eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
195 دنبال‌کننده
851 عکس
660 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹علمدار حسین🔹 روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است شاه‌بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده مورها هم سر این سفره سلیمان شده‌اند ارمنی‌ها دو سه روزی‌ست مسلمان شده‌اند جادۀ گیسوی این مرد پر از پیچ و خم است هر چه از حضرت عباس بگوییم کم است ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت در حقیقت «لک لبیک برادر» می‌گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت علی اکبر به ثنا گویی او می‌آید: چقدر منبر کعبه به عمو می‌آید... از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز «کاشف الکرب» تویی؛ خندۀ ارباب تویی «پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی! با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد روی چشم تو بُوَد جای حسن جای حسین هست مابین دو ابروی تو بین الحرمین... وسط جنگ زمین را به زمان دوخته‌ای فن شمشیرزنی را ز که آموخته‌ای؟! ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ «أشهد أن علیاً ولی الله» بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا 📝 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹مبدأ دوران🔹 شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم، مسلمان می‌شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی‌زره آمده در معرکه یک‌بار دگر تا خودِ صبح، خطر دور و برش می‌‌چرخید تیغِ عریان شده بالای سرش می‌چرخید مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن «جگر شیر نداری سفر عشق مکن»... باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید: «من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم» طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقشقیّه‌ست و سخن گفتن از آن آسان نیست...