#عشق_با_طعم_سادگی❤️🍃
#پارت52
پولدار نیستیم امیرعلی...تو پرقو بزرگ نداشتم ...ماهم روزهای سخت زیاد داشتیم! روزهایی که
آخر ماه حقوق بابا تموم شده بود وما پول الزم ! باسختی غریبه نیستم!یاد گرفته ام باید زندگی
کنیم کنارهمدیگه تو سختی ,آسونی! آدمها با قلبشون زندگی میکنن امیرعلی... قلبت که بزرگ
باشه مهم نیست باالی شهر باشی یا پایین شهر ...مهم نیست پولدار باشی یا بی پول ...مهم
اینکه خوشبخت باشی با یک دل آروم زیر سایه خدا که همیشه ذکرویادش تو زندگیت باشه ...من
به این میگم مفهوم زندگی!
حس کردم لبهاش خندید آروم !
_هنوز هم تردید داری به منی که از بچگی ذره ذره عشقت رو جمع کردم توی قلبم ؟!
نگاهش چرخید توی صورتم باچشمهای بیش از حد بازش _شوخی می کنی؟؟!!!
نفس عمیقی کشیدم و به جای چشمهاش به سرشونه اش نگاه کردم_نه ! همیشه احساس گناه
میکردم ...بهم یاد داده بودن فکر کردن به نامحرمم گناهه !چه برسه به من که همیشه برای خودم
رویاپردازی کنارتو بودن می کردم و هرشب با خاطره هایی که نمیدونم چطوری توی ذهنم موندو
توی قلبم ریشه دووند خوابیدم! چطوری دلت اومد به من شک کنی که از وقتی خودم روشناختم
دلم برای این سادگیت میرفت ...برای این موهایی که فقط ساده شونه میزدیشون ...برای لباسهای
ساده ومردونه ات که همیشه اتو کرده بودو مرتب ... برای عطر شیرینت که تاشیش فرصخی حس
نمیشد که هر رهگذری رو ببره تو خلصه ولی من همیشه یواشکی وقتی باعطیه میرفتم توی اتاقت
یک دل سیر بو میکشیدم عطرت رو ! برای تویی که مردونگی به خرج دادی و به جای ادامه درست
اجازه دادی دستهات تو اوج جوونیت سیاه و ضمخت بشه ولی بابایی که از بچگی زحمتت رو
کشیده بیشتر از این اذیت نشه! از بچگی هروقت یادم میاد تو خونه ما تعریف از تو بود ! از
عذاداریهای خالصانه ات و کمک کردنت تا صبح روز عاشورا...از دست کمک بودنت تو
تعمیرگاه...از رفتارو اخالق خوبت ...چطور می تونستم دل نبندم بهت یا فراموشت کنم وقتی این
قدر خوبی!
خجالت میکشیدم سرم رو بلند کنم همه حرفهایی رو که این چند سال توی دلم تلنبار شده بود و
آرزو میکردم یک روز به امیرعلی بگم ! امشب گفته بودم !
https://eitaa.com/ourgod