eitaa logo
فرمانده خیبر
242 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
64 فایل
♦️ سیاست را از دریچه طنز ببینید، ما زاغ سیاه خیلیا رو چوب می‌زنیم 😎 ✔️کپی از کانال با ذکر صلوات آزاد 🌱 گروه عملیاتی شهید همت 🔻« گردان همت » https://eitaa.com/p_hemat47
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 راوی: علی اکبر همت همیشه میگفت:این دو سال سربازی از بدترین ایام عمر من بود.علت آن را هم عدم وجود تقوا اعلام میکرد. در زمان سربازی به خاطر سرعت عملش،مسئول آشپزخانه شده بود👌. خودش تعریف میکرد: بود،من به آشپزخانه گفتم که برای بچه ها سحری درست کنند،حدود سیصد نفر.ناجی که فرمانده مان بود، متوجه این قضیه شد و صبح دستور داد همه ی سربازها به خط شوند.😒 او آب آورده بود و سربازها را یکی یکی مجبور میکرد تا آب بخورند.آن روز همه روزه هایشان باطل شد و من چنین بی دینی در عمرم ندیده بودم😞.به خدا گفتم: خدایا، اگر ما برای تو روزه میگیریم، این اینجا چی میگه؟ خدایا، خودت سزای اون رو بده. و خدا هم سزایش را داد.روز بعد دستور دادم که آشپزخانه را کاملا تمیز کنند. بعد از اینکه کف آشپزخانه حسابی تمیز شد، رفتم روغن آوردم و به کف آشپزخانه مالیدم.🙊 میدانستم ناجی آن شب حتما برای سرکشی به آنجا می آید و میخواهد مطمئن شود که غذایی پخته نمیشود. همان هم شد، ناجی آمد و سر دیگ ها رفت و وقتی خیالش راحت شد ،موقع برگشتن چنان لیزی خورد که افتاد و پایش شکست😂. او را به بیمارستان منتقل کردند و ما تا آخر ماه رمضان از دستش در امان بودیم. هر شب هم برای بچه ها سحری درست میکردیم و به این ترتیب توانستیم روزهایمان را بگیریم.☺️🌹 ... @kheiybar @shahedaneosve
📘 قسمت 1⃣2⃣ راوی: نصرت الله اکبری به فرمانده گردان ها خیلی اهمیت میداد، اما اگر هم کم کاری میشد، با آنها برخورد میکرد. میگفت: "شماها توی عملیات چشم های من ونماینده ی من هستین☝️. یعنی اگه دیدین چیزی شده و راهی نیست، باید سریع تصمیم بگیرین. " در بررسی عدم موفقیت عملیات والفجر 1، مشخص شد که بعد از گذشتن از جاده ی آسفالت، فرمانده ی گردانی که آن طرف جاده بود، وضعیت را برای او نگفته و در نتیجه موفقیتی حاصل نشده است. به فرمانده ی گردان گفت: "چرا به من نگفتی؟" از شدت ناراحتی وعصبانیت چشم هایش قرمز شده بود، داد میزد و میگفت:🙁 "تو مگه فرمانده گردان من نبودی؟" فرمانده ی گردان گفت: " ارتباط قطع شده بود و بی سیم کار نمیکرد، تقصیر من نبود."😞 حاجی گفت:" معاونت رو میفرستادی. اصلا خودت می اومدی و میگفتی که جاده ی آسفالت رو رد کردین، تا من بتونم یه کاری بکنم و دونم که چه خاکی باید به سرم بریزم." در عملیات خیبر هم یکی از فرمانده گردان ها را توجیه کرد و گفت: "باید با قدرت بری و کار رو تموم کنی. دلم میخواد روسفیدم کنی.تمام امکانات هم به او داد، اما او نتوانست موفق عمل کند."😢 بیسیم زد و گفت: " حاجی، نمیشه. " حاج همت سرش داد زد و گفت: "نمیشه نداریم، باید بشه. تا اونجا رو نگرفتی، عقب نمی آیی ها."☝️ روز بعد، برگشت. حاجی به او گفت: "چرا برگشتی؟" فرمانده ی گردان گفت: "نشد که نشد. هرکاری کردم نتونستم. " حاج همت خیلی قاطع با او برخورد کرد و گفت: "از اولش هم اشتباه کردم که تو رو فرستادم. تو لیاقت فرمانده گردانی رو نداری. از همین الان پستت رو تحویل میدی به یکی دیگه."🙁 .... @kheiybar @shahedaneosve