eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
197 دنبال‌کننده
855 عکس
661 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیش‌تر با همه گرمیم، با دل‌های تنها بیش‌تر درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیش‌تر بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیش‌تر هر شب عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی بعد حافظ‌خوانی شب‌های یلدا بیش‌تر رفته‌ای، اما گذشت عمر تاثیری نداشت من که دل‌تنگ توام امروز، فردا بیش‌تر! زندگی تلخ است، از وقتی که رفتی تلخ‌تر بغض جان‌کاه است، هنگام تماشا بیش‌تر هیچ‌کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هر قدر یعقوب تنها شد، زلیخا بیش‌تر بر بخار پنجره یک شب نوشتی: «عاشقم» خون انگشتم بر آجر حک کنم: «ما بیشتر...!»
ﻧِﻨﻪﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺑُﻮﺍﺵ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪﺷﻮ ﺩﯾﺪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﻭﺵ ﺩﺱ ﮐﺸﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺩِﺳﺘﺎﺵ ﻣﺜﻪ ﺑﺎﻝ ﻧِﻬﻨﮕﻪ ﮔِﻤﻮﻧﻢ ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﻏِﻮﺍﺹ ﻣﯽﺷﻪ ﻧِﻨﻪﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﻫﻤﻪﺵ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﻂ ﺑﻮﺩ ﻣﯽﺗﺮﺳﯿﺪُﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺷﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭُﻡ ﺑﻪ ﻣﻮ ﻣﯽﮔﻒ : ﻧِﻨِﻪ ﻣﯽﺧﺎﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺷُﻢ ﺑِﺮُﻡ ﺳﯽ ﻟﯿﻼ ﻣﺮﻭﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﺭُﻡ ﻧِﻨﻪﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻧﻤﯽﺧﺎﺳﺘُﻢ ﺑﺮﻩ ﺷﻂ ﻣﯽﺩﯾﺪُﻡ ﻫﯽ ﺗﻮ ﻗﻠﺒُﻢ ﺍﻟﺘﻬﺎﺑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﻮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻞ ﺑِﺮُﻡ ﺷﻂ ﻧﻔﺲ ﻣﻮ ﺑﯿﺸﺘِﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﺳﻢ ﺗﻮ ﺁﺑﻪ ﺯِﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﺮﺩﺍﯼ ﺑﻌﺜﯽ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻣﺜﻪ ﺧﺮﭼﻨﮓ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﻭﻥ ﮐِﻬﻮﺭﺍ ﺳﻮﺧﺘﻦ، ﻧﺨﻼ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﻬﺮ ﺷﺪ ﻏﺮﻗﺎﺑﻪﯼ ﺧﻮﻥ ﻧِﻨﻪﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﭘﺴﯿﻦ ﺑﻮﺩ؟ ﺻﺒﺢ ﺑﻮﺩ؟ ﯾﺎﺩُﻡ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻣﻮ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑِﭽِﻪﺍﯼ... ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺷﻂ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺩ ﺭﻓﯿﻘﺎﺵ ﻣﯽﮔﻦ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﯾﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﺧﺎﺹ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩﺵ ﻣﯽﮔﻔﺘﻪ ﺑِﻞ ﺑِﺮُﻡ ﺷﻂ ﻣﺎﻫﺎ ﻫﻒ ﭘﺸﺘﻤﻮﻥ ﻏِﻮﺍﺹ ﺑﻮﺩﻩ ﻧِﻨﻪﺵ ﻣﯽﮔﻒ ﺟِﻮﻭﻥِ ﺑﺮﮒِ ﺳِﺪﺭُﻡ ﻣﺜﻪ ﻣﺮﻏﺎﺑﯿﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﮐﺮﺑﻼﯼ ﭼﺎﺍﺭ ﻟﻮ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺧﻂ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧِﻨﻪﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﭼﺸﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﺎ ﺷﺪ ﺩﻭﺍﯼ ﺯﺧﻢ ﻧﻤﮏﺳﻮﺩُﻡ ﻧِﯿﻮﻣﺪ ﻣﺴﻠﻤﻮﻧﺎ ﺩﻟُﻢ ﻣﯽﺳﻮﺯﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﻍ ﺟِﻮﻭﻧُﻢ ﺩﻟﺒَﺮُﻡ ﺭﻭﺩُﻡ ﻧِﯿﻮﻣﺪ ﻋﺸﯿﺮﻩ ﻣﯽﮔﻦ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﮔﻢ ﺷﺪ ﯾﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻟﺐ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﻮﺟﺎ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺷﺒﺎﯼ ﺳﺎﺣﻠﻮ ﺩﻣّﺎﻡ ﻣﯽﺯﺩ ﯾﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﻕ ﯾﺎﺱ ﻣﯽﺷﻪ ﻧﻨﻪﺵ ﺑﻨﺪﺍ ﺭﻭ ‌ ﻭﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﮔﻔﺖ : ﻣﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﻏِﻮﺍﺹ ﻣﯽﺷﻪ @virgool_sheer
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست به زلیخا بنویسید نیاید بازار این سفر این قافله کنعانی نیست حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک حال حبسیه نویسی است که زندانی نیست چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست با لبی تشنه و بی بسمل و چاقویی کُند ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست عشق رازیست به اندازه آغوش خدا عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست @yousofnaame🌷
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متن کامل شعر این کلیپ مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر ✒️ ͜͡‌‌‌‌‌‌‌❥᭄ @najvayebaran
4.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اناری حال‌ِ دل پرسیدم امشب گفت:خون لاله را گفتم:خبرْ تازه چه‌ داری؟ گفت داغ!!
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد.mp3
زمان: حجم: 990.7K
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد @hafez_adabiyat