📡🪐سایت مالواجرد یکی دیگر از
#برترینهای آبادی ما در ایران است.
بسماللهالرَّحمنِالرحیم
بعداز ظهر یک روز گرم تابستان سال ۱۳۵۷ بود.
من (حجتالهحاجمختار)
سوار بر الاغ شده بودم
و از خانه بیرون زدم.
رسیدم
سرچشمه
از جلوی مغازهی
مرحوم زینالعابدین
که آن زمان
تحویل عموی مرحومش حاجرضا محلی حجی بود،
گذشتم.
و یه قسمتی از چشمهبزرگ
شیب ملایمی به داخل چشمه داشت
و کشاورزان هر روز صبح که میخواستند به صحرا بِرَند
یا ظهر که از صحرا میومدند
و بعدازظهر و مغرب هم
همچنین،
الاغهای خودشون را
هدایت میکردند به داخل چشمه
تا سیررر آب بخورند،،،
من هم
الاغم را روندم به داخل چشمه،
از اون
پیاده شدم تا راحت آب بخوره
و شروع کردم به
صوووووت زدن
آخه میگفتند
زمانی که حیوون زبون بسته میخواد، آب بخوره،
اگه براش صووووت بزنی
با اشتهای تمام
و راحتتر آب میخوره،،،
همینطور که
(خره) آب میخورد
صدای قولوتوقولوت آب را
میشنیدم و
نگاهم به گلوش بود
که داشت ازش آب به طرف گردن دراز و بعد به شکمش میرفت...
اینحالت رو که میگم
همهی بچههای اون دور و زمون تجربه کردند..
القصه
آب خوردن الاغم که تموم شد
افسارش را گرفتم
و آوردم یه طرفی
که بتونم با استفاده از
بلندی کنار چشمه
سوارش شَم....
سوار شُدم و بهطرف صحرای برزآب راه افتادم...
از جلوی عمارت آسیاب
رد شدم و
دست راست
کوچه باغی بود که
بهطرف صحرای گُلچَمَن میرفت...
رفتم
تا رسیدم به صحرامون
اونجا
پدرم کلی یونجه با دستخاله چینده بود و تو چچپ کرده بود و
منتظر من....
بار الاغ را
بار کردیم و به من گفت؛
اینار زود بنداز تو دالونچی خونه
و چَپَری (باعجله) بیا
خرابلر
(صحرائی هست در غرب روستا،،،
منتهیالیه صحرای برزآب)...
اومدم
کاری که پدرم گفته بود
کردم و برگشتم
صحرا خراب لر...
اونجا هم
یه مقدار علف
که قبل
تو چغندرها
پدرم
پاجشت کرده بود
(کندن علفهای هرز را پاجِشت میگویند)
بار الاغ کردیم
و من سواره
بر روی چچب علفها
و
پدرم پیاده
راهی خونه شدیم...
دیگه
کمکم خورشید رو که نگاه میکردی
به زمین
نزدیک شده بود
یعنی
پشت سرم
سمت غرب روستا و
کوههای چاه خلجی را که
نگاه میکردید
انگار
خورشید داشت به زمین نزدیک میشد...
رسیدم
سرچشمه
دیدم یه ماشین لندیور
که بالاش یه بلندگو بسته شده بود
جااااررر زنان
از طرفخونه حاجمسیب خدابیامرز
وارد سرچشمه شد.
اون زمون
غرب سرچشمه
فقط شرکت بود
و
یه زمین خالی
کنارش
که روبروی اون
یه عمارت به نام "گاراژ" بود
و سمت راست اون
خونهی
خدابیامرز حاجحسن مشدی
و سمت چپ اون
خونهی خدابیامرزحاج مسیب...
دونفر
داخل ماشین لندیور بودند
که یکیشون
رانندگی میکرد و
اون یکی
یه میکرفون کلهگربهای
دستش بود و مرتب
اعلام میکرد :
اهالی محترم روستای مالواجرد
توجه فرمایید،،،
ادامهی
این خاطره را....
فردا (بعدها) به عرضتون میرسونم...
✅ #خبرهایسایتمالواجرد
✅ #دهههشتادروستایمالواجرد
✅ #ازرسانهمجازیپابرجمالواجرد
✅ #هماکنوندنبالکرده
✅ #باماهمراهباشید
📡#مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🪐سایت مالواجرد یکی دیگر از
#برترینهای آبادی ما در ایران است.
🔷لندیوری که وارد سرچشمه شد جااااار📢📢📢📢 میزد:
🔷اهالی محترم روستای مالواجرد توجه فرمائید
🔴فرداشب از طرف ادارهی بهداشت و سلامت
فیلم آموزشی در سرچشمه بهنمایش گذاشته خواهدشد.
🔻از شما دعوت میشود زن و مرد، پیروجوان، حتما برای تماشای آن فرداشب در سرچشمه حضور داشتهباشید.
🔴...اينو که شنیدم از خوشحالی بال درآوردم...
🔸چون قبلا هم چنین نمایشی را سرچشمه دیده بودم...
🔸لندیور از گوشه ضلع شرقی سرچشمه همچنان جاااار📢📢📢 زنان
بهطرف محلهپائین حرکت کرد.
🔸اومدم خونه
بار علف را انداختم دم درب آبشاه و
(محل نگهداری حیوانات)
🔸پالون الاغمون و درآوردم و اونا جاش کردم تو طیله(طویله)
البته افسارش رو بستم به نیشه آخور
تا گاومونا اذیت نکنه...
🔸زدم از خونه بیرون
و اومدم سرچشمه...
🔸بچهها و همبازیهایم را دیدم که اونا هم مثل من خیلی خوشحال بودند که
فرداشب میخوان سرچشمه فیلم به نمایش در بیارن..
🔷دیگه داشتند اذان میگفتند،
🔸آخه دیدم
خدابیامرزتش حاجاسماعیل محملی مشدی درحالیکه ی چچب علف
بار الاغش بود و خودشم بالای اون نشسته بود
داشت از سرازیری درب آسياب
(مسیرصحرابهطرف گلندا)
🔴بهسمت سرچشمه میومد
که بره خونشون...
🔴اون خدابیامرز
بالای الاغش
داشت اذان میگفت...
🔴ی سنگ بزرگی دم چشمه آبسعر گذاشته شدهبود
که بعدن آقای آیتالله اکبری
داماد مرحوم کاکااکبر را میگم
🔴 که
ماشالله هیکلی بودند
اونا برداشت و گذاشت کنار جوی آب صحرا آبسعر
🔴مقابل مغازهی خدابیامرزتش
🔸حسنعباسحسن...
من و یکیدوتا از بچهها روی اون سنگ نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم که دیدم
🔴خدابیامرزتش حاجحسین میرزاحیدر
که پیرمرد قدکوتاهی هم بود
با الاغش از سمت محلهپائین وارد سرچشمه شد
که بره سمت خونشون...
🔴تازه خونهی محلهبالاشون را که کنار خونهی خدابیامرز عباسبیابونی بود
ساخته بودند
🔸البته خونهی عباسبیابونی خدابیامرز
اول سرچشمه
ابتدای انداچشمهی آبسعر بود
که بعدا حاجولیاله حاجنعمتاله محمد علی
اونا خرید و با یه قسمتی از زمین منزل پدریاش
خونهی جدید ساخته...
القصه
حسین میرزاحیدر
بار بزرگی را
بار الاغش کردهبود...
یه چچب دولنگی علف
و یه چچب کوچیک علف
روی اون
و خودش هم
بالای چچب اخری
رو الاغ نشسته بود...
🔴اون خدابیامرز
دائم اون بالای بارها
حرص میخورد:
هون هون...
چ چ چ...
صحم مرده...
تلیبادشده...
هون...
😄همینطور خدابیامرز
با الاغه از این حرفا میزد
و الاغش هم که
گوشش از حرفای اون پر بود
به کیل خود
(دراینجا یعنی با آرامش)
داشت راه خودش رو میرفت...
😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اون شب هم
مثل هرشب
ما بچهها بازیهای خودمون رو کردیم
و خسته و هلاک
اومدیم خونه...
🔴ادامه ماجرای
فردای آن شب
و تماشای فیلم
آپاراتی که سرچشمه گذاشتند را
در ادامه
بعدن به عرض خواهم رساند...
لطفا ما را از نظرات خود در این خصوص بیبهره نگذارید...
💠خدا یارویاورتان
و حق نگهدارتان باد
✅ #خبرهایسایتمالواجرد
✅ #دهههشتادروستایمالواجرد
✅ #ازرسانهمجازیپابرجمالواجرد
✅ #هماکنوندنبالکرده
✅ #باماهمراهباشید
📡#مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🪐راهاندازی سایت مالواجرد که یکی از برترینهای آبادیمان در ایران است
👇ادامهی #خاطرهی آقای حجتاله حاجمختار
👈مربوط به #نمايش فیلم با دستگاه
📽 #آپارات
🔴آخرین تابستان حکومت پهلوی
👈در سرچشمه مالواجرد
👈در تابستان ۱۳۵۷
✅ #خبرهایسایتمالواجرد
✅ #دهههشتادروستایمالواجرد
✅ #ازرسانهمجازیپابرجمالواجرد
✅ #هماکنوندنبالکرده
✅ #باماهمراهباشید
📡#مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🪐سایت مالواجرد یکی دیگر از
#برترینهای آبادی ما در ایران است.
🔴ساعت حدود ۱۱ صبح بود که از صحرا اومدیم
✍میخواستم
بِرَم سرچشمه
👈تو آب🏊
🔶کارامو، انجام دادمو
رفتم سرچشمه
دیدم خیلی از بچهها داخل چشمه هستن و دارن آبتنی میکنن
من هم
اومدم داخل چشمهبزرگ
و ی گوشهای
لباسامو در اوردم و گذاشتم روی ی بوتهای
که کنار چشمه بود
تا هم خیس نشه
و هم گِلی...
و رفتم داخل چشمه...
یه کم
(تف) آبدهان زدم در گوشم...
✔️میگفتن؛
اگه این کار رو بکنی آب تو گوش آدم نمیره...
🔶شروع کردیم با بچهها آب بازی کردن...
✍اونموقع بچهها فقط داخل چشمهی جلوی شرکت
آبتنی میکردن
👈بعضی میرفتن بالا
و از جلوی شرکت
شیرجه ای داخل چشمه میزدن
یا جفتک میزدن داخل چشمه...
(جفتک :
میپرندند بالا
و بعد جفت پا را تو هوا میگرفتند و به داخل چشمه فرود میومدند. با اون فشار و وزن بچهها باعث میشد آب زیادی به اطراف پخش بشه)
😅بعضیم بچههای دیگه رو قووته میدادن
😃یعنی گردنشون رو میگرفتن و سرشون رو داخل آب میبردن
😡و یه مقداری نگه میداشتن
👇تا طرف
ی لحظه مونده به خفه شدن
👈اونا ازاد میکردن
😄تا سرش رو از آب بیرون بیاره
👈یه نفس دیگه بگیره
و دوباره قووته ی بعدی...
✍تو این داستان آببازی داخل چشمه
بچهها در مورد نمایش فیلم در اون شب هم بحثوگفتگو میکردن...
🔷بگذریم
تا اینکه دوباره غروب شد ما هومدیم سرچشمه
🔸خیلی از زنا، دخترا، پسرا و مردای روستا
سرچشمه جمع شده بودند
🔸همون لندیور از راه رسید و سهچار نفری ازش پیاده شدن و یه سری وسیله از اون پیاده کردند.
🔻یه نفر نردبانی طلب کرد
یادم نیست کی بود،
رفت در خونه حسنمشدی و ی نردبون از خونهی اون خدابیامرز
آورد
و شروع کردن ی پردهی بزرگی را به دیوار مغازه مرحوم حجرضامحول حجی
با چند تا میخ نصب کردند
🔷بعد
ی دستگاه آپارات را در فاصلهی حدود ده متری از اون پرده
وسط سرچشمه گذاشتند و سمت چشمهچی دخترا
یه ژنراتور کوچیک برق روشن کردند...
🔸دیگه همه وهمه جمع شده بودند و منتظر...
🎥حلقه فیلم اول گذاشتن
🔸و اپارات شروع به چرخش کرد...
ما بچهها یه گوشهی سرچشمه جمع شده بودیم
تماشا میکردیم.
🔸هرچه از پرده بیشتر دور میشدیم
نمایش فیلم برامون جذابتر و قشنگتر بود...
✔️فیلم د خصوص یه روستائی بود که بیشتر اهالی اون روستا مریض شده بودند
چون مسائل بهداشتی را رعایت نمیکردند...
✔️بعد نشون داد که
با کمک ادارهی بهداشت و سلامت
یرا اونا سنگهای توالت را
رایگان آورد
تا اونا روی توالتشون نصب کنند
یا نشون میداد که
بعداز دستشوئی
دستشون را با آب و صابون بشویند
و از این قبیل...
فیلم اول حدود ده تا پانزده دقیقه
طول کشید و حلقه ی بعدی
📽جذابتر از همه فیلمی بود
که به صورت انیمشن(کارتون)
سلولهای بدن
و کار گلبولهای سفید و قرمز را
در بدن نشون میداد
که در افراد مریض و سالم هر کدوم کارشون چیه...
✍القصه
باز ما که تا اون زمون
از این فیلمها و تجهیزات ندیده بودیم
با کیف تموم داشتیم تماش👀ا میکردیم...
🔴این داستان
حدود یکساعتی طول کشید و در پایان پرده و روزگار را جمع کردند و ما بچهها هم پس از یک روز کاری و توام با بازی
و انتهای اون هم تماشای چند فیلم با آپارات،،،
حسابی خسته شده بودیم که از همدیگه خداحافظی کرده و هر کدوممون راهی خونه هامون شدیم.
🔴تا یه قصه و یه خاطره دیگه
🔴 خدایارویاورتان و حق نگهدارتان باد
✅ #خبرهایسایتمالواجرد
✅ #دهههشتادروستایمالواجرد
✅ #ازرسانهمجازیپابرجمالواجرد
✅ #هماکنوندنبالکرده
✅ #باماهمراهباشید
📡#مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🪐خبری بر بستر دیجیتالی جهانی
👇درگذشت
#مرحومشادروان
#حاجعلیصادقی
#حاجمحمدکربلائیجابر
🗓هشتدیهشتادونه
🪐سایتمالواجرد
✅ #خبرهایسایتمالواجرد
✅ #دهههشتادروستایمالواجرد
✅ #ازرسانهمجازیپابرجمالواجرد
✅ #هماکنوندنبالکرده
✅ #باماهمراهباشید
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
شبکهپابرج در اینستاگرام
@shabakepaborj
پابرجمالواجرد
بله، ایتا و تلگرام
@paborjemalvajerd