eitaa logo
استاد رشید کاکاوند
1.6هزار دنبال‌کننده
277 عکس
1.2هزار ویدیو
14 فایل
این کانال از سوی طرفداران استاد کاکاوند اداره می شود و ارتباطی به شخص استاد ندارد. آشتی مردم با ادبیات فاخر ایران لذت خواندن و شنیدن اشعار: حافظ سعدی فردوسی مولانا عطار خیام نظامی باباطاهر و اشعار معاصر ارتباط با ادمین (با ذکر نام کانال) @ketabsoteee
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد خیال آب خضر بست و جام اسکندر به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد چو زر عزیز وجود است نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که از این راه رفت و مفلس شد http://Eitaa.com/ketabsote
سخنرانی حجت الاسلام عالی ویژگی های شخصیتی پیامبر اکرم ص https://www.aparat.com/v/RhoHS http://Eitaa.com/ketabsote
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه آدمی تو زندگی هممون هست که بهمون نمیگه ولی مراقبمونه منت نمیزاره ولی همیشه محبت داره ... خوبی میکنه و نمیخواد که دیده بشه ... با غم ما غمگین میشه و با شادیمون ذوق میکنه ! جاهایی که فکر نمی کردیم اونجا بوده و همیشه وقتی که کسی نبوده برگشتیم و دیدیم که اون پشتمون وایساده ! شاید چیزای بزرگی تو زندگیامون بدست نیاورده باشیم، ولی همین یه دونه آدم به اندازه ی تموم داشته هامون و نداشته هامون میرزه ! الهی که زندگیتون پر باشه از این آدما ...❤️ کانال شعر خوانی و تفسیر اشعار بزرگان توسط https://eitaa.com/joinchat/1491272148C6997c3ea69  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید دل بجان آمد و او بر سر ناز است هنوز گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق  یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز گرچه هر لحظه مدد می‌دهدم چشم پر آب دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز گرچه رفتی ، ز دلم حسرت روی تو نرفت در این خانه به امید تو باز است هنوز این چه سوداست عمادا که تو در سر داری وین چه سوزی‌ست که در پرده ساز است هنوز عماد خراسانی https://eitaa.com/joinchat/1491272148C6997c3ea69
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تو خودت رو میبینی یعنی دیگه عشقی وجود نداره باید از خودت به او برسی ... ‌ برشی از برنامه با حضور ‌ کانال شعر خوانی و تفسیر اشعار بزرگان توسط https://eitaa.com/joinchat/1491272148C6997c3ea69
   »  »  » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمی‌گشایم هیچ کس را از یاران نمی‌شناسم کی او من باشد برو               آن یکی آمد در یاری بزد ((گفت یارش کیستی ای معتمد گفت من، گفتش برو هنگام نیست)) بر چنین خوانی مقام خام نیست خام را جز آتش هجر و فراق کی پزد کی وا رهاند از نفاق رفت آن مسکین و سالی در سفر در فراق دوست سوزید از شرر پخته گشت آن سوخته پس باز گشت باز گرد خانهٔ همباز گشت حلقه زد بر در به صد ترس و ادب تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب ((بانگ زد یارش که بر در کیست آن گفت بر در هم توی ای دلستان گفت اکنون چون منی ای من در آ نیست گنجایی دو من را در سرا)) نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا چونک یکتایی درین سوزن در آ رشته را با سوزن آمد ارتباط نیست در خور با جمل سم الخیاط کی شود باریک هستی جمل جز به مقراضِ ریاضات و عمل دست حق باید مر آن را ای فلان کو بود بر هر محالی کن فکان هر محال از دست او ممکن شود هر حرون از بیم او ساکن شود اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز زنده گردد از فسون آن عزیز و آن عدم کز مرده مرده‌تر بود در کف ایجاد او مضطر بود کل یوم هو فی شان بخوان مر ورا بی کار و بی‌فعلی مدان کمترین کاریش هر روزست آن کو سه لشکر را کند این سو روان لشکری ز اصلاب سوی امهات بهر آن تا در رحم روید نبات لشکری ز ارحام سوی خاکدان تا ز نر و ماده پر گردد جهان لشکری از خاک زان سوی اجل تا ببیند هر کسی حسن عمل این سخن پایان ندارد هین بتاز سوی آن دو یار پاک پاک‌باز گفت یارش کاندر آ ای جمله من نی مخالف چون گل و خار چمن رشته یکتا شد غلط کم شو کنون گر دوتا بینی حروف کاف و نون کاف و نون همچون کمند آمد جذوب تا کشاند مر عدم را در خطوب پس دوتا باید کمند اندر صور گرچه یکتا باشد آن دو در اثر گر دو پا گر چار پا ره را برد همچو مقراض دو تا یکتا برد آن دو همبازان گازر را ببین هست در ظاهر خلافی زان و زین آن یکی کرباس را در آب زد وان دگر همباز خشکش می‌کند باز او آن خشک را تر می‌کند گوییا ز استیزه ضد بر می‌تند لیک این دو ضد استیزه‌نما یک‌دل و یک‌کار باشد در رضا هر نبی و هر ولی را مسلکیست لیک تا حق می‌برد جمله یکیست چونک جمع مستمع را خواب برد سنگهای آسیا را آب برد رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش در آسیا بهر شماست چون شما را حاجت طاحون نماند آب را در جوی اصلی باز راند ناطقه سوی دهان تعلیم راست ورنه خود آن نطق را جویی جداست می‌رود بی بانگ و بی تکرارها تحتها الانهار تا گلزارها ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندرو بی‌حرف می‌روید کلام تا که سازد جان پاک از سر قدم سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم عرصه‌ای بس با گشاد و با فضا وین خیال و هست یابد زو نوا تنگ‌تر آمد خیالات از عدم زان سبب باشد خیال اسباب غم باز هستی تنگ‌تر بود از خیال زان شود در وی قمر همچون هلال باز هستی جهان حس و رنگ تنگ‌تر آمد که زندانیست تنگ علت تنگیست ترکیب و عدد جانب ترکیب حسها می‌کشد زان سوی حس عالم توحید دان گر یکی خواهی بدان جانب بران امرِ کن یک فعل بود و نون و کاف در سخن افتاد و معنی بود صاف این سخن پایان ندارد باز گرد تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد کانال شعر خوانی و تفسیر اشعار بزرگان توسط https://eitaa.com/joinchat/1491272148C6997c3ea69