💢کتابشناسی
💠فرق کتاب «مصنَّف» و غیر مصنَّف
گاهی کتاب را از احادیثی که در یک موضوع و صنف وجود داشته است را فقط جمع می کرده اند و کاری به حجیت نداشتند. به این گونه کتب، «مُصَنَّف» می گفته اند. اینها غالبا جنبه گزینشی نداشته است و هدف، صرف جمع روایات بوده است. در مقابل هم یک اختیار و گزینش بوده است که در آنجا بحث حجیت مطرح بوده است. صدوق در اول فقیه راجع به کتاب فقیه می گوید : این کتاب من، تصنیف نیست بلکه حجت است.[1] مرحوم صدوق برخی احادیث را در فقیه که گزینشی بوده است نیاورده است ولی در علل الشرائع که مصنَّف است آورده است.
[1] . قال الصدوق رحمه الله : «وَ لَمْ أَقْصِدْ فِيهِ قَصْدَ الْمُصَنِّفِينَ فِي إِيرَادِ جَمِيعِ مَا رَوَوْهُ بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِيرَادِ مَا أُفْتِي بِهِ وَ أَحْكُمُ بِصِحَّتِهِ 1 وَ أَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ حُجَّةٌ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ رَبِّي تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ وَ تَعَالَتْ قُدْرَتُهُ». (من لا يحضره الفقيه؛ ج1، ص: 3-2)
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
#مصنف
💢 اصول
💠 تاریخچه استصحاب
تمسک به روایات برای استصحاب به صورت مطلق، اولین بار (تا جایی که ما می دانیم) توسط پدر شیخ بهائی در عقد طهماسبی آورده شده است که گفته شده است شاه طهماسب وسواسی بوده است و لذا ایشان به این روایات تمسک کرده اند برای رفع وسواس ایشان که بگویند با استصحاب اهل سنت حکم به طهارت نمی کنیم بلکه با روایات است.
اخباری ها هم اجمالا استصحاب در شبهات موضوعیه را قبول کرده اند. استصحاب عدم نسخ را هم استرآبادی در شبهات حکمیه قبول کرده است بلکه ضروری می داند. ولی غیر از این را قبول ندارد. سپس مرحوم وحید بهبهانی اصرار بر استصحاب دارد و ایشان اولین کسانی هستند که روایات را آوردند و مانور دادند. سپس توسط مرحوم نراقی با استصحاب عدم جعل تعارض پیدا کرد. مرحوم شیخ انصاری سعی کردند این مشکل را حل کنند و استصحاب را در شبهات حکمیه و موضوعیه قائل شوند و تمسکشان هم به همین روایت است. البته باز هم در دو مورد قبول نکردند : یکی در شک در مقتضی و یکی زمانی که مدرک حکم، عقل باشد.
بعد از مرحوم شیخ هم بحث بیشتر روی حجیت استصحاب مطلقا رفت. ابتداء صاحب کفایه بود که نه تفصیل بین مقتضی و رافع و نه تفصیل بین جایی که مدرک حکم، عقل باشد را قبول نکردند. مرحوم نائینی هم تفصیل بین مقتضی و رافع را قبول کردند ولی تفصیل دیگر را قبول نکردند. مرحوم استاد هم استصحاب را مطلقا حجت دانستد ولی معارض با استصحاب عدم جعل دانستند. عده ای از شاگردان ایشان هم تعارض را قبول کردند و عده ای هم (که شاید بیشتر باشند) تعارض را قبول نکردند. عمده دلیلشان هم این است که یکی به نحو قضیه ی خارجیه است و یکی به نحو قضیه واقعیه است و اینها با هم تعارض نمی کنند. چون یکی استصحاب عدم جعل است و یک استصحاب عدم مجعول. توضیخ خواهیم داد که نه استصحاب عدم جعل و نه عدم مجعول جاری نمی شوند تا نوبت به تعارض برسد.
پس نه روایات و نه تلقی اصحاب، با استصحاب همراه نیست.
نتیجه گیری نهایی آقایان معمولا همان دو تفصیل معروف شیخ انصاری است. مرحوم نائینی در بحث استصحاب، در مقدمات این تفاصیل را آورده اند (مقدمه پنجم و ششم) ولی مرحوم استاد عده ای از تفصیلات را اول و عده ای را هم در آخر بحث آورده اند. شیخ هم این مطلب را از محقق خوانساری (شارح دروس) گرفته است و نکته اش را هم از تعبیر نقض در «لا تنقض» گرفته است. چون نقض به معنای شل کردن است و جایی که خودش شل است، نقض، صدق نمی کند. مرحوم نائینی هم در شک در مقتضی همین کلام را دارند و لذا قائل به استصحاب در شک در مقتضی نشده اند.
از شاگردان مرحوم نائینی هم می توان گفت که مرحوم بجنوردی در منتهی الاصول، تفصیل مرحوم نائینی را قبول کرده اند ولی در دوره ی آخر که ما در خدمت ایشان بودیم در خود درس از این تفصیل برگشتند و با آقا ضیاء و آخوند موافقت کردند که استصحاب هم در شک مقتضی و هم در شک در مانع حجت است. البته این مطلب در جایی نوشته نشده است. مرحوم استاد هم در آخر برگشتند و فرقی بین شک در مقتضی و مانع نگذاشتند.
خواهد آمد که استصحاب در شک در مقتضی، حجت نیست.
📚خارج اصول فقه؛ 1/12/1395
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
#استصحاب
💢لغت
💠 معنای لغوی «غدر»
ایشان فرمودند: «ومنها: أن الوفاء كما في اللغة ضد الغدر»[حاشية المكاسب، الشيخ الأصفهاني، ج 1، ص 145.]. این مطلب درست است و «لسان العرب» هم دارد[لسان العرب، ج 15، ص 398 (وفي)]. و در حدیث جنود عقل و جنود جهل هم دارد[الكافي، ج 1، ص 22، ضمن ح 14]. «والغدر التجاوز عن شيء وتركه». یعنی به همان حالت رهایش کند. اگر وعده را انجام داد میگویند: وفی، وگرنه: غدر به؛ چون رهایش کرد.
ایشان در مادۀ "بالعقود" که «و ف ی» باشد بحث کرده. «ومنه قوله تعالى: "وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا"[الکهف: 47]؛ أي لم نترك أحدا وأتينا بهم جميعا، ومنه قوله تعالى: "لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا"[ الکهف: 49]؛ أي لم يتركهما ولم يجاوزهما».
غدیر هم به همین معناست: «ومنه الغدير من الماء؛ فإنه منقطع السبيل (کذا، والصحیح: السیل) أو الماء الذي ينقطع عنه السيل المار منه. ظاهراً نهری از این جا تا حدود دو ماه جاری میشده و تا دریای سرخ میرسیده. این آب اگر به جایی میرسید و میایستاد «غدیر» تعبیر میکردند که در فارسی بهترین تعبیر «آبگیر» بوده که انگار آب را میگیرد. ایشان میخواهد بگوید:غدر به معنای نگه داشتن و مانع شدن است، ومنه الغدیر.
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
#غدیر
💢 ادبیات عرب
💠تأثیر مذاهب بر ادبیات عرب
لغت و ادبیات بعد از دعوا و نزاع های مذهبی میان شیعه و سنی نوشته شد. ابن خلدون دارد که در اسلام در هیچ مساله ای همچون امامت خون و خونریزی نشد. به همین دلیل صرف و نحو که از قرن دوم شروع می شود تحت تأثیر مذاهب بود. کوفه به طور کلی شیعه بود و بصره به طور کلی سنی بود.
مثلاً ابن هشام چون اشعری است و قائل به وعد و عید نیست در معنای معاوضه آیه «إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...» (التوبة: ١١١) می گوید: باء برای مقابله نیست ؛ معتزله می گویند هست.
ویا اینکه معنای باء را در آیه «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم وَ أَرْجُلَكُمْ» (المائدة: ٦) به گونه ای معنا کردند که با فتوای خودشان سازگار باشد. در روایات ما آمده است؛ «فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ: «بِرُؤُسِكُمْ» أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ؛ لِمَكَانِ الْبَاء» (كافي (ط - دار الحديث)، ج5، ص: 96) چون این ماده مسح نیازی به باء ندارد خودش متعدی می شود: «وامسحو رئوسکم»؛ حالا که باء آمده است باید نکته ای باشد و آن اینکه مسح بخشی از سر مراد است، بلکه وقوع مسح علی الرأس مراد است. نظر به ایقاع المسح است نه اینکه تمام سر مقصود باشد لذا آمده است «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن» غیر از «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُم» است که کل آن باید شسته شود. در تیمم هم باء امده است که نکته هردو یکی است؛ «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ».
در مجموع کوفیون حرفشان واقعی تر است تا بصریون. بصریون دنبال قواعد علیّ و.. بودند. اما نحوی که الان موجود است 95 درصدش بصری است. در مثل اعراب اسماء سته - اب و اخ و.. - رأی کوفیون جاری شده است. بر اثر اختلافات مذهبی که بود شیعه در نحو نتوانست مستقل شود و این کتبی که خوانده می شود نحو بصره است.
در ادبیات عرب کسانی رسماً به عنوان شیعه نام برده نشده ولی چون در کوفه هستند و محیط کوفه شیعه است حدس می زنیم شیعه باشند. سه نفر به عنوان اخفش داریم؛ - بیش از سه نفر هستند اما سه نفر آنها معروف ترند- اخفش وسطی که علی الاطلاق مراد است شیعه است.
📚قبل از درس: 4/9/95
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
💢لغت
💠 معنای «غدیر»
غدیر خم بین جحفه - که الان به آن جحفه می گویند- تا مکه به نظرم هفتاد - هشتاد کیلومتر است، از آن جا هم از مکه تا دریای سرخ حدود هفتاد کیلومتر است، مجموعاً از جحفه تا دریای سرخ را قلزم می گفتند. بحر قلزم همان دریای سرخ فعلی است که در حدود صد و شصت و صد هفتاد کیلومتر است. این طور که در معجم البلدان هست نهری از این جا جاری می شده و تا دریای سرخ می رسیده، چون در کل این منطقه ای که به عربستان معروف است و از لحاظ مساحت دوبرابر ایران است هیچ نهری وجود ندارد، چیزی که وجود دارد نهر های فصلی است، در ایام بهار که آب ها جاری می شود در لابلای کوه ها و دره ها آبی جاری می شود که اصطلاحا به این «سیل» می گفتند. چون دور تا دور کعبه همه کوه است، در میان این فاصله کوه ها و دره ها آبی که با شدت جریان داشته اصطلاحاً «سیل» نام دارد. این آب اگر به جایی می رسید و می ایستاد این را «غدیر» می گفتند. اگر بخواهیم کلمه غدیر را به فارسی ترجمه کنیم نمی شود به «حوضچه» معنا کرد. «برکه» می شود چون بَرک به معنای ثبت است.کلمه مناسب «آبگیر» است، آب را می گیرد و نگه می دارد. کأن در لغت عرب این جور است که اگر آب بالفعل جریان دارد جلوی آن را بگیرند به آن می گویند: «سد» یا «آب بند» یا «سیل بند»، اما اگر جریان ندارد به آن می گوییم: «غدیر».
چون کانما در ذهن انسان این طور بوده که آب طبیعتاً راه می رود. روایتی هست در جلد 6 الغدیر هم دارد که ملک روم سوالاتی کرد، مثل معما، یکی از سوالاتش این بود که آن چییست که همه اش پا است؟، کله رجلٌ دارد، حضرت می فرمایند: آب است، چون همه اش راه می رود! مثل اینکه عقل آن آقا هم در همین حد بود، جواب باید به میزان عقل او هم باشد.
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لَا یرْقَی إِلَی الطَّیر» ( نهج البلاغة، ص: 48)؛ مثل کوه بلندی هستم که پرندگان به قله من نمیرسند و سیل معارف بشری از من جدا میشود و تمام تاریخ را میگیرد. چرا شهرها در زیر کوه درست میشود؟ چون کوه همیشه مخزن آب است. پای این کوهها، گیاهان بسیاری سبز میشود و از این آب استفاده میکند.
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
#غدیر
2️⃣💢رجال
💠 ابان بن تغلب
ما بزرگانى مثل ابان بن تَغْلب داريم که احاديث فراوانى از امام شنیده اما بسیاری از احادیث او سندشان ضعيف است. در فقه، بسيار به اين مسئله مبتلا هستيم؛ يعنى نود درصد سند روايات ابان، ضعيف است. اين مسئله، خيلى عجيب است. از عجایب کار ما ابان بن تغلب است که حدیث صحیح کمی از او داریم و غالباً روایات او ضعیف السند است و معمولاً قبل از او یک جایی سند خرابی دارد و کم دیدم سند روایت او درست و کامل باشد.
ابان بن تغلب که مدینه می¬رفت یکی از ستونهای مسجد پیامبر را برای قرائت قرآن و فقه به او اختصاص می¬دادند. ذهبی دارد که روایت او را قبول داریم و بدعت او صغرا (فقط اعتقاد به ولایت علی ع) بوده و بدعت کبرا اعتقاد به ولایت علی (ع) و غاصبیت شیخین است و ابان معتقد بوده که علی حق است و اگر روایت ابان را طرح کنیم «لذهب جمله من الاثار النبویه و هذه مفسده بینه فی الدین» . شیعه به گونه ای در دنیای اسلام نفوذ کرده که مثل این چهره ها را داشته و دارد که امام به او فرمودند: «اجلس فی المسجد و افت للناس» و این در مسجد النبی (ص) است.
ذهبی که نسبت به امام رضا (ع) دارد که «یروی و یهن» یعنی روایات او سست است و نسبت به این امام همام به اندازه یک راوی اعتماد ندارد ولی درباره ابان این مقدار تجلیل دارد، ولی پیش ما روایت او کم صحیح است و عمدتاً بخاطر افراد قبل از اوست و از او به بعد (به سمت امام) مشکل ندارند.
📚 خارج فقه، 95/10/8
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
💠💠💠برخی تقریرهای موضوعی از مباحث استاد مددی
🔸امکان تغییر دامنه خمس توسط ولی فقیه
تقریری از جلسه: ۷۳ و ۷۴ خارج فقه؛ تاریخ: ۱۸ و ۱۳۹۵/۱۱/۱۹٫
http://www.ostadmadadi.ir/persian/article/12265/
🔸 قاعده تلف مبیع قبل از قبض
متن حاضر تقریری است از هفت جلسه درس خارج فقه حضرت آیت الله سید احمد مددی (حفظه الله) که از تاریخ 17/10/96 (جلسه 63) الی 25/10/96 (جلسه 69) پیرامون قاعده «کل مبیع تلف من قبل قبضه فهو من مال بایع»، ذیل بحث «بیع» به رشته تقریر درآمده است. نظر به اهمیت نکات مطرح شده در این بحث و پرداختن به برخی موضوعات تاریخی و رجالی، این بحث به صورت مستقل تنظیم و تدوین شده است.
🔸 بررسی تاریخی روایت اخذ اجرت بر واجبات
متن حاضر، تنظیم سه جلسه درس خارج فقه استاد سیداحمد مددی است که در تاریخ 20،21 و 24 بهمن ماه سال 1394 ایراد شده است. موضوع کلی بحث، «اخذ اجرت در واجبات» است که پس از مباحث نظری و تحلیلی، در این سه جلسه به روایات «اخذ اجرت برای اذان» می پردازد. این متن می تواند نمونه کوچکی از روش تاریخی استاد معزز در بررسی روایات فقهی باشد.
🔸خبر واحد؛ سیر تاریخی بحث
ijtihadnet.ir/خبر-واحد؛-سیر-تاریخی-بحث-سید-احمد-مددی
🔸حجیت قطع
ijtihadnet.ir/حجیت-قطع-سید-احمد-مددی
🏠https://eitaa.com/ostadmadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نگاهی متفاوت به سیره امام باقر علیه السلام
آیت الله سید احمد مددی با اشاره به تاریخ و سیره امام محمد باقر علیه السلام برخی از مقاطع زندگی سراسر نور این امام بزرگوار را تحلیل می کند.
📚https://rasanews.ir/fa/news/616047 🏠@ostadmadadi
🔶امام باقر علیه السلام، موسس فقه تفریعی
سنی ها اصرار دارند که موسس فقه تفریعی ابوحنیفه است ولی در واقع امام باقر (ع) است؛ «لِمَ سُمِّيَ الْبَاقِرُ بَاقِراً قَالَ لِأَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْراً» (علل الشرایع، ج1،ص233) . موسس تفریع ایشان است. ابوحنیفه متولد 80 است. تولد و فوتش تقریباً شبیه امام صادق ع است، زید هم همینطور؛ هرسه متولد 80 هستند. امام صادق (ع) تا سال 148 بودند. ابوحنیفه اصرار داشت که این ابداع من است.
ابوحنیفه به جابربن یزید جعفی می گفت من این تفریع را جعل کردم، جابر می گفت من این را از امام باقر(ع) شنیده ام! اصل تکذیب جابر، برای ابوحنیفه است سر همین فقه تفریعی. جابر به پیامبر (ص) نسبت می داد؛ یعنی مساله امامت همین است که از رسول الله ص گرفته است. مرحوم نجاشی راجع به جابر مطالبی دارد که قابل قبول نیست.
وَ كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَايَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ، وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى صَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّاسِ، وَ هكَذَا يَكُونُ الْأَمْرُ »
📚كافي (ط - دار الحديث)، ج3، ص: 59
🏠@ostadmadadi
💠 نکاتی پیرامون درهم و دینار
🔸درهم و دینار دو وزن مختلف دارند، در زمان خود پیغمبر یک وزنی بود بعد این وزن تعدیل شد. ظاهرا تعدیلی که رسما واقع شد منسوب است به عبدالملک ابن مروان اموی در سال 73 هجری که همین درهم متعارف و دینار متعارف شکل گرفت. اما من جایی دیدم ولی مصدرش در ذهنم نیست، درهمی پیدا شده که زمان ضرب آن سال 40 هجری است (زمان امیرالمومنین (ع)). فعلاً در کتب تاریخ حتی مصادر شیعه ضرب درهم را نسبت می دهند به عبدالملک ابن مروان. نمونه ای از آن به نظرم در موزه عراق باشد که عکسش را هم دیدم، یا درهم است یا دینار، فکر می کنم درهم باشد. اگر این درست باشد و جعلی نباشد این جز دراهم اولیه ماست.
«درهم» در روایات شبیه «پوند» انگلیسی است که هم واحد پول است و هم واحد وزن. لذا گاهی با هم اشتباه میشوند. مثلاً پیامبر (ص) مهر همسرانشان را 500 درهم قرار میدادند تصریح شده که مراد وزن است (که امروز حدود 1.5 کیلوگرم میشود).
این مباحث اوزان از مباحث خیلی مهم است و خیلی ریشه دار است، مخصوصا در کتاب های ما در عده ای از احکام آمده است. درهم های مسکوک متعارف تا سال های 400 و 500 سه گرم بوده، بعدها تغییری در وزن پیدا کرده و یک گرم و نیم شده. همچنین مخلوط هم زیاد شده است، دراهمی که بعد مشکل داشت مخلوط داشت.
مخصوصا بعد از تبدیلش به گرم، تعدیل و تحولاتی داشته است. می گویند: «گرم» را فرانسوی ها اختراع کردند که یک میلی متر مکعب آب مقطر در چهار که هزار تاییش را جمع کردند یک کیلو شده، یک کیلوگرم از طلا درست کردند در موزه لور فرانسه که فاسد هم نشود، این برای معیار است. لکن بحث «گرم» در طب قدمای ما آمده است، به عنوان «جرام» یا «غرام». از عجائب این است که آن جا هم محل کلام است. یکی از مباحث کتب طب قدیم، اوزان است؛ در این کتاب قانون شیخ الرئیس در جلد چهارمش، اوزان آمده است. در همین تحفه حکیم مومن بعد از مفردات، یکی از فوائدش اوزان است، اوزان را آن جا ذکر کرده است و... این ها متعرض اوزان در طب هم شدند. این اصطلاحات اگر ریشه یابی شود خیلی آثار دارد. آنچه که الان به ما رسیده مقداریش یونانی و رومی است، یک مقداریش هندی است، از هندی ها هم به ما رسیده است، یک لغت معروف سانسکریت است، همین لفظ «سیر» که الان برداشته شده، لفظ سانسکریت است. گرام و غرام را الان ما خیال می کنیم در اروپا درست کردند، اما در کتاب شیخ الرئیس هم غرام آمده است.
🔸«والدرهم الوافي هو التام». الدرهم الوافي در اصطلاحات عرب معنایش یکنواخت نیست. گاهی مراد درهمی است که هیچ غل و غشی ندارد، چون اساسا بنا بود که درهم از نقره باشد. مراد از درهم وافی آن درهمی است که تام و تمام است و هیچ گونه غل و غشی ندارد.
در «غایة التعدیل في المقادیر والمکاییل» حیدرقلیخان سردار کابلی تحقیقات و محاسبات خوبی کرده و اعشار تا دهرقمی را حساب فرمودهاند. درهم را متعارف به 6 قسمت میکردند و هر قسمت را یک دانک (دانق) میگفتند. دانق یعنی دانه، یعنی یک ششم. (اینکه الان معروف است که مثقال صیرفی 24 نخود است، مثقال شرعی 18 نخود است، این اساس ندارد.) طبق تعدیل مرحوم سردار کابلی تقریباً درهم سه گرم و یک دهم میشود. هر دانقی تقریباً میشد نیم گرم. درهم وافی آن بود که تمام 6 دانقش نقره باشد.
اما در «لسان العرب» دو معنای دیگر برای درهم وافی نقل میکند: 1. قیل که درهم وافی یک درهم و چهار دانق است، این درست نیست چون دانق، تقریبا نیم گرم است، چهار تایش می شود دو گرم به اضافه سه می شود پنج گرم، دینار پنج گرم نیست، چهار گرم و ربع گرم است. دینار شرعی الآن تقریبا 4 گرم و ربع گرم (263 هزارم گرم) است؛ یعنی از درهم یک گرم و خردهای بیشتر بوده. 2. درهم وافی یعنی درهمی که تماماً به وزن دینار بوده. «وقیل: درهم و دانقان» این درست است؛ چون درهم 3 گرم بود و دانق نیم گرم بود. این مجموعش میشود 4 گرم و درست خواهد بود. پس تمامیت درهم گاهی به این بوده که وزنش به دینار برسد.
بنابراین «درهم وافی» یعنی تمامیت یک درهم به این بوده که تماما نقره باشد، مخلوط نباشد یا تمامیتش به این بوده که به وزن دینار برسد، یعنی تام باشد، بالقیاس به دینار. الان «درهم وافی» را در این کتاب ها اساتید شرح داده باشند: یعنی تماما نقره باشد، یعنی همان سه گرم تماماً نقره باشد، اما اصطلاح «درهم وافی» فقط این نیست. درهمی که وزنش یک درهم و چهار دانق باشد، فکر می کنم این هم درست نباشد. بلکه درهمی که به وزن دینار باشد یعنی «درهم و دانقان»
🔸کار صراف و نقاد همین تمییز سره و ناسره در درهم بوده که این بستگی به خبرویت صراف ها داشت. محمّد بن علی بن نعمان، صراف است که ما به آن «مومن الطاق» می گوییم، اهل سنت به او «شیطان الطاق» می گفتند. ظاهراً طاق اسم یک محله است مثل گذر (طاق یعنی گذر)، محله ای در کوفه بوده، چند تا محله است که طاق است. دکان صرافی او در آن جا بوده لذا به او طاق گفته اند. اهل سنت به او «شیطان الطاق» می گویند، غالبا تصور می شود که به عنوان اهانت است، در حقیقت مرادشان اهانت نبوده، البته حرف زیبایی نیست اما مرادش این است که صراف فوق العاده ای است، چون تا درهم را می دید می گفت این نیم دانقش مس است، طلا نیست، نقره نیست، بدون این که احتیاج به عیار و محک داشته باشد. لذا می گفتند این شیطانی است، یعنی باهوش است.
🔸مرحوم محقق اصفهانی دارد: «وإيفاء المكيل إعطاؤه تاما». البته باید لطافتی را متعرض میشد که آیا فرق هست بین تعدیۀ به نفس با تعدیه به حرف یا نه؟ چون هردو را در قرآن داریم: «وَأَوْفُوا بِعَهْدِي» (البقرة: 40.) و «وَأَوْفُوا الْكَيْلَ» (الأنعام: 152؛ الإسراء: 35).
📚درس خارج فقه؛ 14/11/96
🏠@ostadmadadi
💢تفسیر
💠 خطاب به ولی جامعه
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»؛ ابتدا خطاب به پیغمبر است، سپس جمع آورده، یعنی از طریق پیغمبر به جامعه اسلامی ابلاغ می شود. نکاتی دارد در این جا که از طریق پیغمبر به جامعه اسلامی ابلاغ می شود.
📚خارج فقه؛16/10/1397
🏠@ostadmadadi
💢 کتابشناسی
💠 کتاب سلیم بن قیس هلالی
اما کتاب سلیم بن قیس فالکلام فیه کان من القدیم بین اصحابنا موجودا و الانصاف انه موجود فی زمان مولانا السجاد علیه السلام، اواخر القرن الاول و کان الکتاب بین جزر و مد و تفاصیل الابحاث یحتاج الی بحث مفصل و نذکر اجمالا.
اول من شهّر هذا الکتاب هو بان بن فیروز و کنیة ابیه ابو عیاش و کان ظاهر التشیع و کان فی البصرة و کثیر من روایاته من طرق العامة و هو فی زمانه کان مشهورا بالزهد و یعبر عنه بـ«ابان الزاهد» و المشهور بین العامة تضعیفه و لکن ذهب جملة من اعیان العامة الی وثاقته مع تشیعه. فی کتاب لسان المیزان للذهبی مع انه ظاهر النصب نقل عن جملة منهم انه ثقة و قدماء اصحابنا لم یصرحوا بوثاقته و بعض قداءهم صرحوا بذلک و هذا امر غریب.
و من اشد معاندیه شعبة و کان عندهم امیرالمؤمنین فی الحدیث و هذا المعاصر معه و هو معه فی البصرة ایضا و نقل فی لسان المیزان عن شعبة بانی قال لان اشرب من بول الحمار احب الی من اروی عن ابان! و یبدو انه خرج فی تضعیفه و معاندته عن البحث العلمی و الادب.
نحن نفهم من امثال هذه التعابیر ان القضیة خرجت من البحث العلمی و هنا قضایا اخر سبّب ان یصل العداوة الی هنا و لعله من جهة ان ابان کان زاهدا و شخصا مقبولا بین الناس و هو یحسد ان یری شخصا کذلک. امثال هذه التعابیر فی الواقع مدح له بان اقوی معانده و معارضه یضطر الی شرب بول الحمار لجرحه و تضعیفه. هذا بنفسه دلیل علی مقبولیته لان مثل هذا الشخص ان تعلم قدحا فیه و یمکن قبوله عند الناس ذکره و لکن اضطر لقدحه و جرحه الی شرب بول الحمار!
یوجد عند اصحابنا سند لکتاب سلیم لیس فیه ابان و لکن ذکرنا انه لیس عندنا مقبولا و ان حاول بعض ان یقولوا بان هذا الکتاب ثبت من غیر طریق ابان و الظاهر عندنا ان ابان سقط فی النسخة و الطریق منحصر فی ابان و ابان یقول بانه فی حیاة مولانا السجاد علیه الصلاة و السلام مات شخص من التابعین و هو سلیم بن قیس الهلالی و سنة وفاتهه علی ما یقال سنة تسعین و هرب سلیم من الحجاج و دخل البصرة و آوی الی ابان کان رجلا فی آثار الصلاح فآواه ابان و کان سلیم رجلا مستترا بتعبیره و بعبارة اخری کان من قبیل من یحمل العلم و لیس مشتهرا بین الناس و دفع(سلیم) الیه(ابان) الکتاب و الاوصاف التی تذکره ابان لسلیم یظهر انه کان من التابعین الذین لم یکن لهم دور معروف فی المجتمع بخلاف بعض آخر من اصحاب مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام و یبدو انه کان فی زمان امیرالمؤمنین علیه السلام غیر مشهور و ابان یذکره بهذه الاوصاف. و فی زماننا ایضا هکذا مثل المیرزا محمود الآشتیانی رحمه الله توفی اخیرا و عاش فی زاویة بیته و له کتب فی غایة الدقة و قل من عرفه رحمه الله.
و الذی الشواهد تشیر الی ان ابان روی الکاب للشیعة فقط و الا ان نقل الکتاب کفّره شعبة و لا اضطر الی شرب بول الحمار! و لکن اشتهر الکتاب بین الشیعة فیما بعد فلذا فی الطبقة التی یروون فیها عنه، جملة من مشاهیر الرواة کابراهیم بن عمر الصُنعانی الذی وثقه النجاشی رحمه الله و غیره. و تدریجا اشتهر الکتاب بقدر اذا روی الشیخ الطوسی رحمه الله یروی الکتاب عن ابن ابی الجید القمی عن ابن الولید و هذا غریب لان ابن الولید شیخ القمیین فی زمانه فی الجرح و التعدیل و انصافا هو مع غض النظر ان بعض ما نسب الیه کما یقال انه قال بان اول مراتب الغلو نفی السهو عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم، انصافا فی غایة الدقة و الجلالة و المعرفة بمیراث اصحابنا. انصافا بعض الامور التی وصلت منه الینا فی غایة الدقة. نعم کلامه فی سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم و رأیه فی کتب یونس محل تأمل. و هو لکثرة دقته فی مسألة الغلو لم یرو کتاب بصائر الدرجات للصفار و هو عندنا موجود و فیه مقامات لاهل البیت علیهم السلام. و لذا الشیخ الطوسی رحمه الله نقل جمیع کتب الصفار عن ابن الولید الا کتاب بصائر الدرجات. و نقل مثل ابن الولید عجیب جدا و اعجب من هذا ان فی طریق ابن الوید الی الکتاب یوجد محمد بن علی الصیرفی و هو من الکذابین المشهورة و من الغریب جدا انه روی هذا الکتاب و معنی ذلک اطلاع ابن اولید عن سائر النسخ بحیث اعتمد علی هذه النسخة و لکن اجازته رحمه الله کان من طریق محمد بن علی فقط. و الکتاب من الکتب المشهورة عندنا و خریط هذا الفن فی ترجمة جمیل یقول: له کتاب مشهور رواه جماعات من اصحابنا و له طرق کثیرة ثم یقول و انا اذکر طریقا واحدا علی شرطی فی هذا الکتاب و هذا الطریق الذی ذکره ضعیف! مع ان کتاب جمیل کطرق ابن ابی عمیر.
نحن قلنا هذا کان من جملة السیرة عند الطائفة بانه لم یکن نظرهم الی السند فقط و ینظرون الی سائر الشواهد کالمتن و قبول المشایخ و شهرة الکتاب(و هنا اهم القرائن الشهرة و هذا متعارف بین الاصحاب فی ان الکتاب اذا کان مشهورا فی جیل بعد جیل یعتمدون الکتاب کما فی کتاب الکافی عندنا مثلا.) و هکذا و الکتاب صالح فوجود مثل ابن الولید فی سند الشیخ الطوسی رحمه الله و الشهرة الواسعة للکتاب بین الطائفة فی خفایاهم. نعم بعد ظهور آل بویه و ظهور القدرة السیاسیة لهم بعض ما کان فی خفایاهم ظهر بین الناس منها کتاب سلیم. مثلا الکلینی رحمه الله ینقل عدة موارد من کتاب سلیم. و لکن الاخذ و الرد و البحث حول الکتاب و ابن الغضائری و غیر الکلمات حصل فی زمان آل بویه.
و ذهب بعضهم الی ان سلیم انسان رمزی و لاوجود له خارجا. و شرحت مختصرا انه لم یکن معروفا. و تبعا اول من تعرض للدفاع عن هذه النکتة، ابن الغضائری و قال و منهم من یقول بانه لاوجود له خارجا و علّق علیه بانی وجدت الروایات عنه من غیر هذا الکتاب. ابن الغضائری یرد الکتاب و یقول انه موضوع و لکن لایناقش فی الشخص و اول من دافع عن هذا الشخص بوضوح ابن الغضائری. هو یقول بان الکتاب وضعه ابان. و لکن الشواهد فی وثاقة ابان کثیرة و مع قطع النظر عن هذا، اسلوب الکتاب لیس من البعید ان یکون منسوبا الی ابی ذر و اوائل القرن الاول. نعم. بعض ما نقله عن امیرالمؤمنین علیه السلام لیس فی الفصاحة کا فی نهج البلاغة و لکن بعض ما نقله عن مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام فی غایة الفصاحة. الانصاف ان ابان بعید عن هذا و فی کتب العامة ایضا کان مشتهرا بالزهد و کان له مکانة فی قلوب کما یشهد لها الشواهد. تقبل روایاته و بعضهم وثقه صراحة. فالمشکل عندهم بعد ابان تشیعه رحمه الله لا وثاقته و لذا نسبة الوضع الیه بعید و النجاشی رحمه الله آمن بالکتاب و کذا الشیخ الطوسی رحمه الله و قبلهما الکلینی رحمه الله و کذا النعمانی. و الانصاف ان القائلین بثبوت الکتاب اکثر و الترجیح ایضا معهم و عندنا المخالف منحصر فی ابن الغضائری. نعم للشیخ المفید رحمه الله هنا کلام و هو ان نسخ الکتاب مختلفة و هذا مطلب صحیح لاربط له بوضع الکتاب. و شرحنا السر فی ذلک ان الکتاب بعد ان انتشر فی عصر ابان(سنة مأة حدودا) الی ان اشتهر فی سنة اربع مأة حدودا(و اما اول اشتهار بعد نقل الکلینی عنه فی سنة ثلاث مأة حدودا)، کان کتابا مستترا کمؤلفه فبطبیعة الحال النسخ یختلف و فی زماننا مع وجود مطابع کثیرة فکیف یکون حال کتاب مستتر بین الناس.و لکن النسخ انصافا مختلفة،مثلا الآن یروی الشیخ الکلینی رحمه الله عن کتابه و لکن فی کتابنا الآن لیس بموجود و کذا صاحب الاحتجاج و مادام کان المطلب فی النسخ المشهورة موجود و لم یرد الیه اشکال من جهة اخری لابأس بقبول ما فیه. اجمالا هذا الکتاب طبیعة ابحاثه بحیث یواجه مثل هذه المشاکل لان کثیرا ما فی الکتاب مخالف لرأی کثیر من الناس و لیس غرضی الدخول و لذا اوجزنا الکلام بشدة کثیرة. و نحن ذکرنا عند علماء العامة الطعون فی خلفاءهم من طرقهم لم یقبلوا فکیف الحال بالنسبة الی طرقنا.
📚http://www.ostadmadadi.ir/persian/lesson/8837/
🏠@ostadmadadi
32.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 حدیث شناسی
مباحثی پیرامون : تاریخچه شهرت، سیر ارزیابی حدیث در شیعه و بررسی برخی روایات مشهور
📚درس خارج فقه، ۱۴۰۰/۰۹/۲۰
🏠@ostadmadadi
💢نسخه شناسی و فقه
💠 ملاک جواز نظر به اهل ذمه
🔻« لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ » قانوناً یا عصیاناً ؟
اهل ذمه در آن زمان حجاب نداشتند و این برایشان مجاز بود و از ائمه (ع) پرسیدند که آیا ما می توانیم به موهای آنها نگاه کنیم؟ روایت اهل ذمه را وسائل آورده که روایت سکونی است و به پیامبر (ص) هم نسبت داده است که این باب اول است. یک باب دیگر را وسائل جدا کرده و دوم آورده که «جواز نظر به شعور اهل البوادی» است و دارد که «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ». یعنی وسائل دو استثنا فهمیده که یکی برای اهل ذمه است و یکی برای روستا نشینان است.
ظاهر این عبارت، علت است و منشاء شد که فقها به این فکر افتادند که این استثناء شامل هر دو مورد می شود. برخی فقها از موی سر به کل بدن هم تسری داده اند و منشا آن کار صاحب وسائل است.
در کافی دارد که «لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ التِّهَامَةِ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ »
مرحوم صدوق همین حدیث را با همین سند آورده است و قید «مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ » دارد، یعنی مراد از اعراب و اهل بوادی همان اهل ذمه است. درنتیجه این، دو باب نیست و یک باب است. هرچند کافی ادق است ولی اگر مرحوم صدوق با عنایت روایتی را آورد، درواقع به غلط بودن روایت کافی اشعار دارد.
بنابراین «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» یعنی اگر شما به اهل ذمه گفتی مویت را بپوشان می گوید: قانون به من اجازه داده است. لذا «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» یعنی قانوناً نه عصیاناً.
🔸[روایت کافی] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ التِّهَامَةِ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةِ وَ الْمَغْلُوبَةِ عَلَى عَقْلِهَا وَ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِكَ.
🔸[روایت مرحوم صدوق] رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ نِسَاءِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ الْبَوَادِي مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِينَ لَا يَنْتَهِينَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةُ الْمَغْلُوبَةُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِك
📚خارج فقه ، سه شنبه 12 دی 1396
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابراهیم بن اسحاق
شیخ در الفهرست(ص16) درباره او چنین گفته است:
إبراهيم بن إسحاق؛ الأحمري(نهاوندی) : كان ضعيفا في حديثه، متهما في دينه (غلو)، و صنف كتبا جماعة، قريبة من السداد (یعنی از نظر تحلیل فهرستی خوب نقل کرده است یعنی کتابش خوب است نه اینکه نقل هایش معتبر است).
ابراهیم بن اسحاق نهاوندی، جزو خط غلو است ولی گویا راوی نسخه است. یکی از میراثهای خط غلو که نسبتاً مورد اعتنای کلینی قرار گرفته، ایشان است. ظاهراً در نهاوند بوده و اصحاب قم از ایشان تحمّل حدیث کردهاند.
« قریب من السداد» یعنی مبانی حدیثی ضعیف است لکن مطالبی نقل می کند صحیح است. یعنی به نحو وجاده نقل کرده ولی مطالب خوبی نقل کرده است. کتابی که نوشته مطالب ضعیفی نیست مورد عنایت اصحاب بوده است. قریبه من السداد به همین معنا است. به لحاظ فهرستی کتاب هایش خوب است.
نجاشی هم تضعیف کرده: «كان ضعيفا في حديثه» (رجال النجاشی، ص19) تضعیف نجاشی را این طور معنا کنید، نه آنطور که آقای خویی نوشتهاند: «ضعیفة...»؛ خیر، میراث ضعیف است. خوب دقت کنید.
چون خط غلو دیدگاههای سیاسی داشت، الان هم اگر دقت بکنید اینها که خیلی تندرو سیاسی هستند، خیلی به این مطالب علمی بها نمیدهند. این که ایشان غالی باشد به معنای عقایدی اش منحرف باشد یا عملش، ثابت نیست! لکن به هر حال اینهایی که متهم هستند به خط غلو در اصطلاح بغدادیها، ظاهرا میراثهای علمیشان خیلی نقی نیست، نه اینکه باطل باشد.
📚 درس خارج فقه 1395/8/5
#ابراهیم_بن_اسحاق
🏠@ostadmadadi
💢 کتابشناسی
💠 کافی
مرحوم کلينى، فوارق بين فهرست و رجال، تحليل فهرستى و تحليل رجالى و ضوابط اينها را خوب تجزيه و تحليل ننموده است. از عجايب کار، اين است که کلينى در بخش فهرستى، ضعيف است و ما نمى دانيم چرا؟!
....کلينى، اضبط است و چون کلينى اضبط است، اکثر فقها به کلينى مراجعه مى کنند. امّا من معتقدم که صدوق چون متأخّر است، ناظر است به تصحيح تُراث کلينى.
کلینی از کتاب علی بن محبوب نقل نمی کند جز یک مورد درحالیکه جلیل القدر است. دلیل آن را نمی دانیم.
📚درس خارج 16/9/92
#کافی
🏠@ostadmadadi
💢کتابشناسی 💠کافی نمی توان گفت که کلینی حدیث ضعیف آورده است، بلکه باید گفت: علی المبنای ایشان احادیث صحیح بوده است، إلا در باب النوادر و روضه شاید بگوییم قبول نداشته است. عبارت نجاشی درباره ایشان که درباره کسی دیگر نگفته است: «اوثق الناس فی الحدیث و اضبطهم فیه» این درست است خود ما هم به این نتیجه می رسیم. بعد بگوییم 9 هزار روایت او ساقط است! خیلی مشکل است. کتاب صحیح الکافی و اینکه برویم از کافی، با معیار صحیح بیاوریم مقبول نیست. 🏠@ostadmadadi