eitaa logo
✩𝐏𝐚𝐞𝐞𝐳𝐞𝐬𝐡𝐠✩
62 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
107 ویدیو
0 فایل
دلبرتر از آن✨ی که بدانی 🥀 شیرین ترین خیال زندگی منی 🧡🌈 کانال طرفداری #Mahshid_banoo💫 #Mester_rozbeh💫 😌🤞🏻 مهشید جوادی 🍫 روزبه حصاری 🤞🏻😌 به کانال#پاییز_عشق🍂🍀خوش آمدید 😍🌈 تولد کانال:۱۴۰۰٫۷٫۱ پیج روبیکا @roman_bachemohandes_hastii
مشاهده در ایتا
دانلود
برای ادمین شدن به پی وی مراجعه کنین @mahshid_pardis_mina @Mhd3_T
سلام دوستان ظهرتون بخیر باشه😍❤️ امروز پارت داریم🌸🙂 ببخشید برای تاخیر🧡🌷
قسمت بیست و ششم از عصبانیت دستانش مشت شده،دندان هایش به هم میخورد و یهو به سمتش می‌چرخد. جاهد: یه بار دیگه بگو چیکار کردی؟ مانی: به خدا نمیدونم چجوری این حرف و زدم؟ جاهد: ببین من نمیرم خواستگاری🙄 مانی: مادر من آخه شما چرا اینطوری میکنی؟ جاهد:من نمیدونم خودت برو؟ مانی: یعنی چی خودت برو! مگه بی کس و کارم؟ جاهد: اگه بی کس و کار نبودی؟این شکلی از اون دختر خواستگاری نمیکردی؟ مانی:اولا اسم داره اسمشم هانیه ست،مامان،جان من زنگ بزن به مادرش❤️ خواهش میکنم ازت🙂 کمی فکر میکند و لب میزند. جاهد: باشه ولی اگه جوابش منفی باشه به کسی که من میگم ازدواج میکنی،ولی اگه مثبت بود از بهزیستی میام بیرون. مانی: یعنی به خاطر ازدواج من تو میخوای از بهزیستی بیای بیرون؟ جاهد: آره باید کارامو دونه به دونه بهت بگم؟ مانی:نه؟ولی زنگ میزنی دیگه..... جاهد:آره... راستی مانی؟ به سمتش می‌چرخد. جاهد: به جوادی زنگ بزن بگو واسه شام بیان رستورانی که من میگم....به پدرتم زنگ بزن بگو. مانی: چشم... خداحافظ؟ جاهد: کجا میری. مانی:میرم خانه مهر؟ جاهد: اونجا کجاست. مانی:جواد یکی از بانی هاشه. جاهد:آفرین جوادی؟خودم میرسونمت؟ مانی:پس بفرمایید بریم! به دم در میرسند که در باز میشود. همت: انشاالله فردا به همراه خانم ربانی عسل خانمو ببرین گردش؟ *خیلی ممنون❤️ همت:خواهش میکنم،خدانگه دارتون. مانی: سلام آقای همت؟ همت: به آقا مانی؟سلام خانم جاهد؟ مانی و جاهد: سلام. مانی: ببخشید آقای همت میتونیم بیایم؟ همت: این چه حرفیه؟بفرمایید داخل. به سمت داخل حرکت میکنند و منیره سرش را به دور و اطراف نگاهی میکند. به داخل میروند که صدای دختر بچه ای اورا هوشیار میکند. مانی: ترمه اینجاست؟ همت:آره.... جواد امروز باید برای تدریس میرفت دانشگاه تینا خانم و آقا مسعود باهم با ترمه اومدن. مانی: کجاست؟🙂 همت: اونجاست،کریم داره بهش غذا میده! به سمت ترمه میرود،جاهد است که هنوز در گیجی به سر میبرد. کریم:عمو قربونت بره؟یه لقمه لااقل بخور؟ ترمه:نمیخولم؟من بابا جوادمو میخوام.... مسعود:ترمه عمو بابا جوادم میاد صبر کن.....آآآ .... جواب داد.... مسعود:الو... سلام...میدونم الان سرت بدجور شلوغه ولی ترمه از صبح هیچی نخورده الانم داره بهونتو میگیره.....ما الان خانه مهریم؟باشه.... عجله نکنیااا... مواظب خودت باش.... خداحافظ. مسعود:بیا اینم بابا جواد؟داره میاد. از این همه محبت بی جا حرصش بیشتر میشود.به سمت دخترک میرود؟ جاهد: چه آدم لوسی هستی تو جوادی؟ همه به سمتش می‌چرخند.کریم با لکنت لب میزند. کریم:س..سلام...م..م خانم جاهد.... خوب... هستین؟ جاهد:چیه چرا لکنت گرفتی؟ مسعود: خانم لطفاً با این بچه کاری نداشته باشین. به سمت مادرش می آید. مانی: مادر من یه خبر به من بده داری میری؟ جاهد: جوادی کجاست؟ مسعود:داره میاد.. شروع به قدم زدن میکند. _____________ ترمز میکند و در میزند. رحمت: بفرمایید داخل. جواد: ممنون. با سرعت به سمت سالن غذاخوری میرود. جواد:ترمه؟ با شدت خوشحالی ذوق زده به سمت پدرش میدود. ترمه:بابایی کجا بودی؟ دستی به موهای دخترش میکشد و با لبخند جواب میدهد. جواد:اول رفتم پیش مامان صدیقه،بعدش رفتم دانشگاه.ببخشید دیر اومدم دخترم🙂 ترمه را بغل میگیرد و به سمت مانی میرود و با خانم جاهد لبخند میزند. جواد: سلام خانم جاهد خوبین؟ جاهد: سلام.....دخترتم که عین خودت لوسه؟ مانی: مامان؟؟؟؟ جواد:نمیخوام مثل خودم سختی هایی که من کشیدمو بکشه. جاهد: حتما اونم مجازات هایی که میشدی؟ جواد:نه نه نه اصلا مثل بزرگ شدن تو پرورشگاه. همت: فکر نمیکنم نبش قبر گذشته به چیزی برسیم؟ با قربان صدقه رفتن به دخترش به سمت کارگاه راه میوفتد.
https://harfeto.timefriend.net/16381133977780 نظر بدینا؟؟ پارت قشنگ گذاشتم انرژی باران کنین😍❤️ زیادمون کنین،۶۰تایی بشیم ادیت فیلم از زوج های اصلی رمان داریم😎🧡
خب خب خب😄بگین نظر بدین که چطوره هرروز دوپارت کوتاه بزارم؟🤔 به پیوی بیاین بگین بکنم یا نه؟ آیدی بنده رو بیوگرافی هست🧡🌸
https://eitaa.com/joinchat/675938459Gf26e4b9041 لینک گپ دوست داشتین عضو بشید😍🧡