eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
156 دنبال‌کننده
714 عکس
533 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پِدَرَم روزِ پدَر گُفت بَرایَم اَز تو تا اَز این پَس پسَرَش هـَم پیِ راهـَش باشَد پِدَرَم زندِگے اَم بودہ و مَن میخواهـَم ڪہ فَقَط دَستِ خودَت پُشت و پَناهـَش باشَد . . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
شروعِ هیچ نبردی به خاطرِ من نیست شدم ‌شبیه به شاهی که فکرِ میهن نیست غرورِ زخمیِ یک شاعرانه ی تلخم دلم‌ به خوش شدنِ شاهنامه روشن نیست سرم به سنگ نخورده ولی دلم... افسوس کسی به فکرِ دلِ زخم‌ خورده ی من نیست شبیهِ کوه ام‌ و آتشفشانِ سینه ی من اگر زبانه بگیرد مجالِ بهمن نیست سکوتِ آیِنه ها از شکست ، تلخ تر است سکوتِ مرد ، کم از گریه کردنِ زن نیست من و تو عاقبتِ برگ هایِ پاییزیم که سرنوشتِ غم انگیزمان شِکفتن نیست به آن دلی که به دستت سپرده ام سوگند که دلسپرده دگر اهلِ دل سپردن نیست گذشتم‌ از غزلِ چشم‌ هایِ تو امّا همیشه یوسفِ این قصّه پاکدامن نیست ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
صداقت شعرِ خوبی نیست چون تنها تباهی داشت بفهمد دوستش داری‌ دِگر او را نخواهــــی داشت نمی دانم چه شد یک لحظه او را دیدم و ای کاش نمیدیدم...چه چشمانی چه چشمانِ سیاهی داشت اسیرم کرد با شب هـــایِ چشمــــانِ غـزل خوانش خودش بودو خودش تنها نه لشکر نه سپاهی داشت سیه چشم و کمان ابرو ، پـــری سیما پـــری گیسو پناهــــش بودم امّا او ، برایم بی پناهــــی داشت مسافــــر بود در من چند روزی ماند حس کردم زیاد از این مسافرخانه هایِ بینِ راهــــی داشت غرورم را شکســـت و تکّه هایش را به دستم داد نمی دانم که احساسم به او آیا گناهـــی داشت ؟ فقط می دانم این را که صداقــت را نباید داشت بفهمد دوستش داری دِگر او را نخواهـــی داشت ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
تقدیم به پرستاران و دکتران عزیز❤️ تشنج های ساعت باز پایان داد خوابش را پس از کابوس‌هایش بست با سرعت کتابش را زن زیبای بی‌پیرایه از ترس زمان‌هایش فقط در آینه لبخند زد چشمان خوابش را سپیده سر زد و او هم به فرزندش نگاهی کرد ولی در ذهن خود بوسید روی آفتابش را صدای چک‌چک باران صدای تق‌تق کفشش خیابان خوب می‌فهمید نبضش را شتابش را هو القیوم هایش اخم را از چهره اش واکرد رسید و با کمی خنده به صورت زد نقابش را هزاران زن درونش رخت‌های کهنه می‌شستند که می‌جوشید و می‌پوشید رخت اضطرابش را خبر دادند دیشب لاله ای خشکیده اکنون او نباید لحظه ای افشا کند چشم پُرآبش را صدای سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه می‌ آید که صد آتشفشان می آورد بالا مذابش را عجب تقدیر برعکسی! پرستاری مریض اوست که روی تخت افتاده ببیند هم‌رکابش را غروب است و نگاه سرخ او گویای صد آیاست و از همراه یک بیمار می‌گیرد جوابش را ... 99/1/8 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
سید محمد جواد شرافت.ogg
289.7K
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم که شاعرت شده مقبول خاطرت باشم نه آهوام نه کبوتر که ضامنم باشی و یا پرنده ی صحن مجاورت باشم نه آن دلی که به معنا رسم، نه آن چشمی که مثل آینه حیران ظاهرت باشم ولی ز لطف مرا هم گدای خویش بخوان که با تو صاحب دنیا و آخرت باشم همیشه سفره ی مهمان نوازی ات باز است اجازه می دهی ام گاه زائرت باشم؟ اجازه می دهی ام گاه از تو بنویسم؟ به عمر چند غزل -آه- شاعرت باشم ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《باب الحوائج》 کنون دریای طوفانی است ایران ناخدایی کن نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن شعر و دکلمه: تهیه شده در موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
می‌پرسم از نگاه خودم که چه مدت است در انتظار دیدن یک روز راحت است؟ از پاسخ نداده ی او حدس میزنم با خاطرات خوب تو مشغول خلوت است شاید دوباره زل زده در چشم های تو با آن نگاه لعنتی‌ات گرم صحبت است دارد دوباره لاله به تو هدیه میدهد مثل همیشه چشم ترم با محبت است اصلا مرا به کی؟ به چه قیمت فروختی اصلا قیاسِ بین من و او عدالت است؟ باید بپرسم از صفحات کتاب ها این ننگ‌واژه چیست که نامش خیانت است؟ از خائنان مگر متنفّر نمیشوند پس من چرا هنوز دلم بی شکایت است؟ شب را چطور چاره کنم با هجوم بغض اصلا برای مرد چرا گریه ذلت است؟ این شعر یک مکالمه با عکس های توست... ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
دلم پر آتش و چشمم پرآب شد هر دو دو خانه نذر تو کردم خراب شد هر دو یکی به شوق وصال و یکی ز بیم فراق دو نامه ای که نوشتم جواب شد هر دو دو چشم من به خیال سراب تو غرق است گذشت آنچه گذشته حباب شد هر دو امید و دل به تو بستن گناه بود گناه که زیر خنجر هجران ثواب شد هر دو به دست راست دعا کردم و به چپ نفرین رقیب خویش و تو را مستجاب شد هر دو دو ضربه از دو سر زلف یار خوردم دوش به پای نیش دو عقرب حساب شد هردو دو فتنه ایی که نمودی به خنده در دل و سر در این دو کشور خصم انقلاب شد هر دو سوال شد که دلم یا که جان ز ما خواهد صبا سلام رساند و خطاب شد هر دو به زیر برف به یاد تو چای نوشیدم ز سرد و گرم محبت شراب شد هر دو جگر که غرقه ی خون بود و دل که در پی تو به لطف آتش عشقت کباب شد هر دو ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
والاتر از هر آنچه که والا پیامبر ساحل علیست حضرت دریا پیامبر آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد وقتی که پا گذاشت به دنیا پیامبر قد می کشید رو به افق های دور دست در دامن حلیمه وصحرا پیامبر مثل مسیح بود که تابید وجلوه کرد در چشمهای خیس«بحیرا»پیامبر شد جایگاه آمد ورفت فرشتگان رونق گرفت غار حرا با پیامبر «اقرا بسم ربک» را جبرئیل گفت وقتی که بود غرق تماشا پیامبر بعد از چهل بهار به بعثت رسیده بود بشکوه وعاشقانه وزیبا پیامبر این مرد برگزید ترین مرد عالم است خاتم نبوده هیچ کس الا پیامبر لبریز از تصور معراج جبرئیل مبهوت در «دنی' فتدلی'» پیامبر تنها پناه مردم محروم از بهشت تنها امید آدم وحوا پیامبر با لطف بیکرانه ی احمد در آسمان موسی پیامبر شد وعیسی پیامبر جاریست نام اعظم پیغمبر خدا در خطبه های روشن صدها پیامبر با دوستان همیشه مروت نموده است با دشمنان همیشه مدارا پیامبر روز غدیر خم شد وبا امر کردگار بالا گرفت دست خدا را پیامبر آیینه تمام نمای خدا علی ست تنها کسی که بوده سراپا پیامبر در آیه ی مباهله ترسیم کرده است شرح زلال انفسنا را پیامبر....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زمین نبسته ام دل به هوای آسمانش زده ام گره دلم را به پر کبوترانش شده ام اسیر لطفش شده ام گدای نانش همه عمر برندارم سر خود از آستانش که فقط سپرده ام دل به علی و خاندانش به ورای عرش رفته که بسازد آشیانه لب آسمان هفتم شده غرق در ترانه ملکی به گرد پایش نفسی رسیده یا نه به جز از خدا نبوده به خدا در آن میانه نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش چه کسی دوباره نان را به فقیر می رساند؟ جریان چشمه ها را به کویر می رساند؟ خبر جناب خم را به غدیر می رساند؟ چه کسی سلام ما را به امیر می رساند؟ خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش به جنون کشانده ساقی دل مبتلای ما را متحیرم چه نامم بشر خدانما را بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که قبیله ی قلم ها شده قاصر از بیانش شده لطف بی دریغش همه عمر شامل من به خدا نشسته یادش همه شب مقابل من احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست بنما سر سفره میهمانش غمی از خزان نباشد که بهارمان می آید شبی از مسیر دریا به دیارمان می آید دم احتضار بی شک به کنارمان می آید دو جهان بدون حیدر به چه کارمان می آید؟ نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش: خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری که علی ست اصل ثابت، که علی ست فیض جاری که علی ست جان احمد، که علی ست نور باری که علی ست خشم ایزد که به تیغ ذوالفقاری زده ریشه ی ستم را به دو دست پر توانش.... 🌱🌹 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
(تقدیم به خاک پای حضرت صاحب( عج) بنویسید و بخوانید که سالار آمد ضامن مغفرت هرچه گنه کار آمد شکرلله حجج الله به بازار آمد دست و دل باز و با چشم خریدار آمد چه شد این بار که الساعه امانم دادند پس یقین آمده صاحب که زمانم دادند چه جلالی و کمالی و جمالی دارد حرف دل بود عجب عشق زلالی دارد فخر سادات جهان است چه شالی دارد هاشمی زاده مولاست چه خالی دارد مژده آمدن یار به جان می ارزد تاری از موی تو آقا به جهان می ارزد کی میایی که بفهمند ظفر یعنی چه در دل معرکه ها مرد خطر یعنی چه ماه خوش ذوق بداند که قمر یعنی چه معنی "ها علی کیف بشر" یعنی چه وصفتان عین شاه عرب می ماند ملک الموت زتیغ تو عقب می ماند وصف قرآن ز کلام تو شنیدن دارد ناز تو گوهر ناب ایست خریدن دارد عشقتان ارزش صد بار چشیدن دارد مرغ دل با پَر تو حسّ پریدن دارد تو بیایی که دگرمستی ما آزاد است تشنه خطبه تو منبرگوهرشاد است سر درآوردم از این خاک گهربار شما شیعیان اند همه تشنه دیدار شما مهزیارانه شوم محض خدا یار شما یا غلامی که شود سائل دربار شما چند سالی ایست زخاک تو معطر شده ام ازسرسفره توشاعر شده ام سهم ما بی تو فقط این دل کنعانی شد یوسف از جهل زمانه است که زندانی شد ادعاهای همه پاک سخرانی شد حاصل سجده من پینه پیشانی شد یا اباصالح عالم مددی ادرکنی آرزوی من آلوده و لا تهلکنی ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی سید حمیدرضا برقعی در برنامه پرانتز به مناسبت نیمه شعبان در تلویزیون اینترنتی تیوا سه شنبه ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۹ @hamidreza_borghei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر مانده ازین قوم که ... برمیگردد! ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
شبیه کودکی گم گشته دنبال پدر بودن پریشان خاطر و دل بیقرار و شعله ور بودن شبیه عاشقی مجنون که گم کردست لیلا را نسیم آسا میان کوه وصحرا دربدر بودن پرستو وارهرلحظه به دنبال وطن گشتن درانبوه قفس پیوسته در فکر سفر بودن دعا یعنی به راه افتادن و از پای ننشستن فرج یعنی تکاپو داشتن، مرد خطر بودن دعا چون بال پرواز است، پس در آسمان مردن شرف دارد به عمری در زمین بی بال و پر بودن تمام قفلها را با کلید توبه وا کردن در آغوش دعای ندبه هر شب تا سحر بودن دعا یعنی سراپا در هوایت منتظر ماندن فرج یعنی فقط در انتظار منتظر بودن ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگی به دل آینه زد با تردید یک سنگ دگر در آب محکم کوبید تاثیر غرور و نرم خویی این بود آئینه شکست.... آب لَختی خندید ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
هنوز منتظرم آفتاب برگردد به جویبار ترک خورده آب برگردد به آسمان تو صدها دعا فرستادم به شوق اینکه یکی مستجاب برگردد چه حالتی به دلت دست می‌دهد وقتی کبوتری بفرستی عقاب برگردد؟ رسید دستی و فنجان خالی‌ام را برد خدا کند که فقط با شراب برگردد هزار لشکر کابوس زیر پلک من است به چشم‌هام مبادا که خواب برگردد عجیب سخت شده روزگار نومیدی بگو به دشت خیالم سراب برگردد ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
دلم از شب نشینی های زلفت دیر می آید مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر می آید غزل گل می کند در من اگر آیینه ام باشی که طوطی در سخن از دیدن تصویر می آید به بوی آن که جای من ز دامانت در آویزد برون از تربت من خار دامنگیر می آید ملول از عقل بی پیرم که سرمستی نمی داند من و عشقی که از او کار صدها پیر می آید به دور از نام و از ننگم، جدا از هر چه نیرنگم مرید پیر یکرنگم که بی تزویر می آید جنون هنگامه ای در این حوالی عشق می کارد که از هر سو صدای شیون زنجیر می آید سکوت تلخ نخلستان غریبی تازه می جوید که امشب بر ملاقات شمشیر می آید به هر ویرانه ای فانوس اشکی می کند روشن که بزم با صفایی این چنین کم گیر می آید به ذهن کوچه های کوفه گرد مرگ می پاشد طنین گامهای او که بس دلگیر می آید خروشیدم که در این شهر آیا اهل دردی نیست؟ که دیدم کودکی با کاسه ای از شیر می آید رسد روزی که خواب ناز بتها را برآشوبد که ابراهیم ما با نعره ی تکبیر، می آید ۰۸ شهریور ۱۳۹۱ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
ای جان جهان! عیان، تو را باید دید با دیده خون‌فشان، تو را باید دید در مسجد سهله از فرج باید گفت در مسجد جمکران، تو را باید دید ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
خدا می‌خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت که حتی ماورای دیده‌ی روح الامین باشد خدا می‌خواست از رخساره‌ی خود پرده بردارد خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد علیٌ حُبّه جُنَّه ، قسیم النار و الجَنَّه خدا می‌خواست آن باشد ، خدا می‌خواست این باشد علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد مرا تا خطبه‌های بی‌الف راهی کن و بگذار که بعد از خطبه بی‌نقطه‌ی تو نقطه چین باشد مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن غزل‌های تو بی‌اندازه باید دلنشین باشد غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
"طفل اشکم دم به دم رو سوی دامن میکند دیده میداند که این کودک چه با من میکند" آن قَدَر فریاد سر دادم صدایم خسته شد ناله ام دارد لباس بغض بر تن میکند روزگاری این تبرها شاخه هایم بوده اند آنچه را که دوست با من کرد دشمن میکند؟؟!! . من برای تو گذشتم از همه دارایی ام مثل سربازی که خود را وقف میهن میکند تیره و تار است دنیایم ،ولی تنهایی ام میرسد هر شب کنارم شمع روشن میکند... . این تویی؟! یا خش خش برگ است یا هوهوی باد؟ بر سر خاکم کسی انگار شیون میکند...!! . مطروحه ای از استاد گرانقدر و عزیزمان (حفظه الله) ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
از مهد تا لحد شده ابر کرم،که داشت یک ناودان به کعبه و یک ناودان نجف ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
آغوش گشوده ام غزل هـایِ تــو را با شعر چگونه پُر کنم جـایِ تــو را ؟ هر جمعه نگاهِ خسته ام منتظر است مهدیــه ی چشــم هایِ زیبایِ تــو را ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
قفس باز به قفس خو گرفته بود۰ پَرَم بی قفس هم پرنده تنها ماند به سرم زد به ناکجا بپَرَم کوله ای که نداشتم جا ماند پَر زدم تا غروب پنجره ها نرسیدم به دستِ هیچکسی پرده ها را کشیده بود سکوت نه امیدی نه بغضِ همقفسی می کشیدم خیالِ سبزم را سوی تنها درختِ این کوچه کوچ کردم تمامِ پنجره را به هوای درختِ آلوچه با تکانی قشنگ فهمیدم بارِ سنگینِ شاخه ها بودم برگ ها را صدازدم با بغض من که همبازیِ شما بودم پرَ زدم تا سیاهیِ مطلق در شبی که هوای ماه نداشت باز آزادی ام به درد نخورد هیچ جایی به خانه راه نداشت گریه کردم تمامِ باران را روی یک سیمِ برق خوابم بُرد خواب دیدم سقوطِ سختم را بی قفس این پرنده خواهد مُرد ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━