eitaa logo
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
786 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
58 فایل
•﷽• •ٺوآدم نیستے🧕 •این ࢪاخدادࢪگوش مݩ گفتہ🌻🌱 •ببیݩ بیرون زدھ از زیرچادربال پروازت💕 شـــــ🌿ـڔۉطـ https://eitaa.com/shorotdokhtarychadoryam ناشناس نظرت بگو جانا😍 https://harfeto.timefriend.net/17114397532647
مشاهده در ایتا
دانلود
😍فروشگاه ارگـانـیـکــا با فروش زیاد و سابقه درخشان😍 📣هدف از تأسیس این فروشگاه سلامتی و تندرستی شماست🍃💪 🌴صد درد صد طبیعی🌴 🍏🍎عسـل طــبــیـــعــی🍯 🍏🍎روغن های ارگانیک🍾 🍏🍎سویق درجــه یــک🍱 انواع سرکه و انواع شیره😍😍 ✈️ارسال با رعایت مسائل بهداشتی👇 https://eitaa.com/joinchat/1635385398C40e7e1a757 یک ڪلیڪ تا سلامتی👆🏻👆🏻👆🏻
📣📣مفتکده 📣📣 تمام اجناس به قیمت عمده💯 شروع قیمتها از ۸۰۰ تومان 😱😱😱 هرچی بخوای داریم😍😍😍😍 مبل راحتی و سلطنتی 😍 ناهارخوری😍 بوفه😍 جاکفشی😍 ست های جهیزیه😍 ضمانت و ارسال رایگان 🚛🚛🚛🚛🚛 بدو حراجیمونو از دست نده👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4177002507C2cf47525e6
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸﷽🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رؤزټؤݩ پࢪ از اݩرژئ ؤ شادۍ😁🌈 پانزدھــــ۱۵‌ــــم آذࢪ ڀاييزے🍂😊 ✨ ڔؤز زيݕاݦؤݩ ࢪو با آیة الکرسۍ شࢪؤع میڪݩێم✨ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَۆُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُلاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُۆْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🙂🌸 https://eitaa.com/ourgod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 ⇩∞⇩∞⇩∞⇩∞⇩∞⇩∞⇩∞⇩∞⇩∞⇩ این کتاب قصه فراز و نشیب‌های زندگی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده است که با نام جهادی سید ابراهیم به عنوان فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون عازم سوریه شد و در آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا به شهادت رسید https://eitaa.com/ourgod✨🌸
✨ مراقب خودت باش از تو فقط یہ دونہ تو دنیا وجود داره🙂💔🍃 ===♡===♡===♡===♡===♡===♡ https://eitaa.com/ourgod
💠پیامبر اکرم: هرکس نماز را سبک بشمارد از من نیست.💔 {🌵🎈} https://eitaa.com/ourgod
سلـــــام روزتون خوش☺️ یہ ادمین کار بلد می خوایم😍 اگر تمایل بہ ادمین شدن دارید بہ پیوے مراجعہ ڪنید⇩ @Bentolreza_8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃 چشمهام بازم قرمز بود و پر از گریه برای همین خلوت کردم با خودم دور از بقیه درست تو حیاط خلوت پشت آشپزخونه , درست جلوی دیگ مسی پر از یخ و نوشابه های شیشه ای که مال شام و نذری امشب بود برای مهمونهایی که پای دیگ نذری شله زردصبح عاشورا تا خود صبح اینجا بودن و دست کمک ! با دستم یخ ها رو زیر و رو کردم ... بازم خاطره ها زنده شدن توی ذهنم! مثل همین امشب بود نمیدونم چند سال پیش فقط میدونم هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم من و امیر علی که شیش سال اختالف سنی داشتیم. درست همین شب آخر روضه بود که من و عطیه با دو دختر عمویی که تقریبا سه یا چهار سال از ما بزرگتر بودن و تک دختر عمه دیگه ام توی همین حیاط خلوت جمع شده بودیم و مسابقه میدادیم. مسابقه ای بچگانه مثل سن خودمون ! قرار بود هرکی بتونه تیکه یخ بزرگ رو تا آخرین لحظه که یک قطره آب میشه بین دستهاش نگه داره برنده باشه... با کنار کشیدن همه بازهم من با تمام بی حس شدن لحظه به لحظه دستم پافشاری می کردم برای آب شدن تیکه یخ سمج! هیچ وقت نفهمیم چطوری شد امیر علی سر از بین ما درآورد فقط همین تو خاطرم مونده با همون سن کمش مردونگی داشت و رفتارهاش بزرگانه بود... با اخم پر از نگرانی انگشتهای سرخم رو باز کرد و تیکه یخی رو که حاال کوچیک شده بود رو برداشت و انداخت توی دیگ, روی نوشابه ها! من هم بی خبر از این حس االنم بغض کرده نگاهش کردم وگرفته گفتم: داشتم برنده میشدم! گره اضافه شد بین گره ی ابروهاش و دستم بین دستهای پسرونه اش باال اومد _ببین دستت رو قرمز شده و دون دون...داره بی حس میشه دیگه اینکارو نکن! با اینکه اونشب قهر کردم با امیر علی و تو عالم بچگی حس کردم جلوی بقیه کوچیکم کرده و غرورم رو شکسته ولی وقتی بزرگ شدم و نفهمیدم چرا این خاطره با من رشد کرد و پر کرد همه ذهنم رو که حتی وقتی از جایخی یخ بردارم لبخند بزنم و یاد امیر علی بیفتم و تمام وجودم پربشه از حس قشنگی که حاصل دلنگرانی اون شبش بود ! قلبم فشرده شد بازم با مرور خاطره هام... با حرص دستم رو بردم زیر تیکه یخ های بزرگ...سردیش لرزه انداخت به همه وجودم ولی دست نکشیدم ...لجبازی کردم با خودم و با خاطره هام... https://eitaa.com/ourgod