eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
158 دنبال‌کننده
715 عکس
533 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتم🌱 دوشم آمد فرشته ای از در که رسید ای رفیق وقت سفر سفری عاشقانه باید کرد همره کاروانیان سحر شمع راه تو باد , شعله ی آه! زاد راه تو باد, خون جگر چشمم , از شوق گشت کوکب ریز دامنم شد ز اشک , پر اختر جانم از شوق دوست در تب و تاب دلم از عشق دوست در آذر پا نهادم به فرق هستی خویش پر گشودم به عالمی دیگر بود بزمی به پا در آن وادی که در آن , زهره بود رامشگر مجلسی با صفا تر از مینو محفلی , از بهشت نیکو تر بود سلمان به جمع همچون شمع در کفی جام و در کفی ساغر می زنان در یمین او, مقداد نی زنان در یسار او, بوذر برده از هوششان به نغمه , بلال کرده سر مستشان ز می, قنبر گفت سلمان که کیستی ؟گفتم: شاعر اهل بیت پیغمبر چون مرا رخصت بیان فرمود جا گرفتم به عرشه ی منبر هست در خاطرم که میخواندم این دو مصرع به مدحت حیدر که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتم🌱 آمد آخر شبی به کلبه ی من دلبر نازنین سیمین تن شب تاریک من پس از عمری شد به نور جمال او روشن چشم مستش به جام من میریخت می ناب و شراب مرد افکن قد و بالاش, راستی محشر چشم شهلاش, راستی رهزن! لب لعلش کجا و رنگ عقیق؟! خط سبزش کجا و رنگ چمن؟! گفت با من : ز شهر عشقم من که از چینم و نه ملک ختن آمدم تا که خو شه ای چینم من:گدا و تو :صاحب خرمن گفتمش :من کجا و این همه لطف؟ آتش شوق را مزن دامن؟ ره خود گیرو رحم کن بر دل خون ما را مگیر بر گردن لب به دندان گزید از سر ناز کاین همه دم مزن ز لا و ز لن دم ز مدح علی بزن , که رهد جان غمگین منز چنگ محن آن علی ولی والاقدر آن امیر زمین و میر زمن آتشی از دلم زبانه کشید که نه او در میانه ماندو نه من شد بلند از سرادق ملکوت این ندای رسای شور افکن که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نهم🌱 چشم او در کمال بیداری میکند از دلم, پرستاری هر کجا زلف او دلی بیند می زند راه او به عیاری در میان شکنجه طره یخویش چندی از دل کند نگه داری چون دل از عاشقی شود شیدا سر دهد آه و ناله و زاری سر به گوشش نهد که ای غافل! این بود اول گرفتاری یا منه پا به حلقه ی عشاق یا بجوی از دو کو ن بیداری اولین شرط عشق ورزیدن ترک عقل است و ترک هشیاری چون به بازار عشق روی آری درد را میکنی خریداری بار هستی ز دوش خود فکنی رهی از محنت گرانباری چون به دلدادگی علم گردی یار آید سراغت از یاری شوی آیینه ی جمال حبیب کند از چهره پرده برداری هر کجا رو کنی علی بینی رهی از شاهدان بازاری فاش بینی که نیست غیر علی متصف بر صفات داداری هر زمان بشنوی ز هاتف غیب این ندا را به خواب و بیداری که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهم🌱 سوختم سوختم ز شعله ی آه آه از دست آتش دل آه میکشم روزو شب ز پرده ی دل آه جانسوز و ناله ی جانکاه دل من مبتلای دلداری است که کسی در دلش ندارد راه بر زخ افشانده زلف را گویی روی مه را گرفته ابر سیاه نسبت روی او به مه کردم آه از این اشتباه و جرم و گناه که :رخش را غلام درگاهند روزها :آفتاب و شبها: ماه ملکوتی خصال و عرشی فر ابدی حشمت و ازل خرگاه ازلی میر و جاودانه امیر ایزدی شوکت و خدایی جاه او رفیع است و درک ما نا چیز او بلند است و فکر ما کوتاه گاه سیر حریم رفعت او از سر چرخ اوفتاده کلاه نه منم مبتلای او که دو کو ن کرده مفتون خود به نیم نگاه قسمتم چون که نیست شرب مدام میزنم می ز جام او گه گاه رازق ما سوی به عون الحق خالق ما یکون باذن الله تن او بس لطیف تر از جان باد ارواح العالمین فداه! که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یازدهم🌱 ای خوشا لولیان درد آشام شهره در بیخودی ولی بد نام خاطر آسودگان گردش چرخ دامن آلودگان گردش جام گرد میخانه روز شب به طواف شسته در باده جامه ی احرام شام را با پیاله برده به روز روز را با پیاله برده به شام همه سر خوش ز باده ی گلرنگ همه سر مست از می گلفام داده در راه مستی از کف دل برده در راه می ز دل آرام بیسرو پا و رند و خانه بدوش مست ودرد آشنا و درد آشام دست در دست شاهد مقصود شسته از ننگ دست و دست از نام میفروشند بر تو صدق و صفا میخرند از تو تهمت و دشنام در دل بسته بر رخ شادی در جان را گشوده بر آلام لن ترانی زنان به شادی چرخ ارنی گو به محنت ایام نزد این طایفه چه کفرو چه دین پیش این طایفه چه پخته په خام جانشان منجلی ز مهر علی ست دلشان صیقلی ز نام امام پای کوبان و آستین افشان می سرایند عاشقانه مدام که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوازدهم🌱 گاهی از فرط عشقو جذبه ی حال میکشندم برون ز عالم قال می برندم به عالمی که در آن بال نگشودست مرغ خیال شبی از شوق وجد وذوق سماع با پرو بال شور و جذبه و حال پا نهادم به محفلی که در آن موج می زد شعاع نور جمال یار صاحب جمال شهر آشوب تکیه میزد به مسند اجلال ساقی از روی مر حمت میکرد بهر جذب سرور و دفع ملال: قدح میکشان ز می لبریز جام مستان ز باده مالامال سرخوش از جام بیخودی اوتاد بیخود از جام سر خوشی ابدال رو به سویم فکند از سر مهر زد به نامم چو بخت قرعه ی فال نگه پر فسون و گویایش گفت در گوش جان که :کیف الحال گفتم از حال من چه میپرسی؟ عاشقان را که روشن است احوال گفت جامی دگر بگیر و بنوش در راه عاشقی بکوش و منال چون شدم مست گفت در گوشم کای تو را دل اسیر احمد و آل با علی هر که عشق میورزد عشق بازد به ایزد متعال که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیزدهم🌱 از جرس بشنوید بانگ رحیل کاین شما وین طریق پیر دلیل ز امر او نور مهر افروزد پیش پای شما و اهل سبیل آنکه از سقف چرخ آویزد هر شب از جمع اختران قندیل هست تفسیر موی او والیل رخ او راست والضحی تاویل او مسمی و دیگران همه اسم او مثل هست و کار ما تمثیل ایلیا نام اوست در تورات بریا اسم اوست در انجیل اوریا نام او بود به زبور در صحف اسم بود جزییل نام عبرییش هست ملقاطیس نام سریانیش بود شرحیل چینی اش جینی و حبش تیرک ش خوانده کردگار جلیل ما کجا و ؟!که می سوزد اندر این راه شهپر جبرییل چون که پا در رکاب بفشارد رود از حد برون شمار قتیل تا بدان حد که جبهه می ساید بر در او ز عجز عزراییل کشته ی او هزار ابراهیم فدیه ی او هزار اسماعیل کعبه را ساخت یا گویان شد بلند این ندا ز نای خلیل که , دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهاردهم🌱 ما همه بنده ایم و مولا اوست که علی با حق است و حق با اوست ما همه ذره ایم و او خورشید ما همه قطره ایم و دریا اوست محفل آرای بزم وادی طور مشعل افروز طور سینا اوست آنکه لعل لبش به وقت سخن کند احیا دو صد مسیحا اوست آنکه بیرون کشد ز چنگ غروب قرص خورشید را به ایما اوست آنکه در بارگاه قرب خداست محور رخسار حق سراپا اوست آنکه در گوش خاکیان گوید قصه ی راز آسمانها اوست از شرف آنکه روی دوش نبی جای دست خدا نهد پا اوست با نبی آنکه گفت در خلوت را ز معراج آشکارا اوست آنکه هر دم زحال قاتل خویش شود از روی لطف جویا اوست آنکه در حق دشمنان کردست رحمت و شفقت ومدارا اوست ام مسمی و دیگران همه اسم غیر او جمله لفظ و معنا اوست دل پروانه میتپد از شوق هر کجا شمع محفل آرا اوست گفتم ای دل که کیست دلدارت؟! آهی از دل کشیدو گفتا:اوست که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست
🔹 مناجات چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل وزنجیر،نفس لا ابالی را خداوندا به شوق بارش باران الطافت تحمل کرده ام این سالهای خشکسالی را زمانه از تو دورم کرده وشیطان فراوان است نمی جویم تو را،گم کرده ام سیر جلالی را چه شبهای درازی را که بی یاد تو سر کردم ببخش این سرکشی این سرخوشی این بی خیالی را برای درد دل کردن در این دنیای وا نفسا به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را چهل سال است بی تابانه دنبال تو میگردم چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را چنان در زرق وبرق زندگی غرقم که در سجده نمی بینم به جز گلهای رنگارنگ قالی را مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن برایم باز گلبانگی بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را خدایا سال وفال وحال ومالم با تو خوش یُمن است نگیر از سرنوشتم بخت رام وبخت عالی را به سمتت آمدم با کوله باری از نبودنها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل واز محشر نمیترسم که دارم بر سر خود سایه ی مولی الموالی را.... ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد بزرگوار شاگرد استاد گرانقدر 🌹 برای مراسم در کرمان ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
در خواب دیدم خوشنویسان قلم زن شعر مرا روی ضریحت مینویسند... ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تشرف به آستان ام المومنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) سیدحمیدرضا ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمتهایی از این زن که مطلع غزلی عاشقانه بود مانند آسمان خدا بیکرانه بود هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید او در میان مردم مکه یگانه بود گوهرشناس بود، بر این باورم که او سرمست عشق بود، تجارت بهانه بود درشرح حال دختر او میتوان نوشت آن بی نشانه‌ای که خدا را نشانه بود از لحظه های روشن پرواز باز ماند هر کس به فکر راحتی و آب و دانه بود در راه دوست با دل و جان از خودش گذشت عمری برای دین خدا پشتوانه بود رخصت نشد نظاره کند روز فتح را روزی که روز معجزه‌ی موریانه بود تنها زنی که عشق رسول خدا شد اوست تنها خدیجه بوده و باقی فسانه بود بر همسران دیگر احمد مقدّم است تنها خدیجه است که بانوی اعظم است ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
ای غریبی که غربت چشمت غزل ناب آشنایی شد حس و حالت به شعر جان بخشید حُسن تو آیتی خدایی شد چهل و هفت گردش کامل سهم دنیای توست اما دل آن‌قدر حول محورت چرخید که دل آسمان هوایی شد صلح تو جنگ نابرابر بود قلم عهدنامه خنجر بود شاهد این مثال آوردم پسرت را که کربلایی شد ای نگاهت به سبزی قرآن صوت بارانی تو المیزان هرکه از جام تو عسل نوشید چشم‌هایش طباطبایی شد دو برادر نگو دو نیمۀ سیب هر دو بودید کم‌سپاه و غریب پس چرا آستان تو خاکی است او چرا گنبدش طلایی شد؟ کربلا ومدینه وکوفه با زیارات غیر معروفه همه را گشتم ونفهمیدم این غزل عاقبت کجایی شد ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
علی غسل شهادت کرد برسجاده اش آخر که فزت ورب الکعبه شده داروی درمانش ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
روی خاک افتاده بودم.،نردبان میخواستم هم زمین میخواستم هم آسمان میخواستم گاه در افلاک وگاهی نیز در اعماق خاک این دو را یک عمر یک خط در میان میخواستم اشهد ان علی تا گفت در گوشم پدر گریه کردم،جای لا لایی اذان میخواستم بر زمین میخوردم وبا یا علی پا می شدم لحظه ی بر خاستن از او توان می خواستم آن یتیم کوفی ام که از زمان کودکی از سر این سفره تنها آب ونان میخواستم عشق او از هر دوعالم بی نیازم کرد وحیف آنچه را خود داشتم از دیگران میخواستم خوشبحال من که از آغاز شعر وشاعری از زلال اشک او طبع روان میخواستم پر توقع نیستم اما نمی دانم چرا برترین گنج خدا را در جهان می خواستم شک ندارم حاصلی غیر از پشیمانی نداشت هر که را غیر از امیر مومنان می خواستم ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
به قصد خودکشی از پرتگاه آسمان افتاد تشنج کرد گوشی، از لب میز استکان افتاد زبان باد بند آمد دهان پنجره وا ماند تن دیوار ها لرزید پرده از تکان افتاد میان شاخه ها و ریشه هایش اختلافی بود تبر پادرمیانی کرد اَفرای جوان افتاد _ غبارِ در هوا از آهِ خاک از آهِ آجر بود و قطره قطره اشک از چشم‌های ناودان افتاد زمان با پای لنگ از روی نعش ظهر رد می‌شد غذایی روی دست بقچه ماند و از دهان افتاد به حدی داستان زندگی بالا و پایین داشت که زیر بار سنگینش فشار قهرمان افتاد _ جهانِ دردها دور سرش چرخید و هی چرخید و هی چرخید و یک بنّای پیر از نرده‌بان افتاد _ زبان وا کرد گوشی، پاسخ فرزند او را داد الو بابایتان افتاد..نان افتاد.‌. جان افتاد... _ ۹۹/۲/۲۴ گوشی بی تماس در اوج طاقچه لرزید و خویش را آویخت از پیریز این شعر را تقدیم دوستی میکنم که بالای ده سال زندگی و جوانی خودش را وقف پدر قطع نخاعی خود کرده و از زمانی که پدر بنّایش اینطور شد همیشه و همیشه غمی عجیب در صورت اوست چند روز پیش ازش پرسیدم فلانی چهل سالت شدا نمیخای ازدواج کنی فقط یک جمله گفت که کلی درد تو همین یک جمله‌ست "کی بابامو نگه داره" کاش روم میشد تگ‌ش کنم بگم داداش من که کاری که از دستم نمیاد برات انجام بدم فقط تونستم اینو برات😔 بنویسم کاش دنیا جای بهتری بود‌.. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلب آن است که لبریز محبت باشد تا ابد خانۀ اولاد علی قلب من است ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
۲۹ آبان ۱۳۹۷ پیاز نصف شده ، بغض آشپزخانه و اشک رنده ی تیز هزار دندانه لباسشویی و دلشوره های معمولش «که باز کف به لب آورده است دیوانه » سکوت تلوزیون در سیاهی مطلق! به شب رسیده یک صبح ناامیدانه برنج نام همان گریه ی رسوب شده ست که خورده است پلوپز از آن دو پیمانه صدای زنگ در نیمه باز یخچال و زنی که یخ زده بر میز ، دست بر چانه نشسته است پریشان ، فقط می اندیشد به تار موی سفید نشسته بر شانه به دخترانگی و آشنایی اش با خویش _چقدر آینه با او شده ست بیگانه_ به اینکه دور خودش پیله بافته ، او که تمام عمر صدایش زدند پروانه به آزمایش نازایی اش که هرهفته پرینت می شود از شرمگاه رایانه . صدای چرخش بغض کلید را در قفل شنید و اشک خودش را نشاند ، دزدانه رسید شوهرش از راه ، شاخه گل در دست و عطر خنده دوباره شکفت در خانه ! ..................... ز نعره کف به لب آورده رود دیوانه هراز ، اشتر مست هزار کوهانه حسین منزوی‌ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━