#یا_عباس_بن_علی
نخلها در طرب از طنطنهی هوهویش
بادِ صحرا به سکون آمده در گیسویش
برق شمشیر علی، بارقهی تیغ حسن
چشم عباس خبر میدهد از الگویش
روی دوش دگران معرکه را کرده وداع
هر کسی موقع جنگ آمده رو در رویش
آسمان «بار امانت» نتوانست کشید
«عَلم عشق» در آورد سر از بازویش
یکتنه زد به دل لشکر و آنگاه سپرد
میمنه، میسره را دست دو تا ابرویش
غرقه در لطف خداوند خود از شش جهت است
تیر میبارد اگر یکسره از هر سویش
جملگی شیشهی عطرند و نشان رفتهی سنگ
که یکی فرق و یکی میشکند پهلویش
مرهم زخم سرش نیست به جز دست حسین
زودتر کاش به مقصد برسد دارویش!
کوه صبر است ولی آه بعید است حسین
در غم ساقی خود، خم نشود زانویش
#سعید_مبشر