eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
245 دنبال‌کننده
460 عکس
310 ویدیو
6 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
با رقیبان گفت:« آه، از دوری‌اش ناراحتم!» چشمکِ رندانه‌ی او بعدِ آهش را نگاه!...
هدایت شده از "صندوق‌پستی"
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را - @kahandcoffe
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند هرکه تبلیغ کند خوبی دلبندش را:))))) متشکراتتت🙏🏻☘✨ وایب عکس‌ها جدا دلنشین بودند.
دست در زلفِ تو بردم که شب آغاز شود حیف! یلدای من این بار نشد طولانی...
هدایت شده از بمون! هنوزم چای تازه‌ دم داریم.
و کفش‌ها در ترافیکِ تردد،برای یک دقیقه بیشتر.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نیستی و پیش من فرقی نخواهد کرد که آخر پاییز امروز است یا فرداست یلدای آدم‌ها همیشه اول دی نیست هر‌کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست
هدایت شده از چامه؛
https://eitaa.com/kahandcoffe کتابخانه خیابان نوزدهم🌘
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
https://eitaa.com/kahandcoffe کتابخانه خیابان نوزدهم🌘
به به چه غزلی!! آقا یک دنیا تشکر دمتون گرم لذت بردیم حقیقتا 🙏🏻🍃💫 یلداتون هم مبارک💐✨
هدایت شده از an INFP's Daily;
هدایت شده از an INFP's Daily;
غزل شماره ی 408 - @kahandcoffe - شب یلدات مبارک :)♡
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
سپاسگزارم بانو بابت این تقدیمی🙏🏻☘✨
03 - gold rush.mp3
7.51M
Seen a love as pure as it(: And then it fades into the gray of my day old tea 'Cause you know it could never be 'Cause I don't like a gold rush, gold rush!... I don't like anticipating my face in a red flush I don't like that anyone would die to feel your touch;((( Everybody wants u... Everybody wonders what it would be like to love u;)) Walk past, quick brush I don't like slow motion double vision in rose blush I don't like that falling feels like flying 'til the bone crush Everybody wants u But I don't like a gold rush 01:25
هدایت شده از ‹ 𝙋𝙖𝙣𝙖𝙝𝙦𝙖𝙝 | 🇵🇸 ›
- از میانِ دو واژه انسان و انسانیت ، اولی میان کوچه‌ها ، و دومی لابه‌لای کتاب‌ها سرگردان است:)))))!
بحث کتاب های نشر چشمه که بیاد وسط، سابجکت دیگه فقط اون کتاب نیست، بحث تموم احساسات و حرف های نزده‌ی من میشه؛ تموم درونی ترین حرفام و احساسات و احوالاتی که شاید به هیچکس دربارشون نگفته باشم. اون حرفایی که در درونی ترین جزء خودم دارمشون و باهاشون راه میرم، حرف میزنم، غذا میخورم، میخوابم و زندگی میکنم.
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
بحث کتاب های نشر چشمه که بیاد وسط، سابجکت دیگه فقط اون کتاب نیست، بحث تموم احساسات و حرف های نزده‌ی
1. احتمالا گم شده‌ام روایت روزمرگی یک بانوی سی و پنج ساله است که با پسر بچه‌ی کوچکش ساکن تهران هستند. این البته فقط یک روزمرگی نیست و مدام شاهد فلش‌بک‌هایی هستیم به دوران دبیرستان و دانشگاهش. 2. یک اثر رئال با ظرافت و دقت به تمام جزئیاتی که دور و برمون و تو کف خیابون هستش و ما ساده رد می‌شیم از کنارشون. 3. احتمالا گم شده‌ام داستان خیلی از ماست. داستان ترس های همیشگی ماست. داستان جاگذاشتن های متوالی خودمون تو پارت های مهم زندگیمون، داستان آرزوی برگشت‌ها و ترمیم کردن رویدادهای قدیمی. داستان دوستی‌هایی که ورق های زندگیمون رو تغییر دادن. دوستی‌هایی که بعد از گذران زمان در شگفت فرو رفتیم که این من هستم یا این تو من هستی! و تهشم در اومدیم گفتیم من خودم را نمی‌شناسم، تو خودم را نمی‌شناسی، او خودم را نمی‌شناسد، ما خودم را نمی‌شناسیم، شما خودم را.... 4. جملات این کتاب در عین سادگی تمام عیارشون، حقیقی‌ترین در نوع خودشون هستند. اینقدر حقیقی که شک می‌کنیم این روایت و برداشتی از زندگی ما بوده یا؟!... البته بطور کلی منظورم به شخصیت اصلی نیست، بلکه ویژگی‌های بیان شده‌ی شخصیت‌های متعدد هم شما رو به یاد خودتون میندازه. البته که آثار بانوان جوان همیشه شما رو به تحیر وا می‌داره از جریانات فکریشون؛ ولی احتمالا گم شده‌ام میتونه تعمیم داده بشه به هممون. 5. رهایی از قید تعلقات و ترس‌ها نکته‌ی کلیدی نجات ما از شر افکار مالیخولیایی و آزاردهنده‌ و راهی برای پذیرش و کنار اومدن با حرفای نزده، عمل های انجام نداده‌ است. پذیرش و بخشش خودمون در گذشته‌ای که ما اون زمان این اطلاعات و آگاهی الان رو نداشتیم:)) 6. احساس تقصیر کردن در تمام زندگی که البته یک بخش اعظمی هم ازش بخاطر بزرگترین فرزند خانواده بودن هستش، آيا دلیل خوبی برای اون حجم از آرزوهای از دست رفته و حرفای سرکوب شده نیست؟! 7. و بحث شک و تردید و دودلی... قدرت تصمیم گیری نداشتن، نداشتن قدرت نه گفتن، ترس و شک.. و ببینید البته این کاملا پیش بینی پذیر هم هستشااا اینکه عقاید و خرافه‌ها و یکسری رفتارهای بی منطق رو مداوما تو گوش بچه ها زمزمه کردن، نتیجه‌ای جز این ترس های الکی و واهمه‌های بی سود نداره!! ملاحظه کنید یکی از بخش های انتهایی داستان رو: وقتی که من دنیا می‌شوم و دنیا من می‌شود و نگاه می‌کنم به آسمان به آسمانی که آن طرف سقف است و اشکام را تند تند پاک می‌کنم و دست‌های سامیار و می‌گیرم و بلندش می‌کنم و نمی‌دانم چرا شروع می‌کنم روی تخت بالا و پایین پریدن. احساس می‌کنم سبک شدم 15 کیلو یا 16 کیلو. می‌پریم بالا و میایم پایین. می‌پریم بالا و میایم پایین. فکر می‌کنم من که مامان نیستم. فکر می‌کنم که من نیستم. فکر می‌کنم که این کارها که کارهای من نیست. یک لحظه می‌ایستم. می‌ترسم. از اینکه می‌ترسم نمی‌ترسم. ای خدا از اینکه می‌ترسم نمی‌ترسم. دوباره می‌پرم بالا. فکر می‌کنم. توی دلم میگویم تغییر میدهم، تغییر میدهم، حتی اگر این تغییر هم تقدیر باشد. 8. و بله دوستان:)) نهایتا شجاعت تغییر دست گیر لحظات از دست رفته‌است.
‏چگونه عشق نمیرد به دوره‌ای که جوانان به جای حافظ و سعدی کتابِ گاج میخوانند؟!((((=
WOO JI HUN - Stopped Time.mp3
8.97M
01:04 01:26 This time, let's listen together ✨🎼🎧