eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
245 دنبال‌کننده
460 عکس
310 ویدیو
6 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
محمود دولت آبادی ‌بالای درخت به تماشای خانه‌ها و غروب آفتاب نشسته بود. باد بهاری که لای موهایش می‌خز
سپاسگزار لطفتون هستم🙏🏻. جناب محمود دولت آبادی و آثار جای خالی سلوچ و کلیدر از موردعلاقه‌های حقیر هستند. سناریوی تک‌بندی شما هم مورد پسند واقع شد، بابتش متشکرم.
که ما دوای هر درمان را چای روضه‌های تو خواندیم✨🌿☕️.
به چشم کینه‌توزان اصغر و اکبر نمی‌آید علی باشی کفایت می‌کند تا دشمنت باشند…
Tekyeh Koochik.mp3
10.6M
ﻣﻦ شمعِ ﻋﺰای ﺗﻮ رو ﺧﺎﻣﻮش ﻧﻜﺮدم اون ﺗﻜﻴﻪی ﻛﻮچیک رو ﻓﺮاﻣﻮش ﻧﻜﺮدم…
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
سری که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر
4_5807698951389902673 (online-audio-converter.com).mp3
29.1M
08:46 دلّيني شگل للناس لو گالوا يليله اشلون به من بگو به مردم چه جوابی دهم اگر سوال کنند، ای لیلا چگونه؟ جيتي وعفتي المدلل عله الغبره ولا مدفون آمدی و فرزند عزیزت را بدون کفن و دفن روی زمین رها کردی. عله الخدين دم راسه يسيل و بالگلب مطعون خون سرش روی گونه‌هایش جاری است و قلب او هدف تیرها قرار گرفته. اگولن ردت اظل يمّه و شال ابليل حاديها گفتم می‌خواستم کنار او بمانم، اما ساربان هنگام شب حرکت کرد. ذاك الچان الچ هيبه و باللازم تندهينه او که مایه شکوه تو بود، لازم بود از او بخواهی تا برخیزد. اشلون اعله الثرى امطبر تمشين و تخلينه چگونه او را بر روی خاک با بدنی زخمی رها می‌کنی و می‌روی؟ اگولن ردت اودعنه و گالوا لا تودعينه گفتم می‌خواستم با او خداحافظی کنم، اما گفتند با او خداحافظی نکن. يصير ابليل ممشانه جثثهم مانمر بيها حرکت ما هنگام شب خواهد بود، از کنار بدن‌های بی‌جانشان گذر نخواهیم کرد.
از بین تمام نیزه‌ها جمع کنید از حرف "الف" تا به "ر" را جمع کنید تقطیع بزرگی خدا، اکبر را از روی زمین، هجا هجا جمع کنید
چه قَدَر منتظرش بودم و آخر گفتی... ما نمردیم و شنیدیم "برادر" گفتی!
بروید ماه امشب را در آسمان نظاره بفرمائید. و خسف القمر...
2_5210810475633193793.mp3
15.1M
ما تگعد تگول اختي العزیزه اصبحت بین اجناب با خود نمی‌گویی بگذار برخیزم که خواهر عزیزم در میان غریبه‌ها قرار گرفت!؟...
4_6025951932193967102.mp3
26.14M
اخوی و راح برادرم از دست رفت الگبل شایلني بعیونه نطفت عینه او که مرا در چشمانش جای داده بود، چشم او از بین رفت اخوی و راح برادرم از دست رفت...
سـامحیني مرا ببخش! -مرا ببخش اگر در کنار آب دست راس و چپم از دست رفت... مرا ببخش -این آخرین کلمات میان من و تو بود -ای مادر اندوه لحظه وداع فرا رسیده این تقدیر الهی ست که بر ما جاری شده خواهرم امروز آمده عذر خواهی کنم و از تو ماخواهم عذر مرا بپذیری ... حَللیني -حلالم کن و مرا ببخش می ترسم بروم و تو امیدی به من نداشته باشی سـامحینی ... تَعرفیني -تو مرا میشناسی به قولم عمل کردم ولی چه کنم که عمود بر پیشانی ام اصابت کرد.. مرا ببخش.. و سـامحینی و سامحینی :)
شهرداری امسال، تابلوی مضطر جناب روح‌الامین رو دیوار نگاره‌ی تقاطع شهدای مدافع حرم قرار داده. سر تقاطع که می‌خوای به سمت فلکه نماز بپیچی، باید حواست باشه که تو اضطرار اون نقاشی کشیده نشی. باید حواست باشه مات اون صحنه نشی... باید حواست باشه اشکات رو برای خونه نگه‌داری.
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
هدر نرفت ز پرتابِ چله‌ها، تیری امیرِ علقمه از بس که قدّ و بالا داشت..
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
امشب اصلا کپشن نمی‌خواد که، سرتاسرش اشکه. #ای_آبی‌ترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
20:44 اذا شفتن شمر صاعد اگر شمر را دیدید که بالا رفته، على صدر الاخو كاعد و بر سینهٔ برادرم نشسته، يطبره ... يذبحه ... يويلي ... عليه او را شمشیر می‌زند و سر می‌برد... وای بر من! يرفعه من شعر راسه او را از موی سرش بلند می‌کند، ينادي وينه عباسه و ندا می‌دهد، عباس او کجاست؟ يزينب ... دشوفي ... ذبحته ... بديه ای زینب ببین، با دستان خودم سر او را جدا کردم. يكلي ها يزينب ارفس بصدره به من می‌گوید، هان ای زینب، ببین چگونه بر سینه‌اش لگد می‌زنم؟ احس ارتاح كلبي من اكطعت نحره چون گلویش را بریدم، احساس می‌کنم دلم آرام گرفت. و انا بيدي اكيدج و اقهر زهره و من با دستانم تو را اسیر می‌کنم و قلب فاطمه را خواهم سوزاند. ـــ یا اباعبدالله...
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند؟ باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟ در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟ نامه نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله» حرف‌هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود بی‌گمان در صدف خالی‌شان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی‌وفایی به رگ و ریشهٔ آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟! چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر... دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر» در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش‌ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پایین انداخت خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه تا نماند به زمین حرف اباعبدالله عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همهٔ اهل حرم می‌دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی ــــــــــــــــــــــــــــــــــ پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل‌نگران پسر فاطمه‌ام...