💢رجال
💠 إسْحَاقُ بْنُ عَمَّار
اسحاق بن عمار از خاندان صیرفی ها و در کوفه بوده است و نقل شده که دکانش مقابل درب بزرگ مسجد کوفه (باب الفیل) در آن طرف خیابان بوده است. ایشان یکی از کسانی است که سؤالات مالی را از امام صادق (علیه السلام) می پرسد چون صراف بوده است.
در یک برهه تصور شده است که دو اسحاق بن عمار داریم؛ یک اسحاق بن عمار صیرفی داریم که نجاشی توثیق کرده و در ترجمه ی ایشان میفرمایند:
«شيخ من أصحابنا ثقة و إخوته يونس و يوسف و قيس و إسماعيل و هو في بيت كبير من الشيعة و ابنا أخيه علي بن إسماعيل و بشر بن إسماعيل كانا من وجوه من روى الحديث...». (رجال النجاشي، ص: 71)
مرحوم بحرالعلوم (ره) در کتاب فوائدالرجالیه فصلی دارد درباره خاندان های علمی شیعه که این خاندان اسحاق را نقل می کند.
شیخ طوسی (ره) منفردا شخصی به عنوان «اسحاق بن عمار السابطی» را ذکر می کند و او را فطحی معرفی می کند.
«إسحاق بن عمار، الساباطي: كان فطحيا، إلا أنه ثقة، و أصله معتمد عليه» (فهرست، ص39)
اصحاب ما (نوعا بعد از علامه) بین این دو عبارت جمع کردند و اسحاق بن عمار را را فطحی و ثقة دانستند، یعنی فرزند عمار ساباطی باشد. این مبنای مرحوم اردبیلی (ره) مربوط به آن زمان است. پس از ایشان، شیخ بهائی (ره) ملتفت شد که دو تا «إسحاق بن عمار» داریم: یکی شیعه و ثقه است که همان «التغلبی الصیرفی» و یکی هم فطحی و ساباطی است که توثیق نشده است.
سپس سید بحر العلوم (ره) گفتند که اصلاً ساباطی موهوم است و وجود خارجی ندارد. عمار بن موسی الساباطی فرزندی به نام اسحاق ندارد. فعلا این مبنی، مبنای معروف است که ساباطی، یا موهوم است و یا شاذ است و روایتی ندارد و روایات از ایشان، منصرف است.
همین هم درست است؛ اسحاق بن عمار ساباطی اصلاً وجود خارجی ندارد و شیخ اشتباه کرده، منشأ اشتباه هم از روایت واحده ای است که در تهذیب شیخ آمده است [1]. نسخه ای که در اختیار شیخ بوده است غلط بوده است و لذا منشأ اشتباه شده است.
اسحاق بن عمار کوفی داریم که از اجلاء است و فطحی هم نیست و الآن جزو مسلمات است. با توجه به این که مرحوم نجاشی فقط وثاقت را ذکر میکنند و همچنین خاندان ایشان را شیعه معرفی میکنند، این شخص شیعه است. «و هو فی بیت کبیر من الشیعة» نشان می دهد از خاندان معروفی بوده است.
درس خارج اصول : 10/11/1395 و درس خارج فقه : 20/1/96📚
[1] . قال الشیخ فی التهذیب : «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ إِذَا صَلَّى لَمْ يَنْفَتِلْ حَتَّى يُلْصِقَ خَدَّهُ الْأَيْمَنَ بِالْأَرْضِ وَ خَدَّهُ الْأَيْسَرَ بِالْأَرْضِ.
قَالَ وَ قَالَ إِسْحَاقُ رَأَيْتُ مِنْ آبَائِي مَنْ يَصْنَعُ ذَلِكَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ يَعْنِي مُوسَى[1] فِي الْحِجْرِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ». (تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج2 ؛ ص 110-109 : ح 182)
#اسحاق_بن_عمار
🔸فهرست اسامی
🏠@ostadmadadi
��فرازی از خطبه پیامبر (ص) در منا
پیامبر اکرم (ص) در سال دهم خطبهای در منا خواندند و چنین فرمودند:
«إِنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ کهَیئَتِهِ یوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کتابِ اللَّهِ یوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ»
یعنی پیامبراکرم (ص) درحالیکه در منا ایستاده بود روز آفرینش آسمانها و زمین را میدیدند، بعد فرمودند: این ذی الحجه، ذی الحجة واقعی است.
در سال هجرت پیامبر (ص)، مشرکین ماه شعبان را ذیالحجه حساب کردند و به حج ایستادند، بعد از آن هم سه سال در ماه رمضان بود، سه سال هم شوال بود، سه سال هم در ذی قعده بود. سال دهم که پیامبر (ص) به حج تشریف بردند ماه ذی الحجه بود. پیامبر اکرم (ص) طبق ظواهر عادی در مکه هم که بود، چون تابع مشرکین نبودند سعی میکردند ذی الحجه واقعی را حفظ کنند. در روایت صحیحه ما دارد که پیامبر (ص) بیست مرتبه بهتنهایی حج گزاردند؛ البته ایام حج را هم با مشرکین میایستادند ولی آن در ذی الحجه واقعی نبود، لذا مرحوم مجلسی (ره) و دیگران نوشتهاند: آن بیست حج، حج واقعی بود که پیامبر(ص) بهتنهایی انجام میداد و مشرکین انجام نمیدادند، یعنی پیامبر اکرم (ص) در ایام مکه، ذی الحجه واقعی را حفظ میکردند.
در کتاب احکام القرآن جصاص آمده است که برخی منجمین با محاسبات خود سخن پیامبر اکرم(ص) را تأیید کردند:
«فأخبر النبي (ص) أن الزمان يعنی زمان الشهور قد استدار کهيئته يوم خلق اللّه السموات و الأرض و أن کل شهر قد عاد إلی الموضع الذي وضعه اللّه به علی ترتيبه و نظامه و قد ذکر لي بعض أولاد بنی المنجم أن جده و هو أحسب محمد بن موسی المنجم الذي ينتمون إليه حسب شهور الأهلة منذ ابتداء خلق اللّه السموات و الأرض فوجدها قد عادت في موقع الشمس و القمر إلی الوقت الذي ذکر النبي (ص) أنه قد عاد إليه يوم النحر من حجة الوداع لأن خطبته هذه کانت بمنی يوم النحر عند العقبة و إنه حسب ذلک في ثماني سنين فکان ذلک اليوم العاشر من ذي الحجة علی ما کان عليه يوم ابتداء الشهور و الشمس و القمر في ذلک اليوم في الموضع الذي ذکر النبي(ص) أنه قد عاد الزمان إليه مع النسيء بالذي قد کان أهل الجاهلية ينسئون و تغيير أسماء الشهور»
📚أحکام القرآن (الجصاص)، ج4، ص: 306
🏠@ostadmadadi
💢نظام قانونی فقه و اصول [17]
💠 قانون در عصر جدید
در فرهنگها و تمدنهای قبلی یعنی تا حدود صد یا صد و پنجاه سال قبل، قانون، انعکاس شخصیت حاکم بود، که به اصطلاح ما قانون غیرمکتوب یا قانون غیر مدوّن بوده است که میتوانیم از آن به «کیش شخصیت» یا «پرتو شخصیت حاکم» تعبیر کنیم. در حقیقت قانون، از حدود حاکم جدا نبود، مثل نظامهای دیکتاتوری و نظامهای سلطنتی و استبدادی که الآن در دنیا حاکم است و قانون مدوّن ندارند.
تفاوت نظامهای قانونی در نظامهای اجتماعی متفاوت
نظام قوانین و اعتبارات تشریعی در جوامع مختلف گونههای مختلفی داشته است؛ در روم قدیم ساختار تصمیمگیری مردم همان طریقهای بوده است که حدود 1700-1800 سال قبل در یونان وجود داشته است که مثلاً مردم جمع میشدند و نظر میدادند. در اروپا در یک مرحله، نظام «ارباب - رعیتی» («فئودالیزم» یا به عربی: «اِقطاعی») حاکم بود. تفاوت نظام «ارباب - رعیتی» با نظام «بردگی» در این است که در نظام «بردگی»، برده باهمة وجودش مِلک مالک است، اما در نظام «ارباب - رعیتی» «رعیت» یعنی کسی که روی زمین کار میکند، به زمین وابسته است و با آن جابجا میشود، یعنی او را با زمین به کسی میفروشند ولی باهمة وجودش مِلک ارباب نیست.
نظام تشریع و قانونگذاری در جامعة «بردگی» به یک نحو است و در نظام «فؤدالی» دگرگون میشود، چون زیربناها عوض میشود. همچنین قانون¬گذاری در جامعة دیگر عوض میشود، مثلاً در تفکرات «کمونیستی» چیزی به نام قانون را نمیپذیرند و قانون را بازتاب نظام اجتماعی میدانند و آن را عامل ظلم و استبداد و استثمار میدانند. در نظام «سرمایهداری» نیز «کارگر»، جایگاه متفاوتی پیدا میکند؛ کارگر کسی است که آزادیاش از رعیت بیشتر است، چراکه وابسته به زمین یا کارخانه هم نیست؛ او خودش تصمیم میگیرد که به کارخانه برود، لکن کارش در اختیار سرمایهدار قرار میگیرد. در حوزهها کمتر روی این اصطلاحات بحث میشود.
وضع قانون در ساختار دموکراسی
ساختار دیگری از قانونگذار و تصمیمگیری که در دویست سال اخیر رایج شده است به شکل انتخاب نمایندگان مردم است که آنها بهعنوان انعکاس رأی مردم، قانون تصویب میکنند، البته بخشی از این مسئله صبغة سیاسی داشت و نفی سلطنت استبدادی بود. در این مرحلة نفی سلطنت به دو شکل «سلطنت مشروطه» یا «نظام جمهوری» شکل گرفت که عمدتاً شروع آن از بحثهایی است که در اروپا از دوران رنسانس مخصوصاً با کتاب روح القوانین منتسکیو شروع شد. در این فضای قانونی سعی بر این بود که - به قول امروزیها- برای قانون شخصیت حقوقی قائل باشند که مبدأش ارادة مردم باشد و در آن ولایتی مطرح نباشد. این ساختار، ضوابط و فضای خاصی داشته است، مانند اینکه مواد قانونی می¬بایست باهم منسجم باشد، حد و حدودش معین باشد، قوانین جزاییاش معین باشد و...
ظهور قانون بعد از انقلاب فرانسه و درایران، بعد از مشروطه
در ابتدای قرن هفدهم در فرانسه تفکر قوای سه گانه توسط منتسکیو در روح القوانین مطرح شد که سه مؤلفه را از شخص شاه جدا کردند: یک؛ «قانونگذاری»، دوم؛ «اجرا» و سوم؛ «رفع خصومت و ایجاد عدالت» در جامعه یا عدالتخانه که اسمش دادگستری شد. بعد از انقلاب فرانسه بحثهایی مطرح شد که منجر به تدوین قانون شد، البته نه به این معنا که قبلاً قانون کلی نداشتیم؛ لفظ قانون، یونانی است که قبل از اسلام هم مطرح بوده است، اما اینکه در مقام اجرا در نظام اجتماعی، مستقل باشد و در پرتو شخصیت حاکم مطرح نشود، نبوده است.
تفکراتی که در زمان ما به اسم قانون اساسی و نظام سلطنت مشروطه یا نظام جمهوری درست شد در همین راستا است، مثلاً در ایران از سال 1218 طرح عدالتخانه و بعد از آن در سال 1220 مسألة مشروطه مطرح شد، هدفشان این بود که قانون را از شخص شاه جدا کنند نه اینکه هرچه شاه گفت، قانون بشود.
قانونگذاری در اسلام و تفاوت آن با غرب
یک تصور نزد غربیها این است که مقنن، خود شخص یا جامعه اجتماعی است که آن را «قرار داد اجتماعی» نامیدهاند. عقدی است که مورد وفاق جمعی واقع شده است و برهمین اساس یک نفر متصدی امور آنها میشود. تصویر دیگر این است که حاکم، «موکل» از جانب مردم جامعه است. تصویر سوم اعمال «ولایت» است.
انحصار حق تشریع در خداوند و حق جعل قوانین ولائی در «الحوادث الواقعه»، توسط ولی فقیه
در اسلام قانونگذاری حق خداوند است و فقیه در منطقه الفراغ از احکام الزامی حق جعل قانون دارد در امور عامه. بعضی از قوانین عامه که از مصادیق «حوادث واقعه» است به فقیه واگذار شده است. اگر همه مسلمانها هم جمع شوند نمیتوانند احکام اولیه را تغییر دهند و الان نیز نسبت به مقتضیات زمان هیچ انسانی نمیتواند در قبال قوانین الهی، قانون جعل کند و این مسلم است. بله برخی احکام موقت و لازم الاجرا توسط فقیه جعل میشود.
مجلس مشورتی غیر از مجلس قانونگذاری است. نظریه پارلمان بر این اساس است که قدرت تقنین داشته باشد و مردم حق خود را به آن تفویض میکنند. قوه مقننه نزد ما عبارت است از مجموعه از خبرگان - هرچند از فقها و مجتهدین نباشند- که شأنشان تشخیص موضوع است و فقه درنهایت حکم میدهد.
ابتنای «قوانین شریعت» بر «ولایت» در اسلام و روی آوردن غرب به «نظام قانونی» به قصد نفی «ولایت»
آنچه امروز به¬عنوان نظام قانونی در غرب خصوصاً از قرن 17 مطرح شد -که خواستند احکام عقل عملی را در عینیت پیاده کنند- عمده قصدشان نفی ولایت است. آنان در دنیای آزاد می¬خواهند «لا ولایة لأحد علی أحد» را پیاده کنند، درحالیکه قوام شریعت مقدسه به «ولایت» است. خطابات شرعی اساسش بر ولایت است که چهار رتبه دارد: ولایت خدا و رسول (ص) و اولی الامر: و مؤمنین، این چهار ولایتی است که در قرآن ذکر شده است.
علاوه بر این پناه آوردن انسان غربی به قانون برای رهایی از مسائل اخلاقی و دینی بود، اما اسلام بین جنبه¬های اخلاقی و قانونی ترابط قائل است. این مخالفت با جنبۀ ولایت است که عقوبت می¬آورد، در اوامر ارشادی هم چون مخالفت با جنبۀ مولوی نیست عقوبت ندارد، یعنی نباید از دایرۀ ولایت خروج شود و اگر شد برای آن عقوبت قرار داده¬اند.
🏠@ostadmadadi
هدایت شده از استاد مددی
23.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نگاهی متفاوت به سیره امام باقر علیه السلام
آیت الله سید احمد مددی با اشاره به تاریخ و سیره امام محمد باقر علیه السلام برخی از مقاطع زندگی سراسر نور این امام بزرگوار را تحلیل می کند.
📚https://rasanews.ir/fa/news/616047 🏠@ostadmadadi
هدایت شده از استاد مددی
🔶امام باقر علیه السلام، موسس فقه تفریعی
سنی ها اصرار دارند که موسس فقه تفریعی ابوحنیفه است ولی در واقع امام باقر (ع) است؛ «لِمَ سُمِّيَ الْبَاقِرُ بَاقِراً قَالَ لِأَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْراً» (علل الشرایع، ج1،ص233) . موسس تفریع ایشان است. ابوحنیفه متولد 80 است. تولد و فوتش تقریباً شبیه امام صادق ع است، زید هم همینطور؛ هرسه متولد 80 هستند. امام صادق (ع) تا سال 148 بودند. ابوحنیفه اصرار داشت که این ابداع من است.
ابوحنیفه به جابربن یزید جعفی می گفت من این تفریع را جعل کردم، جابر می گفت من این را از امام باقر(ع) شنیده ام! اصل تکذیب جابر، برای ابوحنیفه است سر همین فقه تفریعی. جابر به پیامبر (ص) نسبت می داد؛ یعنی مساله امامت همین است که از رسول الله ص گرفته است. مرحوم نجاشی راجع به جابر مطالبی دارد که قابل قبول نیست.
وَ كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَايَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ، وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى صَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّاسِ، وَ هكَذَا يَكُونُ الْأَمْرُ »
📚كافي (ط - دار الحديث)، ج3، ص: 59
🏠@ostadmadadi
نقل شده است که «عدة من أصحابنا» از احمد برقی در کافی چه کسانی هستند. اینکه این مطلب سند دارد یا نه بحث دیگری است. چون عده هستند لذا زیاد در این جهت اشکال نمی کنیم. «عدة من أصحابنا» یعنی آن روایت در تمام نسخ کتاب برقی وجود دارد. چون گاهی کلینی فقط از یک یا دو نفر از این عده نقل می کند که به نظر ما به این معنی است که فقط در آن نسخه ای که آن یک یا دو نفر به مرحوم کلینی اجازه داده اند آن روایت وجود دارد.
📚http://www.ostadmadadi.ir/persian/article/12584/
🏠@ostadmadadi
دو امام متأخر ما در سامراء بوده اند. سامراء در زمان امام هادی (ع) درست شد. اوایل قرن 3 است؛ حدوداً سال 228 سامرا را تکمیل کردند. در بغداد بعد از اینکه برامکه قلع و قمع شدند مقدار زیادی ترکها نفوذ کردند و مشکلاتی برای پایتخت ایجاد کرند. لذا متوکل تصمیم گرفت پایتخت را به سامراء ببرد چون شهر تازه تأسیسی بود و زیبا بود به آن «سُر من رأی» گفتند یعنی هرکس ببیند شاد شود، اما بعد که خراب شد، گفتند: «سار من رأی» و سپس به «سامراء» تبدیل شد.
ایندو امام چون تحت نظر بودند، شیعیان حساب و کتاب را در بغداد انجام می دادند، ولی برای دیدن خود امام به سامراء می رفتند و چون حضرت تحت نظر بودند هفته ای یک بار می رفتند دستگاه خلافت اعلام حضور می کردند و شیعیان در این فرصت در دو طرف مسیر می ایستادند تا حضرت را ملاقات کنند. در روایت آمده است: اگر ایستادید به ما اشاره نکنید چون مشکل ایجاد می کند.
چون حضرت زیر نظر بودند، عده ای از شیعیان اموالشان را می آوردند به بغداد به «ابوعلی ابن راشد» می دادند که از علما و شخصیتی بزرگوار است. به او «ابوعلی بغدادی» هم گفته می شد. در زمانیکه امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام در سامراء بوده اند، پایتخت را به سامراء بردند و بعدش دوباره به بغداد بازگرداندند. در این مدت که ایندو امام تحت حبس خانگی بودند، رابط مهم شیعه عده ای وکلا بودند که در بغداد بودند، هم سوال ها را دریافت می کردند و هم خمس و نذورات و.. یکی از بزرگترین شخصیت ها در این فترت زمانی همین ابوعلی راشد است که به او ابوعلی بغدادی هم می گویند.
🏠@ostadmadadi
💢 ذکر خلافت امام علی (ع) در تفسیر قرآن اهل سنت
تلخیصی است از این جلسه درس:
📚http://www.ostadmadadi.ir/persian/lesson/13040/
💢 ذکر خلافت امام علی (ع) در تفسیر قرآن اهل سنت
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَقَدَ عَلَيْهِمْ لِعَلِيٍّ بِالْخِلَافَةِ- فِي عَشَرَةِ مَوَاطِنَ، ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا- أَوْفُوا بِالْعُقُودِ الَّتِي عُقِدَتْ عَلَيْكُمْ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع» تفسير القمي، ج1، ص: 160
این تفسیر می گوید: پیغمبر در ده موطن عقد بستند. می خواهد بگوید این آیه ناظر است به آیات سابق، یکی از آیات سابق اولین موطنش «انذر عشیرتک الاقربین» است. در کتاب روح المعانی آلوسی ذیل آیه «بلغ ما انزل الیه» اینچنین آمده است:
و أخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال: كنا نقرأ على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أن عليا ولي المؤمنين وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ و خبر الغدير عمدة أدلتهم على خلافة الأمير كرم اللّه تعالى وجهه
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج3، ص: 359
خیلی عجیب است که این آلوسی که ضد شیعه است حدیث را رد نمی کند، این هم خیلی عجیب است. امیرالمومنین (ع) را خداوند به گونه ای قرار داده که دشمن و دوست فضایل ایشان را نقل می کنند. آلوسی چون در بغداد هم بوده و مواجه با شیعه هم بود و خیلی ضد شیعه است.
عبدالله ابن مسعود ضد شیعه نیست اما همراه اهل بیت (ع) هم نیست، همراه امیرالمومنین (ع) نیست، مخصوصا یک مدتی هم کوفه و اوضاعی که داشت. حتی می گویند اُتی بصحیفة فیها فضائل فامر، گفتند این حدیث مال عبدالله ابن مسعود است، می گویند عبدالله ابن مسعود یک مقدار حدیث فضائل بردند گفته این مرادشان فضائل اهل بیت است، و این مخالف است دستور دادند پاکش بکنند، نه این معلوم نیست، بله از عبدالله ابن مسعود این نقل شده: «ما رآه المسلمون حسنا فهو عند الله حسنٌ و لقد القی الله یا الهم الله قلوب المسلمین ان یتخذوا ابابکر». این از او نقل شده است که این الهام الهی است. علی ای حال می خواهم بگویم خیلی با ما نیست، اما عجیب است که نقل بکند که خلافت ابابکر مما الهم الله یا مما اوحی الله است!
ظاهرش این است که جزو قرآن است، البته خود اهل سنت مصر اند که قرآن عبدالله ابن مسعود اختلافش با این قرآن موجود زیاد است، عرض کردم در این مصائب سجستانی 25 صفحه، 30 صفحه فقط اختلافات قرآن عبدالله ابن مسعود با همین قرآن عثمان را گفته است.
ابن مردویه از بزرگان و شیوخ آنهاست، شیوخ دیگر توثیق نمی خواهند، ابن مردویه 230، 240 است.
واقعاً اعجاز الهی است که در زبان عبدالله ابن مسعود جاری بشود که « كنا نقرأ على عهد رسول اللّه ...»، مخصوصاً می دانید که عبدالله ابن مسعود کسی است که می گوید: من هفتاد سوره قرآن را به گوش خودم از زبان رسول الله شنیدم،
ممکن است عده ای بگویند: این روایت تاویل است، معلوم نیست تأویل باشد، واقعا ریشه قرآنی دارد. عده ای هستند که می گویند این آقایانی که متهم به غلو اند اینگونه نقل می کنند! این طور نیست، این ها بزرگان هستند و ما ها عقلمان به این حرف ها نمی رسید، خیلی عجیب است. ابتدائا تصور می کردیم روایت ضعیف است و خط تاویلی است! از جنس تنزیل است نه تاویل.
احتمال دارد تفسیر رسول الله (ص) باشد. این حدیث ابوسعید خدری است، در بخاری هم هست، از پیغمبر نقل کردند:
وَ رَوَى مُسْلِمٌ ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لَا تَكْتُبُوا عَنِّي غَيْرَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ كَتَبَ عَنِّي غَيْرَ الْقُرْآنِ فَلْيُمْحِهِ، وَ حَدِّثُوا عَنِّي وَ لَا حَرَجَ، وَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.
گفتند: اگر حدیثی را از پیغمبر شنیدیم و غیر از قرآن است پاک بکنیم. ظاهرا در زمان رسول الله وقتی قرآن را عده ای نوشتند بعضی از تفسیرهای رسول الله (ص) را هم در قرآن نوشتند، « أن عليا ولي المؤمنين » از آن تفسیر رسول الله (ص) است. پیغمبر فرمودند که شما اگر از من چیزی نوشتید از زبان من به عنوان تفسیر، آن ها را پاک بکنید، کتاب الله خالص بشود نه این که هر حدیثی که از من نوشتید پاک بکنید، آن مراد نیست.
همین الان مصحف های قدیمی که هستند - که اصطلاحا مصاحف عهد اموی می گویند - من دیدم، همین مصحفی که از یمن است که احتمال می دهند سال 20 نوشته شده است، مثلا «هذه» دارد، بعد دیدند روی کلمه هذه خط زده است، همین متن قدیمی که جز متون قدیمی قرآن است، احتمال می دهم همان قرآنی است که زمان عمر نوشته و به دخترش داده احتمالا و الان هم در مصاحف ما هذه برداشته شده است. این «هذه» را شاید پیغمبر (ص) خواندند به عنوان تفسیر و این ها نوشتند، سپس خط زدند. اینجا هم ممکن است به عنوان تفسیر بوده بعد ها پاک کردند.
🏠@ostadmadadi