیده اند. » [٢] ♦️استاد حسن زاده آملی: «این قدر در ردّ قول به تشكيك در حقیقت وجود برای اهل استبصار کافی است و کسی که خداوند چشم بصیرت او را منور گردانید و آنچه را که گفته شد فهمید و در آن امعان نظر کرد از رفع شبهه‌های وهمیه و معارضات باطله عاجز نیست» [٣] ♦️استاد جوادی آملی: «همان نقدی که بر کثرت تباینی وارد است، برکثرت تشکیکی نیز وارد خواهد بود، زیرا در تشكيك وجود کثرت آن حقیقی است، همان طور که وحدت آن واقعی است؛ ليكن در وحدت شخصی وجود، هیچگونه کثرتی به حریم آمين وجود راه ندارد. » [۴] ----------------------------- 📚 منابع : [١]: توحید علمی و عینی ص: ۱۹۷ [٢]: همان ص ۲۱۳ [٣]: وحدت از دیدگاه عارف و حکیم ص۶۱ [۴]: تحریر تمهید القواعد ص۳۹ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی --------------------- @ostadhasheminasab
نظر فلاسفه درباره وحدت شخصی وجود ⏭️ بخش قبلی (نظر عرفا درباره تشکیک در وجود) ♦️استاد مطهری می‌گوید: «عرفا قائل به وحدت وجود هستند بدون اینکه هیچ کثرتی در حقیقت وجود قائل باشند؛ یعنی می‌گویند وجود يك واحد محض است بدون اینکه هیچ کثرتی در آن راه یافته باشد که این قهرا مساوی است با وجوب بالذات؛ زیرا حقیقت وجود مساوی است با وجوب ذاتی و قهرا مساوی است با ذات حق، پس به تمام معنی «ليس في الدار غيره ديار» است. این است که اگر خیلی ارفاق کنند عالم را به عنوان يك مظهر ويك چیزی که حقیقت حق دراو ظهور دارد می‌دانند، نه ذاتی که بتواند ظاهر باشد، که این حرفها دیگر از محیی الدين به این طرف است با آن صراحت که می‌گوید: «العالم غائب ما ظهر قطّ و الله تعالی ظاهر ما غاب قطّ» آنچه که غیبت است مربوط به عالم است و آنچه ظهور است مربوط به ذات حق است. البته يك فيلسوف با عقل فلسفی هرگز زیر بار این حرف نمی رود، یعنی نمی تواند کثرات محسوس را بکلی نفی کند و بگوید اساسا چنین کثرتی وجود ندارد، و بعد هم قهرا باید بگوید ماده وجود ندارد، حرکت وجود ندارد،..، این کثرتها وجود ندارند و در تمام اینها فقط ظهور ذات حق را بخواهد ببیند؛ یعنی این نظریه به این معنا و به این شکل قابل توجیه فلسفی نیست. » [۱] ♦️میرزا علی نوری که خود معلّق آثار صدرا است می‌گوید: «ما توهّمه أكابر الصوفية من كون الوحدة حقة حقيقية و الكثرة وهمية اعتبارية صرفة، إذ كون الكثرة وهمية محضة غير متحققة في نفس الأمر أصلا خلاف البديهة و مخالف الفطرة التي فطر عليها كل الأنفس و العقول. » [۲] «اکابر صوفیه توهم کرده اند که وحدت حقه حقيقيه است و کثرت وهمی و اعتباری صرف است زیرا این مطلب که کثرت وهم و خیال محض باشد و در نفس الامر متحقق نباشد خلاف بداهت و مخالف فطرتی است که همه نفوس وعقول بر آن مفطورند ♦️استاد مصباح یزدی: «إنّ الوجود عندهم واحد شخصی. هوالله تبارک و تعالى ولا موجود سواه، و إنّما يتصف غیره بالموجود على سبيل المجاز، و هوظاهر كلام الصوفية ويعبّر عنه بوحدة الوجود والموجود وهو مردود لأنّه خلاف ما نجده بالضرورة من الكثرة وإنكارها خروج عن طور العقل و نوع من السفسطة وإنكار البديهيات » [٣] وجود در نظر آنان واحد شخصی است آن الله تبارک و تعالی است موجودی غیر او نیست غیر او را مجازا متصف به وجود می‌کنند ظاهر کلام صوفیه همین است و از این تعبیر می‌شود به وحدت وجود و موجود و این حرف مردود است چرا که خلاف آن چیزی است که ما به ضرورت می‌یابیم که عبارت است از واقعیت داشتن کثرتها و انکار این کثرتها خروج از عقل و نوعی سفسطه و انکار بدیهیات است» ♦️استاد جوادی آملی: «سفسطه خواندن قول به وحدت شخصی وجود که مختار اهل معرفت است با حکمت متعالیه و آنچه که مورد دفاع صدرالمتألهين است، سازگار نیست بلکه نظر خاص صدرالمتألهين که بر آن نیز تصریح کرده و در نهایت نیز به اثبات آن می‌پردازد چیزی جز این قول نمی باشد. » [۴] گفتار متعارض درباره نظریه تشکیک در وجود ♦️آقای محمد حسین طهرانی در موضعی می‌گوید: «مسأله وحدت شخصی وجود، نسبت به وحدت تشکیکی وجود نظری است ادقّ در مقابل نظر دقیق» [۵] ✍️ ولی در موضع دیگر، نظریه تشکیک در وجود را مردود می‌شمارند چون مستلزم وحدت عددی حقّ تعالی می‌گردد، می‌نویسد: «بالاخره مساله تشکیک سراز وحدت عددی بودن حقّ در می‌آورد و قائل شدن به تشکیک که بالاخره از وحدت عدديه جدا نیست» [۶] 👈 و در ردّ نظریه تشکیک که در برهه ای از زمان نظر ملاصدرا بوده می‌نویسد: «در حقیقت شما قسمتی از وجود صرف را واجب الوجود پنداشته اید، آن قسمتی که خواه ناخواه محدود و متعین است گرچه هزار کلمه صرف و لفظ محض را بر سر آن درآورید اینها درد را دوا نمی کند و با پیوند عبارت محض و محض محوضت و بسط بساطت مرتبه اعلا را که متمایز است از سایر مراتب، و محدود است به حدّ سایر مراتب، وجود حضرت حق واجب جل وعلارا غير محدود و صرف نمی سازد، و کفی فی ذلک منقصةً وحدّاً و ترکیبا و افتقاراً و حدوثا» [٧] ♦️استاد حسن زاده آملی: «و نیز بدانکه مبدعات در نزد صدراعاظم فلاسفه الهيين و اتباع وی اشمخ و اعلای از مبنای دیگر حکما است که وجود را حقیقت واحده مشککه ذات مراتب میداند و ما سوى الله را قائم به او باضافهاشراقیه. وادق از مختار آن بزرگوار طریقه طائفه جلیله عارفين بالله است که وجود را حقیقت واحده دانند ولی نه تشكيك مراتبی» [٨] 👈 ایشان در موضعی دیگر می‌گوید: «این قدر در ردّ قول به تشكيك در حقیقت وجود برای اهل استبصار کافی است و کسی که خداوند چشم بصیرت او را منور گردانید و آنچه را که گفته شد فهمید و در آن امعان نظر کرد از رفع شبهه‌های وهميه و معارضات باطله عاجز نیست» [٩] -------------- 📚 منابع : [۱]: مجموعه آثار ج ۹ ص ۱۸۴ [۲]: تفسير القرآن الكريم ج ۷ ص ۴۵۶ [٣]: تعليقة على نهاية الحكمة ص۴۵
✴️ نظر عرفا در باره فلاسفه ⏮️ بخش بعدی (نظر فلاسفه درباره عرفا) ♦️ابن عربی می‌گوید: «الفيلسوف معناه محب الحكمة لأن سوفیا باللسان اليوناني هي الحكمة وقيل هي المحبة فالفلسفة معناه حب الحكمة و كل عاقل يجب الحكمة غير أن أهل الفكر خطؤهم في الإلهيات أكثر من إصابتهم سواء كان فيلسوفا أو معتزليا أو أشعريا أو ما كان من أصناف أهل النظر فما دمت الفلاسفة لمجرد هذا الاسم و إنما ذمّوا لما أخطئوا فيه من العلم الإلهي مما يعارض ما جاءت به الرسل (علیهم السّلام) بحكمهم في نظرهم بما أعطاهم الفكر الفاسد في أصل النبوة والرسالة ولماذا تستند فتشوش عليهم الأمر فلو طلبوا الحكمة حين أحبوها من الله لا من طريق الفكر أصابوا في كل شيء» [۱] «فیلسوف یعنی دوستدار فلسفه زیرا که سوفیا به زبان یونانی یعنی حکمت و بعضی گفته اند به معنای محبت است پس فلسفه یعنی دوست داشتن حکمت و هر عاقلی حکمت را دوست دارد الّا اینکه اهل فکر اشتباهشان در مباحث الهيات زیادتر است از مواردی که به حق رسیده اند فیلسوف چه معتزلی چه اشعری و غیر آنان به خاطر صرف اسم مذمت نشدند بلکه به جهت آنکه در علوم الهی اشتباهاتی معارض با علوم انبیا داشتند، به خطا رفته اند به خاطر آنکه در اصل نبوت و رسالت بر طبق آنچه که فکر فاسدشان به آنان بخشید حکم کردند و به جهت مستندی که برگزیدند، امر بر آنان مشوّش گردید آنان اگر حکمت را از خداوند می‌گرفتند نه از راه فکر در همه مسائل به حق می‌رسیدند» «فرأيت علوما مهلكة ما اشتغل بها أحد إلّا هلك من علوم العقل المخصوصة بأرباب الأفكار من الحكماء و المتكلمين فرأيت منها ما يؤدي صاحبها إلى الملاك الدائم» [۲] «علومی مهلک را ملاحظه نمودم که احدی بر آنان مشغول نمی شود مگر هلاک می‌شود آن علوم علوم عقلی است که مخصوص ارباب فکر از حکما و متکلمین می‌باشد ♦️سید حیدر آملی: «امّا العلوم العقلية فصاحبها الذي هو الحكيم، عنده موضوع العلم الإلهي، الذي هو المقصود بالذات من اقسام الحكمة، الوجود و معرفته المنتهية الى معرفة الحق تعالى، وما يتعلّق بذلك من المعارف و الحقائق. واكثر كتبهم مملوءة بذلك. ويعرف تحقيق ذلك من تعریف علومهم بقولهم: «العلم هو حصول صورة المعلوم في نفس العالم. » و مرادهم انّ معلومهم هو الحق تعالى، و انّهم (هم) العالمون به. وهذا ظنّ فاسد و توهم کاذب: «وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا » الآية، لانّ العلم بالله ليس كذلك، وليس له صورة تنتقش في النفس او العقل. وهذا من قلّة العقل وغلبة الظن: «ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ » [٣] «اما علوم عقلیه صاحب آن علوم، حکیم می‌باشد در نزد او موضوع علم الهی که مقصود به ذات از اقسام حکمت عبارت است از وجود و شناخت وجود که منتهی به معرفت حق تعالی و آنچه متعلق به آن از معارف و حقایق است و اکثرکتاب‌های آنان مملو از این مطالب است و تحقیق این مطلب هم از تعریف علومشان به دست می‌آید که می‌گویند علم حصول صورت معلوم است در نفس عالم مرادشان از معلوم حق تعالی است و این که اینان همان عالم به حق تعالی هستند و این گمان فاسد و توهّم کاذب است آنان فکر می‌کنند که نیکو عمل می‌کنند زیرا که علم به خدا آن چنان نیست صورتی ندارد که در نفس یا عقل نقش ببندد و این سخنان از کمی عقل و غلبه گمان برانسان است که آن گمان کسانی است که کافر شده اند پس وای بر کسانی که کافر شده اند از آتش» ♦️استاد حسن زاده: «و لیکن حقیقت این است که هر کسی قوّه قدسیه ندارد مثل بعضی فلاسفه که می‌خواهند به عقل خود دین را بفهمند، اینها در هلاکت هستند، و با فکر مخالفت با کسانی می‌کنند که به الهام خدایی چیزفهمیده اند، از سعادت دور افتاده اند» [۴] ♦️آقای محمد حسین طهرانی : «اکثرفلاسفه که همّت بر تجرید عقل و ادراک معقولات گماشتند و عمر در آن صرف کردند، در این مقام بماندند و آنرا وصول به مقصد حقیقی شمرده اند و به حقیقت چون مقصود اصلی نشناختند، از شواهد دگر مدركات محروم افتادند و انکار آن کرده در مرتبه ضلالت گم گشتند، فضّلوا من قبل وأضلّوا كثيراً» [۵] 👈ولی در موردی دیگر آنان را شاگردان انبیاء می‌شمارند: «فلاسفه جمع فیلسوف است که لغتی یونانی و به معنای دوستار حکمت می‌باشد و فلاسفه يونان از بزرگان بشرو طبقات ممتازه علماء دنیا می‌باشند... بند قلیس (انباذ قلس) بنابر آنچه علماء تاریخ می‌نویسند معاصر داود پیغمبر بوده و حکمت در شام از لقمان آموخته... فيثاغورس که بعد از انباذ قلس است و از شام به مصر رفت و حکمت را از اصحاب سلیمان بن داود آموخته.. و ادّعا کرد که از مشکوه نبوت اقتراحات خود را گرفته است» [۶] ♦️فرزند آقای محمد حسین طهرانی می‌گوید: «حضرت آقا.. فلاسفه بزرگ یونانی را از شاگردان بزرگ انبیاء و حکمای الهی معرفی می‌نمودند» [٧]
✴️ نظر فلاسفه درباره عرفا ⏭️ بخش قبلی (نظر عرفا درباره فلاسفه) ♦️استاد مصباح یزدی : «باید دانست که اهل تصوّف و عرفان نیز از آن جا که معصوم نیستند، مرتکب اشتباهات زیادی شده اند؛ مثل محي الدين بن عربی که از عرفای بزرگ است و امام در نامه اش به گورباچف از ایشان نام برد؛ ولی همین امام بر سخنان محى الدين تعليقه می‌زند و بعضی از تعابیرش را در کتاب‌های عرفانی خطا می‌داند. بنابراین، تجلیل از این مرد بدان معنا نیست که تمام کلماتش تام و صحیح و غیر قابل خدشه است. » [١] ♦️استاد مطهری می‌نویسد : «یکی از خسارتهای بزرگی که اسلام از راه تعلیمات عرفا و متصوّفه دید، این بود که اینها تحت تأثير تعليمات مسیحیت از يك طرف، تعليمات بودایی از طرف دیگر و تعلیمات مانوی از سوی دیگر، در مسئله مبارزه با نفس و به اصطلاح خودشان نفس کشتن و در مسئله خود را فراموش کردن حساب از دستشان در رفت. اگر اندك توجهی به تعلیمات اسلام می‌کردند می‌دیدند اسلام طرفدار منهدم کردن نوعی خودی و زنده کردن نوع دیگر از خودی است. اسلام می‌گوید خود را فراموش کن و خود را فراموش نکن. خود سافل حیوانی را توصیه می‌کند که فراموش کنید ولی يك تولد و ولادت دیگر در روح شما می خواهد. می‌خواهد يك خود دیگر، يك منش دیگر در وجود شما زنده شود. » [٢] ----------------------------- 📚 منابع : [١]: چکیده ای از اندیشه بنیادین اسلامی ص ۹۲ [٢]: مجموعه آثار ج۲۳ ص ۳۳ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی -------------------- @ostadhasheminasab
💠 تعارض در نتائج فلسفی و عرفانی (١) 🔘 ۱- تعارض در معنای توحید ذاتی ♦️استاد جوادی آملی : «آنچه در فلسفه و کلام مطرح است توحید واجب است؛ یعنی واجب منحصراً یکی و دومی ممتنع است و آنچه در عرفان طرح می‌شود توحید موجود است؛ یعنی وجود منحصراً در یک چیز حاصل است و موجود دوم مستحيل است. » [۱] ♦️سید حیدر آملی می‌گوید : «التوحيد الذاتي الجمعي هو الذي يكون خالصا من الشركين - أي الجلى و الخفي عن مشاهدة الغير في الوجود مطلقا ظاهرا كان أو باطنا ذهنا كان أو خارجا بحيث لا يشاهد معه غيره أي لا يشاهد مع الحقّ غير الحقّ» [۲] «توحید ذاتی جمعی همان است که خالص از دو شرک باشد - جلّی و خفّی و از مشاهده غیردر وجود مطلقاً، ظاهر باشد یا باطن، ذهنی باشد یا خارجی، به طوری که با او، غیر او را مشاهده نکند یعنی با حق غیر حق را مشاهده ننماید. » ----------------------------- 📚 منابع : [۱]: همان ج۳ ص۲۹۲ [۲]: جامع الاسرار ص ۱۳۱ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی -------------------- @ostadhasheminasab
✴️ حکم به شرک همه مسلمین نتیجه و ثمره ی نظریه عرفا - وحدت شخصی وجود - این است که همه کسانی که کثرات را حقیقی می‌شمارند کافر و مشرک محسوب گردند. ♦️آقای محمد حسین طهرانی می‌نویسد: «چنان به این اسامی پوچ و بدون اعتبار که هستی آنها از خداوند است و بس، عنوان استقلال داده اند که خدا در میان اینها محجوب و پنهان گشته است، در حالی که خداوند است در میانه و بس، این عناوین و اسامی، پرده‌هایی بر روی حقیقت مقدس او هستند پرده را کنار بزن و خدا را ببین، اوست حقیقت گل! اوست حقیقت بلبل! اوست حقیقت انسان و فرشته! اوست اصل و اعتبار جت و سایر موجودات سرشته شده. بنابراین تا این حجاب استقلال نگری باقی است شرک بر او باقی است. گرچه اکثریت مردم جهان اسلام آورده و ایمان به خدا داشته باشند، تا این پرده باقی است بدون شک و تردید، بدون تعارف و گزاف سرائی همه مشرک هستند» [۱] ♦️ و نیز می‌نویسد: «علّت شرک مردم، دوئیت و دوبینی است که به این اعتبارهای بی پایه و ریشه لباس عزّت پوشانده است و این حدود و قیود و ماهیات را با اصل الوجود خلط کرده، عزّت را از وجود دزدیده و بدينها نسبت داده است» [۲] ♦️و نیز می‌نویسد: «آية الله کمپانی اصرار بر وحدت و کثرت حقیقتی دارد و آية الله کربلای پروپای آنرا می‌زند و خاکسترش را به باد فنا می‌دهد و روشن می‌سازد که با وجود وحدت حقّه ی حقیقیه و وجود بالصرافه اصلا تعدد حقیقی معنا ندارد و کثرت حقیقی را در بیغوله‌های جهنم و زوایای آتش باید جست نه در بهشت توحید و معرفت که آنجا شائبه ای از کثرت موجود نیست» [۳] ✍️ با این بیانات همه فلاسفه و متکلمین و فقهاء و مفسرین و محدثین و جميع مومنین مشرک محسوب خواهند شد چون جمیع عقلاء عالم، کثرات را حقیقی می‌دانند حتی ملاصدرا در یک برهه ای از زمان قائل به اصالت ماهیت بوده یعنی کثرات را واقعی و حقیقی می‌شمرده می‌گوید: «انّی کنت شديد الذب عنهم في اعتبارية الوجود و تأصل الماهیات» [۴] «من به سختی و شدت از آنان در مساله اعتباری بودن وجود و اصیل بودن ماهیات دفاع می‌نمودم» و نیز نظریه اصالت ماهیت را در موضعی به اکثر فلاسفه نسبت می‌دهد «لیس الوجود كما زعمه اكثرالمتأخرين انّه من المعقولات الثانية و الامور الإنتزاعية التي لا يحاذي بها أمر في الخارج». [۵] «وجود آنچنان که اکثر متاخرین گمان می‌کنند از معقولات ثانیه و امور انتزاعیه ای که ما بازاء خارجی نداشته باشد نیست. » 👈 نتیجه آنکه بنابر نظر عرفا و صوفیه تنها صوفیه موحّد می‌باشند و هو كماتری. ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: الله شناسی ج۳ ص۲۱۲ [۲]: روح مجرد ص۵۸۸ [۳]: الله شناسی ج ۳ ص ۲۲۰ - ۲۲۱ [۴]: اسفار. ج۱ ص۴۹ [۵]: همان ج۹ ص۱۸۵ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------------- @ostadhasheminasab
✴️ گفتار متعارض در عبادت ✍️ چنانچه گذشت، بر مبنای عرفا و صوفیه، همه مردم مشرک هستند چرا که کثرات را حقیقی می‌شمارند. ♦️ ملاصدرا بر مبنای عرفا می‌گوید: «أنّه لا يعبد الله تعالى أحد من خلائق هذا العالم إلّا العارف بالله بالحقيقة و غيره من النّاس إنّما يكونون عبّاد الكثرات. » [۱] « (عبادت خدا را احدی از مردم این عالم بجای نمی آورد مگر عارف بالله (یعنی صوفی ها) و غیر آنان عابدین کثرات هستند (نه عابد خدا) » ✍️ولی در عین حال، آنان همه ممکنات را مظاهرو جلوات ذات حق می‌دانند و عبادت هریک از مظاهر را در حقیقت عبادت خدا می‌شمارند. پس از سویی همه مردم را مشرک می‌دانند و از سوی دیگر همه مردم -حتی بت پرستان – را خدا پرست می‌دانند. ♦️بعضی از اقطاب صوفیه می‌گوید: «لمّا كان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهّار بحسب أسمائه اللّطفية و القهرية كان عبادة الإنسان لایّ معبود کانت عبادة لله اختيارا أيضا... فالإنسان في عبادتها اختيارا للشّيطان كالابليسية و للجنّ کالكهنة وتابعی الجنّ و للعناصرکالزّردشتية و عابدى الماء والهواء و الأرض وللمواليد کالوثنية و عابدى الأحجار و الأشجار والنّباتات كالسّامرية وبعض الهنود الّذين يعبدون سائر الحيوانات، و کالجمشيدية والفرعونية الّذين يعبدون الإنسان ويقرّون بالهيته وللكواكب كالصّابئة و للملائكة كأكثر الهنود و للّذكر والفرج كبعض الهنود القائلين بعبادة ذَكَر الإنسان و فرجه، و کالبعض الآخر القائلين بعبادة ذَکَر مهادیوملكا عظيما من الملائكة و فرج امرأته كلّهم عابدون الله من حيث لا يشعرون، لانّ كلّ المعبودات مظاهر له باختلاف أسمائه ولذلك قيل: اگر مؤمن بدانستی که بت چیست*** یقین کردی که دین در بت پرستی است» [٢] «چون اجزاء عالم مظهرهای خدای واحد أحد قهار به حسب اسماء لطفی و قهری می‌باشند لذا پرستش انسان هر معبودی را عبادت خدا می‌باشد اختیاراً... بنابراین انسان در عبادت شیطان مثل ابليسيه و یا جن همچون کاهنان و پیروان جن و یا عناصر همانند زرتشتیان و عبادت کنندگان آب و هواء و زمین و یا عبادت کنندگان مواليد مثل وثنی‌ها و پرستش کنندگان سنگ‌ها و درختان و گیاهان مثل سامریه و بعضی از هندوها که سایر حیوانات را می‌پرستند و همانند جمشیدیه و فرعونیه که انسان را می‌پرستند و اقرار به خدایی او دارند و پرستش کنندگان ستارگان مثل صابئین و عابدين ملائکه مثل اکثرهندوها و پرستش کنندگان آلت تناسلی مرد و زن مثل بعضی از هندوها و.... تمام اینان - العياذ بالله تعالی - پرستش کنندگان خداوند هستند به طوری که خود نمی دانند چرا که تمام معبودات آنها مظاهر او هستند به اختلاف اسمائش و لذا گفته شده» مسلمان گربدانستی که بت چیست - یقین کردی که دین در بت پرستی است. ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: كسر الاصنام الجاهلية، ص۱۴۰ [٢]: تفسیر بیان السعادة في مقامات العبادة، ج۲، ص: ۴۳۷ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------ @ostadhasheminasab
✴️ تعارض در معنای توحید صفاتی ♦️ استاد مصباح یزدی: «توحید صفاتی در اصطلاح فلاسفه و متکلمان آنست که ما صفاتی را که به خدای متعال نسبت می‌دهیم چیزی غیر از ذات خدا نیست، نه اینکه موجوداتی غیر از ذات باشند که به ذات ملحق می‌شوند، می‌چسبند و ذات، به آن اتصاف پیدا می‌کند آنچنانکه در صفات ما مخلوقات چنین است. » [۱] 👈 ولی توحید صفاتی بر مبنای عرفا و صوفیه این است: «قال في التوحيدين الأولين أي الذاتي والصفاتي، لا ذات إلّا هو ولا صفة إلّا هو» [۲] «در توحید ذاتی و صفاتی، ذاتی نیست جز او و صفتی نیست مگر او «التوحيد الصفتي: استهلاك الصفات والأسماء في أسمائه وصفاته. و التنزيه في ذلك المقام عدم رؤية صفة و اسم في دار التحقّق إلّا أسمائه وصفاته. » [۳] «توحید صفتی مستهلک شدن صفات و اسماء است در اسماء و صفات او، تنزیه در آن مقام عبارتست از ندیدن صفت و اسمی دردار تحقق مگر اسماء و صفات او» ------------------------------ 📚منابع : [۱]: معارف القرآن ج ۱-۳ ص ۸۸ [۲]: جامع الأسرار ص ۱۴۷ [۳]: مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية، النص، ص ۸۰ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------------ @ostadhasheminasab
✴️ تعارض در معنای توحید افعالی ♦️استاد مطهری: «توحید افعالی یعنی درك و شناختن اینکه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و کاراو وناشی از اراده اوست. موجودات عالم همچنان که در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و او به تعبیر قرآن «قيوم» همه عالم است، در مقام تأثيرو علّیت نیز استقلال ندارند و در نتیجه خداوند همچنان که در ذات شريك ندارد در فاعلیت نیز شريك ندارد. هر فاعل و سببی، حقیقت خود و وجود خود و تأثیر و فاعلیت خود را از او دارد و قائم به اوست. همه حولها و قوّه‌ها «به او» است (ما شاءَ الله وَلا قُوَّةَ إلّا بِهِ، لاحَولَ وَلا قَوَّةَ إلّا بِاللهِ). » [۱] ♦️ولی توحید افعالی در مبنای عرفا و صوفیه عبارت است از آنچه که ابن عربی می‌گوید: «منزل التوحيد الفعلى أعنی توحيد الأفعال أي لا فاعل إلّا الله» [۲] «جایگاه توحید فعلی که همان توحید افعال است یعنی آنکه فاعلى جز خدا نیست. » ♦️سید حیدر آملی: «لیس الفاعل فيها (أي الافعال) حقيقة إلّا هوو هذا هو المراد بالتوحيد الفعلى أي أن لا يرى فعلا إلّا من فاعل واحد مطلق واجب و يقول بلسان الحال والمقال لا فاعل إلّا هو» [۳] «فاعل کارها درحقیقت کسی جز خدا نیست و منظور از توحید فعلی همین است. یعنی آنکه فعلی نبیند جز از یک فاعل واحد مطلق که واجب الوجود است و به زبان حال و مقال می‌گوید: لا فاعل إلّا هو. فاعلى جز خدا نیست. » ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: مجموعه آثار ج۲، ص: ۱۰۲ [۲]: الفتوحات ۳ ص ۳۰۸ [۳]: جامع الأسرار ج۱۴۷ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ----------------- @ostadhasheminasab
✴️ توصیف تفاسیر ملاصدرا و ابن عربی ♦️استاد مطهری می‌گوید: «حس می‌کنم که [ملاصدرا] در محیط خودش غرق شده؛ یعنی در آن که فن خودش هست غرق شده است و دیگر از آن نمی تواند بیرون بیاید؛ تفسیر قرآن هم که می‌نویسد، هیچ امکان ندارد که از آن پوست گردویی که در داخل آن قرار گرفته بیرون بیاید» [۱] ♦️ابو العلاء عفیفی می‌گوید: «يقول العلّامة نیکولسون في وصف أسلوب ابن عربي في الفصوص: إنه يأخذ نصّاً من القرآن أو الحديث و يؤوّله بالطريقة التي نعرفها في كتابات فيلون اليهودي و أريجن الإسكندری. » [۲] «نیکولسون در توصیف روش ابن عربی در فصوص می‌گوید او نصّی از قرآن یا حدیث را بر می‌دارد و آن را به روشی که از کتابهای فیلون یهودی و ارجن اسکندی می‌شناسیم، تأویل می‌کند» و نیز می‌گوید: «فقرآن ابن عربي الذي يقابله بالفرقان غیرقرآن المسلمين، وإن كان التلاعب بالألفاظ قد يؤدّي إلى الخلط بينهما. » [۳] « پس قرآن ابن عربی که مقابل فرقان قرار می‌دهد غیر از قرآن مسلمین است اگر چه بازی با الفاظ گاهی موجب خلط بین آن دو می‌شود» ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: مجموعه آثار ج۲ ص ۵۶ [۲]: فصوص الحکم ج۱ ص۱۲ [۳]: فصوص الحکم ج۲ ص ۳۸ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی -------------------- @ostadhasheminasab
✴️ تعارض بناء با مبنای ملاصدرا ♦️ملاصدرا مراجعه به احادیث پیامبر و اهل بیت (علیهم السّلام) و تسلیم در مقابل آنان را لازم می‌داند و اعراض از آن بزرگوران را انحراف و ضلالت می‌شمارد. می‌گوید: «وجوب الردّ الى رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و الائمة (علیهم السّلام) و التسليم لهم، وهذا باب عظيم لا يدخله إلّا من امتحن الله قلبه بالايمان، وقد استفدنا من احاديث التسليم أنّ له دخلا موضوعيا في الشريعة حتى في قسم الأحكام الفرعية، كما يستفاد ذلك مما ورد منهم (علیهم السّلام) في الأخبار المتعارضة من التغيير و التوسعة فيها من باب التسليم للائمة (علیهم السّلام). » [۱] «لزوم ارجاع امور به رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و امامان وتسلیم در برابر آنان که این باب عظیمی است که داخل نمی شود در آن مگر کسی که خداوند قلب او را به سبب ایمان آزموده باشد و ما از احادیث تسلیم استفاده نمودیم که این امر در شریعت موضوعیت دارد حتی نسبت به احکام فرعيه همان طور که استفاده می‌شود این مطلب از آنچه وارد شده از ایشان در مورد اخبار متعارضه که اجازه فرمودند که بین دو خبر می‌توان هر کدام را عمل نمود از باب تسلیم در برابر ائمه (علیهم السّلام) » ♦️و نیز می‌گوید: «وقد علمت ان ایمان الامة بالله واليوم الاخريحصل بسببهم وبمعرفتهم (علیهم السّلام)، فهم بهذا المعنى صراط الله و من عدل عن ولايتهم والاهتداء بنورهم او زعم آن غيرهم افضل و اهدى منهم فقد عدل عن الصراط و انصرف عن معنی العلم والايمان و تنكب عن طريق الحق وخرج عن نور الفطرة وسقط في الجحيم. » [۲] «دانستی که ایمان امت به خدا و روز قیامت به سبب ائمه (علیهم السّلام) و به واسطه شناخت ایشان حاصل می‌شود پس ایشان به این معنا صراط خدایند و هر کس از ولایت و هدایت آنان روی برگرداند یا گمان کند که غیر ایشان برترند و هدایت یافته ترند پس از صراط عدول کرده و از معنای علم و ایمان و از راه حق خارج شده و از نور فطرت بیرون آمده و در جهنم ساقط شده» «اذ قد علم أن فهم رموز القرآن و اغواره و اسراره مما لا يمكن حصوله بدقة الفكر وكثرة البحث والنظر إلّا بسلوك مسلك الأصفياء، من طريق التصفية للباطن و التهذيب للسرو المراجعة الى اهل بیت الولاية واقتباس انوار الحكمة من مشکات النبوة و منبع آثار الأنبياء الكاملين والأولياء المعصومين - سلام الله عليهم اجمعين - والاستضاءة لأنوارهم والتتبع لاسرارهم والاقتداء بهداهم والاقتفاء لمنارهم. » [٣] «دانسته شده که فهم رموز قرآن و اسرار آن ممکن نیست که به فکرو زیادی بحث و نظر حاصل شود مگر به وسیله رفتن در مسلک خالصان از طریق تصفیه باطن و تهذيب باطن و مراجعه به اهل بیت ولایت و پیروی انوار حکمت از چراغ نبوت و منبع آثار انبیاء و اولیاء معصومین (علیهم السّلام) و نور گرفتن از انوارشان و جستجو در اسرارشان واقتداء به هدایتشان. » ✍️ ولی با این حال در مباحث مختلف به احادیث عامه استناد می‌کند و از کسانی که از ولایت ائمه (علیهم السّلام) عدول کرده اند کسب معارف می‌کند. مثلا در موردی می‌نویسد: «عن عائشة أنّها قالت: كان رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) يتمثّل ببيت أخي بني قيس: ستبدى لك الأيام ما كنت جاهلا*** ويأتيك بالأخبار من لم تزود فجعل يقول: «و يأتيك من لم تزود بالأخبار» فيقول أبو بكر: «ليس هكذا یا رسول الله» فيقول: «انی لست بشاعر وما ينبغی لی. » [۴] «و منها ما يروى عن عبد الله بن عمر قال قال رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ): لا يركبن رجل بحراً إلّا غازيا أو معتمراً فإنّ تحت البحر ناراً أو تحت النار بحراً» [۵] - [۶] 👈 مراجعه نمایید به کتاب اسفار جلد ۹ صفحه ۳۱۹ در بحث «بیان ماهية الجنة والنار» ملاصدرا در آنجا به روایات عامه استدلال کرده است. ✍️ این در حالی است که اهل بیت (علیهم السّلام) شیعیان را از اخذ معارف دینی از عامه منع نموده اند. عن الامام الكاظم (علیه السّلام): لاَ تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا، فَإِنَّكَ إِنْ تَعَدَّيْتَهُمْ أَخَذْتَ دِينَكَ عَنِ اَلْخَائِنِينَ اَلَّذِينَ خَانُوا اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اُؤْتُمِنُوا عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ وَ لَعْنَةُ مَلاَئِكَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِيَ اَلْكِرَامِ اَلْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ شِيعَتِي إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ. [٧]
✳️ انکار بداهت عقلی در عرفان اشاره ✍️ نظریه وحدت شخصی وجود - مبنای مهم صوفیه - سبب می‌شود که قائلين آن به آنچه که عقل به طور بدیهی ادراک می‌کند مخالفت کنند و آن را انکارنمایند. 👈 توضیح آنکه دو اصل و رکن را عقل به روشنی درک می‌کند که نفی آن به منزله انکار أبده بدیهیات است: ۱- واقعیت داشتن امور خارجیه که کسی آن را ردّ نمی کند مگر سوفسطائی. ۲- استحاله اجتماع نقیضین و اجتماع ضدین که از قضایای اولیه است و پایه و اساس علوم عقلی و علوم تجربی است. ♦️استاد مطهری: «اصل امتناع تناقض واصل اثبات واقعیت دو «اصل متعارف» عمده ای است که مورد استفاده استدلالات و براهین فلسفی قرار می‌گیرد. در حقیقت این دو اصل به منزله دو بال اصلی است که سیرو پرواز فلسفی قوه عاقله را در صحنه پهناور هستی میسر می‌سازد. » [۱] ♦️استاد جوادی آملی: «اصل امتناع اجتماع یا ارتفاع دو نقیض، با حفظ تمام انحای وحدت، اختصاصی به هیچ موطن از مواطن واقع ندارد. یعنی درتمام مراحل واقع اعم از خارج و ذهن و مرتبه ذات و ماهیت شیء، اصل مزبور حاکم است و هرگز جمع دو نقیض یا رفع آن دو در هیچ مرحله ای واقع نخواهد شد» [۲] و نیز می‌نویسد: «اصل امتناع اجتماع دو نقیض و نیز امتناع ارتفاع آن دو، مبدأ همه مبادی تصدیقی است؛ به گونه ای که بی آنها نه تنها هیچ قضیه علمی، کلامی، فلسفی و.. پدید نمی آید، بلکه هیچ کار منطقی نیز انجام نمی گیرد. » [۳] ✍️ ولی عرفا و صوفیه به جهت مبنای وحدت شخصی وجود، واقعیت داشتن ممکنات را انکار نموده اند و عالم را توهم و خیال و عدمی پنداشته اند. سخنان آنان در بحث «عدمی بودن ماهیات در نزد عرفا» گذشت. 👈 و نیز آنان به خاطر مبنای مذکور قائلند که وجود منحصر در حق تعالی می‌باشد و خداوند عين اشیاء [۴] ممکنه است پس آن وجود واحد، هم علت است وهم معلول و هم آمر است و هم مأمور، هم رازق است و هم مرزوق و هم ربّ است و هم مربوب و هم حادث است و هم قدیم. این همان اجتماع ضدین و در بعضی از موارد اجتماع نقیضین است. ♦️بعضی از معاصران می‌نویسد: «خلاصه سخن اینکه در عقل نظری شیء واحد یعنی عین ذات خارجی در صورتی که علت است معلول نمی شود. ولی در این نظر فوق حکم عقلی که حکم کشف و شهود است این است که ذات، مجمع أضداد و متصف به ضدین و جامع نقیضین است. مثل اینکه انسان عنصری را مجمع أضداد می‌بیند که هم طبیعت است و هم روح مجرد، پس متصف به ضدین و جامع نقیضین است و این معنی را مرآت قرار بدهیم در اتصاف ذات باری به اوصاف متضاده که هم علت است و هم معلول» [۵] ♦️قیصری می‌گوید: «فها في الوجود إلّا ذاته تعالى الظاهرة في صورة بالعلية وفي أخرى بالمعلولية. بل الذات حال ظهورها بالعلية ظاهرة فيها بالمعلولية لما هو معلول لها. فإنها في حالة واحدة متصفة بالضدين و جامعة للنقيضين » [۶] «در وجود نیست مگرذات او که ظاهر است در صورت به شکل علّت و در دیگری به شکل معلول بلکه ذات در همان حالی که ظاهربه شکل علّت است ظاهر به صورت معلول هم هست او در حالت واحد متّصف به ضدین و جامع نقیضین خواهد بود» ♦️ ابن عربی می‌نویسد: «أنّ الله قادر على المحال العقلی كإدخال الجمل في سم الخياط مع بقاء هذا على صغره وهذا على كبره ويشاهد من هذا المنزل المقام الذي وراء طور العقل» [٧] «همانا خداوند قادر است و محال عقلی مثل داخل نمودن شتردر سوراخ سوزن خیاطی با حفظ کوچکی این سوراخ و بزرگی آن شتر و این مطلب را از زاویه و منزلی می‌گوئیم که وراء و بالاتر از حیطه عقل می‌باشد. » ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: مجموعه آثار ج ۶ ص ۴۸۳ [۲]: فطرت در قرآن ص ۵۷ [۳]: تفسیر انسان به انسان ص ۱۲۷ [۴]: قیصری می‌گوید: «كل ما ندركه فهو وجود الحق في اعيان الممکنات» شرح فصوص (قیصری) ص ۶۹۷ و اسفار ج۲ ص۲۹۳ [۵]: ممد الهمم ص ۴۹۳ [۶]: شرح فصوص الحکم (قیصری) ص ۱۰۷۳ [٧]: الفتوحات ج۳ص۲۱ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ----------------- @ostadhasheminasab
✳️ عدمی بودن ماهیات در نزد عرفا ♦️ابن ترکه می‌گوید: «و اما الواحد الحقيقي المطلق الشامل للكثير الذي سواه نفی محض و عدم صرف، » [١] «اما واحد حقیقی مطلق که شامل کثرتها است که غیر او نفی محض و نبودِ صرف است. » ♦️ابن عربی: «ما في الوجود إلّا الله والأعيان الإمكانية على أصلها من العدم» [٢] «در عالم وجود جز خدا وجود ندارد و اما ممکنات از اصل و اساس پوچند. » استاد حسن زاده آملی: «حق، وجود صرف است و خلق، عدم صرف و بين وجود و عدم مناسبتی نیست» [٣] ♦️استاد جوادی آملی: «بنابر وحدت شخصی وجود و عینیت آن با وجوب، ماهیات قابلیت وجود را نداشته و ممتنع الوجود خواهند بود» [۴] «بنابر وحدت شخصی وجود، غیراز واجب سبحانه چیزی وجود ندارد تا به ناقص، كامل، وأكمل تقسیم شود» [۵] ♦️آقای محمد حسین طهرانی: «تمامی محسوسات، پوچ و باطل است. این موجودات و ممکنات بیننده، پرده‌هایی هستند که او خود را به آنها می‌پوشاند زیرا او وجود است، و وجود هم واحد است» [۶] ♦️استاد مطهری در ردّ نظریه عرفا می‌گوید: «لازمه نظریه عرفا این است که هیچ گونه کثرتی در متن واقعیت نباشد. از نظر فلاسفه این نظر قابل قبول نیست، زیرا همان طور که بالبداهه می‌دانیم «واقعیتی هست» و جهان بر خلاف نظر سوفسطائیان پوچ اندر پوچ نیست، می‌دانیم واقعیت دارای نوعی کثرت است. » [٧] ------------------------------ 📚 منابع : [١]: تمهيد القواعد ص ۲۶۶ [٢]: فتوحات ج۱ ص۷۰۲ [٣]: ممد الهمم ص۲۶۰ [۴]: تحریر تمهيد القواعد ج۲ ص۳۵۰ [۵]: همان ج ۲ ص ۴۰۸ [۶]: روح مجرد ص ۴۷۶ [٧] مجموعه آثار ج۵ ص ۲۱۹ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ---------------- @ostadhasheminasab
✴️ نقد توجیه ملاصدرا (١) ✍️ ملاصدرا که در صدد توجيه نظریات عرفا و صوفیه است به اشکال فاحش عدمی بودن ممکنات اعتراف می‌کند و می‌گوید: «فعدم اعتبار الأعيان و الماهيات أصلا منشأ للضلالة و الحيرة والإلحاد و بطلان الحكمة والشريعة، إذ باعتبار شيئية الماهيات و إستناد لوازمها إليه يندفع كثير من الاشكالات. » [١] «اینکه ماهیات و اعیان را اصیل ندانیم منشاء گمراهی و حیرت و الحاد و موجب بطلان حكمت و شریعت است چرا که به واسطه اعتبار دادن و اصیل بودن ماهيات و استناد لوازم ماهیات به آن هاست که خیلی از مشکلات پاسخ داده می‌شود، مرحوم آقا محمد رضا قمشه ای که از اساطین مدرسه صدرایی است به اشکال مذکور اذعان دارد. 👈 «الصّوفية قد ذهبت إلى أنّها [ الكثرات] ليست واقعة في الوجود ولا موجودة في نفس الأمر، والموجود فيه ذات واحدة بسيطة واجبة لذاتها قائمة بنفسها، لا تعدد لها ولا تكثر فيها، وهي حقيقة الوجود، والكثرة المترائية فيها صرف التوهّم و محض التخيل، كثانية ما يراه الأحول، فتكون الوحدة حقيقة والكثرة اعتبارية محضة. ولعلّهم يسندون ذلك إلى مكاشفاتهم، و يلزمهم نفی الشرايع و الملل، وانزال الكتب وإرسال الرّسل، و يكذّبهم الحس والعقل، كما عرفت، فهذا إمّا من غلبة حكم الوحدة عليهم، وإمّا من مداخلة الشيطان في مکاشفاتهم. » [٢] صوفيه قائلند که کثرات در خارج و نفس الامر تحققی ندارند و آنچه در نفس الامر موجود است ذات واحد بسیطی است که واجب است لذاته وقائم به خودش می‌باشد تعدد و تکثری در آن راه ندارد و این همان حقیقت وجود است و کثرت‌هایی که به نظر می‌آیند صرف توهم و تخیل محض می‌باشند همانند دوّمی که شخص دوبین می‌بیند یعنی وحدت حقیقی است و کثرت اعتباری محض است و شاید اینان این حرف را مستند به مکاشفات خود می‌کنند و لازمه این قول، بطلان شریعت‌ها و ملت‌ها و بطلان نزول کتاب‌ها و ارسال رسولان بوده و حتی حس و عقل نیز آن را تکذیب می‌کند لذا این سخنان یا از شدّت باور به وحدت گفته اند یا ناشی از مداخله شیاطین در مکاشفاتشان می‌باشد. ) 👈 ملاصدرا برای دفع اشکال توجیهی ارائه می‌دهد: «فانكشف حقيقة ما اتفق عليه أهل الكشف و الشهود من أن الماهيات الإمكانية أمور عدمية لا بمعنى أن مفهوم السلب المفاد من كلمة لا وأمثالها داخل فيها ولا بمعنى أنها من الاعتبارات الذهنية والمعقولات الثانية بل بمعنى أنها غير موجودة لا في حد أنفسها بحسب ذواتها ولا بحسب الواقع- لأن مالا يكون وجودا ولا موجودا في حد نفسه لا يمكن أن يصير موجودا بتأثير الغيرو إفاضته بل الموجود هو الوجود و أطواره و شئونه وأنحاؤه والماهيات موجوديتها إنما هي بالعرض بواسطة تعلقها في العقل بمراتب الوجود و تطوره بأطوارها» [٣] بنابراین روشن شد حقیقت امری که تمام اهل کشف و شهود برآن اتفاق دارند که ماهیات امکانی امری عدمی می‌باشند نه به معنای این که مفهوم سلب که مفاد کلمه «نه» و امثال آن است مراد آنان باشد و نه به معنای این است که ماهیات از اعتبارات ذهنی و معقولات ثانویه می‌باشند بلکه به این معنا است که ماهیات في حدّ نفسه به حسب ذات و به حسب واقع موجود نیستند چرا که آنچه نه وجود است و نه في حد نفسه موجود، نمی تواند به سبب تاثیر غیرو به افاضه غیر، موجود گردد. بلکه موجود همان وجود است و اطوار و شئون و انحاء او و موجودیت ماهيات عرضی است به واسطه تعلّق ماهیات به مراتب وجود و تطورشان به اطوار مراتب وجود» ✍️ ولی این توجیه قابل قبول نیست، استاد مصباح یزدی در نقد عدمی بودن ماهیات می‌گوید: «صدرالمتالهین دیده است که ظاهر کلمات عرفا به هیچ وجه توجيه معقولی ندارد، اگر مقصود آنها این است که عالم کثرت موجود نیست و باید همه را «خیال اندرخیال» به حساب آورد پس چه کسی هست که خیال می‌کند؟ اگر گفته شود که خیال کننده هم خداوند است می‌پرسیم صورتهای خیالی در ذات خداست یا خارج از ذات؟ بالاخره خیال نیزیک واقعیتِ خیالی دارد و خیال کردن و خیال نکردن فرق دارد. سئوال این است که خود این خیال کردن داخل در ذات است یا خارج از ذات؟ اگر داخل در ذات فرض شود مستلزم تكثرِ ذات یا وجود کثرت در ذات است و اگر خارج از ذات باشد خلف فرض است چرا که مفروض این است که غیر از ذات هیچ چیز موجود نیست. ------------------------------ 📚 منابع : [١]: اسفار ج۲ ص۳۵۱ [٢]: مجموعة آثار حکیم صهبا ص ۱۷۹ [٣]: اسفار ج۲ ص ۳۴۱ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ---------------------- @ostadhasheminasab
✴️ نقد توجیه ملاصدرا (٢) ✍️ حاصل آنکه از نظر فلسفی و قانون مسلّم عقلی ارتفاع وجود و عدم ممکن نیست یا باید جهانِ کثرت را موجود دانست و یا آن را یکسره معدوم پنداشت، میان این دو راه، سومی وجود ندارد. فراموش نکنیم که در قلمرو فلسفه سخن می‌گوئیم و همه چیز باید با محک عقل و منطق ارزیابی شود. اگر با نگرش عقلی، این نظریه (عرفا) را دنبال کنیم سئوالات متعددی خود نمایی می‌کند از جمله این سئوال که چگونه مراتب اسماء و صفات که ظاهرا مراتب حقیقی اند در ذات بحت و بسیط قابل تصویر است؟ یا این سؤال که اعیان ثابته چگونه منشأ كثرت و تنوع در هستی می‌شوند؟ آیا می‌توان کثرت در عالم را سربه سروهم و خیال دانست؟ اگر این کثرت ریشه ای در نظام هستی دارد چگونه اعیان ثابته که خود موجود نیستند و هیچگاه موجود نمی شوند می‌توانند منشأ اثر حقیقی باشند؟ وانگهی چگونه می‌توان چیزی را تصور نمود که نه موجود و نه معدوم است؟ » [۱] ♦️و استاد آشتیانی هم جواب ملاصدرا را کافی نمی داند: «عرفا و محققان از صوفیه، کثرت حاصل از تجلِّی اصل وجود را اعتباری می‌دانند و تصریح می نمایند که وجودات امکانی نیز سراب وجود حقّ و ثانیه ما يراه الأحولند باید توجه داشت که این مسأله، یعنی بحث اعتباری بودن وجودات امکانی و یا حقیقی بودن کثرت امکانی و وهمی بودن کثرت ماهوی از عويصات فن عرفان و حکمت محسوب می‌شود و اینکه بعضی از أكابر خواسته اند کثرت دراصل وجود را حقیقی بدانند و در صدد توجيه كلمات صادرارباب عرفان برآمده اند، چندان کلام آنان وجیه نمی باشد. اول باید سراغ مبنای این أكابر رفت یعنی باید دید که چرا عرفا کثرت را اعتباری می‌دانند و حکما به عدم اعتباری بود کثرت رفته اند. اگر کسی در وجود به وحدت شخصی قائل شد ومراتب را نفی کرد، قهراً برای حقایق امکانی (ماهية و وجوداً) چیزی باقی نمی ماند، ولی اگر وجود مراتب داشت و اصل محیط بر مراتب مبدأ مراتب بود، و مراتب متجلی از اصل وحدت محیط بر مراتب، دارای تقرُّر و تحقق واقعی بودند، ناچار هر مرتبه ای و هر وجودی در مقام خاصِّ خود متحقق است و نفی تحقق از آن معنا ندارد، ناچار کثرت حقیقی خواهد بود و وجود مراتب وجودی انتزاع می‌شود و بر آن حمل می‌گردد» [٢] ♦️استاد جوادی آملی می‌گوید: «باید به این مطلب مهم عنایت کرد که در عرفان جهان نسبت به واجب تعالی نه وجود رابطی دارد مانند عرض و نه وجود رابط دارد مانند حرف و اصرار صدرالمتألّهين (قدس سره) سودی ندارد، زیرا براساس وحدت شخصی وجود [مبنای عرفا] تنها مصداقی که برای مفهوم وجود است همانا واجب است که مستقل می‌باشد و هرگز مصداق دیگری برای او نیست؛ خواه نفسی، خواه رابطی و خواه رابط، زیرا تشكيك به ظهور در مظاهرِ وجود بازمی گردد نه به خود وجود. » [٣] و نیز می‌گوید: «اما تفسير حصر وجود در خدا به اینکه خداوند موجود بالذات است و دیگران موجود بالغيرو مُوجِد آنها خداوند است هرگز با وحدت شخصی وجود هماهنگ نیست» [۴] ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: شرح اسفار ج ۱ ص ۲۶۱ (نگارش محمد تقی سبحانی) مؤسسه امام خمینی [٢]: تمهید القواعد، مقدمه آشتیانی ص ۱۴ [٣]: تحرير تمهيد القواعد ج۱ ص۷۲ [۴]: همان ج۱ ص۶۵ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی -------------------- @ostadhasheminasab
❇️ تعارض در مبنای علّیت و عینیت اشاره ✍️ فلاسفه به جهت این که کثرات را حقیقی می‌شمارند قائلند که خداوند علة العلل است و مخلوقات معالیل او هستند پس دوئیت میان علت و معلول را به رسمیت می‌شناسند. ولی عرفا و صوفیه به جهت مبنای وحدت شخصی وجود، قائل به عینیت بین خالق و مخلوق هستند و دوئیت بین خالق و مخلوق را انکار می‌کنند. ♦️ابو العلاء عفیفی در توضیح مبنای ابن عربی می‌گوید: «و ليس في الحقيقة أثر للإثنينية في مذهبه (أي ابن عربی) و كل ما يشعر بالإثنينية يجب تفسيره على أنّه إثنينية اعتبارية. فليس في الوجود- في نظره - إلا حقيقة واحدة إذا نظرنا إليها من جهة سميناها حقّاً وفاعلاً و خالقاً، وإذا نظرنا إليها من جهة أخرى سميناها خلقاً و قابلاً و مخلوقاً. »؟ [١] «در حقیقت از دوئیت در مذهب ابن عربی خبری نیست و هر آن چه اشاره ای به دوئیت دارد باید آن را به دوئیت اعتباری تفسیر کرد بنابر این در نظر ابن عربی در دار وجود جزیک حقیقت واحده وجود ندارد که چون از زاویه ای به آن نگاه کنیم او را حق و فاعل و خالق می‌نامیم و هرگاه از زاویه ای دیگر می‌نگریم او را خلق و قابل و مخلوق می‌نامیم. (العياذ بالله سبحانه) و نیز می‌گوید: «لأنّه لا فرق في الحقيقة في مثل هذا المذهب بين راحم و مرحوم ولا معنى للاثنينية هناك حيث لا يوجد في الوجود إلا حقيقة واحدة. » [٢] در حقیقت در این مذهب فرقی بین راحم و مرحوم نیست دوئیتی معنایی ندارد چون در وجود جز حقیقت واحده وجود ندارد» ♦️ابن عربی: «و ليس التمييز بين الخلق والخالق إلّا بالاعتبار، وإلّا فالخلق هو الخالق، والخالق هوالخلق لأن العين واحدة. » [٣] «فرقی بین خلق و خالق نیست مگر به اعتبار و الّا خلق همان خالق است و خالق همان خلق چون عین واحد است» - العياذ بالله سبحانه - ♦️استاد مطهری: «يك وقت هست که می‌گویید اصلا ما نمی توانیم مراتب تصور کنیم، نمی توانیم در وجود شدت و ضعف تصور کنیم (مثل حرف عرفا)، بنابراین علیت هم در عالم نیست.... اصلا علیتی در عالم نیست. کثرتی به هیچ وجه در عالم نیست. ولی ما که با بدیهیات اولیه عقل سروکار داریم نمی توانیم این را قبول داشته باشیم. » [۴] ------------------------------ 📚 منابع : [١]: فصوص الحکم، ج۲، ص: ۸ [٢]: همان ج۲، ص: ۲۵۰ [٣]: فصوص الحکم ص۳۰ [۴]: مجموعه آثار ج۱۰، ص: ۱۹۴ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی --------------------- @ostadhasheminasab
✳️ گفتار متعارض در اطلاق علت بر حقّ تعالی ♦️ استاد حسن زاده آملی بر مبنای وحدت شخصی وجود که موجودی حقیقتا جز خداوند را نمی پذیرد می‌گوید: «وكون العلة و المعلول على النحو المعهود المتعارف في الأذهان السافلة ليس على ما ينبغی بعزّجلاله وعظموته سبحانه و تعالی. » [١] «ذهن‌های کوته بین عنوان علت را بر خداوند اطلاق می‌کنند که این امرسزاوار مقام و عظمت او نیست [چون عنوان علت و معلول، حاکی از دوئیت است و این امر دلالت بر وجود دیگری غیر از خداوند دارد] » 👈 ولی ایشان در موضعی دیگر می‌گوید: «حق سبحانه فرمود: «قل كلٌّ يعمل على شاكلته» خود خداوند سبحانه از این كل مستثنی نیست که نظام کیانی حاکی از نظام ربانی است و قَدَر به وفق قضاء است و این معنای شریف، به اصطلاح فلسفی، سنخیت بین علت و معلول است که معلول آیت خود علت است» [٢] ------------------------------ 📚 منابع : [١]: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (مع التعليقات) ص ۵۰۲ [٢]: هزار و یک نکته ص۱۳۹ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی --------- @ostadhasheminasab
✳️ گفتار متعارض در سنخیت میان خالق و مخلوق ✍️ فلاسفه سنخیت بین علت و معلول را امری مسلّم می‌شمارند و مرادشان ازسنخیت مناسبت و مماثلت و اشتراک در ذات و حقیقت میان علت و معلول است. ♦️ملاصدرا می‌گوید: «أن العلّة المفيضية لا بد وأن يكون بينها و بين معلوها ملاءمة ومناسبة - لا يكون لها مع غيره تلك الملاءمة كما بين النار و الإحراق و الماء والتبريد و الشمس والإضاءة ولذلك لا يوجد بين النار و التبريد والماء و الإحراق و الأرض و الإشراق تلك الملاءمة فلو صدر عن واحد حقیقی اثنان فإما بجهة واحدة أو بجهتين لا سبيل إلى الأول لأن الملاءمة هي المشابهة و المشابهة ضرب من المماثلة في الصفة وهي الاتحاد في الحقيقة إلّا أن هذا الاتحاد إذا اعتبربين الوصفين كان مماثلة وإذا اعتبر بين الموصوفين كان مشابهة فمرجع المشابهة إلى الاتّحاد في الحقيقة. » [۱] «همانا باید بین علت مفيضه ومعلولش مناسبت وملائمتی باشد که آن ملائمت و مناسبت با غیر آن معلول نباشد همانند آتش و سوزاندن و آب و خنک نمودن و خورشید و روشن نمودن ولذا بین آتش و خنک نمودن یا آب و سوزاندن و زمین و روشن نمودن آن ملائمت دیده نمی شود. بنابراین اگر دو معلول از یک علت حقیقی صادر شود پس این صدور یا بلحاظ جهت واحده است یا بلحاظ دو جهت است احتمال اول امکان ندارد چون ملائمت همان مشابهت است و مشابهت نوعی از مماثلت در صفت است که همان اتحاد در حقیقت است الّا اینکه این اتحاد بلحاظ دو صفت مماثلت نامیده می‌شود و بلحاظ دو موصوف مشابهت اسم گذاری می‌شود پس بازگشت مشابهت به اتحاد در حقیقت است. » ♦️علامه طباطبائی در موردی، مسانخت و مماثلت بين مخلوقات وخالق تعالی را مردود می‌داند و می‌گوید، ضرورت عقلی دافع آن است. «فالأشياء بماهی مخلوقة له تعالى أفعاله، وهي تحاكی بوجودها و صفات وجودها وجوده سبحانه و کرائم صفاته وهو المراد بمسانخة الفعل لفاعله لا أن الفعل واجد هوية الفاعل مماثل لحقيقة ذاته فإنّ الضرورة تدفعه. » [٢] «بنابراین اشیاء بلحاظ مخلوق بودنشان برای خداوند افعال او هستند و آنها به وجودشان و صفات خود حکایت از وجود خداوند سبحان و کرائم صفات او می‌کنند و همین است مراد از مسانخت فعل نسبت به فاعلش نه اینکه فعل در بردارنده هویت فاعل بوده مماثل حقیقت ذات او باشد چرا که ضرورت و بداهت این سخن را ردّ می‌کند» 👈ولی در موضعی دیگری مسانخت بین خالق و مخلوق را ضروری می‌داند. «وقد ثبت أيضا أن وجود ما سواه أثر مجعول له و أن الفعل ضروری المسانخة لفاعلة فالأثر الصادر منه واحد بوحدة حقّة ظلية مطلق غير محدود. » [٣] «اثبات شد که وجود ماسوای خدا اثر مجعول خداست و فعل بالضرورةً با فاعل خود مسانخت دارد پس اثر صادر از او یکی است به وحدت حقِة ظلّية مطلقه غير محدوده. » ♦️ملاصدرا سنخیت میان خالق تعالی و مخلوق را به خورشید و نورش تشبیه می‌کند: «فهذا حكم عالم الوجود جميعا في كونها أشعة و أنواراً و أضواء للذات الأحدية الواجبية. إذ الوجود كلّه من شروق نوره ولمعان ظهوره كما هو مشاهد من الشمس المحسوس الذي هو المثل الأعلى في السماوات و الأرض» [۴] «کالباری جلّ اسمه يبدع الأشياء من نفسه... فكل ما يوجد منه حيث يوجد من أصل حقیقته» [۵] مانند خداوند متعال که اشیاء را از ذاتش پدید می‌آورد... پس هرچه از او به وجود می‌آید از اصل حقیقت او به وجود می‌آید. (العياذ بالله!) » ----------------------------- 📚 منابع: [۱]: اسفار: ج ۷ ص ۲۳۶ [٢] الميزان في تفسير القرآن: ج۱۳ ص ۱۹۵ [٣]: همان ج۱۳ ص ۷۶ [۴]: اسفار ج۲ ص۴۵ [۵]: اسفار ج ۷ ص ۱۰۶ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------ @ostadhasheminasab
✳️ تعارض در توصیف علوم انبياء ✍️ فلاسفه و عرفا در توصیف علوم انبیاء نیز در نظر متضاد دارند، در نگاه ابن سینا علوم انبیاء، معرفت به حدّ وسط از قیاس است یعنی از قبیل علوم عقلیه است ولی در منظر عرفا علم نبی از سنخ علوم عقلی نیست بلکه از قبیل مکاشفات و شهود است: «الناس المستحقون لاسم الانسانية هم الذين يبلغون في الآخرة السعادة الحقيقية، وهؤلاء على مراتب أيضا. وأشرفهم وأكملهم الذي يختصّ بالقوّة النبوية. والقوّة النبوية لها خواصّ ثلاثة، قد تجتمع في انسان واحد، وقد لا تجتمع، بل تتفرّق. فالخاصّة الواحدة تابعة للقوّة العقلية، وذلك أن يكون هذا الانسان، بحدسه القويّ جدّا. من غیر تعلیم مخاطب من الناس له، يتوصل من المعقولات الأولى إلى الثانية في أقصر الأزمنة، لشدّة اتصاله بالعقل الفعّال. أمّا أنّ هذا وإن كان أقليا نادرا فهو ممكن غير ممتنع، فبيانه بما أقول: إنّ الحدس ليس ممّا يدفعه العقلاء. والحدس هو التفطّن للحدّ الأوسط من القياس بلاتعليم. واذا تأمّل الانسان فانّ جميع العلوم جاءت بالحدس، فهذا حدس شيئا، وذلك الآخر تعلّم ما حدس هذا، و حدس شيئا آخر. كذلك، حتّی بلغ العلم مبلغه؛ فكلّ مسألة فالحدس فيها جائز، والنفس القوية فحدس کلّ مسألة عليها جائز، ليس بعض المسائل أولی من بعض. ثمّ من الأنفس ما هو كثير الحدس، ومنه ما هو قليل الحدس.... فبين من هذا أنّه ليس يمتنع أن يوجد من أشخاص الناس من يحدس المعقولات كلّها او اكثرها في أقصر الأزمنة، فيستمرّ من الأوائل العقلية إلى الثواني العقلية على سبيل التركيب استمرارا نافذا. ولا يبعد أن يكون مثل هذه النفس قوية غير مذعنة للطبيعة، و ممتنعة على المجاذبات الشهوانية و الغضبية إلّا على ما يحكم به العقل. فهذا هو أشرف الأنبياء و أجلّهم» [۱] «مردمی که مستحق اسم انسانیت هستند آنانی هستند که در آخرت به سعادت حقیقی می‌رسند و آنان مراتبی دارند اشرف و أكمل آنان کسی است که دارای قوّت نبوّت باشد قوّت نبوّت سه خاصیت دارد که گاهی در یک انسان جمع می‌شود و گاهی جمع نمی شود خاصیت اول تابع قوّه عقلیه است به این نحو که این انسان به سبب حدس قوى بدون تعلیم شخصی از مردم به کمترین زمان از معقولات اولی به معقولات ثانوی برسد بجهت شدت اتصالش به عقل فعال و این حالت اگر چه أقلّ ونادر است اما ممکن است » «بیان آن به این است که حدس را عقلاء دفع و انکار نمی کنند حدس تفطن حد وسط از قیاس بدون تعلیم است و وقتی انسان فکر کند می‌بیند همه علوم از راه حدس بوجود آمده پس این یکی چیزی را حدس می‌زد و آن دیگری یاد می‌گیرد همینطور تا علم شکل می‌گیرد پس هر مساله ای حدس در آن ممکن است و نفس قویه می‌تواند نسبت به هر مسأله ای حدس بزند... ممتنع نیست که بعضی از اشخاص همه معقولات یا بیشتر آنها را در کمترین زمان حدس بزنند و معقولات اولی و معقولات ثانیه را مستمراً حدس بزنند و بعید نیست که مثل این نفس قوی باشد و از طبیعت متاثر نباشد و در برابر شهوات و غضب مقاوم باشد مگر موردی که عقل به آن حکم کند و این همان مقام اشرف انبیاء است. » ♦️ابن عربی علوم انبیاء را از سنخ شهود و واردات قلبی می‌داند: «علوم الأسرار و هوالعلم الذي فوق طور العقل و هوعلم نفث روح القدس في الروع يختص به النبي والولی» [٢] «علوم اسرار علمی است که بالاتر از عقل است علم دمیدن روح القدس در جان و قلب است که اختصاص به نبی و ولی دارد» «فإنّ كلام الله لا يزال ينزل على قلوب أولياء الله تلاوة فينظر الولي ما تلى عليه مثل ما ينظر النبي فيما أنزل عليه فيعلم ما أريد به في تلك التلاوة كما يعلم النبي ما أنزل عليه فيحكم بحسب ما يقتضيه الأمر» [٣] «پس بدرستی که کلام خدا همیشه نازل بر قلب‌های اولیاء خداوند می شود ولی نگاه می‌کند بر آنچه بر او تلاوت شده مثل آنچه که پیامبر نگاه می‌کند در آنچه بر او نازل شده و می‌داند آنچه که اراده شده همانگونه که پیامبر می‌داند چه چیزی براو نازل شده پس حکم می‌کند بر طبق آنچه امر اقتضاء می‌کند. » ------------------------------ 📚 منابع : [۱]: المبدأ و المعاد ص۱۱۵ - ۱۱۶ [٢]: الفتوحات المكية ج۱ص ۳۱ [٣]: همان ج۲ ص۵۰۶ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------- @ostadhasheminasab
✳️ تعارض در معنای جبر و اختیار اشاره ✍️ فلاسفه و متکلمین به جهت آنکه کثرات را حقیقی و واقعی می‌شمارند درباره مجبور بودن انسان یا مختار بودنش بحث‌های مفصلی کرده اند ولی بنابر عقیده عرفا و صوفیه مسأله جبر و اختیار، سالبه به انتفاء موضوع است چون اساسا موجودی غیر از خداوند متعال نیست تا بحث از جبر و اختیار او نمائیم. ♦️استاد جوادی آملی می‌گوید: «قرار دادن توحید افعالی در عرض اقوال اشاعره مجبّره و معتزله مفوّضه و حکمای امامیه که معتقد به امر بين الأمرين اند، بی تناسب است زیرا همه ممکنات اعم از انسان و غیر آن بنابر سه مبنای اول حقیقتا موجود خارجی اند اگرچه وجودی ضعیف و فقیر داشته باشند، یا فقرو ربط محض باشد که هیچ ذاتی و حقیقتی برای آن جزربط به واجب و غنی محض نباشند. امّا بنابر مشرب چهارم که همان توحید افعالی مورد بحث در عرفان نظری و مورد شهود در عرفان عملی است، ممکن را وجودی جز وجود مجازی نیست یعنی اسناد وجود به ممکن اسناد حقیقی نیست بلکه مانند اسناد جریان به ناودان است که گفته می‌شود «ناودان جاری شد» زیرا براساس مشرب عرفانی، موجود امکانی مرآتی است که در خارج هیچ وجودی برای آن نیست ولی این موجود امکانی با این شرایط به راستی از صاحب صورت حکایت می‌کند پس در این صورت معنای نفی جبرو تفویض از این صورت مرآتی از باب سالبه بانتفاء موضوع است و اثبات امری متوسط بين افراط و تفریط برای این صورت مرآتی از باب مجاز در اسناد است، زیرا قول به نفی جبروتفويض نسبت به صورت مرآتی که وجودی برای آن در خارج نیست، قضیه ی سالبه ای است که سالبه بودن آن به انتفای موضوعش است و قول به مختار بودن این صورت مرآتی در افعالش با اعتقاد به عدم وجود خارجی برای آن قضیه ای است که اسناد محمول آن به موضوعش مجاز عقلی است. » [۱] ١- گفتار متعارض در جبر و اختیار ♦️آقای محمد حسین طهرانی می‌نویسد: «امّا مذهب جبر، به جهت آنکه خداوند عادل است و هیچ وقت بنده خود را مجبور بر عمل نمی کند و سپس وی را به عذاب و مؤاخذه بکشاند و ما نیز وجدانا می‌بینیم که انسان دارای اختیار است و این اختیار از حاقّ وجود است و هیچ کس را در آن دخالتی و اجباری نیست و نفی اختیار خلاف وجدان است» [۲] 👈 ولی در بحث دیگری می‌نویسد: « به بیان متألّهين، فعل روح القدس بلکه فعل هر فاعلی عین فعل الهی است» [۳] ✍️ گفتنی است کلام اخیر آقای محمد حسین طهرانی برطبق مبنای وحدت شخصی وجود می‌باشد یعنی بنا بر مبنای ایشان – وحدت شخصی وجود- دیگر اختیار در افعال برای انسان بی معنا می‌شود. ٢- گفتار متعارض در تعریف اختیار ♦️علامه طباطبائی در موضعی فاعل مختار را به فاعل غير مكره تعریف می‌کند و در موردی دیگر، او را به کسی که سلطنت بر فعل و ترک دارد معرفی می‌نماید. «معنی کونه تعالى فاعلا مختارا- أنه ليس وراءه تعالی شیء يجبره على- فعل أو ترك فيوجبه عليه» [۴] «معنای این که خداوند متعال فاعل مختار است یعنی اینکه وراء او چیزی که او را مجبور بر فعل و یا ترک نماید وجود ندارد» «فإن انتهى إلى التصديق بكونه کمالا، فَعَلَه - وإن انتهى إلى خلاف ذلك، تَرَکَه - وهذا الميل و الانعطاف إلى أحد الطرفين - هوالذى نسميه اختیارا۔ ونعد الفعل الصادر عنه فعلا اختیاریا» [۵] «پس اگر تصدیق کرد به اینکه کمال است انجام می‌دهد و اگر به خلاف آن نتیجه گرفت ترک می‌کند این میل و انعطاف به یکی از دو طرف همان چیزی است که ما آن را اختیار می‌نامیم و فعل صادر از آن را فعل اختیاری می‌شماریم» ✍️ بنابر تفسير اوّل، حرکت دست مرتعش چون اکراه از جانب غیر ندارد اختیاری می‌باشد ولی بنابر تفسیر دوّم، حرکت دست مرتعش اختیاری نیست چون سلطنت بر فعل و ترک ندارد. ------------------------------ 📚 منابع : [١]: توحید علمی و عینی ص ۲۷۰ [٢]: همان ص ۱۳۷ [٣]: نهايه الحكمة ص۲۰۸ [۴]: نهايه الحکمه ص۲۲۵ [۵]: علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) والفلسفة الالهية ص ۸۴ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------------- @ostadhasheminasab
✳️ تعارض در معنای فاعلیت خداوند ✍️ معنای فاعلیت خداوند متعال از منظر متکلمین و فلاسفه مشاء با عرفاو صوفیه کاملا متفاوت و متعارض می‌باشد. ♦️استاد مطهری می‌گوید: «از نظر متکلمین خدا فاعل اشیاء است و به عدد اشیاء هم فاعلیت خداوند کثرت دارد: خدا این شیء را خلق کرده، آن شیء را خلق کرده،... يك دفعه این را خلق کرده، يك دفعه آن را خلق کرده،... به خلقتهای متعدد به عدد اشیاء، و همه مستقلاً و بلاواسطه آفریده شده اند. حکما قائل به خلقتهای متعددند اما طولی، یعنی می‌گویند خداوند عقل اول را خلق کرد، از عقل اول عقل دوم را خلق کرد، از عقل دوم عقل سوم را،... یا به تعبیر دیگر خدا عقل اول را آفرید، عقل اول عقل دوم را آفرید، عقل دوم عقل سوم را، تا می‌رسد به عقل فعال و بعد می‌رسد به جهان. البته اینکه می‌گویند «عقل اول عقل دوم را آفرید» به این معنا نمی خواهند بگویند که آن بی نیاز از خالق خودش است. به تعبیر دیگر معنایش این است که به وسیله عقل اول و با عقل اول یا از مجرای عقل اول عقل دوم را آفرید، ولی به هرحال قائل به کثرت در فاعلیت حق هستند، تکثر فاعلیت برای حق قائلند. منتها متکلمین تکثر را بلاواسطه می‌دانند، اینها مع الواسطه و بلاواسطه، يك خالقيت بلا واسطه و خالقیتهای غیرمتناهی مع الواسطه قائل هستند. عرفا برعکس معتقدند تمام عالم يك تجلی بیشتر نیست، از ازل تا به ابد بايك جلوه حق پیدا شد و بس، و آیه «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ » را همین طور تعبیر و تفسیر می‌کنند. حکما می‌گویند «علت و معلول»، عرفا اصلاً علت و معلول را غلط می‌دانند، می‌گویند علت و معلول در جایی است که ثانی برای حق وجود داشته باشد، اینجا باید گفت تجلی و متجلی، ظهور و مظهر. » 📚 مجموعه آثاراستاد شهید مطهری، ج ۲۳، ص: ۴۰۱ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ----------------- @ostadhasheminasab
✳️ تعارض در معنای معاد ✍️ معاد به مبنای فلاسفه، عود و بازگشت بشر در قیامت برای حسابرسی اعمال می‌باشد. ♦️استاد مصباح یزدی می‌گوید: «پذیرفتن معاد به این معنا است که روزی همه اعمال و کردار انسان‌ها محاسبه می‌شوند و انسان‌ها به جزای اعمال نيك و بد خود می‌رسند. » [١] ♦️ولی معاد به مبنای عرفا و صوفيه قبض الوجود است عفیفی آن را این گونه توضیح می‌دهد: «و الأمر الخطير في المسألة أن ابن عربی يفسر يوم القيامة و كل ما يتصل به من أمور الآخرة تفسيراً جديداً يتمشّى مع مذهبه في وحدة الوجود ولا يمت إلى المعاني الإسلامية بصلة. فيوم القيامة هويوم يقظة الروح الانسانية، أو يوم عودة النفس الجزئية إلى النفس الكلية أو هو الوقت الذي تتحقق فيه النفس الجزئية من وحدتها الذاتية ب «الكل»» [٢] « امر خطیر در این مساله این است که ابن عربی روز قیامت و آنچه مربوط به آن است را تفسیر جدیدی که هماهنگ با مذهب و عقیده خودش در باب وحدت وجود باشد می‌نماید، تفسیری که ربطی به معانی اسلامی ندارند، روز قیامت در نزد او روز بیداری روح انسانی یا روز برگشت نفس جزئی به نفس کلّی بوده یا عبارت از وقتی که نفس جزئی به جهت وحدت ذاتی به کلّ متحقق می‌گردد. » ♦️علامه طباطبائی: «فنفاد وجود الأشياء و انتهائها إلى أجلها ليس فناء منها و بطلانا لها على ما نتوهّمه بل رجوعا و عودا منها إلى عنده و قد كانت نزلت من عنده، و ما عند الله باق فلم يكن إلّا بسطا ثم قبضا فالله سبحانه يبدأ الأشياء ببسط الرحمة ويعيدها إليه بقبضها وهوالمعاد الموعود. » [٣] «از بین رفتن وجود اشیاء و منتهی شدن مدّت آنها به معنای فناء و بطلان آنها آن گونه که ما توهم می‌کنیم نیست بلکه بازگشتی و عودی به اوست و قبلاً هم از او نازل شده بود و آنچه در نزد خداست باقیست پس تنها بسط و سپس قبض است، خداوند اشیاء را آفریده به بسط رحمت و سپس آنها را به سوی خود باز می‌گرداند و قبض می‌کند و این همان معاد وعده داده شده است. » ------------------------------ 📚 منابع : [١]: بر درگاه دوست ص ۲۸۳-۲۸۴ [٢]: فصوص الحکم، ج ۲، ص: ۱۵۰ [٣]: الميزان ج۱۰ ص۱۱ 📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی ------------ @ostadhasheminasab
🔷 با توجه به به پایان سلسه مباحث فهرست این سلسه مباحث در ادامه بارگذاری می گردد تا علاقمندان به مباحث نقد فلسفه و تصوف استفاده اکمل از این مباحث داشته باشند. 🔷 همچنین إن شاء الله در ادامه سلسله مباحث تعارض فلسفه و عرفان با نصوص وظواهر شرعی در این کانال بارگذاری خواهد شد. @ostadhasheminasab