هدایت شده از طوسی مات
مثل انجیل میدرخشی
یک انجیل کامل انگار که یوحنا رو باز کردم و هدف زندگی تعبیر میکنه: «امّا اینها نوشته شد تا ایمان آورید که عیسی همان <مسیح>، پسر خداست، و تا با این ایمان، در نام او حیات داشته باشید.
اما چطور میتونم وقتی جسمت که پر شده از پارافین ها آب شده
بینی ای که بریده شده و گوش هایی که قصد بریدنشون رو دارم
و نه شاید چشم هات رو در بیارم و به عنوان آویز از سقف آویزون کنم و یادم نره که چقدر اون عصب های آویزون شده درد رو چشیدن
این چشم ها دید که چطور برای در نیاوردن خودشون انگشت هات رو با چاقو میبریدی
این چشم ها دیدن که پسر شیطان هم وجود داره!
و من نمیتونم بیشتر از این صبر کنم
سخته وقتی هنوز صورت بدون چشمت کنارمه و من نخوام پوستش رو با اون چاقوی ظریف آروم آروم جدا نکنم
سخته که زنده باشی و مرگ رو تجربه کنی .
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
مثل انجیل میدرخشی یک انجیل کامل انگار که یوحنا رو باز کردم و هدف زندگی تعبیر میکنه: «امّا اینها نوش
حقیقتا قلمی بس قوی دارید و همیشه ادم رو به تحیر وا میدارید.
اینکه به تفسیر دقیق و بدون غلو پرداخته بودید بسیار جذاب و دردناکش!! میکرد.
عادت به این نوع تقدیمیها نداشتم ولی تجربهی جالبی بود😅👍🏻
سپاسگزارم 🙏🏻🍃💫
در تهران سال 1331 اوضاع آنقدر قاراشمیش بوده که فهمیدن معنای کامل و درست و درمان سورئالیسم برای یک شهروند خوش قریحه امر دور از دسترسی به نظر میرسیده و برای همین شکنجهگر تصمیم گرفته کاری کند که نیروی ضد اطلاعات یکی از این تودههای باسواد را دستگیر کند تا بلکه از این راه بتواند معنای سورئالیسم را بفهمد و حظش را ببرد. یکی از جوانترهای گروه با این تصور که شکنجهگر کاملاً به جریان شعر سورئال وافق است و به مؤلفههای آن احاطه دارد، این صفت را به شعر او داده و فقط خیلی کلی اشاره کرده که "چیزی فراتر از واقعیت". شکنجهگر حاضر بوده جان بدهد تا طرف بیشتر حرف بزند و او بفهمد منظور از این واقعیت چیست که شعرهای او بالاتر از آن هستند ولی وقتی تمام اعضا سری به نشانه تحسین و تایید تکان دادهاند، شکنجهگر، خمارِ سورئالیسم باقی مانده و هم حالش گرفته شده و هم ذوق کرده...
#من_منچستر_یونایتد_را_دوست_دارم
#مهدی_یزدانی_خرم
#به_اشارتی_بپیما
دیوانه نبودی، نه به اندازهی کافی
هر شب ننشستی که خیالات ببافی
بی حدّی غم، شوق رسیدن به تو را برد
هرگز نشود اشک به دیدار تلافی
بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را
من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی
من ماندم و یک حسرت و یک قصهی کوتاه
من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه
فرق است میان من و تو، ساده بگویم
من بنده ی مضمونم و تو بند قوافی…
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
#سجاد_محمدی
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
_تقدیم به @pagliuzzaandcoffee
انجمن شاعران مرده:)))
اتفاقا تو لیست تماشام قرار داره!! دوشنبه دوتا امتحان مهم باهم دارم ولی حتما خواهم دید👍🏻🤝
متشکرم🙏🏻🍃
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
_تقدیم به @pagliuzzaandcoffee
بابت موسیقی گوش نوازتون هم کمال تشکرات را دارم🙏🏻🪴✨
هدایت شده از 'پریزاد غزل'
فکت:
۹۵ درصد ادمین های ایتا اهلِ قم هستند.
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت…
به خنده گفت كه حافظ برو!
كه پاى تو بست؟!((((؛
#حافظ
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
سرانگشتش گره میزد به گیسو دلم میرفت و آنجا گیر میکرد:)))) #هوشنگ_ابتهاج #سبزینه_های_خیال
به ضرب دایره رقصیدمت در زیر بازوهات
چقدر امروز میآیم به رفتار النگوهات:))
#شهرام_میرزایی
#سبزینه_های_خیال
هدایت شده از نِئون
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم همه عمر
فرزاد هاشم زاده
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم همه عمر فرزاد هاشم زاده
تیرِ دعا به قفل درِ رحمتت نخورد
بگذار با کلید گناه امتحان کنم
#محمود_حبیبیکسبی
#سبزینه_های_خیال
هدایت شده از خَلوَتگاه-
لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفساً الّا وُسعَها
خدا به کسی جز به اندازه توانش تکلیف نمیدهد...
63.5K
هست مگه از این صدا گوش نواز تر؟!
-
پژمردهام که بوسه بباری بر این کویر
باران چقدر حال مرا جا میآورد!!
#مبین_اردستانی
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
فیالاحوالاتِ پشتبام منزل - #Aesthetic
بچهها اون دیواره ته ته رو میبینید با آجرهای زرد تا بالا اومده، روزی که داشتند میساختنش من کل بعد از ظهرش رو در سوگ به سر بردم چون من رو از آسمونم جدا میکرد((:
هیچوقت اون غروب رو فراموش نمیکنم...