eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهایی از اسارت، مهم‌ترین فایدۀ انقلاب ما بی‌حجابی بی‌حرمتی به خون شهدا نیست! بلکه بی‌حرمتی به این رهایی، بی‌حرمتی به خون شهید است ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شهید نوجوان ۱۶ ساله که مثل یک عارف پخته ۷۰ ساله با خدا مناجات کرده؛ خدایا! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت... اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم..! پس خدا! برای خلاصی از این هوس ها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شهیدی که حاضر نشد به حرم حضرت عباس(ع) برود آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با اربعین بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) نیامد. چون احساس خجالت می‌کرد که وقتی حرم بی‌بی در محاصره است به زیارت حضرت عباس علیه السلام بیاید. ده روز بعد به سوریه رفت و در راه دفاع از حرم به شهادت رسید. روحمان با یادش شاد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید «مهندس حسام» در ایران چهره ای معروف نباشد ولی نام ایشان به واسطه کارهایشان در افغانستان و سوریه و بالاخص لبنان شناخته و محبوبیت بیشتری پیدا کرده است. شهید حسن شاطری معروف به حسام خوش‌نویس، معاون مهندسی نیروی قدس سپاه سپاه قدس بود و بعنوان مسئول بازسازی لبنان فعالیت می‌کرد. وی در طول دفاع مقدس، از اعضای واحد مهندسی سپاه پاسداران بشمار می‌آمد. پس از جنگ، مدتی معاونت فنی و مهندسی قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا را برعهده داشت.... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
یک روز ماموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم؛ کارهایمان که تمام شد، سوار ماشین شدیم! صدای اذان را می‌شنیدیم که عبدالحسین گفت پیاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم. یکی از دوستان گفت: تا گردان راه زیادی نیست در گردان نمازمان را می‌خوانیم! در طول مسیر عبدالحسین دائما می‌گفت اگر در زمانِ نماز اولِ وقت، تاخیر بیفتد در تمام کارها تاخیر میفتد ناگهان برای ماشین اتفاقی افتاد و بدلیل آن، توقف کردیم! عبدالحسین خنده‌ای کرد و گفت این هم عاقبت تاخیر در نماز! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشکل آدم چه زمانی حل میشه ؟ الله مجتهدی تهرانی ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️ بمناسبت اعیاد شعبانیه (رازهای جذاب و دلبر شدن خانم ها برای همسرانشان)👆👆👆 دارید. لطفا در ثبت نام تسریع بفرمائید .🏃🏃🏃🏃 آیدی ثبت نام @z_m1392
شهیدی که نذر آب کرد تا مدافع حرم شود بسیجی شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» قهرمان رشته رزمی هاپکیدو بود. اما او به قهرمانی در این دنیا بسنده نکرد و حکم اصلی قهرمانی را از صاحب اسمش حضرت عباس(علیه السلام) و در دفاع از حریم عقیله بنی‌هاشم گرفت. دو سال بی‌وقفه پیگیر کارهای رفتنش بود و در نهایت وقتی اربعین سال ۹۴ به کربلا می‌رود، کنار ضریح منور قمر بنی‌هاشم درد دل می‌کند و از علمدار کربلا می‌خواهد مقدمات دفاع از حرم خواهرش را نصیب او کند و همان‌جا نذر آب می‌کند. عباس ۴۶ روز آب خالص نمی‌خورد تا روزی که برای دفاع و زیارت به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) می‌رود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
داستان واقعی توسّل به حضرت اباالفضل (علیه السلام) آیت‌الله‌ شبیری زنجانی: حاج میرزا فخرالدین جزایری از علمای درجه اول تهران و شاگرد حاج شیخ عبد الکریم حائری و در تحلیل مسائل اجتماعی خیلی قوی بود. او نقل می‌کرد: یک وقت ناراحتی چشم پیدا کردم. پیش دکتر امین الملک (که زمانی وزیر بهداری بود) رفتم. وی متخصّص چشم و اوّلین چشم پزشک تهران بود. دکتر امین الملک چشمم را عمل کرد. حاج میرزا فخرالدین می‌گفت: من از حاج آقا جمال اصفهانی شنیده بودم که خواندن این ابیات برای توسّل خیلی مؤثر است: ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس ازمحنت ودرد وغم، ما رو به تو آوردیم دست من مسکین گیر، از بهرخدا عباس در میان اهل دعا معروف است که این شعر تأثیر فوق العاده‌ای دارد. این شعر را خواندم و خوابیدم. در خواب به من گفتند که به «حاج شیخ» هم متوسّل شوید. «حاج شیخ» در اصطلاح ما به حاج شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه) اطلاق می شد. از خواب بیدار شدم و فاتحه‌ای برای آقای حاج شیخ خواندم و دوباره خوابیدم. در خواب دیدم: در دریا افتاده‌ام و درحال غرق شدن هستم. شخصی بیرون آب بود. به من فرمود: دستت را به من بده و اشاره کرد و مرا نجات داد. از او پرسیدم: شما کیستید!؟ فرمود: عباس! این واقعه همان شبی واقع شد که من چشمم را عمل کردم. فردا دکتر امین الملک چشمم را معاینه کرد و گفت: آقا سیّد، معجزه کردی؟! گفتم چطور؟ گفت: آن چشمی که من دیده بودم و عمل کردم، چشم نبود. چه اتفاقی افتاده؟ گفتم: بله، معجزه شده است و ماجرای توسّلم به حضرت اباالفضل (علیه السلام) را برایش نقل کردم. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از ابر پاسدار جانباز انقلاب حضرت آقا که کمتر دیده‌اید... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
ضربت خوردن.mp3
16.82M
ماجرای دردناک شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع) امام علی(ع) با سری زخمی روی سجاده افتادند و فرمودند: به خدای کعبه رستگار شدم. (ع) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
در بستر بیماری.mp3
14.29M
ماجرای روز های پایانی زندگی امام علی(ع) امیرالمؤمنین (ع) در بستر بیماری فرمودند: دارم میبینم در آسمان، تمامی ملائکه و پیامبران الهی صف کشیدند و منتظر من هستند... (ع) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
سردار سرافراز اسلام شهید حاج مهدی توسنگ دوست داشت به نیازمندان و بیمارانی که نیاز مبرم به خون داشتند ،خون اهدا کند ،آن 🌹شهید 🌹 قهرمان به این کار بسیار با ارزش و خدا پسندانه اش افتخار می‌کرد و این کار را برای رضای خداوند بزرگ انجام می‌داد . در واقع این اهدا خون را هم یک نوع خدمت مقدس به مردم و هم وطنان می‌دانست. و حتی دیگران را به این کار خداپسندانه تشویق می‌کرد. آن بزرگ مرد تاریخ از انجام هر کاری که به نفع مردم بود دریغ نمی‌کرد و خودش را خادم ملت می‌دانست و حتی فرزندانش را نیز به انجام کارهای خیر تشویق و ترغیب می‌کرد و توصیه ها و نصیحت‌های پدرانه اش نیز همیشه در زمینه کمک به هم نوع بود . 🌹شهید 🌹مهدی توسنگ خودخواه نبود خیر خواه بود ،او بزرگ مردی از جنس نور بود او فرشته زمینی بود ،و آنقدر روح پاک و بلندی داشت که جز به خداوند بزرگ و انجام وظیفه خالصانه به چیز دیگر فکر نمی‌کرد و سرانجام آن سرو سرافراز تمام خون پاکش را در راه امنیت و آرامش مردم اهدا کرد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
به کی رای بدیم؟ کسانی که حاضرند با وجود همه هجمه هاو تیر و ترکش دشمنان داخلی و خارجی دمی از خطوط اصلی آرمان‌های انقلاب و شهدا برای مطامع دنیایی کوتاه نیایند. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
تو هیچی نیستی! چشم‌شان که به مهدی افتاد؛ از خوشحالی بال در آوردند دوره‌اش کردند و شروع کردن به شعار دادن: فرمانده‌ی آزاده ، آماده‌ایم آماده ! » هرکسی هم که دستش به مهدی می‌رسید امان نمی‌داد، شروع می‌کرد به بوسیدن... مخمصه‌ای بود برای خودش! خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می‌زد: « مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی‌هایی. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
راز کانال کمیل شب چهارم محاصره هم داشت کم‌کم از بچه‌ها خداحافظی می‌کرد. از يک طرف غربت و ديدن پيكرهای دوستان، لحظه‌ای آرامشان نمي‌گذاشت؛ و از سويی ديگر عطش و تشنگی، رمقی برايشان باقی نگذاشته بود. بيابان فکه و كانال دوم آن، با تمام دقت، جزئيات حادثه‌ای را كه در آن شب‌ها اتفاق می‌افتاد در خود ضبط و ثبت مي‌کرد. من هم در كنار آنها و در گوشه‌ كانال نشسته بودم. گاهی خوابم می‌برد و گاهی بيدار می‌شدم. يکي از بچه‌ها به زحمت خودش را به ابراهيم رساند. رو به ابراهيم كرد و با صدايی نسبتاً بلند با او حرف زد. من يكباره خواب از چشمانم پريد و به آنها خيره شدم. آن جوان به ابراهيم گفت: به خدا تا حالا هيچ کس نتوانسته توانمان را ببرد؛ نه دشمن و نه آتش بی‌امانش! اما حالا تشنگی امانمان را بريده. يه كم آب به ما برسه دمار از روزگار دشمن در می‌ياريم. نمی‌دانم چرا يك لحظه ياد كربلا افتادم؛ ياد علی‌اكبر؛ وقتی كه از ميدان به سراغ پدرش آمد و گفت: العطش قد قتلني... ياد شرمندگی امام حسين ع . من می‌دانستم و يقين داشتم كه ابراهيم از همه تشنه‌تر است. همین امروز وقتی قمقمه‌ها را تقسيم كرد، برای خودش چيزی نماند!     ‌ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
هيجده سال بيشتر نداشت. تركش به سرش خورده بود و شنوايی نداشت. سردرد او را كلافه می‌کرد. گاهی تا مرز بیهوشی می‌رفت كه همه از او قطع اميد می‌كردند. وقتی به هوش می‌آمد با لبخند می‌گفت: اشكالی ندارد! به زودی آزاد می‌شويم و پيش دكتر "رضای"خودمان می‌روم. او مرا شفا می‌دهد. يك روز كه حالش خيلی بد شد، او را به بيمارستان شهر موصل بردند. دو ماه بعد كه او را برگرداندند، بر مچ دست‌هايش اثر طناب‌ها هنوز باقی بود. تمام مدت، دستانش را با طناب بسته بودند. روزی از او ماجرا را پرسيديم. سرش را با حيا پايين انداخت و گفت: آخر، ما اسيريم. همين‌كه تا اندازه‌ای سرنوشتمان به آقا موسی بن جعفر عليه السلام شبيه شده، سعادت است. بار ديگر حالش وخيم شد. مدتی گذشت. منتظر بازگشت يا خبر بهبودش بوديم؛ اما خبر شهادتش به ما رسيد. يكی از اسيران مجروح كه در اتاقش بوده می‌گفت: آخرين حرف‌هايش در اين دنيا اين بود: "يا امام رضا! اگر به سراغم نيايی من به حضورت می‌آيم." شهادتين را گفت و چشمها را بست. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فقط و فقط ویژه خانم ها برای همسرانشان برخی از را در پوستر ملاحظه بفرمائید.👆👆 ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ ،، با آزمون با تدریس سرکار خانم طیبی نیا(استاد توانای دوره زوج درمانی ما) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ آیدی ثبت نام @z_m1392 @z_m1392 : ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️ برگزار کننده: سازمان بسیج مهندسین استان قم
موجي از گرد و خاك بر سر و صورتم هجوم آورد. سرم به بزرگي دشت شـده بود و چشمانم جايي را نميديد. از دود و گرد و خاك، نفسم بالا نمـي‌آمـد. قلـبم مثل طبل پاره شده‌اي يك ضرب ميكوبيد. چشمانم را به زور باز كـردم و از ميـان توفانِ دود و خاك، به سنگر نگاه كردم. كسي به طرفم مي‌دويد. بچه‌ها شهيد شدند... صداي مرتضي صفار را شناختم. قلبم براي لحظـه‌اي از كـار افتـاد. احسـاس كردم دشت را كوبيدند به سرم. گيج شده بودم. گيجِ گيج. مبهوت، حيران. همه جا را تار و تيره ميديدم. با تمام قدرتي كه در پاهايم داشتم، دويدم به طـرف سـنگر. سنگر، غرق در دود و خاك و خون بود. چشم چرخاندم. بقايي يـك پـايش قطـع شده و پاي ديگرش به پوستي آويزان بود. حسن، آهسته نفس نفس ميزد. دويـدم به طرفش و بغلش كردم. اشك، صورتم را پوشانده بود. دستپاچه بـودم. يـك نفـر فرياد مي‌كشيد: ـ جيپ را بياوريد... جيپ را بياوريد... با رسيدن جيپ، حسن و بقية بچه‌ها را سوار كرديم. تنم از خون حسـن خـيس شده بود. گوشم را نزديك دهانش بردم؛ او غلامِ‌حسين بود و ... دردآلـود آقايمـان امام حسين(ع) را صدا ميزد.   ‌‌ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ی شنیدنی سردار شهید حاج احمد سیاف زاده از لحظات اولیه ورود به شهر فاو عراق ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
27.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شناسنامه حاج قاسم، گواه است... باید‌ هم‌صداییمون‌ و وفاداریمون‌ رو‌ به‌ حاج‌ قاسم‌ ثابت‌ کنیم! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
سه ماه برای کار تبلیغی به مدارس آموزش پرورش رفته بود. سال بعد هم از آن مدرسه درخواست کردند که همان روحانی سال گذشته را برای اینجا اعزام کنید با او درمیان گذاشتم شهید تمام زاده هم بدون درنگ قبول کرد. چند وقت گذشت... من مسئول اعزام بودم، با مدیر مجموعه صحبت کردم سوال کردم سال گذشته به روحانی اعزامی چقدر حقوق دادید؟ گفت: متاسفانه مبلغی نداده ایم. خواستم اعتراض کنم، مدیر مدرسه گفت : ایشان هیچ وقت از ما مطالبه پول نکرد!!! دیدم واقعا او به دنیا و بازی هایش اعتقاد نداشت و فقط به تکلیفش عمل می کرد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان حاج قاسم سلیمانی و مقام معظم رهبری در مورد عارفِ شهید حسین یوسف‌اللهی ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
خیلی به پاک بودن و حلال بودن متعلقاتش اهمیت میداد. از مهمترین ویژگیهای اخلاقیش چشم پاکیش بود. گاهی اوقات من و مادرم تو خیابان از کنارش رد میشدیم و اصلاً متوجه ما نمیشد. برای ازدواج یکی از مشاور‌های اصلیش بودم. به اخلاق هم آشنا بودیم و ملاکهای هم را میشناختیم. خیلی به حجاب اهمیت میداد، به نجابت و اخلاق هم همینطور. شهید_حمید_اسداللهی ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e