💢نظام قانونی فقه و اصول [7]
💠 فضای ششم : فضای فلسفی
فضای ششم فضای فلسفی است. در فضای فلسفی از دیدگاه فلسفی به مسائل اصول نگاه میشود، یعنی در تحلیلهای خود به «واقع» و تفسیر واقع بهِ «وجود» یا «موجود» نگاه میپردازند. نخستین کسی که این دیدگاه را در فقه شیعه مطرح کرد مرحوم فخرالمحققین; در ایضاح الفوائد بود که اصطلاحات فلسفی را بسیار به کار برده و در بعضی مسائل اثر گذاشته است. در این اواخر نیز امثال محقق اصفهانی; با فضای فلسفی مباحث اصول را مطرح کردهاند. 1️⃣ بهعنوانمثال این فضا در بحث اجتماع امرونهی مورد توجه قرار گرفته است. در اصول اهل سنت این فضا نیست.
1️⃣«البته مرحوم محقق اصفهانی; غالباً مقدمات را از فلسفه میآورد اما وقتی به خود مطلب میرسد، فقهی و اصولی فکر میکند و فلسفه را داخل فقه و اصول نمیکند.»
🏠@ostadmadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 وحی، محیط بر همه شئون بشری
امور اجتماعی می بایست بر محور وحی تعریف شود.
وحی می گوید چه روزی عید است....
🏠@ostadmadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 حدیث شناسی
💠 ليْسَ الْخُمُسُ إِلَّا فِي الْغَنَائِمِ خَاصَّة
📚 درس خارج اصول ۱۴۰۱٫۹٫۱
@ostadmadadi🏠
💢تقریرات درس خارج فقه به صورت موضوعی💢
نگارش یکی از فضلای محترم👇
🏠@ostadmadadi
39.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جمع بندی روایات تفویض+ فریضه و سنت ۱ 📚 درس خارج اصول ۱۴۰۱٫۹٫۶ 🏠@ostadmadadi
30.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جمع بندی روایات تفویض+ فریضه و سنت ۲ 📚 درس خارج اصول ۱۴۰۱٫۹٫۶ 🏠@ostadmadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پرسش و پاسخ
💠 جمع بندی روایات تفویض+فریضه و سنت 📚 پرسش و پاسخ بعد از درس ۱۴۰۱٫۹٫۶
🏠@ostadmadadi
نظام قانونی فریضه و سنت و فضل.pdf
4.58M
به مناسبت اشاره استاد مددی به بحث «فریضه و سنت» در جلسات اخیر درس خارج اصول، کتاب «نظام قانونی فریضه، سنت و فضل» از فاضل محترم حجت الاسلام احمد میرزایی که از مباحث استاد استفاده کرده اند تقدیم می شود.
🏠@ostadmadadi
💢رجال
💠 احمد بن علی (ابن نوح)
در کتاب نجاشی مراد از احمد بن علی، ابن نوح است، که استاد نجاشی و از بزرگان حدیث در بغداد است. فرد جلیل القدری است هم رجال بلد است و هم فهرست. نجاشی در کتابش گاهی به او می گوید: ابوالعباس، گاهی: صیرافی. مجموعه تحقیقات ایشان را نجاشی نقل کرده است که خیلی قوی است و زیاد از او نقل کرده است. یکی دیگر از موارد اختلاف نجاشی و شیخ طوسی در نقل از اوست. ابن نوح 409 وفاتش است و شیخ 408 آمده بغداد لکن در آن زمان ابن نوح ساکن بصره بوده است و شیخ از او نقل نمی کند. مواردی که نجاشی از او نقل کرده است بسیار متین است ولی با این وجود نجاشی برخی موارد احتیاط می کند می گوید: قال ابن نوح . ولی اگر گفت: اخبرنا ... یعنی قبول می کند.
#ابن_نوح
🔸فهرست اسامی
🏠@ostadmadadi
هدایت شده از معهد الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
1. به عبارت «وإن لم یکن المغصوب المتلَف مثلیًّا بل کان قیمیًّا ـ کالحیوان ونحوه ممّا لم یکن لعقلاء العرف طریق للحکم بالمساواة في ما له مدخلیّة في مالیّته» [جواهر الكلام، ج 37، ص 100] اضافه کردیم: اگر آنچه که دخیل در مالیّت است ارزش او قائم به شخص متلَف است میشود قیمی و اگر قائم به شخص نیست (در غیر آن هم همان ارزش پیدا میشود) میشود مثلی.
2. «إیضاح الفوائد» مال پسر علّامه حلّی و انصافاً کتاب خیلی لطیفی است. مرد خیلی دقیق وانصافاً ملّایی است و با اینکه نسبتاً موجز نوشته، ولی خیلی مشحون به تحقیقات است. البتّه این کتاب در حقیقت شرح کلّ «قواعد» پدرش (مثل «جامع المقاصد» یا «مفتاح الکرامة») نیست، بلکه فقط توضیح جاهایی است که مرحوم علّامه در کتاب «قواعد» گفته: «فیه إشکالٌ، بل منعٌ»، «فیه منعٌ علی رأي»، لذا اسمش «إیضاح الفوائد في شرح مشکلات القواعد» است و ای کاش کلّ کتاب پدرش را شرح میکرد.
3. بحث دیگری که مرحوم صاحب «جواهر» مطرح کرده و ما معتقدیم که هم باید وضوح در نقل باشد و هم آن شواهد تاریخی و نکات فنّیای که گفته شده در آن مراعات شود آن است که از «مسالك وغيرها» نقل کردند که: «المثليّ ما یتساوی قیمة أجزائه»؛ مثلاً 100 من گندم یک قیمت دارد و 50 من نصف آن قیمت دارد. من عرض کردم: اگر تاریخ این مسئله روشن شود خیلی واضحتر خواهد بود. عرض کردیم: این مسئله که اگر مثلی باشد مثل و اگر قیمی باشد قیمت در روایات ما نیامده. آنچه در روایات ما آمده بعضی از مصادیق قیمی و مثلی است.
4. به این مناسبت عرض کردم: فقه ما و میراثهای شیعه دارای خصلت خاصّ خودشان هستند که در کتب اهل سنّت و در طرق آنها (فرض کنید در مذهب شافعی و غیر شافعی یا ابوحنیفه) وجود ندارد:
الف) میراث های ما (فرض کنید کتاب حلبی) در ابتدا به صورت احادیث متفرّق بوده (حالا یا اصل بوده، یا مؤلَّف و کتاب بوده).
ب) بعدها این را مصنَّف کردند (روایات صلاة را یک جا نوشتند. زکاة را یک جا نوشتند).
ج) بعدها مکرّرات و سند را حذف کردند و تبدیل به متن فقهی شد؛ مثل«مقنعه» و «هدایه»ی شیخ صدوق، «رسالۀ علی بن بابویه» و «فقه الرضا».
د) بعدها آمدند فروع جدیدی را لابهلای همان متن فقهی اضافه کردند. «مبسوط» شیخ تقریباً ابتدای این مرحله است که فقه تفریعی را با آنچه که در روایات بوده مخلوط کرده است.1️⃣
هـ) بعد یواشیواش در این فقه تفریعی هم مناقشات شد که عرض کردیم: مناقشات مهمّش را هم مرحوم محقّق اردبیلی انجام داده، والّا تقریباً میشود گفت: جمع و جور شدن و آمادگی برای مناقشات این مرحلۀ چهارم از زمان علّامه است. «جامع المقاصد» هم دارد. شهید ثانی هم دارد. مرحوم اردبیلی بیش از اینها دارد. بعد از ایشان یک نوع آشفتگی هست (عدّهای از این و عدّهای از آن گرفتند و جابهجا شده)، و لذا نمیتوان مرحلۀ مشخّصی معیّن کرد.
5. پس این مسئله که «إن کان مثلیًّا فمثله، وإن کان قیمیًّا...» در مرحلۀ چهارم فقه شیعه آمد، امّا در اهل سنّت از همان قرن دوم آمده است. فرقش این است.
پانوشت:
1️⃣ ادّعا شده: قبل از «مبسوط» تفریع در کلام ابنجنید هم بود. ابنجنید متّهم به قیاس است (هرچند با این مقدار که ما الآن نگاه میکنیم قیاس در حرفهای او نیست). او اهل حدیث هم هست و اسمش در کتاب «فهرست» نجاشی بیش از کلینی هست. با تمام این احوال چون کتابی که از ایشان به ما رسیده منحصر در علّامه است و علّامه هم عبارات را کم و زیاد کرده فعلاً نمیشود راجع به ابنجنید و امثال او حکم خیلی واضحی کرد، امّا «مبسوط» چون مقابل ماست می توانیم راجع به آن صحبت کنیم. پس ظاهراً ابنجنید تفریع را شروع کرد، لکن آنچه که الآن موجود است و قطعاً در فقه ما تاثیرگذار است «مبسوط» است.
( حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی حفظه الله ، خارج فقه ، 24/ 8/ 1401 )
@doroos_erfanian
هدایت شده از معهد الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
6. بعدها که مناقشات شروع شد یکی از مناقشات توسّط اخباریها بود، که: شما مطالبی را میگویید که در روایات نیست. از کجا این مطلب را گفتید که إن کان مثلیًّا مثله، وإن کان قیمیًّا قیمته؟ البتّه اهل سنت هم اخبار ندارند. حالا مثلاً اسمش را «استحسان» بگذاریم، یا یک نوع ضابطهمند کردن عرف؛ چون عرض کردیم: انصافاً از همان قرن اوّل (بعد از صحابه و از زمان صحابه) یک بحث کلّی این بود که ما با این که مجموعۀ ظاهر آیات محدود است با دنیای زیادی از مسائل روبهرو هستیم که باید گفت نامحدود است و این را باید درست کنیم. مثل آن روایت معروف «علينا إلقاء الأصول إليكم وعليكم التفريع» [مستطرفات السرائر «باب النوادر» (موسوعة إبن إدريس الحلّيّ)، ص 109 ـ 110، ح 23]، یا آن روایت که: «إنّما هي أُصول علم نرثها کابر عن کابر» (وأُصول علم عندنا نتوارثها كابر عن كابر، نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم وفضّتهم [بصائر الدرجات، ص 320، ح 4]).
خلاصه اینکه: در کتب اهل سنّت هم در این مسئله روایت ندارند. آنها در حقیقت این مسئله را یک مقدار هم روی قواعد خودشان ضابطهمند کردند. آنها میگویند: مثلی مثلِ همان دیدنِ مباشر و رؤیت عین است، امّا قیمت جنبۀ حدسی دارد و اصولاً رجوع به قیمت در مرحلۀ متاخّر است (آنها شبیه حالات ادراکات نفسی گرفتند و ما بیشتر شبیه واقع خارجی، که اگر مثلش موجود بود مثلش است).1️⃣
7. طبیعتاً تعریفی که مرحوم شیخ ـ قدّس اللّه نفسه ـ انجام دادند (یتساوی قیمة أجزائه) تعریف خاصّی است. بعد ایشان متعرّض بعضی از اشکالاتی شدند که به این تعریف شده. آن وقت بهمناسبتی مقداری از تعریفاتی را آورده که بعد از شیخ طوسی برای مثلی شده:
الف) یکی: «عن الدروس والروضة: أنّه المتساوي الأجزاء والمنفعة، المتقارب الصفات» [كتاب المكاسب، ج 3، ص 213].
ب) بعد یک تعریف دیگری از شهید اول در «غایة المراد» نقل میکند: « ما تساوى أجزاؤه في الحقيقة النوعيّة»، ظاهرا احتیاجی به استعمال این الفاظ در این جا نباشد.2️⃣
8. مشکل دیگر در این جا آن بود که مثلاً گفتند: این تعریف مطرّد نیست، یا: این تعریف جامع و مانع نیست (نه افراد خودش را شامل میشود و نه اغیار را خارج میکند). کلمۀ «اطّراد» هم متاسّفانه گاهی به معنای جامع بودن است و گاهی به معنای مانع بودن.
9. مشکلی که بعدها پیدا شد این است که شاید ما اصولاً نیازی به این حرفها نداشته باشیم که جامع و مانع باشد. این تعاریف به تعبیر بعضیها «شرح اسم» یا تعاریف لفظی است که آن قدر ارزش ندارد. مراد یک نوع تقریب معنا به ذهن است، نه تحلیل دقیق که تمام افراد داخل و تمام اغیار خارج شوند.
( حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی حفظه الله ، خارج فقه ، 24/ 8/ 1401 )
@doroos_erfanian
پانوشتها: 👇👇👇
هدایت شده از معهد الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
1️⃣ یک روایت واحده داریم، خیلی عجیب است، آقایان ما هم توجّه نکردهاند. «بالمُدّ الأوّل» [الموطّأ، ج 1، ص 419، ش 241؛ المصنّف ابن ابیشیبه، ج 3، ص 474، ش 3 و ج 8، ص 350، ش 225]. کار به اختلاف بین ابوحنیفه و مالک برگشت. شاگرد ابوحنیفه رایش عوض شد، رای استادش را ول کرد و به رأی مالک رفت که مدّ از این مقداری که استادم میگوید کمتر است؛ چون در مدینه آمد و عملاً دید این یک مدّی را از زیر عبایش در آورد و گفت: پدرم از پدرش گفته: زمان رسول اللّه (ص) مدّ ما این بود. دید همۀ اینها با هم یکنواخت است. معلوم شد مدّ مدینه در زمان رسول اللّه (ص) کوچکتر بوده.
2️⃣ مشکل اساسی در این تعریفها این است که عنصر فنّی کمتر در آنها مراعات شده است. عنصر فنّی: اوّلاً مسئلۀ زمان است که مثلاً کدام تعریف از کجا شروع و بعد چه شد. به آن روح زمان هم نگاه و بررسی در زمان بشود. دوم این است که نکتههای فنّیاش هم گفته شود.
حالا مثلاً فرض کنید کلمۀ «نوع» و «صنف» و اینها را آوردند شاید به این خاطر بود که این اصطلاحات یواشیواش در عالم فقه وارد شد؛ چون می دانید که نقل کردهاند حتّی در متعارف حوزههای دینی آن زمان منطق هم نمیخواندند و میگویند: غزالی اوّلین کسی است که منطق را در زمینههای حوزه های دینی آورد، و لذا این تعابیر منطقی («نوع» و «صنف» و...) در کلمات شیخ طوسی و... پیدا نمیشود. تعابیر کلامی در کلامشان هست، امّا این تعابیر منطقی در کلامشان پیدا نمیشود. اصلاً نیست؛ چون میگویند: متعارف هم نبوده.
تا جایی که من خبر دارم اوّلین کسی که در میان علمای ما این اصطلاحات معقولی را به فقه کشاند مرحوم فخرالمحقّقین (صاحب «جامع المقاصد») است. این هم که شهید این جا میآورد چون شاگرد فخر است. حال باید بتوانیم بعد از تبیین تاریخ مسئله نقّادی کنیم که مثلاً اینکه بیاییم تعبیر به «صنف» و «نوع» کنیم اصلاً نکتۀ خاصّی ندارد و تازه باید توجیه کنیم و بگوییم: مراد از «نوع» این و مراد از «صنف» آن است. خب چرا آدم لفظ «نوع» را به کار ببرد که بعد بگوید: مراد این است؟!
پس اوّلاً عبارت باید دقیقاً گفته شود. ثانیاً تبیین شود. ثالثاً اگر نقدی دارد به آن متوجّه شود. رابعاً هم طریقی که به ذهن میآید که برای سلوک درست باشد آن طریق بیان شود.
( حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی حفظه الله ، خارج فقه ، 24/ 8/ 1401 )
@doroos_erfanian
به نظر ما مرحوم کلينى با درايتى خاص، مقدارى از تُراث صحيح خطّ غلوّ را هم داخل کتابش کرد. البته بعداً آهسته آهسته خطّ غلوّ از بين مى رود و اين تقسيم بندى را ديگر نداريم؛ چرا؟ من احتمال مى دهم چون: اوّلاً، مرحوم کلينى، قسمت صحيح را آورده؛ ثانياً، با تشکيل خلافت فاطمى ها در مصر [خط غلو جذب آن شد]، چون خطّ غلوّ سياسى دنبال حکومت بود، حکومت هم اوايلش خوب بود و بعد، آن هم به فساد افتاد؛ يعنى خطّ غلوّ، جذب مصر شد و خطّ غلوّ شيعه، منحل شد؛ دو تا حادثه همزمان.
به نظر من اين، انقصام خطّ غلوّ است. ديگر ما بعد از شيخ (حتّى بعد از کلينى) نمى گوييم اين ميراث است. بعدها خطّ اخباريگرى و اصوليگرى آمد؛ امّا اين دو تا خط، مساوى با خطّ غلوّ و اعتدال نيست و من فکر مى کنم که مرحوم کلينى به دو لحاظ با خطّ غلوّ حساب مى شد: يکى نقد تُراث هاى آن و دومى با لوازمش.
🏠@ostadmadadi
💢کتاب شناسی
سه جلسه درس استاد مددی پیرامون «تفسیر علی بن ابراهیم قمی»👇
جلسه اول
جلسه دوم
جلسه سوم
🏠@ostadmadadi