eitaa logo
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
792 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
57 فایل
•﷽• •ٺوآدم نیستے🧕 •این ࢪاخدادࢪگوش مݩ گفتہ🌻🌱 •ببیݩ بیرون زدھ از زیرچادربال پروازت💕 شـــــ🌿ـڔۉطـ https://eitaa.com/shorotdokhtarychadoryam ناشناس نظرت بگو جانا😍 https://harfeto.timefriend.net/17114397532647
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 امیرعلی_دارین میرین داداش؟ امیرمحمد نگاه از روی دستهای گره کرده ما گرفت_آره فقط اومده بودیم مامان بزرگ وبابابزرگ رو ببینیم شام خونه بابای نفیسه دعوتیم! نگاه نفیسه به من اصال مثل سرشبی نبود انگاری زیادی دلخور بود به جای من! این اولین دیدار رسمیمون بود بعد از جلسه عقدکنون ... عجب جاری بازیی شده بود امشب! چند قدم نزدیکتر اومدن که لبخندی به صورت نفیسه زدم ...عادت نداشتم به دلخوربودن و دلخوری! _کاش میموندین برای شام؟ سالم به مامان بابا برسونین یک تای ابروش از روی تعجب باال رفت البد انتظاراخم داشت از من_ ان شااهلل یک فرصت دیگه ...چشم بزرگیتون رو بازم لبخند زدم و گونه سرخ و سفید امیرسام رو بوسیدم_خداحافظ خوشگل خاله! امیر محمد به لحن بچگانه و لوسم با امیرسام خندید و با یک خداحافظی از ما دور شدن و نگاه ما هم بدرقه اشون کرد! انگشتهام آروم با انگشتهای امیرعلی فشرده شد_دلت بزرگه ! با پرسش چرخیدم به سمت صورتش تا منظورش رو بفهمم! انگشت سردش نوازشگونه کشیده شد پشت دستم_باهمه دلخوریت از حرفهایی که شنیده بودی نزاشتی ناراحت بره با اینکه حق باتوبودو بی احترامی نکرده بودی! از تعریفش غرق خوشی شدم و با یک نفس عمیق بلند نگاهم رو دوختم به آسمون سیاه و توی دلم گفتم خدایا به خاطر کدوم خوبی اینجوری پاداشم دادی امشب! شکرت! _ بیزارم از کینه هایی که بی خودی رشد می کنن و ریشه میدووندن و همه احساس قلبت رو می خشکونن...وقتی که میشه راحت از خیلی چیزها گذشت کرد! لبخندی زدو دوباره انگشتهام بین دستش فشرده شد_دستهات یخ زده بریم تو خونه! https://eitaa.com/ourgod