#عشق_با_طعم_سادگی❤️🍃
#پارت66
سری تکون داد_علیک سالم دختر دایی... بابا بده بشوره خودش این لباسهاش رو این وضع
هرروزشه ها!
دیدم مشت شدن دست امیرعلی رو ...لحن شوخ امیرمحمد میگفت قصد کنایه زدن نداشته ولی
امیرعلی حسابی نیش خورده بود!
لبخندی زدم_خودم خواستم ...مگه میداد لباسش رو اگه هرروزم باشه روی چشمهام وظیفمه
حالت امیرعلی تغییر نکردو امیرمحمد لبخند معنی داری زد... دوست نداشتم ادامه این صحبت
رو_نفیسه جون و امیرسام کجان؟
امیرمحمد_زودتر رفتن تو خونه امیرسام بی تابی می کرد شیر می خواست
سرم رو به نشونه فهمیدن تکون دادم و با گفتن ببخشیدی رفتم سمت شیر آب
با رفتن امیرمحمدو بسته شدن در چوبی هال امیر علی تکیه از دیوار گرفت و اومد نزدیک من
_ بده من خودم آب میکشم برو تو خونه
لحنش تلخ بودو صورتش پر اخم توجهی نکردم و لباس رو به دوطرف زیر شیر آب پیچوندم
دستش جلو اومدو نشست روی دستهام_می گم بده به من
دیگه خیلی تلخ شده بود و تند... نگاهی به چشمهاش انداختم و با لجبازی گفتم : نمیدم
دستش مشت شد روی دستم
آروم گفتم: خودت خوب میدونی آقا امیرمحمد فقط می خواست شوخی کنه!
نفس عمیقی کشیدو من بادستم آب ریختم روی سرشیر آب که کفی شده بود و آب رو بستم
_خسته شدم... حتی از خودم که فکر می کنم همه چیز کنایه است ...قبال برام مهم نبود ولی حاال
دوست ندارم تو اذیت بشی و خجالت بکشی از کنار من بودن
آب لباس رو محکم چلوندم و بعد توی هوا تکوندم تا آب اضافیش کامل بره و خیلی چروک نشه
https://eitaa.com/ourgod
#عشق_با_طعم_سادگی❤️🍃
#پارت67
همون طور که میرفتم سمت طنابی که عمه از این سرتا اون سر حیاط وصل کرده بود برای خشک
کردن لباسها گفتم: گمونم صحبت کرده بودیم راجع به این موضوع ...اونشب خونه بابابزرگ قصه
نمیگفتم برات امیرعلی!
اومد نزدیک و من بی توجه به نگاه سنگینش گیره های قرمز رنگ رو زدم روی لباس
زیرلب گفت: ببخشید بد حرف زدم
نگاهم رو دوختم تو نگاه پشیمونش _طعنه های بقیه اذیتم نمیکنه امیرعلی هرچند تا حاال هم طعنه
ای در کار نبوده و هرکی رو که از دوست وآشنا دیدم ازت تعریف کرده... اهمیت هم نمیدم به
حرفهایی که زیاد مهم نیستن ولی اذیتم میکنه این رفتارت که یک دفعه غریبه میشی و غریبه
میشم برات!
نگاهش هنوز توی چشمهام بود که با قدمهای آرومی رفتم توی اتاقش و روسریم رو جلو آینه
انداختم روی سرم و مدل عربی بستم ...بعد چند لحظه اومد و در اتاق رو پشت سرش بست
حاشیه روسریم رو مرتب کردم _چرا اومدی اینجا میرفتی توی هال منم میومدم
به خاطر سکوتش چرخیدم که نزدیک اومد و فاصله مون شد به زور چهار انگشت ...بازوهام رو
گرفت توی دست هاش_قهری ؟
لپهام رو باد کردم باصدا خالی_نه ...دلخورم
انگشت شصت و اشاره ام رو روی هم گذاشتم ونصف بند انگشتم رو نشونش دادم_یک این قده
هم قهرم
لبهاش به یک خنده باز شد ...بازم طاقتم نیاوردم و دستهام حلقه شد دور کمرش...فکر کنم باز
شکه شد که دستهایی رو که باهاش بازوهام رو گرفته بود توی هوا موند...
من که آروم شده بودم از نفس کشیدن عطرش به این نزدیکی و شنیدن صدای ضربان قلبش که
روی دورتند رفته بود آروم گفتم:
امیرعلی نمیشه دوستم داشته باشی ؟؟ تو رو جون من به خاطر این حرفهای مسخره این قدر بهم
نریز ! من مطمئنم تنها کسی که می تونم با اطمینان بهش تکیه کنم تویی ...این قدر از من دور
نشو ...این قدر وقتی نزدیکت نیستم فکرهای بیخودی نکن!
https://eitaa.com/ourgod
#عشق_با_طعم_سادگی❤️🍃
#پارت68
خواهش می کنم مثل من باش که هر ثانیه ام بافکر تو میگذره !
نفهمیدم کی بغض کردم و کی اشکهام روی گونه ام ریخت و دفن میشد توی تار پود لباس امیر
علی...
دستهاش حلقه شد دور بازوهام و چونه اش نشست روی شونه ام و آروم گفت: گریه نکن
...خواهش می کنم ...ببخشید!
همین جمله کافی بود تا اشکهام بند بیادو دستهام رو محکمتر کنم و حلقه دستم رو تنگ تر...
ل*ب زدم_ دوستت دارم امیرعلی!
نفس عمیقی کشید بافشار آرومی که به بازوهام آورد من رو از خودش جدا کردو با انگشتش رد
اشکهام رو از روی گونه هام پاک!
_ راستی ممنون به خاطر لباسم حسابی تمییز شده بود
نگاهم رو دوختم به چشمهاش ...نمیدونم چرا حس کردم چشمهاش بهم میگه دوستم داره ! ولی
به زبون نیاوردومسیر صحبتمون رو تغییر داد !
فقط آروم گفتم_وظیفه ام بود احتیاجی به این همه تشکر نیست
_شروع کالسها خوبه محیا جون
صحبتم رو با عطیه تموم کردم و سر چرخوندم تا جواب نفیسه رو بدم
_ممنون خوبه هنوز که اولشه ولی خب درسها یک خورده یعنی بیشتر از یک خورده سخته!
کالسهامونم ترم اولی حسابی فشرده است
امیرمحمد _رشته ات انتخاب خودته یا رفتی پیش مشاور تحصیلی؟
نگاهم چرخید روی امیرمحمد _انتخاب خودمه نرفتم مشاوره!حل کردن مسئله های ریاضی حس
خوبی به من میده!
عطیه دستش و به طرفم نشونه گرفت و رو به بقیه گفت: دیوونه است دیگه ...آخه کی از ریاضی
خوشش میاد ؟
-من!
https://eitaa.com/ourgod
{✨🌙}
#شــبــآݩگآـــهــۍ
یکیهست..؛
کهلحظهبهلحظه..'
براتدعامیکنه..!!🥀
واسهگناهاتاستغفارمیکنه..!!🦋
حتیاومدنوظهورشهمبهنفعتوئه..🌸
یعنیاگهدعآبراظهورشکنی..🍃
بازمتهشبهنفعخودته..!!🌼(:
ولیبازمبیخیالی..'🙄
وفراموششکردی..'💔
راستیرفیق..!!✨
بامعرفتکیبودیتو..؟!🙃🍃
ــ
j๑ïท➺https://eitaa.com/ourgod
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
فروش فوق العاده وتخفیفات ما رو از دست ندید. 💥💥💥💥💥💥
تخفیف برای خانواده های جوان چند فرزندی👨👩👧👦👩👧👧🤱
از برندهای مطرح تولید ملی🇮🇷💪
ضمانت پایین ترین قیمت در کل کشور🤩🤩🤗🤗😎😎🤑🤑
#دخترانه🙍♀#پسرانه🙍♂
#مردانه🙎♂🙎♀#زنانه
کیفیت را با کمترین قیمت از ما بخواهید. 👌👌
ارسال فوری✈️
http://eitaa.com/joinchat/1843003392C00d895b80a
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
فکرشم نمیکردم یه #کانال اینهمه #ارزون بفروشه🤩🤩
هـر مدلی که دلت خواست این کانال هست❤️
قول میدم #دست_خالی برنگردی💃
ارسال رایگان 🚛🚛🚛🚛🚛
زیر قیمت مغازه😍 مستقیم ازتولیدی❤️
http://eitaa.com/joinchat/4177002507C2cf47525e6
♥️ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ♥️
🍃 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ🍃
🍃 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃
🗓 امروز #جمعه:
12 دیماه 1399
17 جمادیالاولی 1442
1 ژانویه 2020
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
♥️ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ♥️
https://eitaa.com/ourgod
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
#نظرسنجی✨ سلام🙃 به سلامتی چله #ݩمآݫاَوَڶِ_وَقـتــ تموم شد😍 حالا به نظرتون جاش چی باشه خوبه؟🤔 رای ب
سلام و نور✨🍃
بیشترین رای رو یه #چـِــڶـہ دیگه آورد👑
انشاالله از همین امشب چله زیارت عاشورا خواهیم داشت💖
اگه انتقادی هست در خدمتم☺️
@Bentolreza_8