eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
156 دنبال‌کننده
714 عکس
533 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آغوش گشوده ام غزل هـایِ تــو را با شعر چگونه پُر کنم جـایِ تــو را ؟ هر جمعه نگاهِ خسته ام منتظر است مهدیــه ی چشــم هایِ زیبایِ تــو را ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
قفس باز به قفس خو گرفته بود۰ پَرَم بی قفس هم پرنده تنها ماند به سرم زد به ناکجا بپَرَم کوله ای که نداشتم جا ماند پَر زدم تا غروب پنجره ها نرسیدم به دستِ هیچکسی پرده ها را کشیده بود سکوت نه امیدی نه بغضِ همقفسی می کشیدم خیالِ سبزم را سوی تنها درختِ این کوچه کوچ کردم تمامِ پنجره را به هوای درختِ آلوچه با تکانی قشنگ فهمیدم بارِ سنگینِ شاخه ها بودم برگ ها را صدازدم با بغض من که همبازیِ شما بودم پرَ زدم تا سیاهیِ مطلق در شبی که هوای ماه نداشت باز آزادی ام به درد نخورد هیچ جایی به خانه راه نداشت گریه کردم تمامِ باران را روی یک سیمِ برق خوابم بُرد خواب دیدم سقوطِ سختم را بی قفس این پرنده خواهد مُرد ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
به جاویدِ زلف آشفته پیچ و خم دارد عاشقانی کنار هم دارد نه فقط مثل میثم تمار عشق یک جمع متهم دارد عده ای سر سپرده از عربند عده ای نیز از عجم دارد شاعر و دفتر و قلم بنگر مدح تو چند هم قسم دارد هر چه خواهی بخواه از این در هر چه گویی علی کرم دارد نه فقط در نجف، به لطف خدا در دل شیعه هم حرم دارد هر چه دارد خدا به او بخشید هر که دارد علی، چه غم دارد هم نوا با فرشتگان امشب دلم این ذکر دم به دم دارد که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوی به دست علی ست مست افتاده از سبوی علی هر که دارد گذر به کوی علی قصه اش می کشد به سوی جنون هر کسی یک نظر به روی علی مست از پا فتاده چون همام هر که رفته به گفتگوی علی در نمازش فقط خدا می دید که علی بود روبروی علی دیر آید ز شب نشینی ها عاشق رفته تا به موی علی کار صدها مسیح خواهد کرد قطره ای آب از وضوی علی آتش دوزخ ست بی شبهه قسمت هر که شد عدوی علی بیتی آمده به خاطرم زیباست که در او بود رنگ و بوی علی که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوی به دست علی ست آی شاعر بگو دلیر بگو شعر را مست و دلپذیر بگو چون امینی ز هر چه تاریخ است یک کتابی پر از غدیر بگو هم چو یک بنده سیاه بیا سخن از حضرت امیر بگو کوچه در کوچه از کرم بگذر از عطایش به هر فقیر بگو هل اتی را بیار در نظرت و از آن سائل و اسیر بگو دست حاجت مرید وار ببر پس از آن از عطای پیر بگو از قناعت بگو به نان و نمک از قناعت به یک حصیر بگو آی شاعر بیا به حلقه ذکر همچو بی نظیر بگو که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوی به دست علی ست ساقی امشب شراب می بخشد بی حساب و کتاب می بخشد باد آباد لطف بی حد او که به مست و خراب می بخشد آی مردم به ذره های درش مرتضی آفتاب می بخشد کرمش گر که تاختن گیرد در نمازش رکاب می بخشد در نجف لطف او به هر زائر یک بغل مستجاب می بخشد عطش علم را سلونی او جرعه در جرعه آب می بخشد دارم امید من به روز حساب که علی بی حساب می بخشد بیتی از عرش وام گیرم من که به شعر التهاب می بخشد که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوا به دست علی ست ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
39.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی حماسی در مدح حضرت فاطمه 1397 در حسینیه بیت رهبری ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد محمدعلی مجاهدی درباره حضرت امیرالمؤمنین ارواحنا فداه اول🌱 چون وجود مقدس ازلی شاهد دلربای لم یزلی وقت پیمان گرفتن از ذرات باصدایی رسا و بانگ جلی ( اولست بربکم ) فرمود پاسخ آمدزهرطرف که: بلی تا بسنجد عیارشان,افروخت آتشی در کمال مشتعلی داد رمان روند در آتش تا جدا گردد اصلی از بدلی فرقه ای زامر حق تمرد کرد گشت مطرود حق ز پر حیلی با شقاوت قرین وهمدم شد شد پریشان ز فرط منفعلی فرقه ی دیگری در آتش رفت ز امر یزدان قادر ازلی نار شد بهرشان چو خلد برین که بود این سزای خوش عملی با سعادت قرین و همدم شد گشت مقبول حق ز بی خللی بهر این فرقه حق عیان فرمود جلوات نبی و نور ولی که: منم نور احمد مختار مهر من نیست غیر مهر علی ناگهان شد عیان در آن وادی نور مولا علی ز بی حللی چون به خود آمدند, میگفتند در حضور خدای لم یزلی که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ماسوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوم🌱 دوش رفتم به دیر نصرانی تا مگر وا رهم زحیرانی محفلی بود خالی از اغیار روشن و با صفا و نورانی عطر عود و عبیر و مشک وگلاب بزم را کرده بود , روحانی شمع با حالتی برون از وصف بود سر گرم گوهر افشانی مطرب خوشنوای خوش آهنگ راه دل میزد از خوش الحانی ساقی دلربای زیا روی داشت بس عشوه های پنهانی آخر آن ماهروی سلسله موی دل ربود از کفم به آسانی از کجایی؟چه مذهبی داری؟ گفت با من کشیش نصرانی گفتمش عاشقیست مذهب من گر چه دارم سر مسلمانی آتش من ببین و آبی ده وا رهانم از این پریشانی داد جامی به دست من که بنوش تا رهی زین حجاب جسمانی جام را در کشیدم و گشتم فارغ از این سرای ظلمانی چون شدم مست گفت در گوشم نکته ای از نکهت پنهانی که به انجیل نام او بریا ست جان فدای علی عمرانی که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوم‌ 🌱 شبی از ناله های درد آلود دل بریدم ز هر چه بود و نبود پا نهادم برن ز خلوت خویش تا روم سوی معبد معبود راه دل را گرفتم و رفتم تا رسیدم به کعبه ی مقصود حیف و صد حیف معبدی دیدم که درش بسته بودو ره مسدود آن قدر کوفتم به حلقه ی در تا که خادم در کنیسه گشود دیدم آنجا خجسته بزمی را روشن از پرتو خدای ودود حالتی را که بود در آن بزم نتوان با زبان قال ستود پیر صاحبدلی در آنجا بود که سخن با اشاره میفرمود دستش از روی شوق بوسیدم که مرا بود عادت معهود گفتمش:جان من به لب آمد آه از این ناله های درد آلود پیر روشن ضمیر صاحبدل زنگ از آینه ی دلم بزدود سر خوش از باده ی شهودم کرد دری از غیب بر رخم بگشود گفت با که : عشق می ورزم با علی حکمران غیب و شهود نام او , ایلیا ست در تورات ظل او باد تا ابد ممدود که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارم دوش پیکی رسید از ره دور که تو را خوانده پیر ما به حضور گفتمش:کیست پیر تو ؟گفتا که مرا دار زین سخن معذور مر کبی تیز پر چو مرغ خیال برد ما را به سوی وادی نور محفلی بود,رشگ باغ بهشت مجلسی بود رشگ وادی طور ساقیان , در پیاله صهبا کن جام در دست عاشقان صبور همه سرگرم باده پیمودن همه سرمست از شراب طهور مطرب چیره دست خوش الحان همنوا با نی و دف و طنبور حالتی داشت میر آن مجلس پای تا سر طرب سرا پا شور چون مرا بی ندیم و مونس دید سوی من کرد اشارتی از دور به حضورش رسیدم و گفتم که:چه میخواهی از من مهجور؟ عاشق مبتلای سرگردان چه کند با بساط عیش و سرور؟ گفت:ما هم اسیر عشق و ییم نیست مارا به جز علی منظور عاشق اوست امت داوود نام او هست اوریا به زبور که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجم🌱 دوش رفتم به محفلی که در او سجده میبرد پیش بت , هندو اندر آن بزم پیر دیری بود همدم جام و همنشین سبو چشمی , اما ز باده گیرا تر چهری اما نکوتر از مینو گیسوان هشته بر روی شانه هشته بر روی شانه ها گیسو ابرویش منحنی تر از قامت قامتش منحنی تر از ابرو در لبش یک جهان سخن پنهان در نگاهش نهان دو صد جادو سخن این به به آن که :هیچ مپرس سخن آن به این که :هیچ مگو ناله ی عودو رود و چنگ و رباب گوش جان مینواخت از هر سو نغمه ی دلپذیر مطرب بزم حالت ی داده بود بر مشکو میوزید از چمن نسیم بهشت چون گل یاس و یاسمن خوشبو هندوان , گرد پیر حلقه زنان همه مویین میان و مشکین مو همه پاکیزه روی و نیکو خو همه پاکیزه خوی و نیکو رو پیر گفتا که کیستی ؟ گفتم که علی را غلامم و هندو گفت در هند کنگر ش خوانیم من غلام غلام قنبر او که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ششم🌱 باز شب آمد و شب یلدا وای بر حال عاشق شیدا این شب بس دراز و ظلمانی دارد از زلف او حکایتها من گرفتار دلبری هستم که ندارد در این جهان همتا از قدو قامتی که او دارد محشری در درون من بر پا طلعتش پر فروغ تر از مهر قامتش معتدل تر از طوبی چشم او پر فسون تر از نرگس لب او جان فزا تر از صهبا چشم مستش چو باده مرد افکن نگهش پر فسون و پر معنا شبی از بی خودی سفر کردم زاین جهان تا به عالم بالا دیدم آنجا که هاتفی میگفت این سخن در فضایل مولا: نزد هر ملتیش نامی هست این بود سر علم الاسما ما در اینجا شمایلش خوانیم گر چه رومیش خوانده بطریسا دل او گرم شد به نام علی جان او مست شد ز جام ولا خیل کروبیان به : یا مولا! خیل لاهوتیان به : وا شوقا قدسیان با ترانه میخواندند همره عرشیان خوش آوا که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتم🌱 دوشم آمد فرشته ای از در که رسید ای رفیق وقت سفر سفری عاشقانه باید کرد همره کاروانیان سحر شمع راه تو باد , شعله ی آه! زاد راه تو باد, خون جگر چشمم , از شوق گشت کوکب ریز دامنم شد ز اشک , پر اختر جانم از شوق دوست در تب و تاب دلم از عشق دوست در آذر پا نهادم به فرق هستی خویش پر گشودم به عالمی دیگر بود بزمی به پا در آن وادی که در آن , زهره بود رامشگر مجلسی با صفا تر از مینو محفلی , از بهشت نیکو تر بود سلمان به جمع همچون شمع در کفی جام و در کفی ساغر می زنان در یمین او, مقداد نی زنان در یسار او, بوذر برده از هوششان به نغمه , بلال کرده سر مستشان ز می, قنبر گفت سلمان که کیستی ؟گفتم: شاعر اهل بیت پیغمبر چون مرا رخصت بیان فرمود جا گرفتم به عرشه ی منبر هست در خاطرم که میخواندم این دو مصرع به مدحت حیدر که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتم🌱 آمد آخر شبی به کلبه ی من دلبر نازنین سیمین تن شب تاریک من پس از عمری شد به نور جمال او روشن چشم مستش به جام من میریخت می ناب و شراب مرد افکن قد و بالاش, راستی محشر چشم شهلاش, راستی رهزن! لب لعلش کجا و رنگ عقیق؟! خط سبزش کجا و رنگ چمن؟! گفت با من : ز شهر عشقم من که از چینم و نه ملک ختن آمدم تا که خو شه ای چینم من:گدا و تو :صاحب خرمن گفتمش :من کجا و این همه لطف؟ آتش شوق را مزن دامن؟ ره خود گیرو رحم کن بر دل خون ما را مگیر بر گردن لب به دندان گزید از سر ناز کاین همه دم مزن ز لا و ز لن دم ز مدح علی بزن , که رهد جان غمگین منز چنگ محن آن علی ولی والاقدر آن امیر زمین و میر زمن آتشی از دلم زبانه کشید که نه او در میانه ماندو نه من شد بلند از سرادق ملکوت این ندای رسای شور افکن که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نهم🌱 چشم او در کمال بیداری میکند از دلم, پرستاری هر کجا زلف او دلی بیند می زند راه او به عیاری در میان شکنجه طره یخویش چندی از دل کند نگه داری چون دل از عاشقی شود شیدا سر دهد آه و ناله و زاری سر به گوشش نهد که ای غافل! این بود اول گرفتاری یا منه پا به حلقه ی عشاق یا بجوی از دو کو ن بیداری اولین شرط عشق ورزیدن ترک عقل است و ترک هشیاری چون به بازار عشق روی آری درد را میکنی خریداری بار هستی ز دوش خود فکنی رهی از محنت گرانباری چون به دلدادگی علم گردی یار آید سراغت از یاری شوی آیینه ی جمال حبیب کند از چهره پرده برداری هر کجا رو کنی علی بینی رهی از شاهدان بازاری فاش بینی که نیست غیر علی متصف بر صفات داداری هر زمان بشنوی ز هاتف غیب این ندا را به خواب و بیداری که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهم🌱 سوختم سوختم ز شعله ی آه آه از دست آتش دل آه میکشم روزو شب ز پرده ی دل آه جانسوز و ناله ی جانکاه دل من مبتلای دلداری است که کسی در دلش ندارد راه بر زخ افشانده زلف را گویی روی مه را گرفته ابر سیاه نسبت روی او به مه کردم آه از این اشتباه و جرم و گناه که :رخش را غلام درگاهند روزها :آفتاب و شبها: ماه ملکوتی خصال و عرشی فر ابدی حشمت و ازل خرگاه ازلی میر و جاودانه امیر ایزدی شوکت و خدایی جاه او رفیع است و درک ما نا چیز او بلند است و فکر ما کوتاه گاه سیر حریم رفعت او از سر چرخ اوفتاده کلاه نه منم مبتلای او که دو کو ن کرده مفتون خود به نیم نگاه قسمتم چون که نیست شرب مدام میزنم می ز جام او گه گاه رازق ما سوی به عون الحق خالق ما یکون باذن الله تن او بس لطیف تر از جان باد ارواح العالمین فداه! که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یازدهم🌱 ای خوشا لولیان درد آشام شهره در بیخودی ولی بد نام خاطر آسودگان گردش چرخ دامن آلودگان گردش جام گرد میخانه روز شب به طواف شسته در باده جامه ی احرام شام را با پیاله برده به روز روز را با پیاله برده به شام همه سر خوش ز باده ی گلرنگ همه سر مست از می گلفام داده در راه مستی از کف دل برده در راه می ز دل آرام بیسرو پا و رند و خانه بدوش مست ودرد آشنا و درد آشام دست در دست شاهد مقصود شسته از ننگ دست و دست از نام میفروشند بر تو صدق و صفا میخرند از تو تهمت و دشنام در دل بسته بر رخ شادی در جان را گشوده بر آلام لن ترانی زنان به شادی چرخ ارنی گو به محنت ایام نزد این طایفه چه کفرو چه دین پیش این طایفه چه پخته په خام جانشان منجلی ز مهر علی ست دلشان صیقلی ز نام امام پای کوبان و آستین افشان می سرایند عاشقانه مدام که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوازدهم🌱 گاهی از فرط عشقو جذبه ی حال میکشندم برون ز عالم قال می برندم به عالمی که در آن بال نگشودست مرغ خیال شبی از شوق وجد وذوق سماع با پرو بال شور و جذبه و حال پا نهادم به محفلی که در آن موج می زد شعاع نور جمال یار صاحب جمال شهر آشوب تکیه میزد به مسند اجلال ساقی از روی مر حمت میکرد بهر جذب سرور و دفع ملال: قدح میکشان ز می لبریز جام مستان ز باده مالامال سرخوش از جام بیخودی اوتاد بیخود از جام سر خوشی ابدال رو به سویم فکند از سر مهر زد به نامم چو بخت قرعه ی فال نگه پر فسون و گویایش گفت در گوش جان که :کیف الحال گفتم از حال من چه میپرسی؟ عاشقان را که روشن است احوال گفت جامی دگر بگیر و بنوش در راه عاشقی بکوش و منال چون شدم مست گفت در گوشم کای تو را دل اسیر احمد و آل با علی هر که عشق میورزد عشق بازد به ایزد متعال که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیزدهم🌱 از جرس بشنوید بانگ رحیل کاین شما وین طریق پیر دلیل ز امر او نور مهر افروزد پیش پای شما و اهل سبیل آنکه از سقف چرخ آویزد هر شب از جمع اختران قندیل هست تفسیر موی او والیل رخ او راست والضحی تاویل او مسمی و دیگران همه اسم او مثل هست و کار ما تمثیل ایلیا نام اوست در تورات بریا اسم اوست در انجیل اوریا نام او بود به زبور در صحف اسم بود جزییل نام عبرییش هست ملقاطیس نام سریانیش بود شرحیل چینی اش جینی و حبش تیرک ش خوانده کردگار جلیل ما کجا و ؟!که می سوزد اندر این راه شهپر جبرییل چون که پا در رکاب بفشارد رود از حد برون شمار قتیل تا بدان حد که جبهه می ساید بر در او ز عجز عزراییل کشته ی او هزار ابراهیم فدیه ی او هزار اسماعیل کعبه را ساخت یا گویان شد بلند این ندا ز نای خلیل که , دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهاردهم🌱 ما همه بنده ایم و مولا اوست که علی با حق است و حق با اوست ما همه ذره ایم و او خورشید ما همه قطره ایم و دریا اوست محفل آرای بزم وادی طور مشعل افروز طور سینا اوست آنکه لعل لبش به وقت سخن کند احیا دو صد مسیحا اوست آنکه بیرون کشد ز چنگ غروب قرص خورشید را به ایما اوست آنکه در بارگاه قرب خداست محور رخسار حق سراپا اوست آنکه در گوش خاکیان گوید قصه ی راز آسمانها اوست از شرف آنکه روی دوش نبی جای دست خدا نهد پا اوست با نبی آنکه گفت در خلوت را ز معراج آشکارا اوست آنکه هر دم زحال قاتل خویش شود از روی لطف جویا اوست آنکه در حق دشمنان کردست رحمت و شفقت ومدارا اوست ام مسمی و دیگران همه اسم غیر او جمله لفظ و معنا اوست دل پروانه میتپد از شوق هر کجا شمع محفل آرا اوست گفتم ای دل که کیست دلدارت؟! آهی از دل کشیدو گفتا:اوست که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
🔹 مناجات چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل وزنجیر،نفس لا ابالی را خداوندا به شوق بارش باران الطافت تحمل کرده ام این سالهای خشکسالی را زمانه از تو دورم کرده وشیطان فراوان است نمی جویم تو را،گم کرده ام سیر جلالی را چه شبهای درازی را که بی یاد تو سر کردم ببخش این سرکشی این سرخوشی این بی خیالی را برای درد دل کردن در این دنیای وا نفسا به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را چهل سال است بی تابانه دنبال تو میگردم چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را چنان در زرق وبرق زندگی غرقم که در سجده نمی بینم به جز گلهای رنگارنگ قالی را مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن برایم باز گلبانگی بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را خدایا سال وفال وحال ومالم با تو خوش یُمن است نگیر از سرنوشتم بخت رام وبخت عالی را به سمتت آمدم با کوله باری از نبودنها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل واز محشر نمیترسم که دارم بر سر خود سایه ی مولی الموالی را.... ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد بزرگوار شاگرد استاد گرانقدر 🌹 برای مراسم در کرمان ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
در خواب دیدم خوشنویسان قلم زن شعر مرا روی ضریحت مینویسند... ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تشرف به آستان ام المومنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) سیدحمیدرضا ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━