💢کتابشناسی
💠 روضه کافی
کتاب روضه ی مرحوم کلینی آنقدر مشکوک است که حتی برخی گفته اند این کتاب برای کلینی نیست. برخی هم گفته اند برای ابن ادریس است که نمی دانیم چرا چنین حرفی زده اند و چرا به ابن ادریس نسبت داده اند! به نظر ما کتاب از آنِ کلینی است. همچنین این کتاب، فوائدی دارد و برخی روایاتش خیلی لطیف است. روایات صحیحه هم در این کتاب موجود است.
#روضه_کافی
📚درس خارج فقه، 27/10/1395
🏠@ostadmadadi
TAHLILFEHRESTIGHRAAT.mp3
33.46M
🎧 صوت کرسی ترویجی
💢 قرائت های مختلف از تحلیل فهرستی
🎙 حجتالاسلام سید رضا شیرازی
🗓 یکشنبه 2 مرداد ۱۴۰۱
Ⓜ️ @r_c_i_s
💢 حدیث شناسی
💠 اصطلاح «اخباری»
تعبیر «اخباری» را سنی ها هم دارند، الان بعضی از علمایی که اهل ادبند می گویند: اخباری، صحیح نیست، صحیحش «خبری» باید بگوییم. خیلی خب این هم بحث لغوی. الخبری أو الاخباری این هم بحث لغوی آن. اما مراد از اخباری در آن زمان یعنی: أن یرویَ کل ما سمعه، بدون تحقیق و تمحیص، این را اخباری می گفتند، مثلا این روایت در فلان کتاب مثلاً در کتاب مدینة المعاجز هست، هر چه در هر کتابی آمد آن را نقل کند، این را اخباری می گفتند، اصطلاح اخباری یعنی این.
در مقابل کسانی که فکر می کردند، ضابط بودند، محاسبه می کردند، مقایسه می کردند، این راویش ثقه است؟ ثقه نیست؟ کس دیگر این را نقل کرده؟ مقارنه با حدیث دیگر. این را «محدث ضابط» می دانستند. بنابراین اخباری یعنی: أن یرویَ کل ما سمعه.
پس این جناب محمد ابن زکریای غلابی که متاسفانه در سند این حدیث واقع شده است یرویَ کل ما سمعه.
#اخباری
📚خارج فقه، جلسه 16، چهارشنبه: 17/7/1398
🏠@ostadmadadi
💢 فقه
💠 منشاء انتزاع نمی تواند متعلق اعتبار قانونی باشد
اینگونه اذن هایی که منشأ انتزاع دارد نمی تواند منشأ حکم قانونی شود. در جایی که دو نحوه ی عقد است نمی توان ما به الاشتراکشان را منشأ حکم قانونی قرار بدهیم. مثل منطق نیست که بین زید و عمر و بکر حکم به انسانیت کنیم چون قدر متیقن و جامعشان هست. فقه یک امر اعتباری است. قدر متیقنش آثار فقهی ندارد چون اثر فقهی روی عنوان اذن است. «آجرتک» با «أعرتک» هر کدام یک اثر دارد. در اعتبارات قانونی و و ادبی به لوازم اخذ نمی شود. بله به عنوان انتزاع به این معنی که کار حرامی نکرده است می شود حکم کرد ولی اینکه احکام قانونی بار شود نمی شود.
📚درس خارج فقه، شنبه : 30/11/1395
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابراهیم بن علی
الشيخ قال في كتاب الرجال: «إبراهيم بن عليّ الكوفيّ، راوٍ مصنّف زاهد عالم، قطن بسمرقند، وكان نصر بن أحمد صاحب خراسان يكرمه، ومن بعده الملوك»[1]، وقلنا: آل سامان كانوا من أُمراء ماوراء النهر، لكن أخذوا خراسان في ما بعد. المهمّ أنّه كان محلّ احترام الأمير، وبعده للأُمراء. يبدو أنّ إبراهيم بن عليّ الكوفيّ شخصيّة بارزة اجتماعيّة، ولم يكن مغموراً. يوصف بالعلم والزهد، فلم يكن في زاوية البيت. وعادتاً مثله لا يستطيع أن يكذب. وكيفما كان كون رجل بهذه المنزلة يوصف بأنّه عادل وكذا يكفي لقبول روايته. «راوٍ ومصنّف للكتب و...» يكون من الشواهد كافياً لقبول خبره.
ذكره الشيخ من أصحاب العسكريّ، وليس ببعيد، وطبقته يساعد أنّه في طبقة أُستاذ العيّاشيّ. يحتمل اتّحاده مع بعض من كان في كتب أهل السنّة. يصفه الشيخ بعنوان «الكوفي»، وفي «قاموس الرجل» بيان الفرق بين «كوفيّ» و«الكوفيّ»، فالأوّل يعني بالفعل ساكن بها، والثاني يحتمل كليهما.
رأيت في كلام بعض المعاصرين (السيّد الجلاليّ) نقلاً عن آخر (المرحوم آقاعزيز الطباطبائيّ) أنّ المرحوم السيّد الخونساريّ الذي معروف بالرجال كان كتابه موجوداً عند صاحب «القاموس»، ففرّق فوائده الرجالية في كتابه، وعندما نلاحظ «قاموس الرجال» فبعض فوائده جميل جدّاً، وهذه الفائدة أيضاً أحتمله من فوائد السيّد الخونساريّ. الكتاب ليس على منوال واحد، لكن إنصافاً أنا أتصوّر أنّ وجود نكات فنّيّة في «القاموس» لا ينكر، ولكن لا نستطيع أن نقول: هذه ممّا استفاد من «الفوائد الرجاليّة» للسيّد الخونساريّ؛ فإنّه في غاية الزهد، وهذا (أي: التذكّر بأنّي أخذت منه) أقلّ شيء في هذا المضمار.
وهذا الفرق إنصافاً لا يمكن أن يقبل. نعم، يوجد شيء في كتب أهل السنّة بالخصوص إلى المدينة، يقال: «مدينيّ» إذا كان بها ولم يخرج، فإذا خرج يقال له: «مدنيّ». نعم، هنا شيء آخر ولعلّه أراد هذا: بالنسبة إلى الأشخاص والبلاد يختلف. مثلاً الكوفيّ في البغداد أي: يسكن بباب الكوفة. فمثلاً لحريز الصواب أن يقال: السجستانيّ، لا: سجستانيّ. فإنّ تجارته كان إليها، ولم يكن منها.[2] كما أنّ «الزراريّ» يقال لأولاد أخيه. الآن مثلاً عدّة اشتهروا بـ«التميميّ» وليسوا من التميم، بل كان جدّهم «تميم الداريّ» مثلاً. فإذا لم يكن من أهل الكوفة عادتاً يقال له: «الكوفيّ»، لا: كوفيّ.
فالفرق الذي أبداه في غاية الصعوبة. نعم، ليس من البعيد أن يكون في الحرف والمشاغل هكذا، فـ«التمّار» من كان بائع التمر، ولم يكن الآن هكذا. هذه طريقتنا في المناقشة، والآن في الغرب مثلاً يناقشون بالاستقراء ولغته الآن هكذا. فما قاله الشيخ في «القاموس» أظنّه أنّه ليس من عنده.
فإبراهيم بن عليّ الكوفيّ «راوٍ»، وقلنا كراراً: إنّ كلمة «راوٍ» المراد به من يروي كتب الأصحاب؛ مثل «طبعة...» في هذا الزمان، ولذا كان يذكر ظهر الكتب، ولذا اشتبه بعضهم في نسبة الكتاب. لكن إذا قلنا: «إنّه يتّحد مع أحد من أصحاب العسكريّ» فـ«الراوي» أي: يروي عن الإمام ع. سمع من الإمام بالسامرّاء، ثمّ سمع من عبد العظيم بالريّ، ثم راح إلى سمرقند فسكن بها.
ثمّ قال: «مصنّف» أي: مضافاً على روايته للكتب، صنّف بنفسه. لا ندري بالفعل صدر شيء من تصانيفه أم لا، وإذا كان مصنّفاً فعلى النجاشيّ أن يذكره. «راوٍ» ما شأن النجاشيّ، لكن «مصنّف» كان شأنه. والسمرقند أبعد منطقة كان يتصوّر للشيعة، وجلّ هذا التراث وصل من طريق ابن العيّاشيّ إلى بغداد. «جعفر بن محمّد عن أبيه» أي: ابن العيّاشيّ عن أبيه. الظاهر أنّ الشيخ أخذ هذه المعلومات من الكشّيّ أو كان عند العيّاشيّ لأنه أُستاذه، لكن يعتقد أنّ في كتابه أغلاطاً كثيرة.
[1] الأبواب (رجال الطوسيّ): 407/ 5921.
[2] حريز بن عبد الله السجستانيّ أبو محمّد الأزديّ من أهل الكوفة، أكثر السفر والتجارة إلى سجستان فعرف بها. [فهرست أسماء مصنّفي الشيعة (رجال النجاشيّ): 144/ 375]
#ابراهیم_بن_علی
📚درس خارج فقه، كتاب الحج،(چهارشنبه): 18/4/1399
🔸فهرست اسامی
🏠@ostadmadadi
💢رجال
💠 معنای اصل
🔹 احمد بن هلال العبرتایی
یکی از راههای توثیق این بود که راوی، صاحب کتاب است و کتابش جزء اصول و مصنفات حساب شده. ولی داشتن کتاب و یا جزء مصنفات بودن باعث توثیق نمیشود. اما اینکه داشتن «اصل» باعث توثیق باشد مبتنی بر دانستن معنای «اصل» است. در یونان قدیم و اهل سنت چیزی مثل اصل داشتند که همان چرکنویس بود؛ آنچه از استاد فراگرفته بود اصل بود، بعد در کتاب گزینش میکرد. [چند نکته وجود دارد]
1. کلمۀ «اصل» احتمالاً بین اصحاب ما از حدود سالهای 200 و انتقال به قم شروع شد. احتمالاً اسمی انتزاعی بوده که بعدیها به کتاب دادند.
2. احتمالاً این کلمه را اصحاب از حدود زمان حضرت رضا (ع) شروع کردند. اولین فرد احمد بن هلال است که «روی أُصول أصحابنا»[1].
3. احتمال سوم که ما دادیم اینکه احتمالاً کلمۀ «اصل» را در بین شیعه اولین بار واقفیها به کار بردهاند که ارزشی ندارد و به جای رجوع به ائمه ـ علیهم السلام ـ به اصول مراجعه میکردند.
4. نجاشی کمتر و شیخ حدود 70 اصل اسم برده. ظاهراً نکتۀ خاصی ندارد و اصلاً در نام کتاب شیخ اسم اصول هست،[2] ولی موضوع کتاب نجاشی این نبوده.
5. از سالهای 200 به بعد اهل سنت دست به تصحیح سند زدند. بعید نیست اصحاب ما در مقابل دنبال جمع آوری اصل افتاده و دست به تصحیح کتاب زده باشند.
کلمۀ «اصول» در بین اصحاب ما این طور بوده. بعدها در کتب رجالی زیاد شرح دادند.
6. اصطلاح «اصول اربعمائة» را اولین بار در کتاب ابن شهرآشوب داریم که از شیخ مفید نقل میکند،[3] اما فعلاً در هیچ یک از آثار شیخ مفید نیست. من احتمال دادم ابن غضائری پسر چون یک «فهرست الأصول» و یک «فهرست المصنفات» دارد که شیخ طوسی میگوید: هیچ کس به اندازۀ او ننوشته،[4] من احتمال دادم آن عبارت ابن شهرآشوب اشتباه کرده و این تعبیر (اصول اربعمائة) برای ابن غضائری پسر باشد.
پس اگر مرحوم صدوق فرمود: «صحیح» معنایش آن نیست که پیش شما هم صحیح باشد. ایشان از یک ناصبی حدیث نقل کرده و میگوید: «لم أر أنصب منه»[5]، اما این منافاتی با عظمت و شخصیت مرحوم صدوق ندارد. پس اگر هم فرض کردیم این آقا صاحب اصل است، اصل معانی مختلفی دارد و معلوم نیست نتیجۀ داشتن اصل به تمام این معانی وثاقت شخص باشد.
پس اوّلاً اگر ثابت شود صاحب کتاب یا مصنف و یا اصل است، نتیجهاش وثاقت نیست. ثانیاً کی گفته ایشان صاحب کتاب است؟ بله، نوشتهاند: در خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) بوده.[6] مهم اثبات این است که صاحب کتاب بوده و یا شفهی است. نجاشی که کتابش کتاب فهرست است اسم ایشان را برده. بحث رجال بحث راوی و فهرست بحث مؤلف است.[7]
[1] أحمد بن هلال العبرتائي، وعبرتاء قرية بنواحي بلد اسكاف، وهو من بني جنيد، ولد سنة ثمانين ومائة (180)، ومات سنة سبع وستين ومائتين (267)، وكان غاليا متهما في دينه، وقد روى أكثر أُصول أصحابنا. [الفهرست: 83/ 107]
[2] عمدت إلى كتاب يشتمل على ذكر المصنفات والأصول. [الفهرست: 32]
[3] وقال الشيخ المفيد أبو عبد الله محمد بن النعمان البغدادي (رض): صنف الامامية من عهد أمير المؤمنين علي (ع) إلى عهد أبي محمد الحسن العسكري ـ صلوات الله عليه ـ أربعمائة كتاب تسمى الأُصول، وهذا معنى قولهم: أصل. [معالم العلماء: 39]
[4] ولم يتعرض أحد منهم باستيفاء جميعه الا ما قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد الله (ره)؛ فإنه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنفات، والاخر ذكر فيه الأُصول، واستوفاهما على مبلغ ما وجده وقدر عليه. [الفهرست: 32]
[5] حدثنا أبو نصر أحمد بن الحسين بن أحمد بن عبيد النيسابوري المرواني بنيسابور، وما لقيت أنصب منه. [علل الشرائع 1: 134/ 1]
[6] روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن [عليهما السلام]. [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي): 150/ 391]
[7] ابوالصمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد (یا معبّد) حسینی از راویان مسلم کتاب نجاشی است. کتاب او طرق دارد، اما ظاهراً بیشتر اشتهار نسخه بوده. کتاب از لحاظ علمی بسیار پخته است و مطالب علمی خوبی دارد. در انساب اطلاع خوبی دارد. شیخ الشیعه فی زمانه بوده. احتمالاً کتاب را باز گذاشته و تمام نکرده بوده.
📚درس خارج فقه، جلسه 8، شنبه: 6/7/1398
🏠@ostadmadadi
💢نظریه «نظام قانونی ولائی»
🔸 تقریر
«نظام قانونی»، یک فضای (پارادایم) جامع در تفقه است که بر تحلیلهای مختلف فقهی و اصولی سایه میاندازد. این سنخ مباحث امروزه بهعنوان «فلسفه اصول» شناخته میشود، هرچند استاد مددی معتقدند نیازی بهعنوان «فلسفه» نیست و میتوان در مقدمه اصول از آن سخن گفت. ایشان فضاهای موجود و ممکن در فقه و اصول موجود را در هشت فضا صورتبندی میکنند اما فقه و اصول موجود بیش از همه از فضای «عبد و مولا» متأثر بوده است، درحالیکه فضایی که از خود شریعت به دست میآید، با «فضای قانونی» تناسب بیشتری دارد. همچنین در برخی مواضع، فضای شریعت، فراتر از فضای عرف عام و عرف قانونی (عرف خاص)، دارای فضای اختصاصی (عرف اخص) نیز میباشد.
فضای «عبد و مولا» با فضای «قانونی» تفاوتهای متعددی دارد اما اصلیترین اختلاف این دو فضا در این است که در فضای «عبد و مولا»، ارزش و اعتبار تکلیف به خواست و اراده «مولا» است و هویت و شخصیت «مولا»، پشتوانه فرمان او قرار میگیرد و شراشر وجود «عبد»، در ملکیت اوست که میبایست به تبعیت محض از او در آید. در این صورت «عبد»، کاملاً در ملک مولا قرار میگیرد که هیچگونه استقلالی از خود ندارد، اما «قانون»، ورای شخصیت قانونگذار، خصوصیاتی دارد و فینفسه اصول و قواعدی میپذیرد. احترام قانون به انتساب آن به قانونگذار نیست؛ اینگونه نیست که اگر قانون نقض شود، حرمت قانونگذار هتک شده باشد و بیاحترامی به شخصیت او باشد، بلکه قانون، ملاکات مستقلی از شخصیت قانونگذار دارد.
🏠@ostadmadadi
💢 کتاب شناسی
💠 تفسیر ابن ماهیار
ما مجموعه کتبی داریم پیرامون: ما نزل من القرآن فی اهل البیت و ما نزل من القرآن فی اعداء اهل البیت، یعنی آیاتی که تاویل شدند به خصوص اهل بیت ع. یکی از مهم ترین این کتاب ها متعلق به ابن ماهیار است که تقریبا معاصر کلینی است. مرحوم نجاشی و دیگران نوشتند تفسیر او هزار ورقه بوده است (1) یعنی دو هزار صفحه! در زمان ما بخواهد چاپ بشود چیزی حدود بیست جلد می شود. معلوم می شود روایات خیلی زیاد بوده و این حذف شده است. این تفسیر ابن ماهیار از تفاسیر تاویلی بسیار مهم ماست که متاسفانه به دست ما نرسیده است. یک مقدارش در این کتاب تاویل الایات الظاهرة آمده، در البرهان هم از آن نقل می کنند. شنیده بودم در حال بازسازی است. الان کل روایات را بخواهیم جمع کنیم این مقدار نمی شود، ایشان در آن زمان چطور جمع کرده است چیز غریبی است. این مظلومیت اهل بیت است که اینگونه کتاب ها باید از بین برود.
[1] محمد بن العباس بن علي بن مروان بن الماهيار أبو عبد الله، البزاز، المعروف بابن الجحام، ثقة ثقة، من أصحابنا، عين، سديد، كثير الحديث. له كتاب المقنع في الفقه، كتاب الدواجن، كتاب ما نزل من القران في أهل البيت ـ عليهم السلام ـ، وقال جماعة من أصحابنا: إنه كتاب لم يصنف في معناه مثله، وقيل: إنه ألف ورقة. [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 379/ ش 1030]
📚درس خارج فقه؛ 21/3/1398
🏠@ostadmadadi
💢 روش تفسیر
💠 نقد رجوع مستقل به قرآن
مشکل روش آقای طباطبایی (ره) که تفسیر قرآن به قرآن، رویاتی است که میگوید تنهایی سراغ قرآن نروید و باید رجوع شما با روایات باشد.
گفته نشود که روایاتی داریم که اخبار باید به قرآن عرض شود و اگر موافق با کتاب بود اخذ شود چراکه موافقت و مخالفت خبر با کتاب حدی نیست بکله شواهدی است یعنی مثل عمل به ثقه که حدی نیست که یک خط بکشی که هرکه ثقه بود رد شود هر که نبود رد نشود بلکه یعنی در چارچوب قرآن باشد.
ایضاً گفته نشود که قرآن تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ ﴿النحل: ٨٩﴾ است، پس تبیان خودش هم باید باشد پس قرآن به قرآن قابل تفسیرست. چراکه این تبیان کل شئ را همه میفهمند یا افراد خاص؟ و متقین که هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ﴿البقرة: ٢﴾ است و طبعاً باید درجه تمام مراد باشد الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ اینها درجات دارد و عملاً هم دیده شده که برداشتها و تاثرات از قرآن متفاوت بوده است و الان هم با تمسک همین قرآن آدم کشته میشود و لذا نباید حدی باشد و روایات باید در چارچوب قرآن باشد ولی اینکه حدی باشد این درست نیست.
📚درس خارج فقه جلسه 40، سه شنبه 11 آبان، 1395
🏠@ostadmadadi
💢 اصول فقه
🔶تحلیل تاریخی بحث «حقیقت شرعیه»
بنده معتقدم که در بحث های نظری، حتی بحث های اصولی و فلسفی اگر در هر بحثی، زوایای تاریخی اش را بررسی کنیم گاهی نتایج عوض می شود و معلوم می شود که این مسئله دیدگاه معیّنی داشته و دیدگاه قبلی خلاف واقعیت بوده است. فرض کنید بحث «حقیقت شرعیه» که در کتاب های اصول قدیم، مانند معالم و ما بعد آن مطرح بوده و در آثار علامه تا عصر حاضر آمده است، مرحوم محقق نائینی و عده ای بعد از فحص و بررسی به این نتیجه رسیدند که ریشه های تاریخی این بحث به اهل سنت برمی گردد، چون اهل سنت روایاتشان از رسول الله است طبعاً، این بحث پیش می آید که آیا لفظ صلوة و صومی که در روایت رسول الله بوده به معنای لغوی است یا خیر؟ روایات ما از رسول الله بسیار کم است و از رسول الله(ص) سند صحیح کم داریم. روایت ما از امام صادق(ع) است و در آن زمان قطعاً صلوة و صوم در این معنا بوده است. یکی از مسائلی که مرحوم نائینی و بعد از آن مرحوم خوئی و دیگران معترض آن شدند، بحث «حقیقت شرعیه» بود که ابتدائاً در کتاب های اصول اهل سنت مطرح شد و نقشی کاربردی در شناخت احادیث رسول الله داشت که به تبع آن ها در اصول ما هم آمد. لکن وقتی تحلیل می کنیم می بینیم که این ها نباید بیاید این جای دیگری است.
موارد دیگری هم هست که ما اخیراً مطرح کرده ایم و بحث های بسیار پیچیده و معلقی است، مثل بحثِ اخبار مع الواسطه و اشکال دور، که سعی کردیم در آن جا اثبات کنیم که این ها به تفکرات شیعی ربطی ندارد و از روی مبانی اهل سنت بوده.
📚http://www.imam-khomeini.ir/fa/n121375/مصاحبه_با_آیت_الله_سید_احمد_مددی
🏠@ostadmadadi
💠 قیام یزید علیه حکومت امام حسین علیهالسلام یا قیام امام علیه حکومت یزید؟!
تحلیل بنده این است که امام حسین علیهالسلام علیه یزید قیام نکرد، بلکه یزید علیه امام قیام کرد. به عبارتی بعد از معاویه از یک سو امام حسین علیهالسلام، حاکم اسلامی را فردی میدانست که به احکام و شریعت عامل و عالم باشد و از سوی دیگر جامعه اسلامی نیز حاکمیت امام حسین علیه السلام را پذیرفته بود و امام حاکم بود. در زمان معاویه با صلحی که امام حسن انجام داد، جامعه اسلامی معاویه را پذیرفت ولی بعد معاویه، یزید به هیچ وجه جایگاه حاکم را نداشت و در همان زمان هم در کوفه بحثهای زیادی بر سر حاکمیت یزید بعد از معاویه مطرح شد. لذا قصد یزیدیان این بود که علیه امام کودتا و قیام کنند و ایشان را با محاصره ترور کنند و از بین ببرند تا بدون رقیب حاکمیت یزید را اثبات کنند. جو جامعه اسلامی به هیچ وجه یزید را به عنوان حاکم نمیپذیرفت و معاویه با ارعاب و پول میخواست جا برای یزید باز کند ولی جامعه اسلامی بعد از معاویه، یزید را در حد حاکم اسلامی نمیدانست لذا بیعت با او را خیلیها حرام میدانند چه برسد به امام حسین علیهالسلام که خود را حاکم به حق میدانست و جامعه اسلامی ایشان را حاکم میدانست، لذا ایشان بیعت با مثل یزید را حرام میدانست.
مطالعه متن کامل👇
📚http://www.ostadmadadi.ir/persian/article/13494/
🏠@ostadmadadi
50.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه با استاد سید احمد مددی که در سال ۱۴۳۰ قمری انجام شده است؛ استاد ابتدا به صورت مختصر به سبک و شیوه علمی خود در فقه و علوم حدیث می پردازند و از دقیقه ۳۴ زندگی نامه خود را به اجمال بیان می کنند.
🏠@ostadmadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢نکاتی پیرامون کتاب الجامع بزنطی و سند حدیث: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» 📚درس خارج اصول فقه ۱۴۰۰/۰۹/۰۲
🏠@ostadmadadi
💢نظام قانونی فقه و اصول 1
💠هشت فضای حاکم بر فقه و اصول
تحلیل مسائل اصولی بر مبنای فضاهای خاصی صورت میگیرد که امروزه به اینگونه مباحث فلسفة اصول میگویند، اما احتیاجی بهعنوان فلسفه هم ندارد. فضاهای مختلف در فقه و اصول را باید تحلیل کنیم که در تمام مباحث اصول تأثیرگذار است. یک اصولی وقتی بحثی را مطرح میکند این فضاها در ذهن او هست و طبق آن میاندیشد. در این صورت ضروری است ابتدا این فضاها را تشخیص دهیم و آنها را از یکدیگر تفکیک و سپس مرتب کنیم تا بین آنها خلط صورت نگیرد و از یک فضا به فضای دیگر نرویم، بلکه وقتی یک فضا را قبول میکنیم، همواره طبق آن فضای معین حرکت کنیم. در حوزههای ما روی این موضوع کار نشده است و خوب است کار شود؛ فضاهای مختلف از یکدیگر تفکیک شود و هرکدام شرح و توضیح داده شود و ملازمات و ملزوماتش روشن شود.
با توجه به بررسی کلمات اصحاب فضاهایی که بهطورکلی در علم اصول متصور است و در فقه و اصول موجود حضور دارد، مجموعاً هشت فضا است.
🏠@ostadmadadi
💢نظام قانونی فقه و اصول 2
💠 فضای اول: فضای تفسیر ارادة تشریعی به تکوینی (بازسازی احکام تشریعی در ظرف تکوین)
فضای اول که میتوانیم در اصول پیگیری کنیم «تبدیل یا تفسیر ارادة تشریعی به ارادة تکوینی» است. یعنی در تفسیر مباحث قانونی ملاحظه کنیم که اگر آن حالت به شکل محسوس و بهصورت ارادة تکوینی باشد به چه صورت درمیآید؟ تفاوت اراده تکوینی با اراده تشریعی در این است که ارادة تکوینی، «مرید و مراد» دارد و ارادة تشریعی «مرید و مراد و مراد منه». وقتی میخواهیم مسألة فقه و قانون را مطرح کنیم میتوانیم از این روش استفاده کنیم و معیار را این قرار دهیم؛ مثلاً در بحث دلالت صیغة «افعل» بر «وجوب»، مثلاً اگر مولا به مکلف گفت: از اتاق بیرون برو، این را اگر به اراده تکوینی تفسیر کنیم، به منزله اخراج قهری او از آن مکان تلقی میشود و مثل این است که دست و پای شخص را ببندند و او را بیرون ببرند. «وجوب» را اینگونه تفسیر کنیم، سپس آن را در ظرف تشریع بازسازی کنیم.
در بحث «اخذ اجرت در واجبات» این پرسش پیش می آید که آیا مکلف حین انجام واجب می تواند اخذ اجرت کند؟ طبق این تفسیر از «وجوب»، در این وضعیت آیا مکلف میتواند کار دیگری انجام دهد؟ مثلاً دستش را درآورد و مشغول نوشتن شود؟ خیر. در این صورت اگر گفتیم ادای شهادت واجب است، اگر او بگوید: برای ادای شهادت پول میگیرم! مثل این است که دست و پای او را گرفتهاند و به طرف دادگاه میبرند آیا این در مسیر میتواند بگوید: من پول میگیرم یا نه؟! بنابراین یکی از فضاهای اصول فقه تبدیل ارادة تشریعی به ارادة تکوینی است.
🏠@ostadmadadi
حدیث شناسی با محوریت متن .mp3
35.71M
🔰 سلسله مباحث نقد متن حدیث
💠 جلسه اول
🎙 آیة الله سید احمد مددی الموسوی
📆 دوشنبه 31 مرداد 1401
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابن غضائری
ابن غضائری پسر شخصیت جنجالی است. بعضی ها گفته اند که بزرگان مذهب را تضعیف می کند و از اهل سنت تقویت می کند، یک موردش همین جا که محمد بن قیس را تقویت می کند. مرحوم شیخ می گوید برخی ورثه ایشان کتابهای ایشان را سوزاندند که پخش نشود. احتمالاً کتابهایش به نحو وجاده پخش شده است. الان یک نفرهم نداریم که شاگرد ایشان باشد که بگوید: حدثنا ابن غضائری پسر. فقط یک جا نجاشی می گوید قرأنا احمد بن حسین. نجاشی و ابن غضائری هردو هم دوره بوده و از بچگی هم با هم بوده اند. اگر یک شاگرد برای او حساب کنیم همین نجاشی است. همه جا می گوید: قال احمد بن حسین. شیخ هم که اصلاً ندارد. درهر صورت ابن غضائری شخصیت جنجالی است از لحاظ اجتماعی که نیاز به بررسی دارد.
تعجب آور است که کسی جز ایشان این کار را نکرده است. چون الان فهرست و .. نجاشی و شیخ اصول و مصنفات مخلوط است. ولی الان هم کتاب ها سوخته شده است و هم کسی از او نقل نمی کند.
احتمالا ً ابن نجاشی شفاهی از او نقل کرده است. همین ها به سید بن طاووس و ابن داوود و علامه رسیده است.
........................
ابنغضائری در این جهت خوب است، اما تندرویهای خاص خود را دارد که حتی منجر به حذف فیزیکی کتاب ایشان شده است. دو کتاب رجالی مهم داشته در مذمومین و ممدوحین و دو کتاب مهم در فهرست داشته: فهرست اصول و مصنفات[1]، که حتی شیخ و نجاشی هم این کار را نکردهاند. نجاشی از احمد بن الحسین با اینکه رفیق ایشان هم بوده ابداً چیزی ننوشته.
[1] ولم يتعرض أحد منهم باستيفاء جميعه الا ما قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد الله (ره)؛ فإنه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنفات، والاخر ذكر فيه الأُصول، واستوفاهما على مبلغ ما وجده وقدر عليه. [الفهرست، ص 32]
#ابن_غضائری
🔸فهرست اسامی
🏠@ostadmadadi
4_5780593421374722036.mp3
33.28M
🔰 سلسله مباحث نقد متن حدیث
جلسه دوم (نسخه کم حجم)
🎙 آیة الله سید احمد مددی الموسوی
📆 سه شنبه 1 شهریور 1401
جلسات آیة الله سید احمد مددی الموسوی
4_5782845221188407371.mp3
38.47M
🔰 سلسله مباحث نقد متن حدیث (نسخه کم حجم)
جلسه سوم
🎙 آیة الله سید احمد مددی الموسوی
📆 پنجشنبه 3 شهریور 1401
جلسات آیة الله سید احمد مددی الموسوی
4_5791931142898716506.mp3
32.57M
🔰 سلسله مباحث نقد متن حدیث (نسخه کم حجم)
جلسه چهارم
🎙 آیة الله سید احمد مددی الموسوی
📆 جمعه 4 شهریور 1401
💠 بررسی روایات عمار ساباطی
جلسات آیة الله سید احمد مددی الموسوی
4_5791931142898716508.mp3
28.51M
🔰 سلسله مباحث نقد متن حدیث (نسخه کم حجم)
جلسه پنجم
🎙 آیة الله سید احمد مددی الموسوی
📆 یکشنبه 6 شهریور 1401
💠 ادامه بررسی روایات عمار ساباطی
🔸 روایات یونس بن عبدالرحمن
🔸روایت قوت غالب
🔸روایت النافله فریضه
🔸مسلک شیخ طوسی و خبر واحد
🔸 روایت الحدید نجس
و...
جلسات آیة الله سید احمد مددی الموسوی
💢 رجال
💠 ابن بطه [1]
عن ابن بطّة : شیخ در فهرست اصلا اسم ابن بطه را نبرده است.
اما نجاشی درباره او گفته است: في فهرست ما رواه غلط كثير.[1]
یکی از نسخه های معروف آن در بغداد نسخه ابوالمفضل است.
در مباحث فهرستی دو امر اهمیت دارد: یک: خود کتاب، دو: نسخه کتاب. عنوان «غلط» که نجاشی گفته است دو معنا دارد: یکی اینکه کتاب غلط معنوی دارد، مطلبی اشتباه دارد، مثلا می گوید فلانی از اصحاب الرضا (ع) است ولی نیست. دو اینکه غلط لفظی دارد؛ مثلا نوشته: احمد بن حسین ولی غلط است باید احمد بن حسن باشد. مشکل دیگری هم تصور دارد که از لحاظ فنی خارج است.
مرحوم شیخ وقتی بغداد آمد ابوالمفضل شیبانی فوت کرده بوده است، او شخصیت معروف و فنی بوده است. رحله در حدیث داشته است به شام و ایران و کوفه و.. محدث بزرگی است و اهل سنت هم تضعیفش کرده اند. نجاشی در زمان او 13 سالش بوده است. مرسوم بوده است که از شیخ اجازه می گرفتند برای پسر کوچکشان، او می گوید از او اجازه دارم ولی نقل نمی کنم چون شنیدم ضعیف است. در قرن 5 در بغداد یکی از نقاط اختلاف شیخ با نجاشی همین است.
نجاشی جایی که توسط ابوالمفضل نقل می کند می گوید: قال ابوالمفضل .. در چند مورد هم می گوید: قال ابن بطه .. لذا مرحوم نجاشی نسبت به فهرست ابن بطه سه حالت دارد: در یک حالت قبول می کند. در یک حالت حسن است و در یک حالت از آنهم پایین تر است. درحالتی که قبول می کند دو واسطه از اجلا را می آورد. در حالت میانه می گوید: قال ابوالمفصل قال ابن بطه. در حالتی که صریح تر است می گوید: قال ابن بطه.
ولی شیخ می گوید: أخبرنا جماعة، عن أبي المفضّل، عن ابن بطّة یعنی همان نسخه که نجاشی قبول نمی کند ایشان اعتماد می کند.
مراد ما «غلط» بودن مصدر شیخ است نه اینکه شیخ اشتباه کرده است.
نسخه شیخ غلط داشته است که همان نسخه ابوالمفضل است. نسخه ابن بطه را داریم که صحیح است این در آن نیست. معروف است که علما تا 200 سال مقلد مرحوم شیخ طوسی بوده اند، ولی صحیح این است که تا کنون مقلد او هستند! مثلا شیخ از کتاب ابن بطه نقل کرده است و آقایان هم نقل کرده اند.
[1] . رجال النجاشي، ص: 373
1019 محمد بن جعفر بن أحمد بن بطة المؤدب، أبو جعفر القمي،
كان كبير المنزلة بقم، كثير الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل)، يتساهل في الحديث، و يعلق الأسانيد بالإجازات، و في فهرست ما رواه غلط كثير. و قال ابن الوليد كان محمد بن جعفر بن بطة ضعيفا مخلطا فيما يسنده. له كتب، منها: كتاب الواحد، كتاب الإثنين، كتاب الثلاثة، كتاب الأربعة، كتاب الخمسة، كتاب الستة، كتاب السبعة، كتاب الثمانية، كتاب التسعة، كتاب العشرة فصاعدا، كتاب العشرين فصاعدا، كتاب الثلاثين فصاعدا، كتاب الأربعين فصاعدا، كتاب قرب الإسناد، كتاب تفسير أسماء الله [تعالى] و ما يدعى به وصفه أبو العباس بن نوح و قال: هو كتاب حسن كثير الغريب سديد. أخبرنا أبو العباس أحمد بن علي بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة العلوي الطبري عنه بكتبه. و قال أبو المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب: حدثنا محمد بن جعفر بن بطة، و قرأنا عليه، و أجازنا ببغداد في النوبختية و قد سكنها.
#ابن_بطه
🔸فهرست اسامی
🏠http://www.ostadmadadi.ir/persian/book/11527/8709/
🏠@ostadmadadi