هدایت شده از احمدرضا اخوان
باسلام محضر استاد وافی
دوست عزیز ونادیده ام آقای مسلمان سوال بسیار پیچیده ای ازحضرتعالی پرسیدند که:
حاج آقا ناموسا این اخوان کیه🤦♂🤦♂
درپاسخ ایشان عرض می کنم که:
شاگردی از استادش درباره ی جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید.
استاد گفت: به گورستان برو و به مرده ها توهین کن!
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد و نزد او برگشت.
استاد گفت: جواب دادند؟
شاگرد گفت : نه.
استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو و آن ها را ستایش کن!
شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر نزد استاد برگشت. استاد بار دیگر از او پرسید که آیا مرده ها جواب دادند؟ و شاگرد گفت : نه.
استاد گفت: برای جلب رضایت خدا، همین طور رفتار کن!
نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان!
بدین صورت است که می توانی راه خودت را در پیش گیری.
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
بزرگی می گوید:
در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید.
وقتی چهل ساله میشوید، اهمیتی نمیدهید که دیگران در مورد شمــا چه فکر میکنند.
و زمانی که شصت ساله میشوید، پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است!(بنده متولد۳۹/۹/۳ )
واینک باخودزمزمه می کنم که:
چو عمر از سی گذشت یا که از بیست
نمیشاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل رفته فرو ریزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی
چو شصت آمد نشست آمد پدیدار
چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
و.....
وای که چه آسان هدر میدهیم عمر خویش را فقط برای دیگران و طرز فکرشان!!
تا فرصت زندگی داریم جانانه زندگی کنیم.وبه سراغ پیدا کردن ریشه اندیشه وپیشه وحرفه و...دیگران نباشیم چون:
هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش
کی بدی فارغ خود از اصلاح خویش
غافلند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
وبه تعبیر سعدی:
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری
اما پاسخ اجمالی دوست نادیده ام:(اخوان کیه )
ما ننگ وجود روزگاریم
عمری به نفاق میگذاریم
عطار
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس
سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیدهای
با زندگانت زندهام با مردگانت مردهام
با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفتهام
با منکران دی صفت همچون خزان افسردهام
مولانا
مشکل حل شد؟الحمدلله
اگر یک پله بالاتربروم خود رایکی ازشاگردان استاد وافی مخصوصا درادبیات عرب می دانم وعشق وعلاقه خودرا بارها به محضر ایشان تقدیم کردم واینک نیز درخطاب به ایشان می گویم:
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست
دیرگاه است کز این جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور
در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زدهام تا هستم
بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت
آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم
رتبت دانش یاسر به فلک برشده بود
کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
آیا مرتکب گناهی شدم!؟
اگر دست نوشتههای بنده باعث اذیت وآزارشما شده است ازشما همه دوستان عزیز پوزش می طلبم.
پروﺭﺩﮔﺎﺭﺍ...
ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻋـﺚ آزردگی ﮐﺴﯽ ﺷﺪم
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻗﺪﺭﺕِ عذرخواهی ﺑﺪﻩ .
ﻭ اگر دیگران ﻣﺮﺍ ﺁﺯﺭﺩﻧﺪ
ﺑـﻪ ﻣﻦ "ﻗـﺪﺭﺕِ بخشش ﺑﺪﻩ...
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردنست استغفرالله العظیم
هدایت شده از احمدرضا اخوان
باسلام محضر استاد وافی
بااحترام
درتدریس نواقص هدایه جلسه دوم ازص ۱۲۸ هدایه استادشیرافکن می توان به نکتهای اشاره کرد که نقص یانقصان آن رااگرتکمیل فرمائید سپاسگزارشما خواهم بود.
دربحث تمییز منقول ازمبتدا،فاعل یا مفعول به می توان برای تشخیص هریک به شیوه ذیل عمل کرد:
تمییز یادرجمله اسمیه بکار می رودیا در جمله فعلیه، اگرتمییز درجمله اسمیه بکاررفته باشد،دراصل معمولامبتداء بوده است مانند:أنت اکثرمالا که اصلش مبتدا بوده است = مالک اکثر. ولی اگرتمییزدرجمله های فعلیه بکاررود، دراصل اغلب یافاعل است "حسن علی خلقا =حسن خلق علی .که دراین صورت حرکت حرف آخر،کلمه ی قبل ازتمییز #ضمه#(مضموم )می باشد ویااغلب مفعول است "زرعناالارض ذره = زرعنا ذره الارض. که دراین صورت حرکت حرف آخر، کلمه قبل تمییز #فتحه#(منصوب )می باشد.
اما اگر حرکت آخر کلمه ماقبل تمییز# کسره# (مجرور )باشد، آن را درنظر نمی گیریم وبه دوکلمه ی قبل ازتمییز، مراجعه می کنیم، مثل: وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا.که تمییز دراصل مفعول به می باشد.
عنایت دارید که نقطه نظرات این حقیرصرفا ازروی مساعدت میباشد نه مزاحمت وجسارت
سایهٔ خود از سر من برمدار
بیقرارم بیقرارم بیقرار
خیمه بزن بر قلب من صاحب این خانه تویی
مستم کن از جام لبت ساقی و پیمانه تویی
باتشکر فراوان از شما
هدایت شده از احمدرضا اخوان
سلام براستاد وافی
سفری به رشت
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
دل را کجا پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
استاد عزیزم آقای وافی عنوان درس چهارم ازکتاب بحارالانواررا به#سفری به رشت#زینت کردند وهوس برنج ناب شمال رادرخاطره هازنده کردند وحقیر که مدتهاست افتخارشاگردی ایشان رابرای خودحفظ کرده ام وگفته ام:
ای چشمه آگاهی شاگرد نمیخواهی؟
چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم
درخطاب به استاد می نویسم:
حضور آرامت اگرچه درکنارم نیست؛
اما یادت، مهمان همیشگی قلبم است ...
عشق "مهمان" دل است وجان و دل مهمان او
من دل وجان پیش مهمان درکشم هر صبحدم
ناگزیر جان بود جانان واز جان "ناگزیر"
پیش جانان شایدار"جان"درکشم هر صبحدم....
شما اگر افتخاربدهید وبه شهر حوریان بهشتی ونهرهای جاری ودریای آبی استان گیلان تشریف بیارید آن وقت باصدای بلند می گویم:
ای خوشا روزى که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
واززبان سعدی درخطاب به شما می گویم:
من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول
گر تو را از من و از غیر ملالی دارد
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
و:
جمله راضی رفتهاند از پیش ما
هست مهمان جان ما و خویش ما
اماقصه برنج نیز خودماجرایی دارد ولی:
نشود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن با لبِ خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی، که زبان من و توست
به امید دیدار شما دررشت
هدایت شده از احمدرضا اخوان
باسلام محضر استاد ارجمندم آقای وافی
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است
که مژده طرب از گلشن سبا آورد
ازپیک خوش خبر بوی خوش وصال به مشام رسید که معشوق کرم ولطف رادروصال عاشق همیشگی خرج دیارشان کرد وافتخار مهمانی وپذرایی باافتخاری را درتقدیر ما رقم زد.
به به!استاد عزیز
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
خداراشکر که شب هجران ودوری عاشق به پایان رسید وایام به کام رسید.
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
گر تو خواهی شمس تبریزی شود مهمان تو
خانه خالی کن ز خود ای کدخدای بیخودی
شاگرد منتظر به راه شما احمدرضا اخوان
هدایت شده از احمدرضا اخوان
باسلام محضر استاد وافی ومهمانان ارجمندم آقایان نورالهی وسید بزرگوارحاج آقای اشکوری
خیمه بزن بر قلب من صاحب این خانه تویی
مستم کن از جام لبت ساقی و پیمانه تویی
البته همه مابرسرسفره حضرت حق نشسته ایم وازدست اولقمه معرفت وشراب محبت می گیرم ومی نوشیم.
از نظر مولانا انسان نه مالک زمین و طبیعت، بلکه فقط «مهمان» است: "ما به عنوان مهمان خداوند بر خوان نعمت آن نشستهایم و آنچه برای سعادت دنیوی ما بایسته است در آن مییابیم. هر کس حق دارد که از این خوان نعمت بهرهمند گردد ومتوجه این معنا بشود که مهمان چه کسی است.
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمان کیست
گرشبی درخانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت رامخورمشغول صاحبخانه باش
هدایت شده از احمدرضا اخوان
درفراق استادوافی ومهمانان عزیزم
غزل ذیل به هنگام مسافرت شاهشجاع به عزم اصفهان و تبريز سروده شده و همانطور كه از مفاد ابيات غزل برميآيد حافظ برخلاف بنده موفق به بدرقه شاه نشده و به ظن قوي بعداً اين غزل را به هنگام مكاتبات فيمابين براي شاه ارسال نموده است.
واینک اين غزل راچون وصف الحال خوددرفراق استادوافی یافتم تقديم وجوداستادنازنینم می کنم.
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
شرح این اجمال رااگرفرصت ورغبت وطاقت وعنایتی ازحضرت حق نصیبم شد تقدیم حضرت استادخواهم کرد.
استاد اخوان در پذیرایی از بنده و همراهانم سنگ تمام گذاشتند و هنگام وداع مرا با هدیه ای ارزشمند شرمنده نمودند
جزاهُ الله خیرَ الدنیا و الآخرة
دروس الموجز و صمدیه و تجزیه ترکیب و صرف میر و بحار امروز صبح تعطیل و از یکشنبه برقرار است
ولی قطرالندی و حلقه، عصر امروز هم برقرار است
شانزده فرمایش گهربارِ امیر المؤمنین علیه الزمان از زبان امام جواد علیه السلام به نقل عبدالعظیم حسنی
قال الشیخ الصدوق فی کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام:
حدثنا علي بن احمد بن عمران الدقاق قال حدثنا محمد بن هرون الصوفي قال حدثني أبو تراب عبيد الله بن موسى الروياني عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني قال قلت لابي جعفر محمد بن علي الرضا عليهما السلام يا بن رسول الله حدثني بحديث عن آبائك عليهم السلام
فقال حدثني أبي عن جدي عن آبائه عليه السلام قال قال امير قوله المؤمنين عليه السلام:
لا يزال الناس بخير تفاوتوا فإذا استووا هلكوا
قال فقلت له زدني يا بن رسول الله قال:
حدثني ابي عن جدي عن آبائه قال قال امير المؤمنين عليه السلام لو تكاشفتم ما تدافنتم
قال فقلت له زدني يا بن رسول الله قال
حدثني أبي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم بطلاقة الوجه وحسن اللقاء فاني سمعت رسول الله " ص " يقول انكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم باخلاقكم
قال فقلت له زدني يا بن رسول الله قال
حدثني ابي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام من عتب على الزمان طالت معتبته
فقلت له زدني يا بن رسول الله فقال
حدثني ابي عن جدي آبائه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام مجالسة الاشرار تورث السوء الظن بالاخيار
قال فقلت له زدني يا بن رسول الله
قال حدثني عن جدي عن آبائه عليه السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام بئس الزاد الى المعاد العدوان على العباد
قال فقلت له زدني يا بن رسول الله فقال
حدثني ابي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام قيمة كل امرء ما يحسنه
قال فقلت له زدني يا بن رسول الله فقال
حدثني ابي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام المرء مخبوء تحت لسانه
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله فقال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام ما هلك امرء عرف قدره
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله قال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام التدبير قبل العمل يؤمنك من الندم
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله فقال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام من وثق بالزمان صرع
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله فقال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام خاطر بنفسه من استغنى
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله فقال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام قلة العيال أحد اليسارين
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله فقال
حدثني ابي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام من دخله العجب هلك
قال فقلت له زدنى بن رسول الله فقال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام من ايقن بالخلف جاد بالعطية
قال فقلت له زدنى يا بن رسول الله فقال
حدثني أبي عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام من رضى بالعافية ممن دونه رزق السلامة ممن فوقه
قال فقلت له حسبى
عیون اخبار الرضا ج یک ص ۵۸
هدایت شده از احمدرضا اخوان
باسلام محضر استاد ارجمندم آقای وافی
تقدیم به وجودنازنین شما
ای وصالت آرزوی عاشقان
وی خیالت پیش روی عاشقان
هر کجا کردم نظـربالا و پست
جلوه ای ازروی زیبای تو هست
خرقه پوشان محو دیدار تواند
باده نوشان مست دیدار تواند
هم بود در هر دلی ماوای تو
هم بود در هر سری سودای تو
حرفی از اسرار عشقم یاد ده
هم بسوزان هم مرا بر باد ده
احمدرضا اخوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیان علت بلایا با اصطلاحات نحوی
هدایت شده از احمدرضا اخوان
سلامی چوبوی خوش آشنایی
به یاد آنانی که خاطراتشان از ذهن ما پاک نمی شود و هر روز آنان را به وسیله ای یاد می کنیم...
عجب لطف بهاری تو، عجب میر شکاری تو
دران غمزه چه داری تو؟ به زیر لب چه میخوانی؟
عجب حلوای قندی تو، امیر بیگزندی تو
عجب ماه بلندی تو، که گردون را بگردانی
خدای حافظی حافظ شما که فرمود:
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینم