فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نگاهی متفاوت به سیره امام باقر علیه السلام
آیت الله سید احمد مددی با اشاره به تاریخ و سیره امام محمد باقر علیه السلام برخی از مقاطع زندگی سراسر نور این امام بزرگوار را تحلیل می کند.
📚https://rasanews.ir/fa/news/616047 🏠@ostadmadadi
🔶امام باقر علیه السلام، موسس فقه تفریعی
سنی ها اصرار دارند که موسس فقه تفریعی ابوحنیفه است ولی در واقع امام باقر (ع) است؛ «لِمَ سُمِّيَ الْبَاقِرُ بَاقِراً قَالَ لِأَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْراً» (علل الشرایع، ج1،ص233) . موسس تفریع ایشان است. ابوحنیفه متولد 80 است. تولد و فوتش تقریباً شبیه امام صادق ع است، زید هم همینطور؛ هرسه متولد 80 هستند. امام صادق (ع) تا سال 148 بودند. ابوحنیفه اصرار داشت که این ابداع من است.
ابوحنیفه به جابربن یزید جعفی می گفت من این تفریع را جعل کردم، جابر می گفت من این را از امام باقر(ع) شنیده ام! اصل تکذیب جابر، برای ابوحنیفه است سر همین فقه تفریعی. جابر به پیامبر (ص) نسبت می داد؛ یعنی مساله امامت همین است که از رسول الله ص گرفته است. مرحوم نجاشی راجع به جابر مطالبی دارد که قابل قبول نیست.
وَ كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَايَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ، وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى صَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّاسِ، وَ هكَذَا يَكُونُ الْأَمْرُ »
📚كافي (ط - دار الحديث)، ج3، ص: 59
🏠@ostadmadadi
💠 نکاتی پیرامون درهم و دینار
🔸درهم و دینار دو وزن مختلف دارند، در زمان خود پیغمبر یک وزنی بود بعد این وزن تعدیل شد. ظاهرا تعدیلی که رسما واقع شد منسوب است به عبدالملک ابن مروان اموی در سال 73 هجری که همین درهم متعارف و دینار متعارف شکل گرفت. اما من جایی دیدم ولی مصدرش در ذهنم نیست، درهمی پیدا شده که زمان ضرب آن سال 40 هجری است (زمان امیرالمومنین (ع)). فعلاً در کتب تاریخ حتی مصادر شیعه ضرب درهم را نسبت می دهند به عبدالملک ابن مروان. نمونه ای از آن به نظرم در موزه عراق باشد که عکسش را هم دیدم، یا درهم است یا دینار، فکر می کنم درهم باشد. اگر این درست باشد و جعلی نباشد این جز دراهم اولیه ماست.
«درهم» در روایات شبیه «پوند» انگلیسی است که هم واحد پول است و هم واحد وزن. لذا گاهی با هم اشتباه میشوند. مثلاً پیامبر (ص) مهر همسرانشان را 500 درهم قرار میدادند تصریح شده که مراد وزن است (که امروز حدود 1.5 کیلوگرم میشود).
این مباحث اوزان از مباحث خیلی مهم است و خیلی ریشه دار است، مخصوصا در کتاب های ما در عده ای از احکام آمده است. درهم های مسکوک متعارف تا سال های 400 و 500 سه گرم بوده، بعدها تغییری در وزن پیدا کرده و یک گرم و نیم شده. همچنین مخلوط هم زیاد شده است، دراهمی که بعد مشکل داشت مخلوط داشت.
مخصوصا بعد از تبدیلش به گرم، تعدیل و تحولاتی داشته است. می گویند: «گرم» را فرانسوی ها اختراع کردند که یک میلی متر مکعب آب مقطر در چهار که هزار تاییش را جمع کردند یک کیلو شده، یک کیلوگرم از طلا درست کردند در موزه لور فرانسه که فاسد هم نشود، این برای معیار است. لکن بحث «گرم» در طب قدمای ما آمده است، به عنوان «جرام» یا «غرام». از عجائب این است که آن جا هم محل کلام است. یکی از مباحث کتب طب قدیم، اوزان است؛ در این کتاب قانون شیخ الرئیس در جلد چهارمش، اوزان آمده است. در همین تحفه حکیم مومن بعد از مفردات، یکی از فوائدش اوزان است، اوزان را آن جا ذکر کرده است و... این ها متعرض اوزان در طب هم شدند. این اصطلاحات اگر ریشه یابی شود خیلی آثار دارد. آنچه که الان به ما رسیده مقداریش یونانی و رومی است، یک مقداریش هندی است، از هندی ها هم به ما رسیده است، یک لغت معروف سانسکریت است، همین لفظ «سیر» که الان برداشته شده، لفظ سانسکریت است. گرام و غرام را الان ما خیال می کنیم در اروپا درست کردند، اما در کتاب شیخ الرئیس هم غرام آمده است.
🔸«والدرهم الوافي هو التام». الدرهم الوافي در اصطلاحات عرب معنایش یکنواخت نیست. گاهی مراد درهمی است که هیچ غل و غشی ندارد، چون اساسا بنا بود که درهم از نقره باشد. مراد از درهم وافی آن درهمی است که تام و تمام است و هیچ گونه غل و غشی ندارد.
در «غایة التعدیل في المقادیر والمکاییل» حیدرقلیخان سردار کابلی تحقیقات و محاسبات خوبی کرده و اعشار تا دهرقمی را حساب فرمودهاند. درهم را متعارف به 6 قسمت میکردند و هر قسمت را یک دانک (دانق) میگفتند. دانق یعنی دانه، یعنی یک ششم. (اینکه الان معروف است که مثقال صیرفی 24 نخود است، مثقال شرعی 18 نخود است، این اساس ندارد.) طبق تعدیل مرحوم سردار کابلی تقریباً درهم سه گرم و یک دهم میشود. هر دانقی تقریباً میشد نیم گرم. درهم وافی آن بود که تمام 6 دانقش نقره باشد.
اما در «لسان العرب» دو معنای دیگر برای درهم وافی نقل میکند: 1. قیل که درهم وافی یک درهم و چهار دانق است، این درست نیست چون دانق، تقریبا نیم گرم است، چهار تایش می شود دو گرم به اضافه سه می شود پنج گرم، دینار پنج گرم نیست، چهار گرم و ربع گرم است. دینار شرعی الآن تقریبا 4 گرم و ربع گرم (263 هزارم گرم) است؛ یعنی از درهم یک گرم و خردهای بیشتر بوده. 2. درهم وافی یعنی درهمی که تماماً به وزن دینار بوده. «وقیل: درهم و دانقان» این درست است؛ چون درهم 3 گرم بود و دانق نیم گرم بود. این مجموعش میشود 4 گرم و درست خواهد بود. پس تمامیت درهم گاهی به این بوده که وزنش به دینار برسد.
بنابراین «درهم وافی» یعنی تمامیت یک درهم به این بوده که تماما نقره باشد، مخلوط نباشد یا تمامیتش به این بوده که به وزن دینار برسد، یعنی تام باشد، بالقیاس به دینار. الان «درهم وافی» را در این کتاب ها اساتید شرح داده باشند: یعنی تماما نقره باشد، یعنی همان سه گرم تماماً نقره باشد، اما اصطلاح «درهم وافی» فقط این نیست. درهمی که وزنش یک درهم و چهار دانق باشد، فکر می کنم این هم درست نباشد. بلکه درهمی که به وزن دینار باشد یعنی «درهم و دانقان»
🔸کار صراف و نقاد همین تمییز سره و ناسره در درهم بوده که این بستگی به خبرویت صراف ها داشت. محمّد بن علی بن نعمان، صراف است که ما به آن «مومن الطاق» می گوییم، اهل سنت به او «شیطان الطاق» می گفتند. ظاهراً طاق اسم یک محله است مثل گذر (طاق یعنی گذر)، محله ای در کوفه بوده، چند تا محله است که طاق است. دکان صرافی او در آن جا بوده لذا به او طاق گفته اند. اهل سنت به او «شیطان الطاق» می گویند، غالبا تصور می شود که به عنوان اهانت است، در حقیقت مرادشان اهانت نبوده، البته حرف زیبایی نیست اما مرادش این است که صراف فوق العاده ای است، چون تا درهم را می دید می گفت این نیم دانقش مس است، طلا نیست، نقره نیست، بدون این که احتیاج به عیار و محک داشته باشد. لذا می گفتند این شیطانی است، یعنی باهوش است.
🔸مرحوم محقق اصفهانی دارد: «وإيفاء المكيل إعطاؤه تاما». البته باید لطافتی را متعرض میشد که آیا فرق هست بین تعدیۀ به نفس با تعدیه به حرف یا نه؟ چون هردو را در قرآن داریم: «وَأَوْفُوا بِعَهْدِي» (البقرة: 40.) و «وَأَوْفُوا الْكَيْلَ» (الأنعام: 152؛ الإسراء: 35).
📚درس خارج فقه؛ 14/11/96
🏠@ostadmadadi
💢تفسیر
💠 خطاب به ولی جامعه
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»؛ ابتدا خطاب به پیغمبر است، سپس جمع آورده، یعنی از طریق پیغمبر به جامعه اسلامی ابلاغ می شود. نکاتی دارد در این جا که از طریق پیغمبر به جامعه اسلامی ابلاغ می شود.
📚خارج فقه؛16/10/1397
🏠@ostadmadadi
💢 کتابشناسی
💠 کتاب سلیم بن قیس هلالی
اما کتاب سلیم بن قیس فالکلام فیه کان من القدیم بین اصحابنا موجودا و الانصاف انه موجود فی زمان مولانا السجاد علیه السلام، اواخر القرن الاول و کان الکتاب بین جزر و مد و تفاصیل الابحاث یحتاج الی بحث مفصل و نذکر اجمالا.
اول من شهّر هذا الکتاب هو بان بن فیروز و کنیة ابیه ابو عیاش و کان ظاهر التشیع و کان فی البصرة و کثیر من روایاته من طرق العامة و هو فی زمانه کان مشهورا بالزهد و یعبر عنه بـ«ابان الزاهد» و المشهور بین العامة تضعیفه و لکن ذهب جملة من اعیان العامة الی وثاقته مع تشیعه. فی کتاب لسان المیزان للذهبی مع انه ظاهر النصب نقل عن جملة منهم انه ثقة و قدماء اصحابنا لم یصرحوا بوثاقته و بعض قداءهم صرحوا بذلک و هذا امر غریب.
و من اشد معاندیه شعبة و کان عندهم امیرالمؤمنین فی الحدیث و هذا المعاصر معه و هو معه فی البصرة ایضا و نقل فی لسان المیزان عن شعبة بانی قال لان اشرب من بول الحمار احب الی من اروی عن ابان! و یبدو انه خرج فی تضعیفه و معاندته عن البحث العلمی و الادب.
نحن نفهم من امثال هذه التعابیر ان القضیة خرجت من البحث العلمی و هنا قضایا اخر سبّب ان یصل العداوة الی هنا و لعله من جهة ان ابان کان زاهدا و شخصا مقبولا بین الناس و هو یحسد ان یری شخصا کذلک. امثال هذه التعابیر فی الواقع مدح له بان اقوی معانده و معارضه یضطر الی شرب بول الحمار لجرحه و تضعیفه. هذا بنفسه دلیل علی مقبولیته لان مثل هذا الشخص ان تعلم قدحا فیه و یمکن قبوله عند الناس ذکره و لکن اضطر لقدحه و جرحه الی شرب بول الحمار!
یوجد عند اصحابنا سند لکتاب سلیم لیس فیه ابان و لکن ذکرنا انه لیس عندنا مقبولا و ان حاول بعض ان یقولوا بان هذا الکتاب ثبت من غیر طریق ابان و الظاهر عندنا ان ابان سقط فی النسخة و الطریق منحصر فی ابان و ابان یقول بانه فی حیاة مولانا السجاد علیه الصلاة و السلام مات شخص من التابعین و هو سلیم بن قیس الهلالی و سنة وفاتهه علی ما یقال سنة تسعین و هرب سلیم من الحجاج و دخل البصرة و آوی الی ابان کان رجلا فی آثار الصلاح فآواه ابان و کان سلیم رجلا مستترا بتعبیره و بعبارة اخری کان من قبیل من یحمل العلم و لیس مشتهرا بین الناس و دفع(سلیم) الیه(ابان) الکتاب و الاوصاف التی تذکره ابان لسلیم یظهر انه کان من التابعین الذین لم یکن لهم دور معروف فی المجتمع بخلاف بعض آخر من اصحاب مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام و یبدو انه کان فی زمان امیرالمؤمنین علیه السلام غیر مشهور و ابان یذکره بهذه الاوصاف. و فی زماننا ایضا هکذا مثل المیرزا محمود الآشتیانی رحمه الله توفی اخیرا و عاش فی زاویة بیته و له کتب فی غایة الدقة و قل من عرفه رحمه الله.
و الذی الشواهد تشیر الی ان ابان روی الکاب للشیعة فقط و الا ان نقل الکتاب کفّره شعبة و لا اضطر الی شرب بول الحمار! و لکن اشتهر الکتاب بین الشیعة فیما بعد فلذا فی الطبقة التی یروون فیها عنه، جملة من مشاهیر الرواة کابراهیم بن عمر الصُنعانی الذی وثقه النجاشی رحمه الله و غیره. و تدریجا اشتهر الکتاب بقدر اذا روی الشیخ الطوسی رحمه الله یروی الکتاب عن ابن ابی الجید القمی عن ابن الولید و هذا غریب لان ابن الولید شیخ القمیین فی زمانه فی الجرح و التعدیل و انصافا هو مع غض النظر ان بعض ما نسب الیه کما یقال انه قال بان اول مراتب الغلو نفی السهو عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم، انصافا فی غایة الدقة و الجلالة و المعرفة بمیراث اصحابنا. انصافا بعض الامور التی وصلت منه الینا فی غایة الدقة. نعم کلامه فی سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم و رأیه فی کتب یونس محل تأمل. و هو لکثرة دقته فی مسألة الغلو لم یرو کتاب بصائر الدرجات للصفار و هو عندنا موجود و فیه مقامات لاهل البیت علیهم السلام. و لذا الشیخ الطوسی رحمه الله نقل جمیع کتب الصفار عن ابن الولید الا کتاب بصائر الدرجات. و نقل مثل ابن الولید عجیب جدا و اعجب من هذا ان فی طریق ابن الوید الی الکتاب یوجد محمد بن علی الصیرفی و هو من الکذابین المشهورة و من الغریب جدا انه روی هذا الکتاب و معنی ذلک اطلاع ابن اولید عن سائر النسخ بحیث اعتمد علی هذه النسخة و لکن اجازته رحمه الله کان من طریق محمد بن علی فقط. و الکتاب من الکتب المشهورة عندنا و خریط هذا الفن فی ترجمة جمیل یقول: له کتاب مشهور رواه جماعات من اصحابنا و له طرق کثیرة ثم یقول و انا اذکر طریقا واحدا علی شرطی فی هذا الکتاب و هذا الطریق الذی ذکره ضعیف! مع ان کتاب جمیل کطرق ابن ابی عمیر.
نحن قلنا هذا کان من جملة السیرة عند الطائفة بانه لم یکن نظرهم الی السند فقط و ینظرون الی سائر الشواهد کالمتن و قبول المشایخ و شهرة الکتاب(و هنا اهم القرائن الشهرة و هذا متعارف بین الاصحاب فی ان الکتاب اذا کان مشهورا فی جیل بعد جیل یعتمدون الکتاب کما فی کتاب الکافی عندنا مثلا.) و هکذا و الکتاب صالح فوجود مثل ابن الولید فی سند الشیخ الطوسی رحمه الله و الشهرة الواسعة للکتاب بین الطائفة فی خفایاهم. نعم بعد ظهور آل بویه و ظهور القدرة السیاسیة لهم بعض ما کان فی خفایاهم ظهر بین الناس منها کتاب سلیم. مثلا الکلینی رحمه الله ینقل عدة موارد من کتاب سلیم. و لکن الاخذ و الرد و البحث حول الکتاب و ابن الغضائری و غیر الکلمات حصل فی زمان آل بویه.
و ذهب بعضهم الی ان سلیم انسان رمزی و لاوجود له خارجا. و شرحت مختصرا انه لم یکن معروفا. و تبعا اول من تعرض للدفاع عن هذه النکتة، ابن الغضائری و قال و منهم من یقول بانه لاوجود له خارجا و علّق علیه بانی وجدت الروایات عنه من غیر هذا الکتاب. ابن الغضائری یرد الکتاب و یقول انه موضوع و لکن لایناقش فی الشخص و اول من دافع عن هذا الشخص بوضوح ابن الغضائری. هو یقول بان الکتاب وضعه ابان. و لکن الشواهد فی وثاقة ابان کثیرة و مع قطع النظر عن هذا، اسلوب الکتاب لیس من البعید ان یکون منسوبا الی ابی ذر و اوائل القرن الاول. نعم. بعض ما نقله عن امیرالمؤمنین علیه السلام لیس فی الفصاحة کا فی نهج البلاغة و لکن بعض ما نقله عن مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام فی غایة الفصاحة. الانصاف ان ابان بعید عن هذا و فی کتب العامة ایضا کان مشتهرا بالزهد و کان له مکانة فی قلوب کما یشهد لها الشواهد. تقبل روایاته و بعضهم وثقه صراحة. فالمشکل عندهم بعد ابان تشیعه رحمه الله لا وثاقته و لذا نسبة الوضع الیه بعید و النجاشی رحمه الله آمن بالکتاب و کذا الشیخ الطوسی رحمه الله و قبلهما الکلینی رحمه الله و کذا النعمانی. و الانصاف ان القائلین بثبوت الکتاب اکثر و الترجیح ایضا معهم و عندنا المخالف منحصر فی ابن الغضائری. نعم للشیخ المفید رحمه الله هنا کلام و هو ان نسخ الکتاب مختلفة و هذا مطلب صحیح لاربط له بوضع الکتاب. و شرحنا السر فی ذلک ان الکتاب بعد ان انتشر فی عصر ابان(سنة مأة حدودا) الی ان اشتهر فی سنة اربع مأة حدودا(و اما اول اشتهار بعد نقل الکلینی عنه فی سنة ثلاث مأة حدودا)، کان کتابا مستترا کمؤلفه فبطبیعة الحال النسخ یختلف و فی زماننا مع وجود مطابع کثیرة فکیف یکون حال کتاب مستتر بین الناس.و لکن النسخ انصافا مختلفة،مثلا الآن یروی الشیخ الکلینی رحمه الله عن کتابه و لکن فی کتابنا الآن لیس بموجود و کذا صاحب الاحتجاج و مادام کان المطلب فی النسخ المشهورة موجود و لم یرد الیه اشکال من جهة اخری لابأس بقبول ما فیه. اجمالا هذا الکتاب طبیعة ابحاثه بحیث یواجه مثل هذه المشاکل لان کثیرا ما فی الکتاب مخالف لرأی کثیر من الناس و لیس غرضی الدخول و لذا اوجزنا الکلام بشدة کثیرة. و نحن ذکرنا عند علماء العامة الطعون فی خلفاءهم من طرقهم لم یقبلوا فکیف الحال بالنسبة الی طرقنا.
📚http://www.ostadmadadi.ir/persian/lesson/8837/
🏠@ostadmadadi
32.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 حدیث شناسی
مباحثی پیرامون : تاریخچه شهرت، سیر ارزیابی حدیث در شیعه و بررسی برخی روایات مشهور
📚درس خارج فقه، ۱۴۰۰/۰۹/۲۰
🏠@ostadmadadi
💢نسخه شناسی و فقه
💠 ملاک جواز نظر به اهل ذمه
🔻« لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ » قانوناً یا عصیاناً ؟
اهل ذمه در آن زمان حجاب نداشتند و این برایشان مجاز بود و از ائمه (ع) پرسیدند که آیا ما می توانیم به موهای آنها نگاه کنیم؟ روایت اهل ذمه را وسائل آورده که روایت سکونی است و به پیامبر (ص) هم نسبت داده است که این باب اول است. یک باب دیگر را وسائل جدا کرده و دوم آورده که «جواز نظر به شعور اهل البوادی» است و دارد که «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ». یعنی وسائل دو استثنا فهمیده که یکی برای اهل ذمه است و یکی برای روستا نشینان است.
ظاهر این عبارت، علت است و منشاء شد که فقها به این فکر افتادند که این استثناء شامل هر دو مورد می شود. برخی فقها از موی سر به کل بدن هم تسری داده اند و منشا آن کار صاحب وسائل است.
در کافی دارد که «لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ التِّهَامَةِ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ »
مرحوم صدوق همین حدیث را با همین سند آورده است و قید «مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ » دارد، یعنی مراد از اعراب و اهل بوادی همان اهل ذمه است. درنتیجه این، دو باب نیست و یک باب است. هرچند کافی ادق است ولی اگر مرحوم صدوق با عنایت روایتی را آورد، درواقع به غلط بودن روایت کافی اشعار دارد.
بنابراین «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» یعنی اگر شما به اهل ذمه گفتی مویت را بپوشان می گوید: قانون به من اجازه داده است. لذا «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» یعنی قانوناً نه عصیاناً.
🔸[روایت کافی] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ التِّهَامَةِ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةِ وَ الْمَغْلُوبَةِ عَلَى عَقْلِهَا وَ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِكَ.
🔸[روایت مرحوم صدوق] رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ نِسَاءِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ الْبَوَادِي مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِينَ لَا يَنْتَهِينَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةُ الْمَغْلُوبَةُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِك
📚خارج فقه ، سه شنبه 12 دی 1396
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابراهیم بن اسحاق
شیخ در الفهرست(ص16) درباره او چنین گفته است:
إبراهيم بن إسحاق؛ الأحمري(نهاوندی) : كان ضعيفا في حديثه، متهما في دينه (غلو)، و صنف كتبا جماعة، قريبة من السداد (یعنی از نظر تحلیل فهرستی خوب نقل کرده است یعنی کتابش خوب است نه اینکه نقل هایش معتبر است).
ابراهیم بن اسحاق نهاوندی، جزو خط غلو است ولی گویا راوی نسخه است. یکی از میراثهای خط غلو که نسبتاً مورد اعتنای کلینی قرار گرفته، ایشان است. ظاهراً در نهاوند بوده و اصحاب قم از ایشان تحمّل حدیث کردهاند.
« قریب من السداد» یعنی مبانی حدیثی ضعیف است لکن مطالبی نقل می کند صحیح است. یعنی به نحو وجاده نقل کرده ولی مطالب خوبی نقل کرده است. کتابی که نوشته مطالب ضعیفی نیست مورد عنایت اصحاب بوده است. قریبه من السداد به همین معنا است. به لحاظ فهرستی کتاب هایش خوب است.
نجاشی هم تضعیف کرده: «كان ضعيفا في حديثه» (رجال النجاشی، ص19) تضعیف نجاشی را این طور معنا کنید، نه آنطور که آقای خویی نوشتهاند: «ضعیفة...»؛ خیر، میراث ضعیف است. خوب دقت کنید.
چون خط غلو دیدگاههای سیاسی داشت، الان هم اگر دقت بکنید اینها که خیلی تندرو سیاسی هستند، خیلی به این مطالب علمی بها نمیدهند. این که ایشان غالی باشد به معنای عقایدی اش منحرف باشد یا عملش، ثابت نیست! لکن به هر حال اینهایی که متهم هستند به خط غلو در اصطلاح بغدادیها، ظاهرا میراثهای علمیشان خیلی نقی نیست، نه اینکه باطل باشد.
📚 درس خارج فقه 1395/8/5
#ابراهیم_بن_اسحاق
🏠@ostadmadadi
💢 کتابشناسی
💠 کافی
مرحوم کلينى، فوارق بين فهرست و رجال، تحليل فهرستى و تحليل رجالى و ضوابط اينها را خوب تجزيه و تحليل ننموده است. از عجايب کار، اين است که کلينى در بخش فهرستى، ضعيف است و ما نمى دانيم چرا؟!
....کلينى، اضبط است و چون کلينى اضبط است، اکثر فقها به کلينى مراجعه مى کنند. امّا من معتقدم که صدوق چون متأخّر است، ناظر است به تصحيح تُراث کلينى.
کلینی از کتاب علی بن محبوب نقل نمی کند جز یک مورد درحالیکه جلیل القدر است. دلیل آن را نمی دانیم.
📚درس خارج 16/9/92
#کافی
🏠@ostadmadadi
💢کتابشناسی 💠کافی نمی توان گفت که کلینی حدیث ضعیف آورده است، بلکه باید گفت: علی المبنای ایشان احادیث صحیح بوده است، إلا در باب النوادر و روضه شاید بگوییم قبول نداشته است. عبارت نجاشی درباره ایشان که درباره کسی دیگر نگفته است: «اوثق الناس فی الحدیث و اضبطهم فیه» این درست است خود ما هم به این نتیجه می رسیم. بعد بگوییم 9 هزار روایت او ساقط است! خیلی مشکل است. کتاب صحیح الکافی و اینکه برویم از کافی، با معیار صحیح بیاوریم مقبول نیست. 🏠@ostadmadadi
💢کتابشناسی
💠 روضه کافی
کتاب روضه ی مرحوم کلینی آنقدر مشکوک است که حتی برخی گفته اند این کتاب برای کلینی نیست. برخی هم گفته اند برای ابن ادریس است که نمی دانیم چرا چنین حرفی زده اند و چرا به ابن ادریس نسبت داده اند! به نظر ما کتاب از آنِ کلینی است. همچنین این کتاب، فوائدی دارد و برخی روایاتش خیلی لطیف است. روایات صحیحه هم در این کتاب موجود است.
#روضه_کافی
📚درس خارج فقه، 27/10/1395
🏠@ostadmadadi
TAHLILFEHRESTIGHRAAT.mp3
33.46M
🎧 صوت کرسی ترویجی
💢 قرائت های مختلف از تحلیل فهرستی
🎙 حجتالاسلام سید رضا شیرازی
🗓 یکشنبه 2 مرداد ۱۴۰۱
Ⓜ️ @r_c_i_s
💢 حدیث شناسی
💠 اصطلاح «اخباری»
تعبیر «اخباری» را سنی ها هم دارند، الان بعضی از علمایی که اهل ادبند می گویند: اخباری، صحیح نیست، صحیحش «خبری» باید بگوییم. خیلی خب این هم بحث لغوی. الخبری أو الاخباری این هم بحث لغوی آن. اما مراد از اخباری در آن زمان یعنی: أن یرویَ کل ما سمعه، بدون تحقیق و تمحیص، این را اخباری می گفتند، مثلا این روایت در فلان کتاب مثلاً در کتاب مدینة المعاجز هست، هر چه در هر کتابی آمد آن را نقل کند، این را اخباری می گفتند، اصطلاح اخباری یعنی این.
در مقابل کسانی که فکر می کردند، ضابط بودند، محاسبه می کردند، مقایسه می کردند، این راویش ثقه است؟ ثقه نیست؟ کس دیگر این را نقل کرده؟ مقارنه با حدیث دیگر. این را «محدث ضابط» می دانستند. بنابراین اخباری یعنی: أن یرویَ کل ما سمعه.
پس این جناب محمد ابن زکریای غلابی که متاسفانه در سند این حدیث واقع شده است یرویَ کل ما سمعه.
#اخباری
📚خارج فقه، جلسه 16، چهارشنبه: 17/7/1398
🏠@ostadmadadi
💢 فقه
💠 منشاء انتزاع نمی تواند متعلق اعتبار قانونی باشد
اینگونه اذن هایی که منشأ انتزاع دارد نمی تواند منشأ حکم قانونی شود. در جایی که دو نحوه ی عقد است نمی توان ما به الاشتراکشان را منشأ حکم قانونی قرار بدهیم. مثل منطق نیست که بین زید و عمر و بکر حکم به انسانیت کنیم چون قدر متیقن و جامعشان هست. فقه یک امر اعتباری است. قدر متیقنش آثار فقهی ندارد چون اثر فقهی روی عنوان اذن است. «آجرتک» با «أعرتک» هر کدام یک اثر دارد. در اعتبارات قانونی و و ادبی به لوازم اخذ نمی شود. بله به عنوان انتزاع به این معنی که کار حرامی نکرده است می شود حکم کرد ولی اینکه احکام قانونی بار شود نمی شود.
📚درس خارج فقه، شنبه : 30/11/1395
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابراهیم بن علی
الشيخ قال في كتاب الرجال: «إبراهيم بن عليّ الكوفيّ، راوٍ مصنّف زاهد عالم، قطن بسمرقند، وكان نصر بن أحمد صاحب خراسان يكرمه، ومن بعده الملوك»[1]، وقلنا: آل سامان كانوا من أُمراء ماوراء النهر، لكن أخذوا خراسان في ما بعد. المهمّ أنّه كان محلّ احترام الأمير، وبعده للأُمراء. يبدو أنّ إبراهيم بن عليّ الكوفيّ شخصيّة بارزة اجتماعيّة، ولم يكن مغموراً. يوصف بالعلم والزهد، فلم يكن في زاوية البيت. وعادتاً مثله لا يستطيع أن يكذب. وكيفما كان كون رجل بهذه المنزلة يوصف بأنّه عادل وكذا يكفي لقبول روايته. «راوٍ ومصنّف للكتب و...» يكون من الشواهد كافياً لقبول خبره.
ذكره الشيخ من أصحاب العسكريّ، وليس ببعيد، وطبقته يساعد أنّه في طبقة أُستاذ العيّاشيّ. يحتمل اتّحاده مع بعض من كان في كتب أهل السنّة. يصفه الشيخ بعنوان «الكوفي»، وفي «قاموس الرجل» بيان الفرق بين «كوفيّ» و«الكوفيّ»، فالأوّل يعني بالفعل ساكن بها، والثاني يحتمل كليهما.
رأيت في كلام بعض المعاصرين (السيّد الجلاليّ) نقلاً عن آخر (المرحوم آقاعزيز الطباطبائيّ) أنّ المرحوم السيّد الخونساريّ الذي معروف بالرجال كان كتابه موجوداً عند صاحب «القاموس»، ففرّق فوائده الرجالية في كتابه، وعندما نلاحظ «قاموس الرجال» فبعض فوائده جميل جدّاً، وهذه الفائدة أيضاً أحتمله من فوائد السيّد الخونساريّ. الكتاب ليس على منوال واحد، لكن إنصافاً أنا أتصوّر أنّ وجود نكات فنّيّة في «القاموس» لا ينكر، ولكن لا نستطيع أن نقول: هذه ممّا استفاد من «الفوائد الرجاليّة» للسيّد الخونساريّ؛ فإنّه في غاية الزهد، وهذا (أي: التذكّر بأنّي أخذت منه) أقلّ شيء في هذا المضمار.
وهذا الفرق إنصافاً لا يمكن أن يقبل. نعم، يوجد شيء في كتب أهل السنّة بالخصوص إلى المدينة، يقال: «مدينيّ» إذا كان بها ولم يخرج، فإذا خرج يقال له: «مدنيّ». نعم، هنا شيء آخر ولعلّه أراد هذا: بالنسبة إلى الأشخاص والبلاد يختلف. مثلاً الكوفيّ في البغداد أي: يسكن بباب الكوفة. فمثلاً لحريز الصواب أن يقال: السجستانيّ، لا: سجستانيّ. فإنّ تجارته كان إليها، ولم يكن منها.[2] كما أنّ «الزراريّ» يقال لأولاد أخيه. الآن مثلاً عدّة اشتهروا بـ«التميميّ» وليسوا من التميم، بل كان جدّهم «تميم الداريّ» مثلاً. فإذا لم يكن من أهل الكوفة عادتاً يقال له: «الكوفيّ»، لا: كوفيّ.
فالفرق الذي أبداه في غاية الصعوبة. نعم، ليس من البعيد أن يكون في الحرف والمشاغل هكذا، فـ«التمّار» من كان بائع التمر، ولم يكن الآن هكذا. هذه طريقتنا في المناقشة، والآن في الغرب مثلاً يناقشون بالاستقراء ولغته الآن هكذا. فما قاله الشيخ في «القاموس» أظنّه أنّه ليس من عنده.
فإبراهيم بن عليّ الكوفيّ «راوٍ»، وقلنا كراراً: إنّ كلمة «راوٍ» المراد به من يروي كتب الأصحاب؛ مثل «طبعة...» في هذا الزمان، ولذا كان يذكر ظهر الكتب، ولذا اشتبه بعضهم في نسبة الكتاب. لكن إذا قلنا: «إنّه يتّحد مع أحد من أصحاب العسكريّ» فـ«الراوي» أي: يروي عن الإمام ع. سمع من الإمام بالسامرّاء، ثمّ سمع من عبد العظيم بالريّ، ثم راح إلى سمرقند فسكن بها.
ثمّ قال: «مصنّف» أي: مضافاً على روايته للكتب، صنّف بنفسه. لا ندري بالفعل صدر شيء من تصانيفه أم لا، وإذا كان مصنّفاً فعلى النجاشيّ أن يذكره. «راوٍ» ما شأن النجاشيّ، لكن «مصنّف» كان شأنه. والسمرقند أبعد منطقة كان يتصوّر للشيعة، وجلّ هذا التراث وصل من طريق ابن العيّاشيّ إلى بغداد. «جعفر بن محمّد عن أبيه» أي: ابن العيّاشيّ عن أبيه. الظاهر أنّ الشيخ أخذ هذه المعلومات من الكشّيّ أو كان عند العيّاشيّ لأنه أُستاذه، لكن يعتقد أنّ في كتابه أغلاطاً كثيرة.
[1] الأبواب (رجال الطوسيّ): 407/ 5921.
[2] حريز بن عبد الله السجستانيّ أبو محمّد الأزديّ من أهل الكوفة، أكثر السفر والتجارة إلى سجستان فعرف بها. [فهرست أسماء مصنّفي الشيعة (رجال النجاشيّ): 144/ 375]
#ابراهیم_بن_علی
📚درس خارج فقه، كتاب الحج،(چهارشنبه): 18/4/1399
🔸فهرست اسامی
🏠@ostadmadadi
💢رجال
💠 معنای اصل
🔹 احمد بن هلال العبرتایی
یکی از راههای توثیق این بود که راوی، صاحب کتاب است و کتابش جزء اصول و مصنفات حساب شده. ولی داشتن کتاب و یا جزء مصنفات بودن باعث توثیق نمیشود. اما اینکه داشتن «اصل» باعث توثیق باشد مبتنی بر دانستن معنای «اصل» است. در یونان قدیم و اهل سنت چیزی مثل اصل داشتند که همان چرکنویس بود؛ آنچه از استاد فراگرفته بود اصل بود، بعد در کتاب گزینش میکرد. [چند نکته وجود دارد]
1. کلمۀ «اصل» احتمالاً بین اصحاب ما از حدود سالهای 200 و انتقال به قم شروع شد. احتمالاً اسمی انتزاعی بوده که بعدیها به کتاب دادند.
2. احتمالاً این کلمه را اصحاب از حدود زمان حضرت رضا (ع) شروع کردند. اولین فرد احمد بن هلال است که «روی أُصول أصحابنا»[1].
3. احتمال سوم که ما دادیم اینکه احتمالاً کلمۀ «اصل» را در بین شیعه اولین بار واقفیها به کار بردهاند که ارزشی ندارد و به جای رجوع به ائمه ـ علیهم السلام ـ به اصول مراجعه میکردند.
4. نجاشی کمتر و شیخ حدود 70 اصل اسم برده. ظاهراً نکتۀ خاصی ندارد و اصلاً در نام کتاب شیخ اسم اصول هست،[2] ولی موضوع کتاب نجاشی این نبوده.
5. از سالهای 200 به بعد اهل سنت دست به تصحیح سند زدند. بعید نیست اصحاب ما در مقابل دنبال جمع آوری اصل افتاده و دست به تصحیح کتاب زده باشند.
کلمۀ «اصول» در بین اصحاب ما این طور بوده. بعدها در کتب رجالی زیاد شرح دادند.
6. اصطلاح «اصول اربعمائة» را اولین بار در کتاب ابن شهرآشوب داریم که از شیخ مفید نقل میکند،[3] اما فعلاً در هیچ یک از آثار شیخ مفید نیست. من احتمال دادم ابن غضائری پسر چون یک «فهرست الأصول» و یک «فهرست المصنفات» دارد که شیخ طوسی میگوید: هیچ کس به اندازۀ او ننوشته،[4] من احتمال دادم آن عبارت ابن شهرآشوب اشتباه کرده و این تعبیر (اصول اربعمائة) برای ابن غضائری پسر باشد.
پس اگر مرحوم صدوق فرمود: «صحیح» معنایش آن نیست که پیش شما هم صحیح باشد. ایشان از یک ناصبی حدیث نقل کرده و میگوید: «لم أر أنصب منه»[5]، اما این منافاتی با عظمت و شخصیت مرحوم صدوق ندارد. پس اگر هم فرض کردیم این آقا صاحب اصل است، اصل معانی مختلفی دارد و معلوم نیست نتیجۀ داشتن اصل به تمام این معانی وثاقت شخص باشد.
پس اوّلاً اگر ثابت شود صاحب کتاب یا مصنف و یا اصل است، نتیجهاش وثاقت نیست. ثانیاً کی گفته ایشان صاحب کتاب است؟ بله، نوشتهاند: در خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) بوده.[6] مهم اثبات این است که صاحب کتاب بوده و یا شفهی است. نجاشی که کتابش کتاب فهرست است اسم ایشان را برده. بحث رجال بحث راوی و فهرست بحث مؤلف است.[7]
[1] أحمد بن هلال العبرتائي، وعبرتاء قرية بنواحي بلد اسكاف، وهو من بني جنيد، ولد سنة ثمانين ومائة (180)، ومات سنة سبع وستين ومائتين (267)، وكان غاليا متهما في دينه، وقد روى أكثر أُصول أصحابنا. [الفهرست: 83/ 107]
[2] عمدت إلى كتاب يشتمل على ذكر المصنفات والأصول. [الفهرست: 32]
[3] وقال الشيخ المفيد أبو عبد الله محمد بن النعمان البغدادي (رض): صنف الامامية من عهد أمير المؤمنين علي (ع) إلى عهد أبي محمد الحسن العسكري ـ صلوات الله عليه ـ أربعمائة كتاب تسمى الأُصول، وهذا معنى قولهم: أصل. [معالم العلماء: 39]
[4] ولم يتعرض أحد منهم باستيفاء جميعه الا ما قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد الله (ره)؛ فإنه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنفات، والاخر ذكر فيه الأُصول، واستوفاهما على مبلغ ما وجده وقدر عليه. [الفهرست: 32]
[5] حدثنا أبو نصر أحمد بن الحسين بن أحمد بن عبيد النيسابوري المرواني بنيسابور، وما لقيت أنصب منه. [علل الشرائع 1: 134/ 1]
[6] روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن [عليهما السلام]. [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي): 150/ 391]
[7] ابوالصمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد (یا معبّد) حسینی از راویان مسلم کتاب نجاشی است. کتاب او طرق دارد، اما ظاهراً بیشتر اشتهار نسخه بوده. کتاب از لحاظ علمی بسیار پخته است و مطالب علمی خوبی دارد. در انساب اطلاع خوبی دارد. شیخ الشیعه فی زمانه بوده. احتمالاً کتاب را باز گذاشته و تمام نکرده بوده.
📚درس خارج فقه، جلسه 8، شنبه: 6/7/1398
🏠@ostadmadadi
💢نظریه «نظام قانونی ولائی»
🔸 تقریر
«نظام قانونی»، یک فضای (پارادایم) جامع در تفقه است که بر تحلیلهای مختلف فقهی و اصولی سایه میاندازد. این سنخ مباحث امروزه بهعنوان «فلسفه اصول» شناخته میشود، هرچند استاد مددی معتقدند نیازی بهعنوان «فلسفه» نیست و میتوان در مقدمه اصول از آن سخن گفت. ایشان فضاهای موجود و ممکن در فقه و اصول موجود را در هشت فضا صورتبندی میکنند اما فقه و اصول موجود بیش از همه از فضای «عبد و مولا» متأثر بوده است، درحالیکه فضایی که از خود شریعت به دست میآید، با «فضای قانونی» تناسب بیشتری دارد. همچنین در برخی مواضع، فضای شریعت، فراتر از فضای عرف عام و عرف قانونی (عرف خاص)، دارای فضای اختصاصی (عرف اخص) نیز میباشد.
فضای «عبد و مولا» با فضای «قانونی» تفاوتهای متعددی دارد اما اصلیترین اختلاف این دو فضا در این است که در فضای «عبد و مولا»، ارزش و اعتبار تکلیف به خواست و اراده «مولا» است و هویت و شخصیت «مولا»، پشتوانه فرمان او قرار میگیرد و شراشر وجود «عبد»، در ملکیت اوست که میبایست به تبعیت محض از او در آید. در این صورت «عبد»، کاملاً در ملک مولا قرار میگیرد که هیچگونه استقلالی از خود ندارد، اما «قانون»، ورای شخصیت قانونگذار، خصوصیاتی دارد و فینفسه اصول و قواعدی میپذیرد. احترام قانون به انتساب آن به قانونگذار نیست؛ اینگونه نیست که اگر قانون نقض شود، حرمت قانونگذار هتک شده باشد و بیاحترامی به شخصیت او باشد، بلکه قانون، ملاکات مستقلی از شخصیت قانونگذار دارد.
🏠@ostadmadadi
💢 کتاب شناسی
💠 تفسیر ابن ماهیار
ما مجموعه کتبی داریم پیرامون: ما نزل من القرآن فی اهل البیت و ما نزل من القرآن فی اعداء اهل البیت، یعنی آیاتی که تاویل شدند به خصوص اهل بیت ع. یکی از مهم ترین این کتاب ها متعلق به ابن ماهیار است که تقریبا معاصر کلینی است. مرحوم نجاشی و دیگران نوشتند تفسیر او هزار ورقه بوده است (1) یعنی دو هزار صفحه! در زمان ما بخواهد چاپ بشود چیزی حدود بیست جلد می شود. معلوم می شود روایات خیلی زیاد بوده و این حذف شده است. این تفسیر ابن ماهیار از تفاسیر تاویلی بسیار مهم ماست که متاسفانه به دست ما نرسیده است. یک مقدارش در این کتاب تاویل الایات الظاهرة آمده، در البرهان هم از آن نقل می کنند. شنیده بودم در حال بازسازی است. الان کل روایات را بخواهیم جمع کنیم این مقدار نمی شود، ایشان در آن زمان چطور جمع کرده است چیز غریبی است. این مظلومیت اهل بیت است که اینگونه کتاب ها باید از بین برود.
[1] محمد بن العباس بن علي بن مروان بن الماهيار أبو عبد الله، البزاز، المعروف بابن الجحام، ثقة ثقة، من أصحابنا، عين، سديد، كثير الحديث. له كتاب المقنع في الفقه، كتاب الدواجن، كتاب ما نزل من القران في أهل البيت ـ عليهم السلام ـ، وقال جماعة من أصحابنا: إنه كتاب لم يصنف في معناه مثله، وقيل: إنه ألف ورقة. [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 379/ ش 1030]
📚درس خارج فقه؛ 21/3/1398
🏠@ostadmadadi
💢 روش تفسیر
💠 نقد رجوع مستقل به قرآن
مشکل روش آقای طباطبایی (ره) که تفسیر قرآن به قرآن، رویاتی است که میگوید تنهایی سراغ قرآن نروید و باید رجوع شما با روایات باشد.
گفته نشود که روایاتی داریم که اخبار باید به قرآن عرض شود و اگر موافق با کتاب بود اخذ شود چراکه موافقت و مخالفت خبر با کتاب حدی نیست بکله شواهدی است یعنی مثل عمل به ثقه که حدی نیست که یک خط بکشی که هرکه ثقه بود رد شود هر که نبود رد نشود بلکه یعنی در چارچوب قرآن باشد.
ایضاً گفته نشود که قرآن تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ ﴿النحل: ٨٩﴾ است، پس تبیان خودش هم باید باشد پس قرآن به قرآن قابل تفسیرست. چراکه این تبیان کل شئ را همه میفهمند یا افراد خاص؟ و متقین که هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿البقرة: ٢﴾ است و طبعاً باید درجه تمام مراد باشد الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ اینها درجات دارد و عملاً هم دیده شده که برداشتها و تاثرات از قرآن متفاوت بوده است و الان هم با تمسک همین قرآن آدم کشته میشود و لذا نباید حدی باشد و روایات باید در چارچوب قرآن باشد ولی اینکه حدی باشد این درست نیست.
📚درس خارج فقه جلسه 40، سه شنبه 11 آبان، 1395
🏠@ostadmadadi