#تیکه_کتاب:)
همسر شهید روح الله قربانی میگه:
وقتی روح الله شهید شد، چند وقت
بود.خیلی دلم براش تنگ شده بود،به
خونه خودمون رفتم،وقتی کتابی که
روح الله به من هدیه داده بود رو باز
کردم دیدم روی برگ گل رز برام نوشته
بود: عشق من دلتنگ نباش!
*به وقت سالگرد شهادت قمری شهید روح الله قربانی*
طرح شهید عباس دانشگر
https://eitaa.com/tarh_shahid_abbasdaneshgar
*#تیکه_کتاب:)📚*
*📚 ادامه کتاب《 راستي دردهایم کو ؟ 》*
*۵*
... رسیدهام به قسمت حساس ماجرا! باید صلواتِ تأیید بگیرم:
-از طرف شما علاقهای وجود داره؟
معطل نمیکند:«اگه علاقهای نبود که الان اینجا نبودم!» صلوات! نفسِ راحتی میکشم. خوب است که چشم باطنبین ندارد و الا بال و پر میدید جای دست و بالم!
او راضی است و من هم که متقاضی! شناخت هم که داریم، هرچند که آشناتر خواهیم شد. پس بگذار بروم سروقت زندگی مشترک! میگویم ببین! اگر بخواهیم زندگی موفقی داشته باشیم، که میخواهیم، باید نگاهمان به قلهها باشد؛ قلههای عشق. باید نگاه کنیم به زندگی علی(علیهالسلام) و زهرا(سلامالله علیها). زندگیمان باید ساده باشد و بیتجمل. اساس زندگی اصلا عشق است.»
زود رفتم سراغ عشق؟ نه دیگر! باید بداند که از طرف من علاقهای وجود دارد؛ یعنی، بیشتر از علاقهای!
میگویم زن و شوهر باید یار و همدم هم باشند. خواستم غیرمستقیم تأکیدی کرده باشم که ازدواج، او را محدود نمیکند. نیامدهایم که مانع رشد هم شویم! میگویم میشود در زندگی مشترک، تحصیل را هم ادامه داد.
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
*طرح شهید عباس دانشگر*
*#تیکه_کتاب:)📚*
*ادامه کتاب《 راستي دردهایم کو ؟ 》*
۶
... من بیشتر میگفتم و او بیشتر میشنید و کمتر میگفت. راستی! خودم را برایش معرفی نکردم! چه بگویم از خودم که خدا را خوش بیاید؟
-من زیاد تلاش میکنم! آرمانگرا هستم. دست و دل بازم، اهل محبتم و خب، پاسدارم، پاسدار انقلاب اسلامی.
به گمانم برای امروز کافی است! تأییدِ اولیه را که گرفتهام. این یعنی مذاکرات خوب پیش میرود! خیلی چیزها روی برگهها باقی مانده که نگفته و نپرسیدهام. اصلا چه کسی با یک جلسه حرف زدن تصمیم میگیرد؟ درخواست تشکیل جلسه اضطراری میدهم از طریق شورای عالی امنیت خانواده! که خب، با آن موافقت میشود!
مابین دیدار اول و دوم، ذهنم شفافتر است. میدانم که باید هم گربه را دم حجله بکشم و هم درباره خیلی چیزها اعلام موضع کنم! زمان اما جوری میگذرد که انگار نای رفتن ندارد! دل توی دلم نیست برای قرارِ دوم. خشتِ اول را به گمانم تراز گذاشتیم و حالا وقت خشت دوم است...
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
*طرح شهید عباس دانشگر*
*#تیکه_کتاب:)📚*
*📚 ادامه کتاب《 راستي دردهایم کو ؟ 》*
*۵*
... رسیدهام به قسمت حساس ماجرا! باید صلواتِ تأیید بگیرم:
-از طرف شما علاقهای وجود داره؟
معطل نمیکند:«اگه علاقهای نبود که الان اینجا نبودم!» صلوات! نفسِ راحتی میکشم. خوب است که چشم باطنبین ندارد و الا بال و پر میدید جای دست و بالم!
او راضی است و من هم که متقاضی! شناخت هم که داریم، هرچند که آشناتر خواهیم شد. پس بگذار بروم سروقت زندگی مشترک! میگویم ببین! اگر بخواهیم زندگی موفقی داشته باشیم، که میخواهیم، باید نگاهمان به قلهها باشد؛ قلههای عشق. باید نگاه کنیم به زندگی علی(علیهالسلام) و زهرا(سلامالله علیها). زندگیمان باید ساده باشد و بیتجمل. اساس زندگی اصلا عشق است.»
زود رفتم سراغ عشق؟ نه دیگر! باید بداند که از طرف من علاقهای وجود دارد؛ یعنی، بیشتر از علاقهای!
میگویم زن و شوهر باید یار و همدم هم باشند. خواستم غیرمستقیم تأکیدی کرده باشم که ازدواج، او را محدود نمیکند. نیامدهایم که مانع رشد هم شویم! میگویم میشود در زندگی مشترک، تحصیل را هم ادامه داد.
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
*طرح شهید عباس دانشگر*
#تیکه_کتاب📚
آخرین نماز در حلب 📚
باغچه ای در حیاط خانه ی ما بود که سرسبزی درخت انار و انگور بر طراوت و شادابی آن می افزود.در اواخر فروردین هر سال شکفته شدن گل محمدی و یاس فضای حیاط خانه را عطر آگین می کرد.یک تخت چوبی کنار حیاط گذاشته بودم که گه گاهی برای تنوع و تفریح، گوشه حیاط می نشستم و مطالعه می کردم.
عصر ها که می شد چای را آماده می کردیم و خانوادگی اطراف تخت می نشستیم و می نوشیدیم .صدای جیک جیک گنجشکان و کبوترانی که روی درخت انار بودند،یک آهنگ روح نواز همراه با شور و شادی خاصی در فضا به وجود می آورد.در گوشه حیاط ته مانده نان های ریز سفره ریخته می شد.تعدادی از گنجشک ها برای برچیدن و خوردن نان ها به این سو و آن سوی حیاط می پریدند.می رفتند و دوباره بر می گشتند.آن زمان عباس سوم یا چهارم ابتدایی بود گاهی به حیاط می آمد و روی تخت می نشست . از فضای دلپذیر حیاط خوشش می آمد و تکالیفش را در حیاط انجام می داد.
یک روز به ذهنم خطور کرد که عباس از هوش و استعداد خوبی برخوردار است. در سنین کودکی ظرفیت رشد و بالندگی را در او بارها دیده بودم .مناسب است وقتی به حیاط می آید.نصیحتی به او بکنم تا با شکوفایی طبیعت، شاهد شکوفایی رشد و ترقی او باشم.
#ادامه_دارد...
"برگرفته از کتاب آخرین نماز در حلب"
#برادر_شهیدم
#رفیق_شهیدم
#جوان_مومن_انقلابی
⚘طرح شهید عباس دانشگر ⚘