eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
در راه برگشت از حرم امام رضا (ع) ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم، آقا بهم فرمود: حمید اگر همینطور ادامه بدی خودم میام میبرمت . یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبر و گریه میکرد و میگفت: یا امام رضا(ع) منتظر وعده‌ام، آقاجان چشم به راهم نذار توی وصیت نامه‌اش ساعت و روز و مکان شهادتش را نوشته بود! میگفت امام رضا (ع) بهم گفته کی و کجا شهيد میشم! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سیروس شکاری رقاصی که به جمع شهدا پیوست... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کفش فوتبالی... محمدعلی عاشق فوتبال بود. خاطرم هست در همان سن کودکی تمام عیدی هایش را جمع کرده بود تا کفش فوتبالی بخرد. محمد پسر عمویی داشت که ازپدر یتیم شده بود وهیچوقت از او جدا نمیشد. بالاخره روز موعود فرارسید و با پای پیاده به بازارچه نوروزی در حوالی امامزاده جعفر رفتیم .متاسفانه درمیانه راه کفش علی(پسرعموی محمد) پاره شد. وقتی رسیدیم محمد تمام پس اندازش را یک کفش فوتبالی ومقداری خوراکی ؛تیله ویک توپ خرید. از دور حواسم به محمد بود. کفشها را بدون اینکه حتی یکبار پا بزند به پسرعمویش داد. او از زحمت ورویای یکساله اش در ایام کودکی گذشت. عشق فوتبال تامدرسه؛حوزه علمیه؛اوت آپاندیس؛منطقه جنگی جبهه؛همراهش شد. هنوزهم دوستانش از مهارت فوتبالش خاطره ها دارند ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
یکی از خصوصیت‌های بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه اذان نماز صبح مقر را سید ابراهیم می‏‌گفت.ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام می‏‌دادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر می‏‌کردیم نمی‏‌توانستیم روزه بگیریم اما او روزه می‏‌گرفت و برای سحری بیدار می‏ شد. یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم می‏زد و لابه لای هر  بند از اذانش فریاد می‏زد و می‌‏گفت:برادرها وقت نماز شده برپا،دلاورا بلند شوید وقت نماز است.ما هم از آن به بعد سر به سرش می‏‌گذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) می‏‌گفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره‌ای شنیدنی از پزشک حاج قاسم ماجرای تحویل حاج قاسم به آمریکا ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
جلوی ایوان بند پوتین هایش را بست و دست و پای مادرم را بوسید و سپس گفت حلالم کنید. مادر گفت: بمان، دو روز دیگه قرار است پدر شوی. حبیب الله گفت: وضع کردستان ناجور است صدام و گروهک ها خیلی بر مردم ظلم می‌کنند باید بروم. وقت رفتن گفت فرزندم دختر است اسمش را هم میگذاریم محدثه. در آخرین تماس تلفنی اش هم گفت: من دیگر برنمیگردم قنداقه محدثه را در تشییع جناز‌ه‌ام بگذارید بر روی تابوتم . مطمئنا من و دخترم هرگز یکدیگر را نخواهیم دید ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
ولیعهدی امام رضا(ع).mp3
31M
ماجرای اجبار مأمون برای ولیعهد شدن امام رضا(ع) مأمون با عصبانیت به امام رضا(ع) گفت: پس اگه شما قبول نکنید مجبور میشم شما رو بکشم (ع) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
ماجرای حضرت شاهچراغ.mp3
13.54M
ماجرای جالب و شنیدنی سفر حضرت احمد بن موسی به ایران سید احمد، توی خونه مشغول استراحت بود که یکمرتبه اون بدجنس ها از پشت سر حمله کردن و... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
سفر حضرت معصومه(س).mp3
27.49M
ماجرای سفرحضرت‌معصومه(س) به ایران برای دیدار با امام رضا(ع) حضرت معصومه(س) به خادمشون گفتن: از اینجا تا قم چقدر راه هست؟ من را به قم ببر... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید گلفروش اُعجوبه ۱۱ ساله‌ای که حاج قاسم تربیت کرد گرچه اهل سنت و افغانستانی بود اما، نامش امیرعلی؛ پدرش فرهاد و پدربزرگش حیدر بود؛ عاشق امام حسین(ع) و پای ثابت هیئت بود و عاقبت هم مزد زیارت‌های مزارحاج قاسم با پای پیاده را، با شهادت گرفت. این اُعجوبه‌ٔ ۱۱ ساله‌ای که به ظاهر «کودک کار» بود و «ضایعات بازیافتی» جمع می‌کرد، لقمه می‌جوید و در دهان پدر بیمار و بدون دندانش می‌گذاشت. پریسا بامری(مادر شهید): با آن که اهل سنت هستیم اما امیرعلی محرم‌ و صفرها با ما به عروسی نمی‌آمد، با آن‌که به خاطر افغانستانی بودن طعنه می‌شنیدیم، به هیئت‌ها و حسینیه‌ها می‌رفتیم. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین کلام پدربزرگی که سه شهید در حادثه کرمان داده است، به شهدایش... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
حماسه فتح جزیره بوارین به فرماندهی شهید نظری شهید حجت نظری چند ماه بعد از ازدواجش به جبهه رفت. او که معاونت گردان امام حسین(ع) از لشکر قدس را برعهده داشت از سوی فرماندهی لشکر به‌عنوان فرمانده گردان انتخاب شد. در ابتدا این پست نظامی را قبول نکرد؛ چرا که معتقد بود شایستگی این مسئولیت را ندارد و گفت: «دلم می‌خواهد در کنار باقی بسیجیان باشم و بجنگم»؛ اما فرمانده لشکر تأکید کرد باید کاری که به او محول شده انجام دهد. چند‌ماه از انتصاب شهید نظری نگذشته بود که عملیات کربلای ۵ پیش آمد و او همراه با نیروهایش به منطقه رفت اما در بین راه هواپیماهای دشمن آنها را بمباران کردند و تعداد زیادی از رزمنده‌ها مجروح و شهید شدند. شهید نظری با این اتفاق نه‌ تنها روحیه خود را نباخت بلکه برای بازسازی گردان دست به‌کار شد و حماسه فتح جزیره «بوارین» را رقم زد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
رفیقِ شش دونگ هم بودند به هم گفته بودند هرکسی اول شهید شد، باس بره درِ خونه‌ی سیدالشهدا بست بشینه تا شهادت اون یکی رو هم از آقا بگیره‌.. مصطفی گفت: نری آبروریزی راه میندازم! مرتضی گفت: هرکی نره، شهید پَستیه! چند وقت بعد، تیر توی پهلوی مصطفی، تیر توی گلوی مرتضی، و سالگرد مصطفی شد چهلم مرتضی ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
تربیت مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم می‌گفت: تربیت کردن ابراهیم به صورتی غیر مستقیم بود. مثلا هربار که با هم بودیم و یک فقیر می دید، پول را به من میداد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمی‌شد و به ما هم درس برخورد با فقیر می داد. ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت. اما هرجایی نمی رفت. یک ساندویچ فروشی در ۱۷شهریور بود که به فروشنده اش آقاشیخ می گفتند. یعنی آدم مقدس و مسجدی بود. ابراهیم همیشه پیش او می‌رفت. می دانست توی الویه؛ کالباس نمی ریزد و فقط از مرغ استفاده می‌کند. ابراهیم سوسیس و همبرگر و... هرگز استفاده نکرد. اینگونه به ما درس تربیتی میداد که هرچیزی نخوریم و هرجایی برای غذا نرویم. می‌دانست که این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد. چرا که قرآن دستور می‌دهد که انسان به غذایی که می‌خورد توجه داشته باشد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین فرمانده جبهه مقاومت سردار سرلشکر شهید دقایقی ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شهیدی که ۷ روز مهمان امام رضا(ع)شد مامانش بهش گفته بود: حسن! دست این دختر مردم رو بگیر ، یه تُک پا ببرش مشهد؛ گناه داره. گفته بود: مامان! دلم برای امام رضا"ع" یه ذره شده، ولی نمیتونم برم، باید برم جبهه... رفت جبهه، شهید شد رفتن جنازه رو بیارن قم، دفن کنن، بهشون گفتن: ببخشید، جنازه گم شده، هفت روزه رفته مشهد! شهید حسن ترابیان به روایت حاج حسین یکتا ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره های واقعی
لینک دوره های رایگان کانال ❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️ دوره تربیت فرزند دکتر عزیزی https://eitaa.com/40867172/
❇️❇️❇️ سلام علیکم. استفاده از دوره های رایگان فوق👆 را فراموش نکنید. البته کلی هم مطالب و در کانال هست. لطفا نشر هم بدهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت ویژه امام زمان(عج)به شهید جلال افشار ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت حضرت زهرا(س) در دفاع مقدس روایتی از شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ جوادالائمه ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهر یکی از روزها در حجره گفتگو می کردیم که از رادیو اخبار جنگ وشهادت برخی رزمنده اعلام شد محمدباحالتی منقلب چای خوردن را رها کرد و با عصبانیت گفت:میگویند نیروی رزمنده کم داریم ولی نمیدانم چرا به ما اجازه رفتن به جبهه را نمیدهند گفتم من هم جبهه رفتن را دوست دارم ولی سن مان پایین است نگاهی با صلابت به من انداخت و گفت والله به تو قول میدهم اگر توانستم روزی جبهه بروم تا آخرین قطرۀ خونم برای دفاع ازوطنم با متجاوزان میجنگم خندیدم وگفتم بگذار به سنّ قانونی برسی بعد برو گفت: انشاءالله خواهم رفت. سپس با بغض گفت: خیلی دلم برای شهدا تنگ شده است. می آیی برویم گلزار شهدا؟ گفتم: البتّه تا این را شنید از خوشحالی، فوراً آماده شدو دو نفری پیاده به سوی گلزار شهدا حرکت کردیم. وقتی به گلزار رسیدیم،چهرۀ پسرخاله در هم رفت خنده اش گم شد،طوری که تا کنون چنین حالتی از او ندیده بودم او با صدایی لرزان چشمانی پر اشک با شهدا صحبت میکرد،ازکنار هرشهیدی که می گذشتیم آهی میکشیدوجملۀ «خوش به حالتان»را به زبان می آوردو می گفت: پسرخاله می بینی؟! اکثراین شهدا کم سن اند کاش ما هم با شهادت از دنیا برویم. بازسراغ شهیددیگر میرفت فاتحه ای میخواندو با او غرق گفتگو می شد. آن روز، هرطور بودمحمّد را از گلزار شهدا جداکردم ولی نتوانستم فکر شهادت را از اوجداکنم. محمدشناسنامه اش را دستکاری کردو بعنوان رزمنده؛اعزام شدوسپس بعنوان تخریب چی؛تک تیرانداز؛آرپیچی زن بارها جبهه رفت. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره‌ مادر شهید خلیلی از بوی پیراهن خونی شهید ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای فرشی که شهید برونسی اجازه نداد در منزلش پهن شود عبدالحسین برونسی، در سال ١٣٢٢ در توابع تربت حیدریه به‌دنیا آمد، او عبد صالح و عارف بالله بود و پس از چند بار تغییر شغل به علت شبهه‌ناک بودن کار و کم‌فروشی صاحبان مغازه، نهایتاً به شغل بنایی روی می‌آورد. با شروع جنگ او به سپاه پاسداران ملحق شده و فرماندهی تیپ جوادالائمه را برعهده می‌گیرد. شهید برونسی از فعالان سیاسی مخالف رژیم پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده، به‌طوری که دندان‌ های او را می‌شکنند و نهایتاً حکم اعدامش صادر می‌شود اما با وقوع انقلاب اجرایی نشده و نهایتاً در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله به شهادت می‌رسد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e